فرهنگ امروز: مصطفی فرزانه در کتابِ آشنایی با صادق هدایت میآورد: روزی هدایت در کمال تواضع و ادب روبروی سعید نفیسیایستاد و با آنکه هیچ گونه رابطهای با او نداشت به وی احترام گذاشت و اذعان داشت که نفیسی آدمِ کاریِ قابل احترامی است که کارش را بلد است و ادعای خاصی هم ندارد. (آشنایی با صادق هدایت، مصطفی فرزانه، قسمت اول، صفحه ۲۲۹، بینا، پاریس ۱۹۸۸)
کتابِ «نیمه راهِ بهشت» داستان و گزارشی از اوضاع آشفتهی ایران در دههی بیست شمسی است که حکایتگر فساد و جنایاتِ سیاستمداران، نوکیسهگان و شخصیتهایی است که به قولِ نویسندهی آن جز به حلق و جلق و دلق نمیاندیشند! (ص۴۲)
داستانی ظاهراً واقعی که متعرض افراد و گروههای مختلفی شده و ضمن ترسیم چهرهای پست و وحشیانه از پادشاهان ایران و حکومت پهلوی، (ص۱۱۹و۲۳۶) آمریکاییها را همه کارهی ایران دانسته (ص۱۶۰) و انگلیسیها را دوروترین و مزوّرترین مردم جهان معرّفی میکند. (ص۴۰)
سعید نفیسی در این رمانِ فراماسون ستیزِ خویش که در برخی مواقع جنبهی طنزآمیزی به خود میگیرد بسیاری از فراماسونرها را دست نشاندهی بیاطّلاعِ دستگاه جاسوسی انگلستان شمرده (ص۴۲) و بر آن اعتقاد است که اشخاصِ گمنامِ بیبو و خاصیّت، عزیزترین افرادِ مورد نیاز فراماسونرها هستند. (ص۵۸) او فراماسونرها را بیاندازه مرموز و دوستدار رنگِ سیاه میپندارد (ص۳۸) و تا آنجا پیش میرود که در عبارتی بـدبـینانه و کوته نظرانه مینویسد: اگر در زندگی روزانهی خویش به گرد خود بنگرید میبینید هر چه مردم مزوّرتر و خائنتر و نابکارترند بیشتر در رنگ سیاه اصرار دارند و حتی مردم دورویِ خیانت پیشهی جنایت شعار عینکهای دودی پررنگِ سیاه را میپسندند… و همواره ریش سیاه را دوست داشته و با رنگِ حنا سفیدی آن را کتمان کردهاند و میکوشد سیاهی را که بهترین نمایش درونِ تاریک و سیاه اوست از دست ندهد. (ص۳۹)
این استادِ فقید در بخش دیگری از کتابِ خود از مهندس بازرگان با عنوان آخوند آقا شیخ مهندس مهدی باتنگان، رئیس محترم دانشکدهی فنی یاد کرده و او را مؤلّف دو کتابِ مرتبط با تخصّصِ ترمودینامیکاش یعنی مطهّرات در اسلام و فلسفهی رجعت میخواند که بچه بازِ هفت خطی است که مثل سگ، یعنی مثل خودش دروغ میگوید. (ص۸۸و۸۹و۲۶۶)
نفیسی احمد کسروی را نیز به سگی تشبیه کرده، میآورد: سید احمد کجروی خدابیامرز سه چهارتا زن جور واجور هم از سه چهار نژاد و زبان مختلف گرفت و آخر آتشش فرو ننشست و زیر دست آنها هم توسری خور شد. این بودکه دیگر چارهای جزین نداشت که پر و پاچهی حافظ و تالستوی و آناتول فرانس و هر کس که در دنیا اسمش به خوبی برده میشد بگیرد و حتی دین تازه بیاورد. (ص۲۸۹و۲۹۰)
از دیگر مباحث ذکر شده در این رمان میتوان به کوچک شمردن زنان دراندیشهی فردوسی اشاره کرد. جایی که سعید نفیسی مینویسد، این عقیدهی فردوسی است که:
زن بلا باشد به هر کاشانهای بیبلا هرگز مبادا خانهای (ص۶۱و۶۲)
حال این پرسش پیش میآید که آیا جناب نفیسی نمیدانسته است که این بیت از نسیم شمال است (کلیات سید اشرف الدین گیلانی: نسیم شمال، به اهتمام: احمد اداره چی گیلانی، ص۲۶۷، نشر نگاه، تهران ۱۳۷۵) و یا چنان که در کتاب آورده است فردوسی را معتقد به معنا و مفهوم این بیت میدانسته است؟ چنان که در شاهنامه از زبان رسـتم در نکوهش زنان میخوانیم: کسـی کـو بـود مـهـتر انجمن کفن بـهتر او را ز فرمان زن
سیاوش ز گفتار زن شد به باد خجسته زنی کو ز مادر نزاد
(شاهـنـامـه، ابوالقاسم فردوسی، به تصحیح: جلال خالقی مطلق، جلد۲، صفحه ۳۸۲، نشر بنیاد میراث ایران، کالیفرنیا ۱۳۶۹)
نیمه راه بهشت، سعید نفیسی، نشر گوهرخای وامیرکبیر، تهران ۱۳۴۴
منبع:دین آنلاین