به گزارش «نماینده»، معرفتشناسی اجتماعی که هر گروه اجتماعی بر اساس تجربه جمعی طولانی و پیچیده خود اتخاذ میکند، به آن اجازه میدهد خود را بر اساس آن، جهتگیری کرده و در محیط طبیعی و اجتماعی خود عمل کند. منظور از «اجازه» امکان قرار دادن و جهتگیری و عمل کردن است. اما هر جهان بینی، در عین حال که احتمالات خاصی را میگشاید، دیگران را طرد میکند و گروهی را که موضوع این جهان بینی است به سمت امکاناتی که گشوده است، سوق میدهد.
هر جهان بینی، زمانی که امکانات مشخصی را برای فعالیت باز میکند، همان فعالیتی را که قادر میسازد محدود و جهتگیری میکند. بدون جهان بینی، هیچ گروه انسانی نمیتواند روابط اجتماعی خود را تولید، بازتولید یا تغییر دهد. اما هر جهان بینی معینی امکانات تولید، بازتولید و دگرگونی روابط اجتماعی را که ممکن ساخته است محدود کرده و جهت میدهد.
بنابراین جهان بینی هر جامعه یا گروه اجتماعی، همزمان با (تا حدی) با اینکه محصول روابط اجتماعی مشخصکننده گروه یا جامعه است، به واقعیتی تبدیل میشود که تولید، بازتولید و دگرگونی همان روابط اجتماعی را که از آن به وجود آمده ممکن کرده، محدود میکند و جهت میبخشد. به همین میزان، جهان بینی توسعه یافته توسط یک جامعه یا گروه اجتماعی، از نقطه شروعاش در برخی از روابط اجتماعی آن، نقش فعالی در توسعه بیشتر همین روابط اجتماعی ایفا کرده، آنها را تحت تأثیر قرار داده ومشروط میکند.
یکی از جنبههای اساسی هر دین، کارکرد آن در شکل دادن به جهان بینی معین است. منافع مشترکی که همه انسانها، گروههای اجتماعی و جوامع به آن علاقه دارند این است نوعی جهان بینی داشته باشند که به آنها امکان دهد در موقعیت و جهتگیری خود قرار گیرند و به رضایت بخشترین شکل ممکن در محیط طبیعی-اجتماعی خود عمل کنند، که البته این از نظر برخی از جوامع و گروههای اجتماعی، یک علاقه راستین مذهبی قلمداد میگردد. یعنی علاقه به داشتن جهان بینی با ارجاع روشن به نیروهای ماوراء طبیعی و فرااجتماعی میشود که این گروهها و جوامع خود را به آنها وابسته میدانند و در برابر آنها خود را ملزم به رفتار خاصی در اجتماع میدانند.
در این گونه جوامع و گروههای اجتماعی - در موضوعات مورد علاقه دینی - دین بهعنوان عرصه میانجیگری فعالیتهای آنها بر خود و بر محیط طبیعی-اجتماعیشان عمل میکند. در چنین جوامع و گروههای اجتماعی، انسانها - چه بدانند و چه ندانند - روابط اجتماعی خود را با فعالیتهایی تولید و بازتولید میکنند و تغییر میدهند که توسط جهانبینی دینیشان، یعنی دینشان، ممکن، محدود و جهتگیری میشود.
کار فکری به طور کلی، و کار دینی از حیث فکری آن، عبارت است از تبدیل زندگی اجتماعی به اندیشه اجتماعی. به عبارت دیگر، شامل ساختار ذهنی تجربه جمعی عینی است. هر دینی، از آنجایی که زندگی اجتماعی را به اندیشه اجتماعی تبدیل میکند (و اندیشه با اشاره به نیروهای ماوراء طبیعی و فرااجتماعی)، تجربه عینی گروههای اجتماعی مؤمنان را به شیوهای خاص بازسازی میکند. با این کار، دین خطوط مرزبندی، شمولها و محرومیتها، انجمنها و مخالفتها را ایجاد میکند که سازمان دهی قابل انتقال تجربه گذشته یک مجموعه را ممکن میسازد.
بنابراین، هر دینی - به عنوان اثری برای تبدیل زندگی اجتماعی به اندیشه اجتماعی - برای گروههای اجتماعی خاص، اندیشیدن وامورغیرقابل تصور، مطلوب و نامطلوب، ممکن و ناممکن، مفید و مضر، مهم و ثانویه، فوری و غیر فوری، حرام، حلال و واجب، بدیهی و مشکوک و مطلق و نسبی را تعریف میکند.
در جریان تأثیرگذاری این ساختار تجربه جمعی، هر دینی این امکان را برای پیروان خود فراهم میکند که بر اساس محیط اجتماعی-طبیعی خود عمل کنند. به آنها تظاهری قابل فهم و قابل انتقال از آن محیط ارائه میدهد، که شرط لازم همه فعالیتهای انسانی، فردی یا جمعی است. و در ایجاد این فعالیت، هر جهان بینی دینی، فعالیت بیشتر این گروه از مؤمنان را محدود و جهت میدهد.
یک دین میتواند در توسعه جامعه تأثیر داشته باشد - میتواند کارکردهای اجتماعی را انجام دهد - دقیقاً به این دلیل که در وهله اول هر دینی رفتار گروههای معتقد درون خود را محدود کرده و جهت میدهد. به آنها تظاهری قابل فهم و قابل ارتباط از جهان ارائه میدهد. در عین حال که این تظاهر تجربه زیسته این گروه را سازماندهی میکند، آن را در محیط طبیعی-اجتماعی خود قرار داده و هدایت میکند.
هر دینی، از آنجایی که تجربه جمعی یک گروه اجتماعی را به شیوهای قابل فهم و قابل انتقال سازمان میدهد (یعنی آن گونه که به آن معنا میبخشد)، بنابراین عنصر اساسی (و در برخی موارد هسته اصلی) آگاهی و هویت گروه معتقد را تشکیل میدهد؛ مؤمنان جهان را از طریق جهان بینی دینی خود میشناند - آن را درک میکنند و به آن میاندیشند. با این واقعیت، فعالیت آنها در آن جهان توسط این درک از جهان هدایت میشود که دین آنها را ممکن و محدودکرده و جهت میدهد.
به همین ترتیب، مؤمنان خود را از طریق دیدگاه دینیشان به جهان (که مرکز آن را تشکیل میدهند) میشناسند، را درک میکنند و میاندیشند. آنها با این تصور از خود که توسط دینشان امکانپذیر، محدود و جهتگیری شده است، در کنار هم نگه داشته میشوند و در فعالیتشان بازشناخته میشوند. به همین دلیل است که یک دین میتواند بر توسعه یک جامعه تأثیر بگذارد - چرا که میتواند کارکردهای اجتماعی را انجام دهد.
در جوامع طبقاتی با تخصص کار مذهبی، تولید جهان بینی دینی برای ارضای منافع دینی گروههای اجتماعی خاص (یا همه اعضای جامعه) فعالیتی است که توسط مجموعهای از کارگزارانی که به طور خاص این وظیفه را بر عهده دارند انجام میشود. در چنین جوامعی، عرصه تشکیل شده توسط روابط متقابل این کارگزاران و نهادهایی که در آن سازماندهی شدهاند - یعنی همان حوزه دینی - عنصر یا یکی از عناصرمتضمن اثرگذاری بر تبدیل زندگی اجتماعی بر امور قابل تفکر و قابل درک اجتماعی را در برمی گیرد. در چنین جوامعی، حوزه دینی عنصری (یا حداقل یک عنصر) است که وظیفه اجتماعی بازسازی تجربه جمعی موضوعات مورد علاقه دینی را به شیوهای قابل انتقال و رضایت بخش دارد.
با توجه به آنچه بیان کردیم، میتوان گفت که حوزه دینی وسیلهای برای فعالیت است که در آن جامعه بر اساس خود عمل میکند. برای اینکه انسانها روابط خود را تولید، بازتولید و دگرگون کنند - یعنی جامعه بر اساس خود عمل کند - لازم است که محیط طبیعی اجتماعی خود را به گونهای قابل درک و قابل انتقال درک کند.
این امر مستلزم بازنمایی قابل درک و قابل انتقال از تجربه جمعی در قالب یک جهان بینی است که توسط مجموعه مورد نظر مشترک است، که به این انسانها اجازه میدهد تا موقعیت خود را تنظیم کرده و جهت دهی کنند و بنابراین بتوانند بر اساس محیط اجتماعی-طبیعی خود عمل کنند.
از آنجا که در جوامع طبقاتی با تخصص در کار دینی، حوزه دینی یک عنصر اجتماعی است که وظیفه آن ایجاد جهان بینی مانند آنچه توصیف شد، است، بنابراین حوزه دینی کار میانجیگری فعالیت جامعه را بر خود انجام داده و تجربه جمعی را قابل تامل میکند تا ادامه آن تجربه را ممکن سازد.
کارکردهای اجتماعی دین: متغیرهای جامعه شناختی
تا جایی که تولید دینی شامل کار میانجیگری فعالیت جامعه بر خود باشد، به همان اندازه یک دین قادر خواهد بود بر تولید، بازتولید و دگرگونی روابط اجتماعی تأثیر بگذارد. یعنی قادر به انجام کارکردهای اجتماعی خواهد بود.
نظریه کارکردگرای دین
در تاریخ جامعه شناسی ادیان، کارکردهای اجتماعی دین تحت تأثیر آشکار مکتب کارکردگرا بررسی شده است. طبق این مکتب فکری اجتماعی-انسانشناختی (که تحلیلهای آن در بیشتر موارد جالب و بارور هستند)، دین همیشه همان کارکردهای اجتماعی را انجام میدهد: امنیت روانی، انسجام اجتماعی، مقدسسازی ساختار اجتماعی و غیره. این کارکردها با سایر کارکردها در جهت حفظ تعادل هماهنگ درونی یک جامعه همگرایی دارند.
از نظر کارکردگرایی، هر دینی، در هر زمینه اجتماعی که ممکن است قرار گیرد، و در هر یک از مراحل توسعه آن بافت، همیشه - صرفاً و منحصراً - به انجام همان کارکردها تمایل دارد. یعنی از نظر کارکردگرایی، دین همیشه در حمایت از حفظ تعادل هماهنگ درونی یک جامعه عمل میکند. و همانطور که برای این مکتب، تضاد اجتماعی یک واقعیت گذرا و اتفاقی در عملکرد جامعه است، عدم مشارکت دین در تعادل اجتماعی نیز از سوی این جریان فکری به عنوان یک اختلال عملکرد تصادفی و گذرا تلقی خواهد شد. به این معنا که، هرگونه «ناکارکردی» از جانب دین که به معنای عدم مشارکت در تعادل اجتماعی در یک بافت اجتماعی معین باشد، چیزی غیرعادی و اجتماعی تلقی خواهد شد.
اینجا جای نقد عمیق نظریه کارکردگرایانه دین نیست. اما میخواهم به این نکته اشاره کنیم که چه چیزی گزینه نظری ما را از کارکردگرایان جدا میکند. برای ما که تابع کارکردگرایی نیستیم، تحلیل جامعهشناختی دین باید خود را از این تعصب کارکردگرایانه کاملاً غیرقابل اثبات رها کند که دین مجموعهای از کارکردهای اجتماعی ثابت است که در هر جامعهای وجود دارد، و همه دینها، در هر جامعهای، همیشه فقط همین کارکردها را انجام میدهد.
در عوض، ما فرضیهای را تأیید میکنیم که به نظر ما، دست کم، بسیار بارز تراست. ما معتقدیم که کارکردهای اجتماعی یک دین میتواند همگام با تاریخ، ساختار، و بیان هر جامعه و نظام مذهبی خاص متفاوت باشد و معتقدیم که تنها راه علمی معتبر برای ایجاد کارکردهای اجتماعی خاص یک دین خاص، در یک زمینه اجتماعی مشخص، بر اساس بررسی تجربی پدیدههای اجتماعی و اجتماعی- مذهبی مرتبط است.
به عبارت دیگر، «کارکرد اجتماعی دین به طور کلی در جامعه » بیمعنی است. بیمعنیتر است، زیرا بر این باور است که این کارکرد را میتوان پیشینی، پیش از هر نوع بررسی مجموعه عینی از پدیدههای اجتماعی و اجتماعی-مذهبی ایجاد کرد. به هر حال، ما به کارکردهای اجتماعی خاص یک نظام دینی خاص در جامعهای خاص که در مکان و زمان خاص واقع شده است میپردازیم. این چیزی است که میتوان آن را تنها پسینی - پس از بررسی تجربی پدیدههایی که میخواهیم تحلیل کنیم - ثابت کرد.
متغیرهای اجتماعی
ادیان میتوانند کارکردهای اجتماعی خاصی را انجام دهند. یعنی میتوانند تولید، بازتولید و دگرگونی روابط اجتماعی را مشروط کرده و تحت تأثیر قرار دهند. اکنون اضافه میکنیم که کارکردهای اجتماعی که یک دین میتواند در یک زمینه اجتماعی معین انجام دهد - روشهایی که یک دین میتواند بر توسعه روابط اجتماعی خاص مشروط کرده و برآن تأثیر بگذارد - متغیر هستند.
کارکردهایی که امروزه کاتولیک گرایی در شیلی انجام میدهد، میتواند متفاوت باشد، و حتی با عملکردهایی که همین کلیسای کاتولیک امروز در ونزوئلا انجام میدهد، متفاوت باشد. کارکردهایی که امروزه توسط کلیسای کاتولیک در شیلی انجام میشود، میتواند متفاوت (و حتی ناسازگار با) عملکردهایی باشد که نیم قرن پیش توسط همین کلیسا در شیلی انجام شد. کارکردهایی که امروزه توسط کاتولیک در شیلی انجام میشود میتواند متفاوت از (و حتی بر خلاف) عملکردهایی باشد که امروزه توسط کلیسای عیسی مسیح مقدسین آخرالزمان باشد.
در واقع، کارکردهایی که امروزه توسط کلیسای کاتولیک در شیلی در رابطه با طبقه کارگر شیلی از طریق JOC (Juventud Obrera Catölica، کارگران جوان کاتولیک) انجام میشود، میتواند کاملاً بر خلاف آنچه امروز توسط این کلیسا در رابطه با جامعه تجاری شیلی انجام میشود، باشد. در واقع، تا آنجایی که میتوانیم از مشاهدات و گزارشهای منتشر شده از شیلی یاد بگیریم، دادهها دقیقاً این فرضیه را نشان میدهند.
وقتی میگوییم کارکردهای یک دین در یک زمینه اجتماعی معین متغیر است، منظور ما این است که چنین کارکردهایی میتوانند متفاوت باشند - حتی تا جایی که همان دین، در یک زمینه یکسان، میتواند کارکردهای متناقض و متضاد انجام دهد.
لازم به ذکر نیست که کارکردهای اجتماعی هر دینی، در هر زمینهای، بسیار کم به آگاهی و نیات کارگزاران مذهبی مربوطه بستگی دارد. چنین کارکردهایی به ویژه به شرایط عینی جامعه مورد نظر - به وضعیت حوزه دینی در این جامعه و شرایط درونی خود حوزه دینی - بستگی دارد.
بر این اساس، کارکردهای اجتماعی یک دین در یک بافت اجتماعی معین میتواند با توجه به تغییرات تاریخی، ساختاری و زمانهای در حوزه دینی متفاوت باشد. آنها میتوانند از زمانی به زمان دیگر، از مکانی به مکان دیگر، از یک گروه اجتماعی به گروه دیگر، از دینی به دین دیگر و از یک طبقه روحانی به دسته دیگر متفاوت باشند.
بنابراین، در یک جامعه طبقاتی با تخصص دینی، همان نظام دینی میتواند کارکردهای مختلفی را در رابطه با هر یک از طبقات مختلف اجتماعی انجام دهد که میتواند مکمل یا متضاد باشد. و با توجه به همان طبقه، کارکردهای اجتماعی همان نظام دینی میتواند از مرحلهای به مرحله دیگر توسعه این طبقه یا این نظام دینی متفاوت باشد.
سپس، اهمیت کارکردها، میزان تأثیرگذاری و میزان شرطی شدن «دین» بر «جامعه» (چون همیشه توسط این دین بر این جامعه اعمال میشود) نیز روابط متغیری هستند. در شرایط خاص، بیانیهای که توسط کلیسای کاتولیک صادر میشود، میتواند منجر به یک جنگ داخلی یا یک کودتا شود. همین گفتمان که در یک کشور و توسط یک کلیسا اما در شرایط دیگر تولید میشود، میتواند مطالب کمی را در دو یا سه روزنامه در بربگیرد و عواقب دیگری نداشته باشد.
فراخوان اسقفها برای «توقف اعتصاب»، تحت شرایط خاص، میتواند باعث بازگشت گسترده کارگران به کارخانهها و چشمپوشی موقت این کارگران از خواستههایی شود که محرک اعتصاب بودند. در شرایط دیگر، یک فراخوان اسقفی مشابه را میتوان نادیده گرفت، یا حتی واکنشی را در قالب اعتراض اتحادیه به دخالت کلیسا در "مسائل غیر دینی" برانگیخت.
اهمیت دین در یک جامعه، مانند کارکردهای اجتماعی آن، متغیر است. میتواند با توجه به جهشهای تاریخی، ساختاری و زمانهای جامعه یا حوزه دینی تغییر کند. یک دین با توجه به زمان، مکان و گروه اجتماعی که در آن فعالیت میکند، میتواند درجه نفوذ متفاوتی داشته باشد.
با این وجود، گرایش هر دینی این است که کلیت معینی از تجربه فردی و جمعی را اعمال کند. به این معنا که هر دینی تمایل دارد تمام تجربیات - گذشته، حال و آینده افراد و همچنین گروهها را با توجه به نیروهای ماوراء طبیعی و فرااجتماعی سازمان دهد. این گرایش در آن دسته از گروهها و جوامعی که دین نقش خاصی در آنها ایفا میکند، تأثیری تعیینکننده در شرطیسازی رفتار جمعی به دین میبخشد.
منبع: دین آنلاین