فرهنگ امروز: معرفی نویسنده، کارشناسیارشد روابط بینالملل از دانشگاه تهران. ترجمۀ کتب تاریخ معاصر بهویژه آثار یرواند آبراهامیان نظیر «ایران بین دو انقلاب»، «درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر» و «تاریخ ایران مدرن»، از جمله ترجمههای اوست. کتاب «کودتا» تازهترین کتابی است که فتاحی از آبراهامیان ترجمه کرده است.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از جمله رویدادهای مهمی است که دربارۀ آن بسیار نوشته شده و یکی از تازهترین آنها کتاب «کودتا» از آقای یرواند آبراهامیان است. این کتاب بهرغم انتقاداتی که بههمراه داشته است، از نظر رویکرد تاریخنگارانۀ نویسنده، دارای ویژگیهایی است که آن را نسبت به دیگر آثار، کاملاً متمایز میسازد. هدف این نوشتار، ارائۀ توضیحی کوتاه دربارۀ این رویکرد و سپس بازخوانی پیامدهای کودتا در فرهنگ سیاسی ایران طی دهههای اخیر براساس بخش بسیار بااهمیت پایانی، یعنی «میراث کودتا» است.
یرواند آبراهامیان در ایران بیشتر با کتاب ماندگار «ایران بین دو انقلاب» شناخته میشود. این کتاب از جهاتی مختلف اهمیت دارد. تسلط نویسنده بر تاریخ ایران معاصر در سراسر کتاب کاملاً واضح است. دیگر ویژگی متمایز اثر یادشده، شیوۀ تاریخنگاری کاملاً متفاوت است. اساس تاریخنگاری نویسنده در واقع امتزاج دو الگوی تاریخنگاری رایج، یعنی روش مکتب آنال (annals) و الگوی تاریخی مارکسیستی است. ترکیب این دو روش، شکلی تازه از نگاه تاریخی را ایجاد کرده است که میتوان آن را «تاریخنگاری انتقادی چپگرا» نامید. این شیوه از تاریخنگاری، به دلیل عدم التزام به دفاع از سنتهای مارکسیستی و خوانشهای آزاد از اندیشههای کارل مارکس، تلاش دارد تا از جزمیتهای ایدئولوژیک فاصله گرفته و تاریخ را بر کنشگری انسان خودمختار، اما محدود در نهادهای اجبارکننده، استوار سازد.
پیشگامان این الگوی تاریخی انتقادی، کریستوفر هیل و ادوارد پالمر تامپسون، دو تاریخدان انگلیسی هستند. آنان معتقدند که مسیر تاریخ از پایین و بهتعبیری از تودۀ مردم بهسمت قلۀ هرم اجتماعی میگذرد. در این نگاه تاریخی، برخلاف تاریخنگاری سنتی اروپایی، نوعی تاریخنگاری مسئلهمحور مطرح میشود و تاریخنگار از طریق بررسی منظم تحولات ساختاری، در پی یافتن پاسخی برای پرسشهاست. آبراهامیان نیز مطابق این الگو در آثار مختلف خود، بهویژه کتاب «ایران بین دو انقلاب»، خوانشی تازه برای بررسی تاریخ ایران معاصر عرضه کرده و در همین قالب، منظری دیگر را در زمینۀ تحولات ایران پیش میکشد. او خود طی مقالهای دربارۀ ویژگیهای این دیدگاه از تاریخ میگوید:
«تامپسون در شیوۀ تاریخی خود، بهجای ترسیم ظهور و سقوط سلسلهها و دودمانها به سیاق قدیم، از پایین به تاریخ نظر میانداخت. او بهجای رویارویی با تاریخ اجتماعی بهمثابۀ پوشش و عادات نخبگان، به آن از منظر رسوم و ستیزههای مردم عادی مینگریست. بهجای دیدن سیاست بهعنوان نزاعی میان نخبگان رقیب، آن را غالباً نزاعی طبقاتی میان قوی و ضعیف میدانست. بهجای طرحریزی جامعه در سلسلهمراتبی محکم و منسجم، آن را پدیدهای پویا تصور میکرد که دائماً در حرکت و جوشوخروش است؛ حرکتی همراه با مقاومت، اختلالات و تحول. مشهور است که گفته بود طبقه نه یک شیء و نه یک ماشین، بلکه بدنهای از مردم است که در پیوندهایی نهچندان محکم و منسجم، گرد هم آمدهاند و در انبوهی از منافع یکسان، تجارب اجتماعی، سنتها و نظام ارزشی، وحدت نظر دارند...»
به نظر میرسد که آبراهامیان در شیوۀ تاریخنگاری تحولات ایران معاصر، به این الگو متعهد بوده است و کماکان در همین مسیر حرکت میکند. او در آخرین اثرش، یعنی کتاب «کودتا» نیز مطابق همین سیاق عمل کرده و براساس این الگو، بحثهایی را مطرح ساخته است که عملاً نظریههای پیشین دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را با چالشهایی جدی روبهرو کرده است. از نظر او، «بسیاری از مطالبی که امروزه به نام تاریخ ایران منتشر میشود، در واقع نوعی باستانشناسی است تا تاریخ. این آثار معمولاً جذاب و آموزندهاند، اما به سطح تاریخنگاری نمیرسند. تاریخنگاری صرفاً به گردآوری اطلاعاتی جالب محدود نمیشود، بلکه مباحث و استدلالهایی به وجود آورده، به مسائل مختلف پرداخته و با جنجالها و چالشهای نظریههای پیشین روبهرو میشود. اگر به این جنبه از تاریخنگاری توجه نکنیم، سطح آثار را به باستانشناسی تنزل میدهیم...»
به این ترتیب، از لحاظ شیوۀ تاریخنگاری، آبراهامیان در آخرین اثر خود نیز فاصلۀ چندانی از الگوی متعارف خود نگرفته است و بهرغم تمامی کاستیهایی که به باور او در آینده تکمیل خواهند شد، به تأثیرات عمیق رویدادهای تاریخی در سطوح «بافت اجتماعی» و «فرهنگ سیاسی جامعه» توجه کرده است. این مدعا در بخش پایانی کتاب «کودتا»، به نام «میراث کودتا» بهخوبی آشکار شده است. واکاوی کودتا از نقطهنظر یادشده و اهمیت آن در شناخت اوضاعواحوال کنونی جهان، منطقه و بهویژه ایران، از نظر من، مهمترین وجه اثر بهشمار میآید و بازخوانی آن را کاملاً موجه میسازد.
به باور آبراهامیان، کودتای ۲۸ مرداد از نظر جهانی، سیاستگذاران آمریکایی را به این جمعبندی رساند که دولتهای بهگفتۀ آنان مسئلهساز در دیگر مناطق جهان را میتوان بهسادگی سرنگون کرد. از سوی دیگر، این وضعیت، بسیاری را به این گمان انداخت که آمریکا در حال طراحی کودتا در جایجای جهان است. با سقوط دولتهای مختلف از طریق دخالتهای نظامی داخلی و خارجی در هر نقطه از جهان، بدگمانیها بهطور خودکار معطوف به سازمان سیا شد. آمریکا که تمایل داشت خود را «سردمدار لیبرالدموکراسی» نشان دهد، بهشکلی فزاینده، «مترادف با دیکتاتوری نظامی اقتدارطلب و راستگرا» پنداشته شد.
از لحاظ اثرات منطقهای، کودتا دستکم تا دو دهه باعث به تأخیر افتادن فرایند ملی شدن نفت در سراسر جهان شد. پس از کودتا، هفت خواهران نفتی در برابر کشورهای تولیدکنندۀ نفت، هیچ فرصتی را برای یادآوری هزینههای «لغو قراردادهای مقدس» از دست ندادند.
کودتا از منظر تأثیرات داخلی، دارای بیشترین اثرات منفی بود. کودتا در واقع سیاهترین سایۀ خود را بر ایران انداخت؛ سایهای که همیشه آشکار نبود. برخی معتقدند که اگر مصدق سرنگون نمیشد، پلورالیسم سیاسی در ایران ریشه میگرفت و بهتدریج به دموکراسی کامل میانجامید. برخی دیگر بر این باورند که مصدق در هر صورت، با شورشهای ایلاتی تحریکشده از سوی خارجیها روبهرو شده و حکومتش سرنگون میشد یا بهاجبار تن به روشهایی آمرانه میداد که لیبرالیسم مورد نظر او را قربانی اشکالی سرسختانه از ناسیونالیسم نظامی میکرد. عدهای دیگر اما هنوز بر این باورند که شورشهای داخلی، راه جنگ داخلی را هموار میکرد و احتمالاً مداخلۀ خارجی را در پی داشت. این امر بهنوبۀ خود، تجزیهای دیگر را برای ایران بههمراه میآورد. تمامی این «اگرها» در زمرۀ تاریخ غیرواقعی قرار میگیرند و بهرغم جذابیت، صرفاً بر گمانهزنی صرف استوارند. صرفنظر از این اگرها، میراث کودتا دستکم در چهار مورد زیر بسیار قابل توجه است:
- ملیزدایی از صنعت نفت
- نابودی مخالفان سکولار
- مشروعیتزدایی مرگبار از نظام شاهنشاهی
- تقویت و تشدید تفکر توطئهانگاری غالب در سیاست ایران
به بیانی دیگر، کودتا تأثیری عمیق نهتنها بر سیاست و اقتصاد ایران، بلکه بر فرهنگ عمومی و پدیدهای برجا گذاشت که برخی آن را «ذهنیت» مینامند. میراث اخیر، یکی از دیرپاترین تأثیرات را بر حافظۀ جمعی مردم ایران برجای گذاشت. کودتا نهتنها نگاه توطئهاندیشانۀ غالب در فرهنگ سیاسی را تشدید کرد، بلکه آمریکا را به این تصویر افزود. پس از کودتا، شهروندان آگاه از نظر سیاسی، بیش از گذشته متقاعد شدند که قدرت واقعی در «دستهای پنهان» قرار دارد و چهرههای فعال در عرصۀ سیاست، صرفاً عروسکهای خیمهشببازی هستند که با دستهای خارجی کنترل میشوند.
نگاه توطئهاندیشانه، از درون خطوط و دستهبندیهای سیاسی بسیاری عبور کرده، اما عامل شر و توطئه کاملاً به موقعیت افراد در طیفهای مختلف سیاسی بستگی داشته و دارد. از نظر چپ سنتی و بهخصوص حزب توده، تهدید اصلی در گذشته عمدتاً از ناحیۀ امپریالیسم-بریتانیا و در حال حاضر، از سوی آمریکا در ائتلاف با بریتانیا ناشی میشد. از دیدگاه بسیاری افراد طیف میانه (اعم از سکولار و مذهبی)، تهدید اصلی از سوی تمامی قدرتهای بزرگ از جمله شوروی، متوجه ایران بود. در این میان، سلطنتطلبان نیز نسخۀ خاص خود را در این زمینه داشتند. شاه که همواره به نیات آمریکاییها و انگلیسیها مظنون بود، حتی به افرادی که در بازگرداندن او به سلطنت همکاری کرده بودند، اعتمادی نداشت. او تا اواخر دهۀ ۱۳۳۰، بسیاری از چهرههای کلیدی شریک در کودتا را از صحنۀ سیاسی بیرون راند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز چنین سوءظنهایی به کار آمد و افکار عمومی متقاعد شده بود که «سیا» قادر و مایل به اجرای کودتا و سرنگونی دولت انقلابی است.
سرانجام اینکه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲در بنبست طولانی مجادلۀ آمریکا و ایران در مورد برنامۀ هستهای نیز مؤثر افتاد. در این قضیه، آمریکا به اهداف نظامی برنامۀ هستهای ایران مشکوک است و ایران نیز بهنوبۀ خود، بر اهداف غیرنظامی و صلحآمیز بودن آن اصرار دارد. در این بنبست، ایران بهطور مستقیم و غیرمستقیم، به رویدادهای دورۀ کودتا اشاره کرده و مشابهتهایی بین «حق حاکمیت کشور» برای غنیسازی اورانیوم و «ملی کردن منابع» خود برقرار کرده است. همچنین بین ادعاهای قبلی غرب مبنی بر فقدان دانش فنی لازم برای ادارۀ صنعت نفت در میان ایرانیان و نیز فقدان اعتبار اخلاقی لازم برای دانش فنی هستهای در ایران، مشابهتهایی وجود دارد. ایران تحریمهای غرب به رهبری آمریکا را با محاصرۀ اقتصادی بریتانیا در سالهای ملی شدن نفت همسان دانسته است. همچنین شباهتهایی بین مذاکرات توخالی طی این دو بحران یافته و استدلال کرده است که در هر دو مورد، قدرتهای غربی وانمود میکنند که آمادۀ پذیرش «مصالحۀ منصفانه» هستند، اما در واقع بهطور محرمانه، پیوسته بر خواستههایی اصرار دارند که از سوی ایران قابل پذیرش نیست. نیت واقعی خارجیان در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ سرنگونی مصدق بود، اما اکنون نیت اصلی آنها سرنگونی جمهوری اسلامی است.
در جمعبندی کلی در خصوص کتاب «کودتا» و شیوۀ تاریخنگاری نویسنده، میتوان گفت که آبراهامیان بهطور عمومی در ارائۀ متنی هدفمحور و تحلیلگرا براساس سیاق فکری خود، روایتی کموبیش منسجم ارائه کرده و بهخوبی در انجام این کار موفق بوده است. نویسندۀ کتاب هرچند بهلحاظ روایتگری جریان کودتا پُرانتقاد ظاهر شده و به باور برخی به نقش چهرهها، سازمانها و گروههای سیاسی کمتوجه بوده و اهمیت آنها را جدی نگرفته است، اما نهایتاً در بخش پایانی اثر، یعنی جمعبندی میراث کودتا، که به باور من بهترین بخش آن محسوب میشود، مجدداً به همان جایگاه همیشگی خود که همان تحلیل اجتماعی واقعه است، بازگشته و عملاً به روایت تحلیلی روی آورده است.