فرهنگ امروز: بدون اینکه بخواهیم ستایش بیهوده -که امری مرسوم میان ما مردم است- داشته باشیم، میتوانیم بگوییم ابوریحان بیرونی (م 2 رجب 440ق) بزرگترین دانشمند جهان اسلام است. این را از فراوانی و تنوع آثارش در ریاضیات، نجوم، پزشکی و شناخت داروهای گیاهی، نباتات و جواهرشناسی میتوان دریافت. در میان اینها قانون مسعودی در نجوم و کتاب تحقیق ماللهند، دو اثر جاودانه هستند، چنانکه التفهیم و آثارالباقیه نیز گواه این بزرگی و فرزانگی است.
یک دانشمند همیشه میتواند مطالب درست یا اشتباه بگوید، آنچه به او فرزانگی میبخشد، روش تفکر او برای رسیدن به هسته مرکزی دانش است. اینکه روش درستی در تحقیق داشته باشد، از آفتهایی که دانش را آلوده میکند، بپرهیزد و همواره به علم بیندیشد. بیرونی چنین است. این امتیازی است که او بر همگان در آن فزونی دارد.
کافی است یکی از آثار او را برداریم و ورق بزنیم و روی برخی از گفته های او در آن تامل کنیم. کتاب «تحدید نهایات الاماکن» اثری است در جغرافیای نجومی و بیان طول و عرض جغرافیایی بلاد. بخشهای اصلی این کتاب در این دانش است و بحثی است تخصصی متناسب با علم روز. او در این زمینه تعداد قابلتوجهی اثر دارد و همواره برای اصلاح اشتباهات دیگران، دفاع از سخن درست در این زمینه و داشتن دقت در آن، تلاش میکند.
و اما در این کتاب، چند جمله تاریخی هست که به روش تفکر او و نحوه مواجهه شدن او با دانش مربوط میشود. این اثر خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است (ترجمه احمد آرام، دانشگاه تهران، 1352ش)، چنانکه متن عربی آن (معهد تاریخالعلوم الاسلامیه، سزگین، سلسله الجغرافیا الاسلامیه، مجلد 25، فرانکفورت، 1992م) و نیز متن عکسی تنها نسخه برجای مانده از آن هم منتشر شده است (به کوشش فواد سزگین، معهد تاریخالعلوم الاسلامیه، فرانکفورت، 2010 از روی نسخه خطی کتابخانه سلیمانیه فاتح، ش 3386). متن عربی دشوار است و مرحوم آرام تلاش زیادی کرده تا آن را به فارسی روانی درآورد و صد البته در این باره به زحمت هم افتاده است. تعابیری که دوست دارم از مقدمه ابوریحان و از مطاوی کتاب در بیاورم، چند مورد است:
نکته نخست آنکه در همان آغاز این کتاب گوید وقتی به مردم زمانه مینگرم و میبینم که همگان، در همه جا، سیمای نادانی به خود گرفتهاند و با اصحاب فضل دشمنی میورزند و هر کس را که به زیور دانش آراسته است، میآزارند و گونه گونه ستم و بیداد درباره او میکنند. بیرونی میگوید، فضای ضد علم به حدی قوی است که ممکن است مرا وادارد تا به احکام نجومی باورمند شوم (تحدید، ترجمه آرام، ص 1) نکته دوم شرحی است که بیرونی درباره دشمنی با علم به دست میدهد و میگوید، افراطیهای ضدعلم، دانش را به ضلالت و گمراهی منسوب میکنند تا دیگر نادانانِ چون خود را هم با آن دشمن کنند. اینان رنگ بیدینی و الحاد را به علم میزنند تا باب نابودی اهالی دانش را بگشایند و با نابود کردن آنان، وضع خودشان هم پنهان بماند. بیرونی در اینجا دو سیاست را از سوی افراطیهای ضد علم مدنظر قرار میدهد، یکی نسبت دادن «ضلال» به آن و دیگری متهم کردن علم به «الحاد». افراد جاهل چنین میکنند تا خود در امان باشند و کسی از نادانی آنان باخبر نباشد.
و اما سومین نکته اینکه، بیرونی در ادامه از ضرورت دانش برای زندگی اجتماعی بشر سخن گفته، از یکطرف نیاز به دانستن را امری درونی و از سوی دیگر نیازی بیرونی میداند و شرحی در این باره میدهد، آنگاه باز به افراد ضد علم باز گشته میگوید: «از کسی در شگفتم که از منطق بیزاری مینماید و چون از دریافت آن ناتوان است، آن را به نامهای عجیب میماند.» (تحدید، ترجمه، ص 6). بیرونی، درباره دشمنی عدهای با ارسطو سخن میگوید. دلیلش آن است که اینان «در اندیشهها و اعتقادهای او چیزهایی دیدهاند که با اسلام موافق نیست.» تفسیر آنها این است که در زمان ارسطو، مردمان یونان، ستاره و بت میپرستیدند، این در حالی است که، آنچه ارسطو میگفت از روی اندیشه و «نظر» بود نه «دیانت» تا به اتهام بتپرستی مردمان آن روزگار، افکار علمی او را کنار بگذاریم. بیرونی نکته لطیفی را میافزاید و آن اینکه این جماعت ضد علم، کار را به جایی رساندهاند که هر اسمی که به «سین» ختم شود و منسوب به یونان باشد، به «کفر و الحاد» متهم میکنند! (تحدید، متن عربی، ص 28). تمرکز بیرونی در روشن کردن اخلاق ضد علمی مخالفان توسعه دانش که از اتهام الحاد و تعلق خاطر علم به دنیای بیدینی برای نابود کردن علم و عالمان استفاده میکنند، نکته بسیار بدیع و مهمی است.