جامعه کتابنخوانی داریم
فرهنگ امروز: غزاله صدر منوچهری، طریف خالدی، زاده ۲۴ ژانویه ۱۹۳۸، مورخ فلسطینی است. او هماکنون در دانشگاه امریکایی بیروت در لبنان کرسی شیخ زاید را به دست گرفته است. در ایران، دو کتاب «زیستن با کتاب» با ترجمه محمدرضا مروارید و «انجیل به روایت مسلمانان» او با ترجمه منصور معتمدی به همت انتشارات هرمس منتشر شده است. «زیستن با کتاب» زندگینامهای حول محور کتابها و نویسندگان آنهاست و «انجیل به روایت مسلمانان» مجموعهای از نقلها و داستانهای مربوط به حضرت عیسی در فرهنگ اسلامی است و منبعی ارزشمند در زمینه مطالعات دینی و تاریخی به شمار میرود. نشست هفتگی شهر کتاب روز سهشنبه ۲۲ شهریور به بحث و گفتوگو درباره این دو کتاب اختصاص داشت و با حضور محمد اسفندیاری، محمدرضا مروارید، منصور معتمدی و علیاصغر محمدخانی برگزار شد.
سقراط و مونتنی با چاشنی ولتر
علیاصغر محمدخانی: ما با بسیاری از کشورهای عربی در همسایگی خودمان ارتباطی نزدیک داریم، اما متاسفانه از تحولات فرهنگی و پژوهشهای دینی و تاریخ آنها کمتر اطلاع داریم. البته در نیمه دوم دهه اخیر، این ارتباطات بیشتر شده و آثاری از نویسندگان و پژوهشگران عربزبان به فارسی ترجمه شده است.
خالدی سالها در دانشگاه امریکایی بیروت و در دانشگاه شیکاگوی امریکا تحصیل و تدریس کرده و همواره با تاریخ و فرهنگ اسلامی مأنوس بوده است. او در عرصه تاریخپژوهی به خصوص با کتاب «اندیشه تاریخنگاری نزد مسلمانان: از قرآن تا مقدمه ابن خلدون» برای پژوهشگران این حوزه آشناست. او در «زیستن با کتاب» سرگذشت خودش را در عرصه فرهنگی شرح میدهد و بسیاری از کتابهایی را معرفی میکند که از آنها تاثیر گرفته است. همچنین درباره این آثار، نویسندگان و پژوهشگران آنها بحث میکند. وی تاملاتش را در باب زندگی خود شرح میدهد و توضیح میدهد که چطور به انگلستان و امریکا رفت و در آنجا چه آموخت.
طریف خالدی به جاحظ و ابنخلدون و اندیشههای آنها بسیار علاقهمند است و این نکته را در کتاب شرح میدهد. با خواندن این اثر احساس کردم که جاحظ و ابنخلدون هنوز در ایران متناسب با اهمیت و جایگاه خودشان در فرهنگ اسلامی معرفی نشدهاند. او چنان با ظرافت و اندیشه، آثار این بزرگان را برای خواننده تصویر میکند که خواننده رغبت پیدا میکند به آثار اینان برگردد. او در فصلی از کتاب با عنوان زاهد پیشگام میگوید، اگر بخواهیم جاحظ را به انسان غربی معرفی کنیم باید بگوییم جاحظ آمیختهای است از سقراط، مونتنی با اندکی چاشنی از ولتر. حتی او به قدری مقام جاحظ را بالا میداند که میافزاید هیچیک از این شبیهسازیها حق او را ادا نخواهد کرد و میپرسد چرا ما بارها و بارها جاحظ، ابنقتبیه، مسعودی، ابنخلدون و دیگران را بازخوانی میکنیم و هر بار در آنها نکتههای تازهای مییابیم؟
خالدی در کتاب خودش به جاحظ و ابن قتبیه و مسعودی و ابنخلدون در عرصه تاریخ و حدیث و علوم اسلامی خیلی اشاره میکند. او میگوید دوست ما جاحظ معتقد است که ملل متمدن گرفتار فروپاشی نمیشوند، مگر هنگامی که دینی تنها برآمده از تقلید را پیروی کنند یا تعصب را بر خردورزی ترجیح دهند. همچنین، او در بخشهای دیگری از کتاب خود فضای فکری و گفتمان فکری حاکم بر عصر جاحظ را تحلیل میکند.
خالدی در این کتاب هم به مسیح در میراث فرهنگ عربی و اسلامی میپردازد. او اشاره میکند که در طول عمر خودش بیش از ارتباط با مردم با کتابها سر کرده است، چراکه در کتاب به آرامشی رسیده که با بیشتر مردم به آن دست نیافته است. خالدی ده سال اول زندگی خود را در بیتالمقدس گذرانده و بعد برای تحصیل به انگلستان رفته است. با یاد گرفتن زبانهای لاتین و یونانی گستردهتر با فرهنگ غرب آشنا میشود و در سیر تاریخ اندیشه خودش کتاب «موافقان و مخالفان ناپلئون» پیتر خیل، تاریخنگار هلندی را میخواند که تاریخ جدالی نافرجام است و نسلاندرنسل تاریخنگاران هر یک چیزی سازگار با خواستههای خود را در آن میبینند و پیدا میکنند، اما دستیابی به آنچه ما آن را حقیقت تاریخ مینامیم، در مرز محالات است. در اینجا خالدی به تاریخ و پژوهشهای تاریخی حساس میشود و در این حوزه غور میکند و آثاری پدید میآورد. او ماکیاولی و اثر او «شهریار» را بسیار تاثیرگذار قلمداد میکند و ضمن بیان تاثیر ماکیاولی در آن دوران در تاریخ فرهنگ و تمدن غرب و حتی در تاریخ فرهنگ و تمدن جهانی، تاکید میکند که برای شناخت اندیشه سیاسی اروپا و اندیشه اسلامی متونی از این دست چه اهمیتی دارد. همچنین اصرار میورزد که باید پیگیری کنیم چرا تاریخ ما سرشار از ناسازگاری میان شریعت و سیاست و میان گفتمان فقه و گفتمان سلطنت است. از طرف دیگر، او به مونتنی، نویسنده و متفکر فرانسوی میپردازد و او را نابغهای خطاب میکند که با گفتههای پراکندهاش چنان از دل روزگاران با ما سخن میگوید که گویی با ما میزید و حرفهایش گاه یاد آن نابغه دیگر یعنی جاحظ را در ما زنده میکند. خالدی به فارابی به عنوان یکی از شخصیتهای بسیار جذاب، نوآور و تاثیرگذار در فرهنگ و تمدن اسلامی اشاره میکند و بر این باور است که نگاه فارابی به گردونه دانش از ژرفترین دیدگاههای مطرحشده در این موضوع است. او در فصل اندیشه تاریخی در میان مسلمانان به مساله حدیث و تاثیر آن در اندیشه تاریخی مسلمانان اشاره و کارکرد آن را بنا به موقعیت بررسی میکند. در فصل دوازدهم باز به ابنخلدون میپردازد و تاریخ ابنخلدون را تحلیل و تبیین میکند. اما در فصل چهاردهم که از فصلهای آخر کتاب است به سیمای پیامبر اسلام در میراث فکری مسلمانان اشاره میکند و در میان فقها، فلاسفه، عرفا و شعرا این سیما را تحلیل و بررسی میکند و جایی میگوید، صمیمیترین و عاشقانهترین چهره پیامبر در میراث فرهنگی اسلام را نزد اهل تصوف میتوان یافت و در آخر این پرسش را مطرح میکند که از چه راهی باید سیره را برای نسل امروز خواندنی کرد.
معاون فرهنگی شهر کتاب
زیستنامه علمی خودنوشت
محمدرضا مروارید: طریف خالدی در میان اندیشمندان عرب و خاورشناسان غربی چهرهای آشناست، احتمالا برای آنکه کتابهایش را به زبان انگلیسی نوشته و برخی از آنها به زبان عربی هم ترجمه شده است. اما او نزد ایرانیان شخصیت شناختهشدهای نیست و فقط در سالهای اخیر دو کتاب «انجیل به روایت مسلمانان» و «زیستن با کتاب» او به فارسی ترجمه شده است. اهمیت «زیستن با کتاب» بیشتر به خاطر نویسنده آن است که در دو فضای تمدن اسلامی و عربی و تمدن غربی زیست عالمانه داشته است. شاید مطالعه این کتاب ما را با زندگی علمی و فرهنگی خالدی آشنا کند، اما او اعتقاد و توجه چندانی به زندگینامهنویسی به معنای رایج آن ندارد و از کنار حوادث و سوانح روزگار به راحتی گذشته است. «زیستن با کتاب» به نوعی زیستنامه علمی خودنوشت و گزارش مواجهههای یک نویسندهای خلوتگزیده در طول زندگیاش با کتاب است.
خالدی در خاندانی فرهیخته، ادبپرور و هنرمند در بیتالمقدس به دنیا آمد که پشتدرپشت از شخصیتهای شناختهشده فلسطینی بودند. او در مصاحبهای از پدرش نقل میکند که اگر دیوار شرقی مسجدالاقصی را بشکافند، در زیر آن با انبوهی از قبور خالدیها روبهرو خواهند شد. پدر طریف، احمد سمیح، ۲۳ سال رییس دانشکده ادبیات عربی بیتالمقدس بوده است. مادر لبنانی او، عنبره سلام، نویسنده فعال حوزه مطالعات زنان و از پیشگامان دفاع از آزادی آموزش دختران در کشورهای عربی و مترجم آثار برجستهای چون «ایلیاد و ادیسه» و «انهاید» به زبان عربی بود. یکی از برادران او تاریخنگار است و خواهرش نمایشنامهنویس و فعال سیاسی است و در دانشگاه دمشق استاد نزار قبانی و غاده السمان بوده است. دختر خالدی، علیه نیز نمایشنامهنویس و استاد تاریخ تئاتر عربی در دانشگاه امریکایی بیروت است.
طریف خالدی (متولد ۱۹۳۸، بیتالمقدس) در ۱۹۸۴ به بیروت مهاجرت کرد. او در انگلستان مطالعات کلاسیک و تاریخ معاصر خواند و تا ۱۹۶۶ در رشته مطالعات فرهنگی در دانشگاه امریکایی بیروت تدریس کرد. همچنین از دانشگاه شیکاگو دکترای مطالعات اسلامی گرفت و از سال۱۹۷۱ تاکنون صاحب کرسی مطالعات عربی و خاورمیانه در دانشگاه امریکایی بیروت است. خالدی در مقدمه «زیستن با کتاب» میگوید دخترم علیه کتابی با عنوان «پروفسور غیرمنتظره: زندگی در آکسفورد» از منتقدی انگلیسی با نام جان کاری را در اختیارم گذاشت که در آن ضمن تشریح زندگی ادبی خود کتابهای موثر بر اندیشه خود را نیز معرفی کرده بود و از من خواست که با همین شیوه کتابی بنویسم. من هم این ایده را پسندیدم و دست به کار شدم و این کتاب فراهم شد.
خالدی در این کتاب از فراگیری زبان عربی برمبنای شیوه آموزش خلیل سکاکینی، پیشگام تعلیمات نوین در کشورهای عربی یاد میکند و به مطالعه داستانهای سالواتوره جولیانو، آرسن لوپن و کتابها و مجلات کمیک میپردازد. هنگام نام بردن از جرجی زیدان و کتابهایش میگوید، شک ندارم یک نسل کامل از جوانان عرب با آن داستانهای جذاب زندگی کردهاند، داستانهایی که به تاریخ عرب جان بخشیدهاند.
خالدی در انگلستان علاوه بر زبان انگلیسی، زبانهای لاتینی و یونانی را فرا میگیرد و با شخصیتهای برجستهای چون افلاطون، ارسطو و سقراط و هومر و آثار آنها و دیگر نوشتههای تاریخی یونان آشنا میشود. او بیش از همه تحتتاثیر شیوایی واژگان ویرژیل در «انهاید» قرار میگیرد و تاریخ سدههای میانه انگلیس، انقلاب کبیر فرانسه و جنگهای داخلی امریکا را میخواند. اینگونه است که علاقهای به تاریخ در ذهن و ضمیرش جوانه میزند. در برگشت به بیروت، به گروه فرهنگ و مطالعات دانشگاه امریکایی میپیوندد که براساس این ایده آموزشی شکل گرفته بود که همه دانشجویان در هر رشتهای که درس میخوانند باید با اصلیترین کتابهای تمدن قدیم و جدید غرب آشنا باشند.
تدریس آثاری از هومر و افلاطون و ارسطو گرفته تا ماکیاولی و مونتنی و رمانهای معاصر برعهده او گذاشته میشود. او میگوید، چون رفتهرفته استادان عرب و مسلمان بیشتر شدند، به این فهرست شخصیتهای جهان اسلام و عرب مثل جاحظ، غزالی، فارابی و حتی نویسندگان معاصری چون طیب صالح، رماننویس معاصر سودانی هم اضافه شدند. او در شیکاگو با استادانی چون پروفسور محسن مهدی، ویلفرد مادلونگ، یاروسلاو استتکوویچ آشنا میشود و از طریق آنها به دنیای ابنخلدون و از آن مهمتر مسعودی راه پیدا میکند و با راهنمایی پروفسور محسن مهدی عراقی رسالهاش را درباره مسعودی مورخ مینویسد. او کتاب سه جلدی هاجسن درباره اسلام را که با نام «مسعی الاسلام» به زبان عربی ترجمه شده، مهمترین اثر یک نویسنده غربی درباره تاریخ تمدن اسلام میداند.
«زیستن با کتاب» به لحاظ ساختاری گزارشی از تحصیلات و دنیای کتابهای نویسنده است و البته همهجا درباره آن آثار رویکردی نقادانه، خواه مثبت خواه منفی دارد. پس از آن، به کارهای تالیفی خودش اشاره و از شیفتگی به جاحظ صحبت میکند و از او در مقام نمونه برجسته یک روشنفکر متعهد اسم میبرد و او را آمیختهای از سقراط و مونتنی با اندکی چاشنی از ولتر میخواند. اما معتقد است که هیچیک از این شبیهسازیها حق او را ادا نمیکند. خالدی از جاحظ به مسعودی میرسد و با ابنقتبیه آشنا میشود و نگاهش به ابنخلدون میافتد. خالدی با پشتوانه مواجهه با دو تمدن، دو تاریخ و دو زیست، در نگاه به کتابها هم مقایسهها و مشابهانگاریهای جالبی دارد و مثلا «کمدی الهی» را دانته با «المنقذ من الضلال» غزالی یا «رساله الغفران» ابوالعلا و «شهریار» ماکیاولی را با «سیاستنامه»ی خواجه نظامالملک مقایسه میکند. او در گفتوگویی اظهار میکند که چقدر خوب میشد اگر ارباب همه صنوف خاطرات خودشان را بنویسند و آثار ارزشمندی برای آشنایی با تاریخ اجتماعی هر دورهای به یادگار بگذارند.
یکی از دغدغههای خالدی این است که هر کسی فراتر از درس یا هنرش با دنیای دیگری هم آشنا بشود و روزی استادان و دانشجویان دانشکدههای مهندسی و پزشکی و اقتصاد هم دریابند که وقتی از اندیشه نقادانه نهفته در بطن علوم انسانی سخن میگوییم از این سخن میگوییم که تدریس دانشهایی نظیر ادبیات و تاریخ و فلسفه و علوم اجتماعی در دانشکدههای ما و حمایت از این ایده ناگزیر به پرورش زنان و مردان پزشک و مهندس و اقتصاددانی میانجامد که میتوانند نقادانه بیندیشند، منطقی تحلیل کنند و خلاقانه به تخیل بپردازند. فرآیندی که درنهایت به یک استنباط درست و سریع برای حل مشکلات پیش روی آنان خواهد انجامید. در فصل بازگشت به دانشگاه از باد سیاستی شکایت میکند که در دهه هفتاد بر دانشجویان وزیده و آنها را به سرگردانی انداخته است و از فیلیپ هِتی و برنارد لوییس و نژادپرستیهای او و دیدگاههای انتقادی ادوارد سعید سخن میگوید.
دو فصل بعدی کتاب درباره مقالهنویسیهای اوست. او مجموعه مقالات انگلیسی کنگره بینالمللی بیروت پیرامون جاحظ را با عنوان «جاحظ، مسلمانی انسانگرا برای زمانه ما» گردآوری کرده است که در هجدهمین دوره جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در ۲۰۱۱ برنده جایزه شد. در فصول بعدی به «انجیل به روایت مسلمانان»، «اندیشه تاریخی در میان مسلمانان» میپردازد. در فصل دیگر به ابن خلدون با ابتکار خاصی میپردازد و میگوید که نام کتاب تاریخ ابن خلدون این است: «العبرو دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان اکبر» و با شرح واژهواژه عنوان به محتوای کتاب میپردازد. در پایان این فصل مینویسد که حکومت نیز مانند انسان مراحل جوانی، بلوغ و پیری دارد و همانطورکه رفتار آدمی در جوانی و بلوغ با رفتار وی در کهنسالی متفاوت است حکومتها نیز چنینند و بیشترین قوت آنها در زمان بلوغ پدید میآید.
از او خواستند سیرهای درباره پیامبر اکرم (ص) بنویسد اما پیشنهاد کرد که کتابی درباره چرایی و چگونگی دگرگونی سیمای آن حضرت در میان نسلهای مختلف بنویسد و در این میان تحولات سیرهنگاری را نیز بررسی کند. این کوشش او به خلق کتاب «سیمای محمد» (ص) از نگاه قرآن و حدیث و سیرههای معاصر و با الهام از «عیسی در گذر روزگار و جایگاه وی در تاریخ تمدن» نوشته یاروسلاو پلیکان میانجامد. خالدی در سال ۲۰۰۸ ترجمه تازهای از قرآن کریم را به زبان انگلیسی عرضه کرد که پس از آن بارها به چاپ رسیده است، ولی در «زیستن با کتاب» نامی از آن به زبان نیاورده است.
مترجم و پژوهشگر
تصویر عیسی (ع) در تمدن اسلامی
منصور معتمدی :«انجیل به روایت مسلمانان» میخواهد تصویر و تصوری که از حضرت عیسی در تمدن اسلامی وجود دارد، بیان کند. پیش از اسلام، از عیسی (ع) تصویر واحد و یکدستی وجود ندارد. فرق و گروههای مختلف، هرکدام تصویری از او ارایه میکنند و مناقشات و مباحثات مختلفی در این خصوص در گرفته است. تا اوایل قرن ششم میلادی شوراها و اعتقادنامهها و جلسات بحث و نزاع فراوانی میان آباء کلیسا و متالهان مسیحی و بزرگان مسیحیت در میگرفت. حتی حکام رومی هم از اوایل قرن چهارم میلادی در این مناقشات وارد شده بودند و بحث اصلی در قرن ششم بر سر ماهیت و هویت عیسی و ربط و نسبت او با خدا، پدر و روحالقدس بود. همه اینها تازه بحثهایی است که در خود جریان راستکیشی مسیحیت بوده است. به جز این، بدعتهای گوناگونی وجود داشته و حتی مورخان و متالهان نیز تصویر یکدستی از مسیح و مسیحیت به دست نمیدادند.
بولتمان در آثار خود به دو مسیحیت اشاره میکند: مسیحیت اورشلیمی/فلسطینی و مسیحیت هلنیستی/پولوسی. پدران مسیحی نیز از این اصطلاحها استفاده میکنند، لذا در دورههای بعدی الهیات مسیحی هم آن تصویری که پدران یونانی از عیسی مسیح به دست میدهند با تصویر پدران لاتین یا رومی از او متفاوت است. این پدران، همه با عیسیمسیح و مسیحیت همدلی داشتهاند و فقط برداشت خودشان را از او ارایه میکردهاند اما دشمنان عیسی و مسیحیت هم در این میان بیکار نماندند.
تصویر مسیح در هم تلمود، تصویر همدلانهای نیست. بنابراین، پیش از اسلام تصویر یکدستی از مسیح وجود ندارد تا اینکه به اسلام میرسیم و این آغاز مباحث این کتاب است. خالدی تصویر مسیح در اسلام را هم در قرآن هم در احادیث و روایات (اهل سنت یا اهل تشیع) برمیرسد. او با اقوال و اخباری که درباره حضرت عیسی در اسلام آمده کاری ندارد، بلکه بیشتر سیر تطور انگاره عیسی و تصویر عیسی و سخنان او را در تمدن اسلامی از قرن دوم هجری تا قرن دوازدهم هجری مرور میکند. طریف خالدی برای اینکه بتواند زمینههای شکلگیری انگاره موجود از عیسیمسیح در تمدن اسلامی را به دست بدهد، طبیعتا به قرآن میپردازد. میتوانیم بگوییم که خود قرآن یک انجیل دارد؛ یعنی اگر داستانها و اشارات به عیسیمسیح را گردآوری کنیم، میتوانیم به انجیلی برسیم، همینطور با گردآوری روایات نبوی و ائمه در مجموعه حدیثهای شیعه و سنی. ولی طریف خالدی با این بخش کاری ندارد. او مورخ است و از منظر تاریخی به موضوع مینگرد. خالدی در بازه زمانی تقریبا هزارساله، از منابع مختلف عمدتا سنی ۳۰۳ خبر را انتخاب کرده است و این موارد را در بستری تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی- سیاسی پیدایششان شرح و توضیح داده است. خالدی در مقدمه و در شرح ذیل هر یک از این موارد به پیشینهها نیز به خوبی توجه کرده است، چراکه به هر حال مسیحیت پیش از اسلام پیشینهای ششصدساله داشته است و این نمیتواند در شکلدهی تصور مسلمانان از عیسی مسیح و انجیل بیتاثیر بوده باشد. بنابراین نمیتوانیم مناقشات در جریان راستکیشی مسیحیت، جریانهای بدعتگذار در سرزمینهای مهمان مسیحیت و همینطور آنچه را از قرن سوم در رهبانیت مسیحی در مصر به وجود آمد، نادیده بگیریم و تصویر عیسی در تمدن اسلامی را مجزای آنها ببینیم. افزون بر پیشینهها، خالدی مورخ به اوضاع زمانه نیز توجه میکند. در این زمینه او بر کوفه خیلی تاکید میکند و از تعبیر آبای کوفی استفاده میکند. این تعبیر آبای کوفی یا آبای پایهگذار انجیل اسلامی تعبیر جالب توجهی است. آبای کوفی را زهاد و وعاظ و عُبادی میداند که در کوفه با انگیزههای مختلف علما را نکوهش میکردند و در این زمینه مشابهتی مییابد بین آن عیسایی که در اناجیل قانونی مسیحی وجود دارد و صفآرایی که عیسی در برابر علمای ظاهر یهودی میکند و آن چیزی که نزد زهاد و وعاظ مییابد.
طریف خالدی در تقسیمبندی کلی کهنترین قسمتهای این انجیل آن را به چهار قسمت تقسیم میکند. بخشی از آن را آخرالزمانی میداند؛ یعنی سخنان و احوال و اخباری درباره عیسی که به جایگاه آخرالزمانی او مربوط میشود که این خود تحتتاثیر نگاههایی است که چه در مسیحیت چه در اسلام درباره ملکوت عیسیمسیح وجود دارد. بخش دوم، برگرفته از اناجیل است، اما حالوهوایی اسلامی به خود گرفته است. آنچه در تمدن اسلامی درباره عیسی مسیح و سخنان او نقل شده است بیشتر از انجیل متی است، چراکه انجیل متی حالوهوای بشریتری برای عیسی مسیح قائل میشود و شباهت بیشتری با تصویر او در اسلام دارد. بخش سوم و بسیار مهم در انجیل اسلامی، مساله ظهور است. عیسی زاهد است. دنیا را خرابه میبیند و در آن غریب است و به آن پشت پا میزند. عیسی در این کاروانسرا مسافر است. این حالت زهاد اسلامی در قرن دوم و سوم هجری در این اقوال مشاهده میشود. هرچند تفاوت عمدهای میان سخنان زهدآمیز و محتوای اناجیل وجود دارد، فقدان یا کمبود مساله است. در اناجیل مثل و تمثیل فراوان است، ولی در این سخنان مثل کمتر است. طریف خالدی که با قرآن هم دمخور است و بعدها حتی مترجم قرآن به زبان انگلیسی بوده است، میگوید این چهبسا تاثیر قرآن بوده باشد.
چهارمین بخش، انعکاس مناقشاتی میان مسلمانها در قرنهای دوم و سوم است. آبای بنیانگذار این اناجیل بهتر میدیدند که عیسی را در سنگر خودشان بیاورند. آبای پدیدآورنده این انجیل از او استفاده میکنند و سخنان و مقاصد و اهداف خودشان را به دهان حضرت عیسی میگذارند. پس مناقشات کلامی و سیاسی در اینجا منعکس شده است. یکی از نمونههای کلامی و سیاسی این مناقشات نیز مشرب ارجاء است. مرجئه میگفتند که ما با ایمان و اخلاقیات دیگران کاری نداریم. این یک بخش اخلاقی فردی دارد و یک بخش ارتباط با حکومت. چون اینها میگفتند ما که با اخلاق افراد کار نداریم، طبیعتا با اخلاق امرا هم کاری نداریم. لذا وارد این مناقشات نمیشدند، بلکه حتی حکومت را تایید و حمایت میکردند و رویکردی مسالمتجویانه در پیش میگرفتند و به حکومت خدمت میکردند.
خالدی که مورخ است در قرن دوم به مناقشات کسی مانند حسن بصری با حکومت و برخورد حکومت با او میرسد و نمیتواند این تقابل را نادیده بگیرد. اینجاست که معتقد است در قرن دوم ما یک تقسیم کاری میبینیم بین پادشاهان و عدهای از علما. این موضع گرچه موافق با حکومت است اما از آن سو خشم عمومی درباره علمای دنیامدار و حکومتی وجود دارد. قسمت دیگر در این مناقشات بحث جبر و اختیار و قدر است. حکام بنیامیه با قدریان مخالف بودند چون آنها را مختار میدانستند و انسان مختار سعی میکند مسیر فردی و اجتماعی زندگیاش را تغییر دهد. جالب اینکه در یک سلسله از اقوالی که در انجیل آمده است عیسی نیز مخالف با قدریان است.
پیش از این، بخشهایی از کتاب «اندیشه تاریخی عربی اسلامی در دوره کلاسیک» خالدی را ترجمه و نیمهکاره رها کردهام. امیدوارم ترجمه این کار سامان بگیرد و منتشر شود. این کار از این نظر قابلتوجه است که خالدی مورخ است و این کتاب در حیطه تخصص اوست.
پژوهشگر
در پی درایت باشید
نه روایت
محمد اسفندیاری :کتاب «زیستن با کتاب» ترجمه کتابی از طریف خالدی با عنوان «انا و الکتب» است که من بهتر میدانستم «من و کتاب» ترجمه شود. ولی مترجم این برگردان را انتخاب کرده است. این کتاب در فارسی مشابهی ندارد که بخواهیم آن را مقایسه کنیم. اگر نویسنده فارسیزبانی هم بخواهد کتابی اینچنینی بنویسد، ما از گذشتگان خودمان به جز «تاریخ بیهقی»، «قابوسنامه»، «تذکره اولیاء»، «گلستان سعدی» و معدودی دیگر، کتابهای شاهکار عمومیپسندی نداریم که بخواهیم معرفی کنیم. در حالی که در زبان عربی کتابهای عمومیپسند زیادی چون «ربیع الابرار»، «محاضرات الادباء» راغب اصفهانی، «عیون الأخبار» ابنقتبیه، «العقد الفرید» ابن عبد ربه، «البصائر و الذخائر» ابوحیان توحیدی در دسترس نویسنده چنین کتابی خواهد بود. البته پیشتر کتاب «کتابهایی که دنیا را تغییر دادند» به فارسی ترجمه شده است. همچنین حسن شهباز «سیری در بزرگترین کتابهای جهان» را نوشته است که خوشخوان در نیامده است. من هم چند سال پیش نزدیک به بیست کتاب خواندنی به زبان فارسی را در مقالهای معرفی و به عموم خوانندگان فارسیزبان توصیه کردم.
خالدی در این کتاب میگوید، من بیش از اینکه با مردم زندگی کرده باشم با کتابها زندگی کردهام و در لابهلای کتابها به آرامش رسیدم که این من را به یاد این حدیث انداخت: «روزگاری برای مردم فرا میرسد که جز با کتابهایشان اُنس نمیگیرند.» او این کتابها را واقعا خوانده و با آنها زیسته است. به هر حال، در این روزگار، برخی درباره کتابهایی حرف میزنند که نخواندهاند. مثلا تا بگویید «مفاتیحالغیب» فخر رازی، میگویند که «تفسیر کبیر فخر رازی، بیهوده سخن بدین درازی»، حالآنکه لای این تفسیر را باز نکردهاند.
هرچند ما در ایران هم افراد بسیار پُرخوانی چون علامه قزوینی، مجتبی مینوی، عبدالحسین زرینکوب، ایرج افشار و آیتالله مرعشی داشتهایم و از میان زندگان مصطفی ملکیان را داریم، جامعه ما جامعه کتابنخوانی است و معلومات مردم بیشتر به پایههای شنیدههایشان است تا خواندههایشان. به بیان دیگر، جامعه ما یک جامعه شفاهی است. از عامه مردم هم که بگذریم، نویسندگان هم در جامعه ما خیلی کتابباره و کتابپژوه نیستند. فهرست منابع بسیاری از کتابها نشان میدهد که نویسندگان در موضوع تتبعشان بیشتر کتابها را ندیدهاند. واقع اینکه ما باید اولا زیاد کتاب بخوانیم و ثانیا زیادتر از آن بیندیشیم. کسی که زیاد کتاب بخواند، اما خوب نیندیشد، مانند کسی است که غذایی در دهان بگذارد و نجویده، ببلعد. در عین اینکه باور دارم باید زیاد کتاب خواند و از نویسندگان هم میخواهم استفراغ وسع بکنند و در موضوع نگارششان همه منابع را ببینند، معتقدم زیاد خواندن نباید مانع خلاقیت شود. گاهی افراد پرخوان دچار فلج فکری میشوند و در هر موضوعی مینویسند به این فکر میکنند که دیگری و دیگری چه گفتهاند و خودشان را جا میگذارند. مثلا فردی در مورد موضوعی کتابی مینویسد اما تمام کتاب نقل قول است. ضمن اینکه جامعه ما باید کتابخوان باشد و نویسندگان ما فراوان کتاب بخوانند، باید به جای تکرار صرف حرفهای این و آن، حرفهای خودشان را بزنند و تامل کنند. به تعبیری دیگر، خیلی از نویسندگان دیکته مینویسند، انشا نمینویسند و خلاق و زاینده نیستند. به همین لحاظ در احادیث ما آمده است که «در پی درایت باشید، نه در پی روایت.» در مجلسی با حضور محمدتقی شریعتی و دکتر شریعتی بودیم. بحثی درباره تفسیر آیهای از قرآن شد. محمدتقی شریعتی که سالها تفسیر قرآن میگفت آن آیه را تفسیر کرد و وقتی حاضران نظر دکتر شریعتی را خواستند، او نیز تقریر و تفسیر جالبتوجهی کرد که استاد شریعتی هم پسندید و از او پرسید شما که این همه تفسیر را ندیدید، چطور این تفسیر را گفتید؟ و او در جواب گفت به این دلیل این نکته را گفتم که این همه تفسیر را ندیدهام و بیشتر به فکر شخصی خودم تکیه کردهام. دیگری اینکه، در جلسهای با مرحوم سید عبدالباقی طباطبایی، فرزند علامه طباطبایی، از ایشان سوال کردم که مرحوم علامه طباطبایی هنگام نگارش «تفسیر المیزان» به چه تفاسیر و منابعی مراجعه میکردند، سید عبدالباقی طباطبایی بیدرنگ گفت پدر من هنگام نگارش این تفسیر بیشتر فکر میکرد و کمتر به تفاسیر مراجعه میکرد. من گفتم شاید این را از سر تامل نگفته باشد و دقایقی دیگر دوباره با بیان دیگری همین سوال را از او پرسیدم و باز بیدرنگ گفت که پدرم علامه طباطبایی هنگام نگارش «تفسیر المیزان» بیشتر میاندیشید.
در «انجیل به روایتی مسلمانان» ۳۰۳ جمله از حضرت عیسیمسیح در میان کتابهای مسلمانها آمده است. این کتاب خیلی برای ما ارزنده است، چراکه شامل سخنان حضرت عیسی است. هنگامی که در قرآن سخنان لقمان آورده میشود، دیگر مشخص است که سخنان عیسی مسیح پیامبر خدا چقدر برای ما با ارزش است. خالدی به نظر من همه منابع را ندیده است. سخنانی از حضرت عیسی در کتابهای مسلمانان هست که در این کتاب نیامده است. خالدی گاهی برای این جملات چندین منبع دیده است، اما من باز در متون خودمان منابع دیگری یافتم که این سخن در آنها هست و در کتاب خالدی نیست، لذا به مترجم دانشور این کتاب پیشنهاد میکنم این کتاب را تکمیل کند و منابع دیگر را هم استخراج کند و بیاورد.
پژوهشگر
بولتمان در آثار خود به دو مسیحیت اشاره میکند: مسیحیت اورشلیمی/فلسطینی و مسیحیت هلنیستی/پولوسی. پدران مسیحی نیز از این اصطلاحها استفاده میکنند، لذا در دورههای بعدی الهیات مسیحی هم آن تصویری که پدران یونانی از عیسی مسیح به دست میدهند با تصویر پدران لاتین یا رومی از او متفاوت است. این پدران، همه با عیسیمسیح و مسیحیت همدلی داشتهاند و فقط برداشت خودشان را از او ارایه میکردهاند.
در مجلسی با حضور محمدتقی شریعتی و دکتر شریعتی بودیم. بحثی درباره تفسیر آیهای از قرآن شد. محمدتقی شریعتی که سالها تفسیر قرآن میگفت آن آیه را تفسیر کرد و وقتی حاضران نظر دکتر شریعتی را خواستند، او نیز تقریر و تفسیر جالبتوجهی کرد که استاد شریعتی هم پسندید و از او پرسید شما که این همه تفسیر را ندیدید، چطور این تفسیر را گفتید؟ و او در جواب گفت به این دلیل این نکته را گفتم که این همه تفسیر را ندیدهام و بیشتر به فکر شخصی خودم تکیه کردهام.