اهمیت اقلیم هشتم در توجه هانری کربن به مذهب امامیه
1- امام کیست؟
فرهنگ امروز: دو منظومه فکری مهم شیعه عبارت از امامت و مهدویت است. کربن در اینها راز و رمزی در باب اقلیم هشتم میبیند؛ امام ادامه و بسط نبی است و سلسله امامت بر محور حضرت مهدی (عج) قرار دارد. مسیری که از قوس نزول تا صعود و برعکس، اتصال حلقه کروی هستی را که آغاز و انجامش و ظاهر و باطنش یکی است «هوالله الأول و الأخر و الظاهر و الباطن. ..» نمایان میسازد و اساسا با ترسیم هندسه کروی هستی، درهمتنیدگی ظاهر با باطن و نقشه جغرافیایی با بعد فراسو، قابل درکتر خواهد بود، بنابراین معرفت امام، آزادیبخش و ناجی روح است از آنچه تعلقات زمینی نام دارد و شخصیت امام همان تداوم رابطه الوهی و چنگزدنی دوباره به ریسمان الهی است که در سلسلههای تصوف نیز در شخصیت قطب خود را متجلی میسازد؛ سنگ زمردی که خورشید نیمهشب است و آوای مجمعالبحرین (اقلیم هشتم) و بهشت شادکامان را در زمین نغمهسرایی میکند. امام انسان نورانی است؛ پرومتئوسفوس یونانی و آن شاهد آسمانی منقولِ نجمالدین کبرا که در تجلی درونیاش همان سرشت کامل است که هرمس خبرش را داده بود و در حقیقت، امام یک رمز است برای نوعی هدایت باطنی و امری فراتاریخی است که در اصول تشیع و در شخصیت تاریخی امامان معصوم به نحوی بروز یافته است. امام، فرشته مُلک است تا آدمی را به ملکوت خودش برساند. امام بشر ملکوتی است که به عالم ملکوت احاطه دارد و لذا میتواند امور عالم ماده را تاویل کند. حضور او است که رسالت و شریعت را تداوم بخشیده و از تحریف مصون میسازد. او حلقه وصل طریقت، حقیقت و شریعت است و از ظاهر به باطن هدایت کرده و نغمه جاودانگی سر میدهد. مظهریت امام در هستی، در دکترین مهدویت خود را تام و تمام میسازد و این دکترین علاوه بر اینکه تاکید میکند زمین هرگز از حجت خداوند خالی نخواهد بود، ارتباط پیوسته بین هستی مادی و الوهی را در سمت فراتاریخ صحه میگذارد و شخصیت امام را در قالب همزاد معنوی و همیشگی انسان که فرشته نورانی اوست و از ازل تا ابد با وی است، در بعدی تاریخی و آفاقی نیز تعین میبخشد. این انسان نورانی در تشیع دوازده تجلی دارد که مهدی آخرین آنهاست و انسان را به حبلالمتین ارجاع میدهد.
2- اقلیم هشتم کجاست؟
خطهای است در بعد عمودی؛ شمال آسمانی؛ آنجا که از هفت اقلیم و هفت ربع مسکون جهان و چهار جهت جغرافیایی معمول به سرزمینی میرسیم که بحر غیب شهادت است و محل تلاقی دو عالم روح و جسم؛ قاب قوسین و بهشت ناپیدای زمین که در اساطیر گفته شده محل آفرینش اولیه انسان بوده و انسان از آنجا به زمین هبوط کرده است. عالم مثال و عالم واسط و وسیط که سرزمین ورای غیب و شهادت و البته حایل میان غیب و شهادت است. اقلیم هشتم شهرستان جان است و ناحیه مرزی میان آگاهی و فراآگاهی است. اقلیم هشتم یا هورقلیا صورت و مقدار دارد اما به ماده وابسته نیست و مُلک ملکوت و جابلقا و جابلسا است و آنجایی که حقیقت باطن را میتوان تماشا کرد. چنانکه انسان سرگشته در لحظهای بدون ثبت، در «تاریکی رازِ کهن و بنیادین»، غاری زیرزمینی میبیند که آکنده از تاریکی و بادها بود و چراغی هم نداشت اما ناگاه چهرهای زیبا دید که به او گفت: چراغ را بردار و چنین و چنان کن! آنگاه آن سرگشته به «شب روشن» پناه جست؛ همان سرزمینی که تاویلات عالم را در آن فراگرفت و بدو گفته شد: «من سرشت کامل تو هستم. اگر جویای دیدنم هستی مرا به نامم بخوان». آری آن انسان سرگشته در فراسوی زمان و مکان؛ در «تاریکی هنگام رسیدن به قطب»؛ یعنی درست در مماس دایره حایل بین قاب قوسین؛ قوس نزول و صعود، انسان نورانی را در اقلیم هشتم ملاقات کرده بود؛ وسط خواب و بیداری و آگاهی و فراآگاهی.
اقلیم هشتم عین خیال متصل است. آن «غیب محالی» که برزخ صعودی است و عالمِ در حالِ عروجِ مومن است و عبور از نشئه دنیوی به اخروی است و انسان سرگشته چون به حدیث «موتوا قبل ان تموتوا» (بمیرید پیش از آنکه بمیرید) حوالت شود، که این حاصل تخیل خلاق است، به شهرستان جان رسد و هورقلیا را دریابد. بنابراین، جهتیابی انسان با هورقلیا تغییر میکند و او؛ آن سالکی که به دنبال عین الحیات است، ناگهان به فراسوی شمال آسمانی که در شرق است یا شرقی که در شمال است؛ یعنی جهتی به سمت مبدا، حرکت میکند و انسان نورانیاش را میبیند که صدایش میزند. اینک جهتیابی او فارغ از جهات جغرافیایی، به سمت فراسوست و در جهت بعد عمودی عالم که شب روشنایی، نیمروز تاریک، بهشت ییمه و پهنه مینوی است و خبر از یک هستی دیگر میدهد؛ عالم خیال یا عالم مثال. باید توجه داشت که این عالم خیال، بیرونی نیست و آن قطب آسمانی درونمایگی دارد؛ نه به این معنی که سوبژکتیو یا پنداری است، بلکه جهانی مینوی است که در انفس عبور از ماده به سمت مجرد و از تاریکی به روشنایی نمودار میشود و همه این عبور در یک لحظه رخ میدهد؛ آنگاه که سالک بیدار شده و دوباره باید به خواب برود تا آن هستی ملکوتی را دریابد. اما این خواب نه آن خواب فیزیکی، بلکه درنگی میان آگاهی و فراآگاهی است. دیدن امور در نور شمالی دیدن آنها در هورقلیا و در نور فرشته است و در اقلیم هشتم یار آسمانی قرار دارد و آن روح قدسی که همدم انسان از ازل تا ابد است؛ انسان نورانی که قهرمان سرزمین هورقلیاست و شاهد آسمانی و شیخ غیبی است. انسان نورانی، یار آسمانی است و ساکن اصلی هورقلیا یا اقلیم هشتم است.
3- انسان نورانی کیست؟
او راهنمای ساکن در هورقلیاست. خضر وجود و قطب ملکوتی هر انسانی است که در اقلیم هشتم جای دارد. او، پادشاه ارض ملکوت، خود را اینطور معرفی کرده است: «من حقیقت برتر و رقیقه فرودآمده از مرتبه خویشم. من راز وجود انسانم، من همان باطن معبودم.. من نگهدارنده عالم ناسوتیام، در هر معنایی مجسم میشوم و در هر منزلی پدیدار میگردم... مسکنم کوه قاف است و محلم اعراف... من در محل تلاقی دو دریا ایستادهام. در نهر أین (کجا) غرق شده و از حقیقت عین (چشمه) مینوشم؛ من راهنمای ماهی در دریای لاهوتم .. من معلم موسای ظاهراندیشم... نور درخشانم...» (ترجمه از انشاءالله رحمتی).
این خضر وجود کیست که اینگونه مومنِ مشتاق را ندا میدهد؟ او بیگمان نشئه در حال عروج انسان و بعد شمالی اوست که خورشید فروزنده از شرق است و همزاد آسمانی است. انسان نورانی همان سرشت کامل است که هستی مینوی دارد و انسان را به معرفت دانایی برمیفرازد و دشواریها را به وی میآموزد و راستیها را برایش آشکار میسازد و این یاوری را یا در خواب یا در بیداری انجام میدهد. قدر مسلم، دانش او آسمانی و خدایی است و این دانش در جایگاهی میانه بین روشنایی و تاریکی منتشع میشود؛ جایگاهی سرشار از تاریکی که میرود تا با یک روشنایی درونی پاک روشن شود. کربن این سرشت کامل را با هستیهای مجرد فردی یا نوعی [مثالها] که در ازای موجودات مادی در جهان مینوی قرار دارند، مترادف میبیند، بدین معنی که هر جانی در این جهان مادی یک جان مینوی دارد که محافظ و راهنما و مدبر اوست و همان فرشته است. این فرشته خود را در زیباترین حالت بر انسان سرگشته و جستوجوگر (سالک) آشکار میکند و پردههای تاریکی را از دلش کنار میزند و میانجی او برای رسیدن به الوهیت میگردد. بنابراین، فرشته یا همان انسان نورانی، هدایتگر است؛ به سمت راستی و روشنایی؛ «من شبانی هستم که نگهداریات را به من سپردهاند» و «من با تو هستم در همه جا».
4- چهره سمبلیک «امام» در قامت انسان نورانی
کربن بعد از کشف بنمایههای اقلیم هشتم در ادبیات ایرانی تا مانوی و ماندایی و مسیحی و شیعی، فرشتهشناسی ژرفنگر خود که مبتنی بر حکمت و فلسفه اسلامی و یونانی و ایرانی است را به امامشناسی شیعی پیوند میزند. فرشته در اقلیم هشتم یا مجمعالبحرین است که نمودار میشود و آب حیات را ارزانی میدارد. رهایی از روزِ روزمرگی و روزِ بیرونی [زندگی هرروزی] در شبِ ابرآگاهی یا فراآگاهی رخ میدهد و درواقع همان نیمه شب روشن است و تاریکی و شر نیست، بلکه نور سیاه است؛ یعنی همان واسطگی میان نور و تاریکی که عالم مثال است و کربن چنین زیبا ادامه میدهد که «و تنها همین شب است که میتواند دیوانگیهای آمرانه روز را آرام بخشد ... کلیتی که با «خورشید نیمه شب» به نماد درمیآید، «خداوند پوشیده» و «فرشته عقل» یا به زبان حکمت شیعی، «امام» است که به شبِ جهان درونی نور میآورد.»
امام یا قطب همان فرشته عقل و نوس آسمانی است که اگر در میان نباشد، جهان با یک بلای ناگهانی و نهایی از هم میپاشد. در اینجاست که پیوند معنایی و مفهومی میان واژگان امام و ولایت و اولیاء، غنای ادبیات شیعی در امامشناسی را آشکارتر میسازد و معانی همچون دوستان خدا از آن متبادر میشود.
روزبهان بقلی و رمز عدد 360
روزبهان بقلی این دوستان خدا را 360 تن که با 360 نام خدا و 360 روز و شب سال و 360 درجه کره سماوی برابر است، معرفی میکند که 300 تن روی زمین هستند که دلهاشان همآوا با دل آدم میتپد و 40 تن که دلهاشان همآوا با دل موسی است و 7 تن که با دل ابراهیم همآوا هستند و 5 تن همآوا با دل جبرئیل و 3 تن همآوا با دل میکاییل و درنهایت، قطب که دلش با دل اسرافیل میتپد. این 356 نفر به همراه چهار پیامبر باطنی زنده یعنی ادریس (هرمس)، خضر، الیاس و مسیح روی هم 360 نفر میشوند. بنابراین، در تصوف شیعی، قطب نماینده امام پنهان است که طریقت را به حقیقت متصل میسازد. او در «زمینِ نور» مانوی یا همان هورقلیا و اقلیم هشتم جای دارد و این اقلیم در مجمعالبحرین است که آستانه جهان فراسو و سمت شمال کیهانی و بعد عمودی است و مقصود از استعاره جزیره خضرا (جزیره سبز) که میعادگاه امام پنهان است نیز همینجاست. نکته مهم در استعاره قطب آسمانی و انسان نورانی، اتحادی است که انسان نورانی با نوع انسان دارد و در واقع، هموست که در ساحتی والاتر در برابر حقیقت دیرین خودش قرار میگیرد. چنانکه در تمثیل شاهزاده جوان ایرانی (یا مثلا حی بن یقظان) که از شرق به مصر سفر میکند و «سرشت کامل» یا همان انسان نورانی را میبیند که درحقیقت خودش است و بهرغم دوئیت، هر دو یکی بودند و یکسان بودند، با این فرق که سرشت کامل به سرزمین هشتم یا همان قطب آسمانی یا اورشلیم آسمانی یا بهشت گمشده زمین تعلق دارد و میخواهد پیوندهای انسان زمینی با آسمانش را به وی گوشزد کند. پس قطب یا امام در نقش سرشت کامل، انسان را به هستی فراسوی جهان مادی سوق میدهد و هم اوست که پیوند زمین و آسمان را بعد از ختم نبوت پایدار نگه میدارد، چه اینکه نقش سمبلیک امام در هستی عبارت از هدایت و نگهدارندگی است.
5- امام و باطن هستی
کربن تحت تاثیر تفکرات باستانی هرمسی که بعدها در تصوف نیز وارد شد، حضور انسان را با باطن هستی بازتعریف میکند، بدین نحو که انسان نسخهای از نور الهی و هستی خدایی است یا به تعبیری همان قرآن بزرگ یا کیهان است و هر چه در این قرآن کیهانی از واژهها تا آیات و سور، همگی دارای ظاهر و باطن هستند. پیشتر هم گفتیم که انسان نورانی یا شاهد آسمانی همان سرشت کامل است و البته این را نیز دقت کنیم که خود سالک الیالله که در جستوجوی هستی ایزدی و چشمه آب حیات است نیز رقیقه انسان نورانی است و درحقیقت، جستوجوی او برای حق، سوق دادنش به اصل خودش و ملکوت حقیقیاش یعنی همان انسان نورانی در بعد عمودی است و او دراصل ابتدا با خود حقیقیاش مواجه میشود تا بتواند چشمه حیات را ببیند. دیدن خود و رسیدن به حقیقت اصیل مستلزم عبور از هفت مرحله است که نفس، عقل، قلب، روح، سر و خفی میشود. مراحل آخر اوج فراآگاهی هستند و سالک که در باطن و کنه خود پارهای از نورالله است، زیرا این هفت مرحله را در بطن او میتوان کشف کرد؛ البته اگر کشف کند، برای رسیدن به حقیقت نهایی و هستی ایزدی، باید نور شود و این شعار خود سمبل فلاسفه و عرفای هرمسی بوده که آتش را جز با آتش نتوان دید و انسان نورانی پاره نور الهی است. بنابراین هستی برین و ایزدی سراسر نور است و همین امر عرفا را به نوعی رنگشناسی حالات مینوی سوق داده که سالک و شاهد را با نور نیز تشریح کردهاند، چه اینکه اندام او نیز وجه نور است و هالهای از نور در تنانگی و روحانیت انسانِِ رونده در بعد عمودی وجود دارد، زیرا او کسی است که از چاله تاریکی به قطب نورانی آسمانی حرکت کرده و انسان نورانی را دریافته است. هرچه شدت نور بیشتر شود، یعنی هرچه از جهات جغرافیایی به سمت بعد عمودی برود، از آگاهی بعضا حسی و سپس عقلی، به فراآگاهی میرسد که اوج روشنایی است. از این لحاظ، وجود سرزمین هورقلیا و اقلیم هشتم، نوید آن دیار فراآگاهی است که بتوان به سر و خفی رسید و تا بعد از آن چه شود! که البته به گفته برخی مفسران و مترجمان فارسی زبان کربن، او در مرحله خیال توقف کرده و بعد از آن را مطرح نکرده است. وانگهی از نظر کربن، برای رسیدن به اهمیت سمبلیک و پدیدارشناسانه شخصیت امام، همین توصیف اقلیم هشتم کافی است تا بتوان امیدوار بود که هستی مادی پر از تاریکی و تناقض است و نیازمند روشنایی بیرونی و چه بسا درونی است که اقلیم هشتم میتواند به خوبی این نقیصه را برآورد و اتصال بین جهان مادی و مینوی و معنوی را خبر دهد. این جهان ماده زنده به نور نورالانوار است و حضور حضرت ملکوت یا مجمعالبحرین یا سرزمین هورقلیا یا اقلیم هشتم، امکان بینشهای رویایی؛ مواجهه با جهان نورها و رنگهای قدسی را افزایش داده و خبر از بعد شمالی (الوهی) عالم داده است. حال چون آدمی نیز رقیقهای از این کیهان جهانی و قرآنی است، لذا او نیز بعد شمالی و نورانی دارد و او نیز شاهد و قهرمان و گمگشتهای در جهان فراسو و در اقلیم شمالی دارد که همان امام یا بهزعم عرفا قطب است، چون تشیع روی امامت به عنوان یکی از اصول دین تاکید دارد، پس برگ برنده تشیع نسبت به اهل سنت و دیگر آیینهای دینی و الوهی این است که اتصال پس از نبوت را قطع نکرده و انسان و جامعه را به امام سوق داده است. مهدی (عج) آخرین تجلی امامان، با انتظاری طولانی، این اتصال را حفظ کرده و عامل بقای هستی ایزدی در جهان مادی است و کسی که انتظار او را بکشد، همان سالک الیالله است که مشتاق دیدن اقلیم هشتم و انسان نورانی است. بر این اساس، تنها توجه به باطن عالم و آدم است که انسان را به بعد فراسو سوق میدهد و اگر به آن بعد فراسو و شمالی توجه نشود، چه بسا توجهی نیز به این اقلیم معطوف نشود، چنانکه اهمیت حضور امام نیز بر این توجه کردن صحه میگذارد و همین خود تمایز تشیع را با دیگر فرق آشکار میسازد. کربن در این وادی با تحلیلهای ذوقی از معارف نجمالدین کبرا تلاش میکند اهمیت اتصال به اقلیم هشتم را بیش از پیش مورد تاکید قرار دهد. در حقیقت، در اجزای وجودی انسان چه به لحاظ مادی یا غیرمادی (یعنی روحی و روانی و نفسانی و عقلانی) گرایش یا کششی به سمت همسان خود در هستی یا همتایان کیهانیاش است که همان خواهش است و همچون نیروی مغناطیس فیزیکی به سمت آن همتا جذب میشود؛ مثلا آتش شهوت با آتش دوزخ همتاست و هر چه آتش شهوت شعلهورتر شود دوزخ درون انسان لهیب آتش میگیرد و به دوزخ سوق مییابد. از آن سوی، انسان گرایشی نیز به سپهر جان یا سپهر فراحسی و به معنای دقیقتر کربنی، سپهر باطنی دارد و همین گرایش است که او را به بعد فراسو و شمالی فرامیخواند. گذر به باطن، بازگشت به سپهر جان و بازگشت به انسان نورانی است.
امام معصوم؛ تجلی تاریخی انسان نورانی
پس انسان نورانی در باطن انسان است و نیز در باطن هستی و در اقلیم هشتم جای دارد و باید بتوان او را دید. تجلی تاریخی این شاهد آسمانی یا سرشت جان همان امامان معصوم تشیع هستند که به باطن عالم دسترسی دارند. در پایان میتوان یک تفسیر اگزیستانسی از این مقوله ارایه داد بدین نحو که کربن با نقد مرکزیت امکانی هستی برای انسان در نزد هایدگر که او را چونان امکانی بین بودن و شدن یا پرتابشدگی و مرگآگاهی میدانست و انسان را به آوای وجود حوالت داد که هنر بهتر از هر چیز دیگری آن را نمودار میسازد و انسان اصیل نیز به جای مشغول شدن به روزمرّگی و وراجی باید به آنچه اصیل زندگی اوست برسد؛ وانگهی این تلاش در سپهر انسان است! همین انسان! اما کربن به مدد آشنایی با آثار سهروردی و عرفای اسلامی، انسان را به اقلیم هشتم حوالت میدهد! این خود در دو مرحله اتفاق میافتد! نخست اینکه انسان که در باطن خود با هستی ایزدی پیوند دارد و پاره آتش است، باید آتش درون را دریابد و به ندای باطن گوش کند تا از خواب مادی بیدار و به سوی بعد فراسو حرکت کند! او بعد از بیداری و خودآگاهی به انسان نورانی خود نزدیک خواهد شد و خواهد دید که انسان نورانی خود اوست و در باطن اوست ولی راهنمایی نیاز دارد تا آن را دریابد و این در مسلک تصوف همان توسل به قطب است تا سالک به مجمعالبحرین و خضر وجود برسد. شیعه نیز امام را حلقه واصلی قرار داده که او را به بهشت مینوی فراخواند. امام پنهان، همانا راز رسیدن به نور است و انتظار او یعنی امیدواری به نورانی شدن. پس هر انسان جستوجوگری در پس باطن خود یک انسان نورانی است که برای رسیدن به نور به انسان نورانی هورقلیا نیاز دارد و آن امام و قطب است. مهدی (عج)، امام پنهان، آخرین و تنها امیدی است که انسان را به بعد فراسو سوق خواهد داد و حقیقت نور را آشکار خواهد کرد.
منابع
1- رحمانی، اکرم، علیرضا اقدامی، «مجمعالبحرین، اقلیم هشتم، بهشت ناپیدای زمین»، چشمانداز جغرافیایی (مطالعات انسانی)، سال هشتم، شماره 22، بهار 1392.
2- رحمتی، انشاءالله، «اقلیم هشتم، تأملی در مکان بند بودن عالم مثال»، آذر 1393.
3- طالبپور، اکبر، نرگس خوشکلام، «تلقی هانری کربن از تفکر شیعی در باب امامت و مهدویت»، فصلنامه علمی-پژوهشی کلام اسلامی، سال 28، شماره 111، صفحه 110-89.
4- کربن، هانری، انسان نورانی در تصوف ایرانی، ترجمه فرامرز جواهرینیا، تهران: انتشارات گلبان، 1379.