میخواهم عمری در کنار تو باشم
و آنقدر از خود به تو بگویم
تا وجودمان یکی شود...
جیمز جویس
فرهنگ امروز: محمد جواد لسانی ، پوشیده نیست که ادموند هوسرل تاثیرات فکری خود را برجای گذاشت، اما به جرات کسی که شیوه نگاه هانا آرنت به هستی را از بنیاد تغییر داد، شخص دیگری بود؛ هنگامی که هانا در دانشگاه با شخصی به نام مارتین هایدگر برخورد کرد، نخست صدای شمرده و آرام او را شنید سپس با چشمان نافذ او روبهرو شد. حس کرد خودش شبیه آلیس شده و در حال پرت شدن به یک سرزمین پر از عجایب است! نکتههای مدرس فرایبورگی همچون سیلی بر گونههای این دختر جوینده حقیقت میخورد تا به هوش آید. چه بسا که در گام نخست آشنایی، آرنت با شنیدن ادعاهای غریب استادش، او را جدی نگرفته باشد، زیرا مدرس وجودی، ادعاهایی به زبان میآورد که بهطورمعمول هیچ صاحب کرسی، این ناپرهیزیها را نمیکند؛ شاید آرنت در وقت تنفس، با گیراندن سیگاری بر لب، طنین صدای هایدگر را مرور میکند. با خود میگوید مگر میشود کل تاریخ فلسفه غرب از طلیعه سقراط تا قرن بیستم را «تاریخ غفلت از وجود» نامید؟ از دیدگاه هایدگر موضوع فلسفه در این ۲۰ سده، به جای آنکه «وجود» مصدر کار باشد، همواره پیرامون «موجود» چرخیده است. هایدگر بر این تکرار بیگسست مهر ابطال میزند و در تحلیل خود اینگونه نگاه به درازنای فلسفه را برنمیتابد. از نظر هایدگر فلسفه غرب، دارای سنت واحدی بوده و تاریخ پیوستهای بر خود بالیده که نامش را به خطا، روش متافیزیک نهادهاند. استاد، این چشمانداز را نمیپسندد، زیرا دمادم تاریخ فلسفه را در این «تداوم غیرمنطقی» میبیند. تداومی که پرداختن به مساله ایستادن در هستی در آن نادیده انگاشته شده. در واقع تعریف هایدگر از یک متفکر این است که نخست از وجود سخن براند. اگر چنین امری رخ نداده پس بنیادی برای اندیشهورزی تحقق نیافته! خطاب مشهور او به ذهن آرنت میرسد که «اندیشهبرانگیزترین امر در زمانه اندیشهبرانگیز ما این است که ما هنوز فکر نمیکنیم».۱ هایدگر مفهوم وجود را ضرورت فلسفه میداند و از غایب بودن آن شکوه میکند. به همین اعتبار، او پایان فلسفه متعارف را اعلام میکند. هایدگر بر آن است که تاریخ فلسفه باید دوباره تفسیر شود، چراکه صحن خاک گرفته فلسفه، تاریخ تداوم یک فراموشی است. آنچه این نشانهروی را حساستر میکند، نگاه تاریخی هایدگر به فلسفه است. البته این فیلسوف درباره بخشبندی سنت و تجدد، بیان ویژهای ندارد به ویژه آنکه در هستیشناسی، جایی برای اندیشه سیاسی ندیده است. به جای آن، او به تاریخ فلسفه نگاهی اندوهناک دارد که بدون هیچ گسستی در تداوم خود فرسوده شده بدون آنکه هیچ مبنایی برای تحول در آن پیدا شود. هایدگر بر این باور است که فکر کردن را باید فراگرفت تا گرفتار دور مکرر تاریخ نشد. البته «یک راه نمایان است؛ باید به عقبتر برگردیم تا روشها و امکانات اصلی را در آن زمان بازیابی کنیم. بنیاد تاریخ فلسفه را باید دوباره تفسیر کنیم».۲ هدف هایدگر از این بازنگری چیزی جز کشف موضوع گمشده فلسفه نیست همان که آن را «ساحت وجودی» خطاب میکند. او میخواهد به متفکران پیشاسقراطی بازگردد تا از کلیشههای پسینی رهایی یابد. راهی که هایدگر برگزید راه و زبان دشواری بود و با او مقابلههای سنگینی شد. اما نبوغ مارتین به سال ۱۹۲۷ میلادی بود که جلوهای جهانی یافت. او با گردآوری یادداشتهای درسی، کاری کارستان کرد. با در آمدن کتاب «هستی و زمان» (being and time) پایهگذار اندیشهای شد که معنای دلبرانهای از هستی را در بر میگرفت. اکنون با این دستاورد، متفکران غربی درباره امکان و افق پرسش درباره وجود، اعتبار ویژهای به آن قائل شدهاند. دستگاه فلسفی وجودی، چنین پیش رفت تا فهم اندیشه هایدگر برای شاگردش هانا چنان شورانگیز شود که او را به تبعیت از این الگو به حیطه اندیشهسازی در عرصه سیاسی وادارد تا این نظریه تداوم، از تاریخ فلسفه، به تاریخ اندیشه سیاسی نیز بسط پیدا کند. چنانکه آرنت در ادامه کار هایدگر، تاریخ اندیشه سیاسی غرب را بسان همان تداوم مشاهده میکند و در جانش آتشی شعله میگیرد که جز دلدادگی به استاد، اندوختههای سیاسیاش را یکجا بسوزاند و به طرح جدیدی برسد که هیولای پنهان توتالیتاریسم را در کانون اندیشه سیاسیاش پردهگشایی کند. دلبستگی سینوسی آرنت به هایدگر نیز محل تامل است، زیرا هانا با آگاهی از چراغ سبزی که هایدگر به حزب نازی نشان میدهد تا به صورت انتقادآمیزی بر ماندن در کرسی درس فرایبورگ پافشاری کند، سبب فاصلهگیری فیزیکیاش از استاد میشود، اما این نکته منفی باعث نمیشود که آرنت از افکار بنیادی هایدگر گسسته شود، بلکه با هوشمندی تمام سعی میکند که خود را از موهبت آموزههای بنیادی هایدگر محروم نسازد با این تفاوت که بازنگری تداوم نزد هانا آرنت در قاب اندیشه سیاسی نمود پیدا میکند هر چند که ایده اصلی از مارتین هایدگر وام گرفته شد، اما خرق عادت در اندیشه سیاسی از ابتکارات آرنت به شمار آمد.
________
۱.شش متفکر اگزیستانسیالیست، هچ بلاکهایم ترجمه محسن حکیمی، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۲، ص ۸۷
2.والتر بیمل، بررسی روشنگرانه اندیشه مارتین هایدگر، ترجمه بیژن عبدالکریمی، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۸۱، ص ۱۹