فرهنگ امروز: درآمیختگی تعهد سیاسی با حرفۀ ادبی امروزه دیگر مد نیست و در میان نویسندگان بزرگ اروپایی خریدار چندانی ندارد. چنین تعهداتی دستکم تنها برای برخی از نویسندگان اروپای شرقی که هنوز کشورهایشان در منجلاب توسعهنیافتگی دستوپا میزنند و نیز دیگر همقطاران جهانسومیشان (آن هم با تردید بسیار) موجه مینماید. با این حال، گونتر گراس بهعنوان مبرزترین و شناختهشدهترین نویسندۀ آلمان (بهعنوان یکی از سمبلهای توسعهیافتگی اروپایی) در واپسین سالهای عمر خویش در پی آن بود که رسالت سیاسی خود را به نسلی از نویسندگان جوان آلمانی انتقال دهد. گراس در حالی شیفتگان ادبیات را در سوگ خود گذاشت که در واپسین مصاحبۀ خود، از گام برداشتن کورکورانه و خوابآلود بشریت بهسوی یک جنگ بزرگ جهانی ابراز نگرانی کرده بود. او بهواقع در شمار واپسین و بزرگترین رهروان مسیری است که امیل زولا آغازگر آن بود. وی حتی با جسارتی شگرف به عضویت خود در حزب جوانان طرفدار نازی در دوران نوجوانیاش اذعان نمود و سالهای پایانی عمر خویش را در حالی به سر برد که آماج تیر ملامت بسیاری از منتقدان و دوستانش بود.
گونتر ویلهلم گراس در سال 1927 در یک خانوادۀ پروتستان آلمانی متولد شد، اما تربیتی کاتولیکی یافت. در شانزدهسالگی عضو امدادگران نیروی هوایی شد و پس از چندی داوطلبانه درخواست کرد به نیروی هوایی بپیوندد. درخواستی که به گفتۀ خودش، بهمنظور گریز از نظارت سرسختانۀ پدرومادرش در خانه صورت گرفت. درخواست گراس جوان از سوی نیروی دریایی رد شد و گونتر هفدهساله به عضویت لشکر دهم زرهی نیروهای اساس درآمد؛ واقعیتی که تا سال 2006 حاضر به آشکار کردن آن نشد. گراس در 1945 یک بار در جنگ زخمی شد و چندی بعد در همان سال، به اسارت درآمد و به اردوگاه اسرای جنگی آمریکا فرستاده شد. همین تجربۀ جنگ و پیامدهای آن برای مردم آلمان، برجستهترین مضمون را در آثار ادبی گراس تشکیل میدهد که با اسلوبی طنزآمیز و شگرف، به بیان درمیآید. وی دو سالِ بعد از اسارت خویش (1946-1947) را به اشتغال در معادن گذارند و سالهای بسیاری پس از آن را به فراگیری مجسمهسازی و گرافیک اختصاص داد. از همین روی، او علاوه بر رماننویسی، به مجسمهسازی و طراحی گرافیک نیز میپرداخت. اما آنچه در سال 1961 باعث توجه رسانهها به گراس شد، مخالفت سرسختانۀ او با تخریب دیوار برلین و پیوستن دو آلمان به یکدیگر بود که نزدیک به سه دهه بعد محقق شد. با این همه، گونتر گراس شهرت عمدۀ خود را مرهون رمانها، نمایشنامهها و اشعارش بود که جایزۀ نوبل را در سال 1999 نصیب وی ساخت. از جمله آثار مهم او که به فارسی ترجمه شده است، میتوان به «طبل حلبی»، «موش و گربه»، «قرن من»، «پابرهنهها تمرین انقلاب میکنند» و... اشاره کرد. گراس در آثار خود پایهگذار و پیشرو آن سبکی از نویسندگی بود که به آن «رئالیسم جادویی اروپایی» گفته میشود. شاهکار او، «طبل حلبی» (1959)، که در ردیف بزرگترین آثار ادبیات داستانی قرار میگیرد، دستمایۀ ساخت فیلمی به همین نام، به کارگردانی فولکر شلوندورف شد که توانست در سال 1979 جایزۀ نخل طلای جشنوارۀ کن و در سال 1980، جایزۀ اسکار را بهعنوان بهترین فیلم خارجی، از آن خود کند.