فرهنگ امروز/محمدرضا اسفندانی:
«زندگی خوب»، علاوه بر اینکه یکی از آرمانها و مطلوبهای بشری است، نامِ گونهای محبوب از تأملات حکمی و فلسفی هم هست که میکوشد مفاهیم و مضامین انتزاعی فلسفه را برای استفاده عینی در جریان حیات انسانی، بازآرایی کند. هر چند اعتنا به موضوع «زندگی خوب» هیچگاه از کاوشهای فلسفی غایب نبوده، اما در دهههای اخیر با اقبال بیشتری مواجه شده است. به نظر میرسد با افول نسبی سرمشق فلسفههای تحلیلی که کارویژه اصلی فلسفه را کاوش در محدودههای مجاز زبانی و شناختی میدانستند، فلسفههای تالیفی و ترکیبی، زمینهای برای احیا و نوزایی پیدا کردهاند. به این ترتیب، چه بسا دوران جدید را بتوان دوران اعاده حیثیت از فلسفههای کلاسیک دانست؛ فلسفههایی که علاوه بر کارکرد ایضاح و تحلیل مفاهیم، وظیفه کشف و تبیین فضیلت و به طور کلی حکمت عملی را برای خود قائلند. با این توضیح، میتوان ادعا کرد که فلسفه در روزگار ما، رغبتی دوباره به سنت فلسفی یونان پیدا کرده و موضوعات مرتبط به حکمت عملی را دوشادوش تأملات حکمت نظری، از اجزای دانش فلسفه میداند.
اکنون در سپهر معرفتی جهان، حجم قابل اعتنایی از پژوهشهای روشمند را میتوان سراغ گرفت که محور اصلیشان، تبیین ارکان و مشخصات «خوب زیستن» و راههای تامین آن است. این گرایش عام، البته محدود به پژوهشگران عرصه فلسفه نیست و محققان شاخههای مختلف علوم انسانی، از علوم سیاسی و اقتصاد و جامعهشناسی تا روانشناسی و الهیات و حقوق و اخلاق، به شیوههای گوناگون و از جنبههای مختلف به موضوع «زندگی خوب» تقرّب میجویند و امکانهای خوبزیستن را در حوزه مطالعاتی خود بررسی میکنند.
این واقعیت، در زیستبوم معرفتی امروز ایران هم مشهود است. پژوهشگران زیادی را میتوان یافت که از نقطه عزیمتهای مختلف به موضوع زندگی خوب نظر میکنند و مترجمان فراوانی را میتوان نشان داد که با شوقی مشهود، جدیدترین تحقیقات اندیشمندان خارجی در این حوزه را به پارسی برمیگردانند. بیراه نیست اگر کسی ادعا کند که یکی از پرطرفدارترین و پرفروشترین محصولات ناشران و کتابفروشان امروز ایران، قفسه آثاری است که پیشنهادهایی برای زندگی خوب دارند. در این مجموعه پرشمار، البته همه آثار از اصالت و اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و نمونههای سطحی و عامهپسند در تبیین «زندگی خوب»، فراوان است. علاوه بر آثار سست و سطحی، پای «زردنویسی» هم، متاسفانه به این حوزه مهم تحقیقاتی باز شده و آثار زیادی -چه بسا زیادتر از آثار اصیل و عمیق- با این رویه، تهیه و روانه بازار فرهنگ شده است. با این همه نمیتوان از آثار جدّی و استواری که در این عرصه تولید میشوند به سادگی عبور کرد و وجودشان را نادیده گرفت. یکی از جدیدترین آثار در این حوزه، کتاب «در جستوجوی زندگی خوب، هنر تربیت و پرورش در زمانه عسرت»، اثر فرد دالمایر (یا بنا به ضبط مترجم، «فرد دالمیر»)، اندیشمند آلمانیتبار امریکایی است. این کتاب که به ترجمه امیر یوسفی و به همت انتشارات گام نو، اخیرا راهی بازار نشر شده، درونمایهای حکمی و فلسفی دارد. به خلاف انبوهی از آثار که با رویکرد روانشناسی مثبتگرا میکوشند با نوعی تقلیل سادهسازانه، تجویزها و توصیههای رفتاری برای بهبود زندگی عرضه کنند، دالمایر در کتابش از موضعی فلسفی و تاریخی به موضوع زندگی خوب نزدیک میشود. کتاب در دو بخش کلی، 12 فصل، یک درآمد، یک مقدمه، و 4 پیوست سامان یافته است. مترجم، پیشگفتاری نسبتا مفصل برای این اثر آماده کرده و علاوه بر این، یادداشتی از استاد مصطفی ملکیان هم بر صدر کتاب نشسته است که درواقع جمعبندی هوشمندانه و خلاقانهای از مدعیات فِرِد دالمایر در این کتاب است.
اصل سخن و سخن اصلی دالمایر
دالمایر به عنوان یکی از صداهای شاخص فلسفه و نظریه سیاسی معاصر، اساسا اندیشمندی «بدیلگرا» دانسته میشود. او چنانکه از عنوان برخی آثارش برمیآید نسبت به سرمشقهای بالفعل اندیشه معاصر، موضعی فرارونده و استعلایی دارد. نه متفکری مطلقا سنتگراست؛ نه متفکری یکسره مدرن و نه متفکری دقیقا پستمدرن. از سوی دیگر نه از دلدادگان لیبرالیسم است و نه از مخالفانش؛ نه یک چپگرای دولتمحور است و نه یک آنارشیست دولتستیز.
او تلاش میکند از امکانهای معرفتی همه این سرمشقها بهره بگیرد اما در تحلیل نهایی، به افقی نو و چشماندازی بدیع و بدیل دست پیدا کند. دالمایر در فرازی از «درآمد» خود بر کتاب، اعلام میکند که بهرغم تمامی نقدهایش، میکوشد با لیبرالیسم به یک «مصالحه برد-برد» برسد. (ص42) او چنین رویکردی را در قبال سایر سرمشقهای فکری نیز اتخاذ میکند. به این اعتبار او با همه ارجاعاتی که به سنت فلسفی یونان دارد، یک نو-ارسطویی نیست؛ با تمام تحسینها و نقدهایش در قبال لیبرالیسم، یک نئولیبرال نیست؛ با همه توجهاتش به متفکرانی مثل تیلور و سندل، یک جماعتگرا نیست. نظام فکری او نظامی انتقادی و بدیلگراست. مترجم کتاب در پیشگفتار خود بر کتاب، دالمایر را بهدرستی «متفکر میانهها، پساها و بدیلها» خوانده است. (ص26)
یکی از اصلیترین -و چه بسا اصلیترین- رقیب فکری دالمایر در این کتاب، «بیطرفی اخلاقی» است که به زعم او در کانون فکر لیبرالیسم جای دارد. دالمایر میگوید به اعتبار اینکه لیبرالها موضوعاتی مثل زندگی خوب، سعادت، بهروزی و نیکبختی را امری صرفا شخصی و بیرون از عرصه عمومی به شمار میآورند طبعا «هر تلاشی برای آموزش و تربیت عامه مردم را گام نهادن در مسیر بردهسازی و چه بسا بدتر از آن میدانند.» (ص 41) طبق تحلیل دالمایر، چنین مفروضی که بر بنیاد بیطرفی اخلاقی استوار شده زندگی سیاسی و اجتماعی را بلاموضوع میکند و مهمتر از این، هنر تربیت و پرورش را که یونانیان با تعبیر «پایدیا» از آن یاد میکردند به طور کلی بیاثر و نالازم میسازد. لیبرالیسم از خوف مداخله نهاد دولت در اخلاق، تعلیم و تربیت را از دایره تکالیف حاکمیتی بیرون مینشاند تا به این ترتیب، «زندگی خوب»، طنینی فردگرایانه و شخصی داشته باشد.
اصل سخن دالمایر اما به تعبیر مترجم این است که «زندگی خوب، با شهروند خوب محقق میشود و شهروند خوب در جامعه خوب امکان تحقق دارد. بنابراین نمیتوان از ضرورت التفات به جنبههای اجتماعی و سیاسی زندگی خوب غفلت یا تغافل کرد.» (ص 34) این، نکتهای مهم و تعیینکننده در چارچوب مباحث مرتبط با مفهوم «زندگی خوب» در ایران است. چه اینکه مروّجان این ایده در ایران، عمدتا با رویکردی روانشناختی و با ارجاع به مکتب فلسفی رواقی، روایتی فردگرایانه از زندگی خوب عرضه میکنند درحالی که دالمایر با ارجاع به مفهوم یونانی «پایدیا» و با عنایت به دیدگاههای ارسطویی و نیز بازخوانی آرای جماعتگرایانی همچون مایکل سندل، ابعاد سیاسی و اجتماعی را از اجزای غیرقابل تفکیک زندگی خوب بهشمار میآورد. چنین دستگاه فکری را دالمایر با تعبیر «تفکر تلفیقگر» معرفی میکند؛ تفکری که به جنگ دوگانهسازیهای دکارتی میرود و گسست میان جنبههای به ظاهر متعارض را امری تصنعی و غیرواقعی میشمارد.
کتاب دالمایر، یکسره شرحی مفصل بر ضرورت گذر از این گسستها و افتراقهاست. او زندگی خوب را در گرو ایجاد نوعی تلفیق و آشتی میان سویههای ظاهرا غیرقابلجمع حیات انسانی میداند. حاصل این تفکر تلفیقگر، یکپارچگی شخصیتی است که لازمه، پیششرط و سنگبنای زندگی خوب است. بوناونتوره، جنانادو، نیکولاس کوزایی، لایبنیتس، منتسکیو و شیلر از کسانیاند که دالمایر در بخش اول کتاب خود، به عنوان نمونههای مثالین تفکر تلفیقگرا از آنها یاد میکند و برای هر یک از ایشان فصلی جداگانه تدارک میبیند. او این اندیشمندان را «آموزگاران و جستوجوگرانی» (ص 72) مینامد که سعیشان ایجاد آشتی و الفت میان پارههای متغایر فکر و وجود انسان بوده است. آنها و نظایرشان مثل فارابی، منسیوس، هردر و اراسموس کسانیاند که به خلاف سنّت فکر مدرن، بین «دانستن» و «دوست داشتن»، بین «باید» و «است»، بین «دانش» و «ارزش» گسستهای غیرقابل عبور برقرار نمیکنند و لذا به یکپارچگی وجودی و شخصیتی انسانها مدد میرسانند.
دالمایر در کتاب خود چند بار بر این موضوع تاکید میکند که زندگی خوب، صرفا در چارچوب «درست اعتقادی» (Orthodoxy) قابل تعریف و تحقق نیست. برای خوب زیستن، باید به ساحت رفتار و عمل وارد شد. او در کنار تعبیر «درست اعتقادی» از یک تعبیر مهم دیگر هم رونمایی میکند: «درست کرداری» (Orthopraxis). زندگی خوب، وقتی محقق و ممکن میشود که فرد در مقام رفتار و عمل و کردار نیز به همان اندازه حساس و دغدغهمند باشد که در مقام باور و اعتقاد و نظر. (ص 173) همین دیدگاه بنیادین است که دالمایر را به مفاهیم یونانی حکمت عملی (phronesis) و پایدیا نزدیک میکند. او در کنار استفاده مکرر از این تعابیر، بارها از تعبیر آلمانی Bildung بهره میگیرد تا نشان بدهد تربیت و پرورش، امری صرفا نظری نیست، چراکه این واژه، در زبان فارسی با کلماتی مثل «بارآوردن»، «عمل آوردن» و «پروراندن» معادل است که آشکارا سویههایی کنشگرانه و کرداری دارند. به این اعتبار، زندگیای را میتوان خوب دانست که صرفا بر مدار دانش و معرفت نباشد، بلکه به تحکیم عادات نیک و استقرار کردارهای پسندیده در انسانها منجر شود. در باب کتاب «در جستوجوی زندگی خوب» بسیار بیش از اینها میتوان نوشت. یادداشت کوتاه حاضر بیش از آنکه بخواهد مرور و گزارشی از محتوای کتاب دالمایر باشد، صرفا کوشید به این نکته مختصر بپردازد که روایت این فیلسوف معاصر از ایده پرطرفدار زندگی خوب، چه چیزهای جدیدی به ادبیات این بحث در ایران امروز میافزاید. شک نیست که در این عرصه، کالاهای خوب و بد زیادی کنار هم نشستهاند. آثار زرد و زودبازده فراوانی تولید میشوند که از قضا استقبال مخاطب را نیز درپی دارند. آثار اصیل و استواری نیز عرضه میشوند که بر غنای مباحث زندگی خوب میافزایند. چیزی که مسلّم است این است که کتاب دالمایر، نمونهای شاخص از آثار عمیق و حکمی در این حوزه است و به برخی از بنیادیترین مسائل خوبزیستن میپردازد. نکته مهم در این کتاب، توجه دادن به یک واقعیت تقریبا مغفول است: اینکه زندگی خوب، تنها در جامعه خوب قابل تحصیل و تحقق است. به این اعتبار، دالمایر با عبور از نگرشهای فردگرایانه و روانشناسانه، ضرورت التزام به امر سیاسی و اجتماعی را گوشزد میکند. با این توضیح روشن میشود که «در جستوجوی زندگی خوب»، به طور نسبی، جای خالی مهمی را در عرصه فکر و فرهنگ امروز ایران پر میکند و با افزودن لایهها و سطوح سیاسی و اجتماعی به مفهوم پرطرفدار و محبوب «زندگی خوب»، آن را کاملتر میسازد. کتاب «در جستوجوی زندگی خوب: هنر تربیت و پرورش برای زمانه عسرت» نوشته فِرِد راینهارت دالمیر با ترجمه امیر یوسفی توسط انتشارات گام نو چاپ و عرضه شده است.