فرهنگ امروز: شاید یکی از شاخصترین وجوه اندیشهی سینمایی شهید آوینی این بود که به سینما به مثابهی ابزار خنثی نگاه نمیکرد و همین مسئله نقطهی شروع دعواهای سید مرتضی با برخی از اهالی سینما بود. همین وجوه تفکر ایشان بود که سینمای ایشان را از دیگر همعصران خود تمییز داد و منشأ تربیت نسل جدیدی در سینمای ایران شد که هرچند در اقلیت بودند، لکن تأثیرگذار هستند و چراغی را که ایشان اولبار روشن کرد تا به حال «زنده» نگه داشتهاند. حال اگر این وجه از اندیشهی سینمایی را از شهید آوینی بگیریم چه چیزی در آن میماند، اصلاً چرا باید جشنواره و مسابقهای فراتر از سایر مسابقات و جشنوارههای فیلم مستند به نام شهید آوینی برگزار کنیم؟ اگر قرار نیست نگاه دیگرگونهای که آن سید بزرگوار به سینما داشت پیگیری شود، بهتر نیست وقت و هزینهی نهادهای فرهنگی را صرف برگزاری مسابقات تکراری نکنیم؟
حجتالله ایوبی مسئول محترم سازمان سینمایی به مناسبت برگزاری چهارمین دورهی جایزهی بزرگ شهید آوینی پیامی دادهاند که قرائت متن آن پیام کوتاه و جمعوجور، هر خوانندهای را که سر و سِرّی با سیر اندیشهی سینمای انقلاب دارد، دچار حیرت میکند. در خبرگزاریهای مختلف تیتر جالب توجهی برای این پیام درج شده است: «آوینی زبان سینما را برای بیان اندیشههایش برگزید». آنچه از این تیتر برمیآید، این است که آوینی نیز مانند اکثریت حرفهایهای سینمای آن روزگار، سینما را ابزاری میدانسته است که با آن هر محتوایی را بتوان به مخاطب منتقل کرد، درحالیکه این جمله دقیقاً نقطهی مقابل نظریات ایشان است:
«یکی از احکام مشهوری که دربارهی سینما و تلویزیون عنوان میشود این است که اینها ظرفهایی هستند که هر مظروفی را میپذیرند، اینها ابزار هستند و این ما هستیم که باید از این ابزار درست استفاده کنیم و کسی هم از خود نمیپرسد که اگر این چنین بود، چرا ما بعد از 11 سال از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران هنوز نتوانستهایم از تلویزیون و سینما آنچنانکه شایسته است استفاده کنیم»
شهید آوینی مقالهی «جادوی پنهان و خلسهی نارسیستی» را با تشکیک در همین پندار غلط آغاز میکند.
هرچند شهید آوینی با شهادت و نثار خونش حقانیت خود را ثابت کرد، اما لزومی ندارد چون ایشان به این درجهی والا در زندگی دنیوی رسیده و مقام منیع شهادت را بدست آورده است اندیشهی وی را نیز بدون نقد و تشکیک بپذیریم. ایشان هم مانند بسیاری از اندیشمندان بزرگ قابل نقد است همان گونه که ابنسینا، ملاصدرا، فارابی، دکتر فردید و علامه طباطبایی را میشود در مقام بحث علمی نقد کرد، شهید آوینی را هم میشود نقد کرد و حتی مخالف سرسخت نظریاتش بود، اما قرار نیست خود آن شهید را به عنوان مقامی مقدس پذیرفت ولی از اندیشهاش صرفنظر کرد. اتفاقاً آسیب بزرگی که در مواجهه با اندیشهی ایشان دچار میشویم این است که چون شهید بزرگواری هستند که مقام معظم رهبری از ایشان به عنوان سید شهیدان اهلقلم یاد کرده، هالهای از تقدس بر گِرد ایشان کشیده و هیچوقت وارد نقد و بررسی جدی آثار ایشان نشویم، این گونه است که نه تنها عوام بلکه فردی که بالاترین مقام اجرایی و سیاستگذاری سینمایی کشور را برعهده دارد از تمام اندیشهی شهید آوینی، آثار مستند او را بشناسد و این گونه امر بر او مشتبه شود که شهید آوینی «زبان سینما» را به عنوان «ابزاری» برای بیان اندیشههایش برگزیده بود.
از آنجایی که تصمیمات و بنیانهای فرهنگی هیچگاه در کشور ما از ثبات برخوردار نیست، مسئولین جدید سازمان سینمایی حق دارند نه تنها مخالف اندیشههای شهید آوینی باشند حتی از برگزاری دورههای بعدی این جایزه جلوگیری کنند و این مخالفت بدون شک مخالفت با ارزشهای انقلاب و مفهوم مقدس شهادت قلمداد نخواهد شد، لکن استحالهی اندیشهی شهید آوینی و خالی کردن آوینی از آوینی در راستای سیاستهای سینمایی مدیریت جدید، دور از انصاف است. جناب آقای ایوبی در این پیام میفرمایند:
«اهالی سینما به خود میبالند از اینکه او «زبان سینما» را برای بیان اندیشههای آسمانیاش برگزید. از نگاه او «سینما قبل از هر چیز، ازآن مردم است»، در نتیجه او سینما را چون زندگی مردم ساده و بیریا میدانست، چرا که «مردم مشغول زندگی هستند، خیلی ساده و طبیعی دوست دارند به سینما بروند و واقعیات زندگی خود را کشف کنند»، به همین سادگی گرد هم میآییم تا به شهید اهلقلم، آوینی بزرگ سلام کنیم.»
ظنی که با خواندن این متن به ذهن نگارنده متوجه میشود این است که ظن اول یعنی شناخت محدود رئیس سازمان سینمایی نادرست است، اگر تقلیل عنوان «سید شهیدان اهلقلم» به «شهید اهلقلم» را به دیدهی اغماض بنگریم، ایشان به نوشتههایی از شهید آوینی مراجعه و چند جملهی بیربط و ناقص را انتخاب و کنار هم قرار داده است تا برای شهید آوینی اندیشهای بسازد که در راستای منویات خودشان است. آوینی کجا سینما را ساده و بیریا میدانست؟ آیا از جملهی «مردم مشغول زندگی هستند، خیلی ساده و طبیعی دوست دارند به سینما بروند و واقعیات زندگی خود را کشف کنند»، این برداشت میشود که سینما نیز ساده است؟
«آیا میان «ساحت احساس» و «ساحت عقل و فهم» رابطهای نیست؟ مک لوهان درست میگوید که اثرات تکنولوژی در قلمرو عقاید و مفاهیم حادث نمیشود، بلکه الگوهای احساسی را بدون مقاومت و به طور مستمر تغییر میدهد. اثرات تکنولوژی به طور اعم، سینما و تلویزیون به طور اخص، خارج از «حیطهی فهم» ظاهر میشود و لذا مک لوهان سخن از «جادوی وسایل و بار ناخودآگاه آنها» میگوید. تلویزیون آدمها را مفتون و مسحور میکند و قابل انکار نیست که سحر آن در انسانهای ضعیفالنفس، کودکان و اشخاصی که آنان را اصطلاحاً عاطفی و احساساتی میخوانند بیشتر کارگر میافتد»
از کجای این جملات این گونه برداشت میتوان کرد که آوینی سینما را به مثابهی یک تکنولوژی جدید و به عنوان یک هنر صنعت جدید ساده میانگارد؟
اینکه شهید آوینی زبان سینما را برگزیده است باید گفت که ایشان در ابتدای امر، زبان سینما را به عنوان «دستورالعملهای فارغ از شرق و غرب» میپذیرد، اما در ادامه این گونه میگوید:
«با علم به ثبوت این قواعد دستوری معین برای سینما، باز هم سخن ما همان است که گفتیم، ما نمیتوانیم مقلد غربیها باشیم و خودمان باید به اجتهاد برسیم، چرا که از یک سو راه ما راه دیگری است و از سوی دیگر تعلیمات غربیها در باب تکنیک سینما مؤدی به نوعی «فرهنگ محتوایی» است و معتارض با آنچه ما در جستوجوی آنیم... و به راستی تفکیک قالب از محتوا، خود ناشی از غربزدگی فرهنگی ماست. انسان مؤمن جهان را یکپارچه و متحد میبیند و اگرچه در مقام تفکر فلسفی چارهای جز انتزاع مفاهیم از یکدیگر وجود ندارد، اما انسان مؤمن این انتزاعات و کثرات را اعتباری میداند و نهایتاً با وصول به وحدتی که ملازم با توحید است، از کثرتبینی میرهد»
ایشان زبان سینما را برای بیان اندیشهاش برنمیگزیند، بلکه سعی دارد تا زبان منطبق با ارزشهای خودش را مجتهدانه طراحی کند، اساساً نقطهی ورود ایشان به بحث سینما و پدید آمدن راه شهید آوینی همین است. شهید آوینی به دور از شیوهی غربزدگانِ سطحینگری که همواره در پی بومی کردن ظواهر هر پدیدهی غربی هستند، بدون استفاده از اصطلاح نخنما و شعار بومیسازی، در پی بنیان نهادن شالودهی سینمای بومی است و بومی بودن در سینما را نه نشان دادن کاشیهای فیروزهای اصفهان بلکه پدید آوردن سینمایی میداند که غایات «تمدن معنوی» مدنظر انقلاب اسلامی را محقق بسازد، اگر هم جایی از خصوصیات سینما و انطباق آن بر ویژگیهای غریزی مردم حرف زده، در مقام توصیف و شناخت ماهیت سینما بوده است و نه در تبیین سینمای مدنظر خویش.
آفت دیگر برگزاری مسابقات و دادن جایزههایی به نام بزرگان فرهنگی و هنری این است که این بزرگان همواره زنده نیستند تا با نگاه خودشان بهترین آثار را برگزینند و به کسانی جایزه بدهند که بیشترین سنخیت را با اندیشهی آنان دارد. بااینحال در این گونه موارد میبایست نهادی فراتر از مدیریتهای دولتی که چهار سال یک بار دچار تحول اساسی میشوند تشکیل و ادامهدهندگان اندیشهی شخصیت موردنظر، به طور مستمر آثار هنری و فرهنگی کشور را رصد کرده و بهترین اثر را انتخاب کنند، اما وقتی مدیران دولتی به راحتی اجازه دارند هر تغییر در ترکیب داوران جوایز ایجاد کنند احتمال اینکه مناقشهای در اصل و ذات برگزاری مسابقه ایجاد شود بسیار زیاد است. مسئلهی دیگر نحوهی برگزاری این مسابقات است. جایزهی بزرگ شهید آوینی مانند جشنوارهی فجر، جشنوارهی فیلم کوتاه تهران و سایر جشنوارهها فراخوان داده و از علاقهمندان میخواهد آثارشان را بفرستند و در نهایت به آثار برگزیده جوایزی میدهد، درحالیکه قاعدتاً انتظار میرود فقط آثاری که طبق نگاه شهید آوینی ساخته شدهاند به این مسابقه راه پیدا کرده و بررسی شوند؛ یعنی خود برگزارکنندگان به سراغ فیلمها بروند. از طرف دیگر چنین جایزه و مسابقهای که بر اساس نوع خاصی از نگاه به سینما برگزار میشود، میبایست آکادمی و بنیاد ثابتی برای رصد حوزهی سینما و انجام پژوهش و پیشبرد این نوع سینما انجام دهد، اما چیزی که از ظاهر کار معلوم است چنین بنیادی نیست و اگر باشد بنیاد قوی و تأثیرگذاری نیست و شخصیتهای شناختهشدهای در آن عضویت ندارند.
آنچه هست با روی کار آمدن دولتی که نگاهی فنسالارانه و همراه با خوشبینی به سینما دارد بدون شک جایزهی منتسب به شهید آوینی که نگاهی رفرمگرایانه به سینما دارد، یا دچار رخوت شده یا هویت خود را از دست میدهد. بدون شک مدیریت سینمایی کنونی با افرادی که در آن مسئولیت دارند به دنبال اندیشهی شهید آوینی که اندیشهای انقلابی و ساختارشکنانه بود، نخواهند بود و این از نوع برداشت مسئول سازمان سینمایی از دریای بیکران اندیشهی آوینی پیداست، بلایی که ممکن است سر جایزهی امیرحسین فردی، جایزهی قیصر امینپور و بقیهی جوایز و بنیادی که دولت قبلی با عجله و شتابزدگی تأسیس کرده است، بیاید.