شناسهٔ خبر: 6189 - سرویس مبانی علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

مرتضی منشادی/کتاب «ساختار انقلاب‌های علمی» تا کنون سه مرتبه به فارسی ترجمه شده است؛

پارادایم‌های علمی چگونه شکل می‌گیرند؟

کوهن به باور کوهن، تشخیص علم از غیرعلم، از طریق پارادایم ممکن است. پارادایم، سنت‌های پژوهشی و فعالیت‌های دانشمندان را در یک حوزه (میدان) علم سامان‌دهی می‌کند. به عبارت دیگر، نتیجه‌ي فعالیت در خارج از پارادایم، چیزی کمتر از علم است، چون فاقد یک مجموعه از معتقدات مورد قبول است.

فرهنگ امروز: شوق دانستن با علم سیراب می‌شود، اما علم چشمه‌ي ‌جوشان پرسش است و دانشمند، تشنه‌ای است که با نوشیدن از چشمه‌ي علم تشنه‌تر از پیش می‌شود. کوهن فیزیک‌دان مشتاقی بود که به تاریخ علم علاقه‌مند شد و از این طریق، تصورات اساسی او نسبت به ماهیت علم، از ریشه متزلزل گردید (کوهن، 1369: 9). تلاش کوهن برای یافتن پاسخ، منجر به نوشتن کتاب ماندگار و تأثیرگذار «ساختار انقلاب‌های علمی» شد. کوهن با نوشتن این کتاب، جایگاه خود را به عنوان واضع یکی از مکاتب مهم در تاریخ علم تثبیت کرد. کوهن در این کتاب، تحلیلی جامعه‌شناسانه از تاریخ علم ارائه می‌کند که در برابر مکتب پوپر و لاکاتوش قرار دارد. اهمیت این کتاب در آن است که تحول علم را به صورتی دلپذیر تبیین می‌کند و شرح می‌دهد.

از نظر کوهن، تاریخ علم، تاریخ جایگزینی پارادایم[1]هاست. او معتقد است که پارادایم توسط جامعه‌ي علمی به کار گرفته می‌شود و پارادایم به جامعه‌ي علمی هویت واحد می‌بخشد. نکته‌ي محوری اما این است که در نگرش پارادایمی، بحث بر سر درستی یا نادرستی پارادایم نیست، بلکه موضوع این است که دانشمند از پنجره‌ي پارادایم، جهان را می‌بیند و می‌فهمد. برای دقیق‌تر شدن بحث، ناچار به این نکته اشاره می‌کنیم که برای وجود علم، باید میان عالم و آنچه موضوع علم اوست جدایی وجود داشته باشد؛ یعنی علم باید به موضوعی غیر از عالم تعلق بگیرد. مسئله اینجاست که این جدایی ضروری، تا چه اندازه و میزان باید باشد؟ آیا ضروری است که این جدایی بیرونی باشد و موضوع علم، موجودیتی خارجی و مستقل از عالم داشته باشد؟ این ضرورت مورد تردید و انکار قرار می‌گیرد و تنها در مقام ادراک است که جدایی میان عالم و موضوع علم مورد تأکید قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، ریاضیات علم است، زیرا در مقام ادراک، عالم از موضوع علمش جدایی دارد. به هر حال، ما از دریچه‌ي علم خود به جهان می‌نگریم و آن را درک می‌کنیم. از این منظر، علم همواره ناتمام است. نگرش پارادایمی چنین خصوصیتی دارد.

دغدغه‌ي ماهیت علم و چگونگی روش کار دانشمندان، همواره مورد توجه بوده است. اینکه علم چیست و غیرعلم کدام است، اولین و اما مهم‌ترین پرسش در این وادی به شمار می‌آید. باید توضیح داد که با اوج‌گیری پژوهش‌های تجربی و مقبولیت اصالت اثبات، علم[2] معرفتی تلقی می‌شد که به دور از اتفاق و احتمال و به قطعیت نزدیک است. از این منظر، حقایق علمی با گذشت زمان، اعتبار خود را از دست نمی‌دهند؛ حال آنکه سایر معارف، در طی زمان، دگرگون می‌شوند و چه بسا باورهای یک دوره در دوره‌های دیگر، به خرافات تعبیر شوند (اگ برن و نیم کف، 1352: 66 تا 72).

به این ترتیب، علم زبان واقعیت‌ها تلقی می‌شد که انسان را از غموض و فرازونشیب‌های هستی آگاه می‌کند و راه‌حل مشکلات را به انسان می‌نمایاند. انسان به مدد علم، می‌توانست هستی را به درستی بشناسد و در صحنه‌ي زندگی، از بی‌تکلیفی، تعصب و خیال‌پردازی ایمن بماند (همان). این طرز نگاه، غیرعلم را فرض، حدس، تخیل و توهم می‌دانست که بر واقعیت، درست منطبق نمی‌شود. کوهن با معیار قرار دادن پارادایم در تشخیص علم از غیرعلم، خط بطلان بر چنین پندارهایی کشید.

به باور کوهن، تشخیص علم از غیرعلم، از طریق پارادایم ممکن است. پارادایم، سنت‌های پژوهشی و فعالیت‌های دانشمندان را در یک حوزه (میدان) علم سامان‌دهی می‌کند. به عبارت دیگر، نتیجه‌ي فعالیت در خارج از پارادایم، چیزی کمتر از علم است، چون فاقد یک مجموعه از معتقدات مورد قبول است (همان: 28). پارادایم دانشمند را در مسیری هدایت می‌کند که تنها قواعد، روش‌ها و حتی مسائلی را که درون پارادایم قابل طرح هستند، همه‌ي واقعیت می‌پندارد. گویی بیرون از پارادایم، هستی جریان ندارد و موضوع قابل طرح شدن وجود ندارد. با توجه به آنچه متذکر شدیم، اساس مباحث کوهن و کتاب ساختار انقلاب‌های علمی، پارادایم است. اما پارادایم چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟

پارادایم مجموعه‌ي مفروضات کلی نظری و قواعد و فنون کاربرد آن‌ها توسط اعضای جامعه‌ي علمی خاصی است (چالمرز، 1374: 114). کوهن در دیباچه‌ي کتاب خود می‌نویسد که مقصود او از پارادایم، «دستاوردهای مورد قبول ‌قرارگرفته‌ي عمومی است که در یک دوره از زمان، مسائل نمونه و راه‌حل‌های آن‌ها را برای جامعه‌ای از مشتغلان به علوم فراهم می‌آورد.» (کوهن، 1369: 12) به عنوان مثال، بر اساس پارادایم نیوتنی، طبیعت دستگاهی مکانیکی در نظر گرفته می‌شود که قوانین آن مطابق قوانین حرکت نیوتنی، قابل درک است (همان: 35). با این وجود، تعریف پارادایم دشوار است. کوهن، پارادایم را همچون تلاشی برای جا دادن طبیعت در جعبه‌ای غیرمنعطف و ازپیش‌ساخته می‌داند (همان: 38) که حوزه (میدان) یک علم را عرضه و معرفی می‌کند و راهنمای همه‌ي دانشمندانی است که آن پارادایم را پذیرفته‌اند (همان: 35). دانشمندانی که پارادایم را می‌پذیرند، باید سرسپرده و متعهد به آن باشند و برای توسعه و گسترش آن بکوشند (همان: 38، 39 و 49). دانشمندانی که درون پارادایم‌های رقیب کار می‌کنند، در واقع در جهان‌های مختلف به کار مشغول‌اند و از دریچه‌های گوناگون به جهان نگاه می‌کنند و لاجرم چیزهای متفاوتی را می‌بینند.

نکته‌‌ي شایان توجه اینکه دانشمندانی که درون یک پارادایم کار می‌کنند، ضرورتاً در همه‌ي موارد با هم توافق ندارند؛ یعنی این امکان وجود دارد که درباره‌ي بازشناخت پارادایم به توافق برسند، بدون آنکه درباره‌ي تفسیر یا استدلال‌پذیر بودن آن توافقی داشته باشند (همان: 56) و این یکی از نقاط قوت پارادایم‌هاست، زیرا تعداد راهبردهای مورد کاوش را افزایش می‌دهد و احتمال زیان را در سطح جامعه‌ي علمی توزیع می‌کند. به هر حال، ماهیت علم هنجاری (عادی) به شدت سنتی است و ادامه‌ي سنت برای کمال، راه را برای تغییر خود آن هموار می‌کند (همان: 74).

به باور کوهن، فعالیت در چارچوب پارادایم، نشانه‌ای از بلوغ در گسترش هر میدان علمی است (همان: 26). به هر حال، تأثیرگذارترین ویژگی پارادایم این است که دانشمندان و جامعه‌ي علمی باور می‌کنند که به علم واقعی و همواره درست، دست پیدا کرده‌اند و از آن پیروی می‌کنند. این باور تا زمان اوج‌گیری بحران و جایگزین شدن پارادایم جدید، ادامه پیدا می‌کند. بنابراین می‌توان پارادایم را نوعی آگاهی کاذب فرض کرد. نکته‌ي قابل توجه این است که به باور کوهن، با جایگزین شدن پارادایم جدید، حتی نمی‌توان فهمید که چرا قبلاً دانشمندان جهان را آن گونه می‌دیدند و می‌فهمیدند؟

توماس کوهن می‌گوید مواردی که پارادایم قادر به توضیح آن‌ها نباشد، غالباً هرگز دیده نمی‌شوند. این خصیصه‌ي محدودکننده، برای گسترش علم ضرورت دارد، زیرا با متمرکز ساختن توجه دانشمند به دامنه‌ي محدودی از مسائل نسبتاً اسرارآمیز، او را مجبور به مطالعه‌ي عمیق و مفصل در میدان علم می‌کند (همان: 38).

به باور کوهن، دلیل شهرت فراوان برخی از دانشمندان، نه اکتشافات تازه‌ي آنان، بلکه به کار گرفتن روش‌های دقیق و قابل اعتماد برای تثبیت و توسعه‌ي پارادایم است (همان: 39). توضیح آنکه به باور کوهن، علم در قالب پارادایم، جامعه‌ي علمی محافظه‌کار و دانشمندان متوسط به وجود می‌آورد. این دانشمندان قواعد و روش پژوهش در قالب پارادایم را در دانشگاه‌ها و مراکز علمی از طریق کتاب‌ها و استادان، آموزش می‌بینند و فرامی‌گیرند (همان: 116).

آموزش علمی به تثبیت پاره‌ای از عادات فکری و رفتاری موجود در متون درسی و آشنایی با شیوه‌ي کار دانشمندان، منجر می‌شود و به این ترتیب، جامعه‌ای به وجود می‌آید که افراد آن در شبکه‌ای از تعهدات مفهومی، نظری، ابزاری و روش‌شناختی قرار می‌گیرند که چارچوب فعالیت و روش پژوهشی آنان را مشخص می‌کند. هر گونه سرپیچی از این قواعد و آموزه‌ها، مستوجب طرد و انکار از جامعه‌ي علمی می‌شود. به عبارت دیگر، دانشمند متوسط، پژوهش می‌کند، بی‌آنکه بپرسد آن قواعد و اصول از کجا آمده‌اند و تا چه اندازه کارا هستند؟

دانشمندانی که درون پارادایم پژوهش می‌کنند، مقلدند و علم آنان را کوهن، علم عادی یا معمولی[3] می‌نامد و علم عادی دارای ماهیتی به شدت سنتی است. بر این اساس، کوهن مدعی می‌شود که ادامه‌ي سنت برای به اکمال رساندن خود، راه را برای تغییر خودِ آن هموار می‌سازد (همان: 74). تا زمان اوج‌گیری بحران، حداکثر تلاش دانشمندان، بهبود ابزار پژوهش در درون پارادایم و با هدف توسعه‌ي آن است.

طریقه‌ي پیدایش اکتشافات علمی از مسیر آگاهی قبلی از ناهنجاری، ظهور تدریجی و هم‌زمان شناخت‌های مشاهداتی تصوری با هم و تغییر پارادایم‌ها و روش‌ها، که پذیرفتن آن‌ها غالباً با مقاومت روبه‌رو می‌شود، می‌گذرد (همان). اما برای آنکه یک نظریه به عنوان یک پارادایم پذیرفته شود، لازم است که بهتر از نظریه‌های رقیب به نظر برسد، اما نیازی ندارد که همه‌ي واقعیت‌هایی را که با آن‌ها روبه‌روست، توضیح دهد (همان: 32).

کوهن مدعی است که تقریباً همیشه نوآوری‌ها و اختراعات بنیادی را برای پیدایش یک پارادایم جدید، کسی انجام داده است که یا خیلی جوان بوده است یا با پارادایمی که آن را تغییر داده بسیار تازه آشنا شده است. این گونه دانشمندان، از لحاظ عمل، سرسپردگی چندانی به قواعد سنتی علم معمولی (عادی يا هنجاری) ندارند. بنابراین احتمال اینکه در صدد جایگزین کردن آن‌ها با دسته‌ای دیگر از قواعد برآیند، زیاد است (همان: 96). این جملات کوهن را می‌توان این گونه فهمید که در نظریه‌ي علمی نیز همچون صحنه‌ي اجتماعی، تغییر و پیشرفت، با جایگزینی سنت اتفاق می‌افتد. اما تفاوت این دو میدان در این است که دگرگونی در نظریه‌ي علمی، با طرد و جانشینی کامل، یعنی با انقلاب، همراه است.

از آنجا که هیچ پارادایم کاملی وجود ندارد که قادر به توضیح همه‌ي واقعیت‌ها باشد (همان: 32)، بنابراین در برابر مسائل و مشکلات حل‌ناشده، دچار بحران می‌شود و تدریجاً از میان خواهد رفت. این نابودی تا حدی نتیجه‌ي معتقد شدن اعضای گروه به پارادایم جدید است (همان: 33). این جایگزینی، در واقع انقلاب علمی است، زیرا پارادایم‌ها به تمامی، جایگزین یکدیگر می‌شوند. اگر بنا باشد پارادایمی بر رقیب خود پیروز شود، می‌بایست نخست چند هواخواه پیدا کند. این گروه معدود، آن پارادایم را به سوی تکمیل شدن هدایت می‌کنند تا به مرحله‌ای برسد که بتواند دلایل قوی برای تثبیت خود به دست آورد. به تدریج، دانشمندان بیشتری تغییر مذهب می‌دهند و اکتشافات پارادایم جدید ادامه پیدا می‌کند تا سرانجام تنها تعداد اندکی از سال‌خوردگان خود را بیرون از معرکه نگاه می‌دارند (همان: 157 و 158).

به این ترتیب، انقلاب علمی به نتیجه می‌رسد و پارادایم جدید، جانشین رقیب می‌شود؛ اما انقلاب‌های علمی مکرراً دسته‌ي تازه‌ای از سرسپردگی‌ها و تمسک به شالوده‌ي جدید برای به کار انداختن علم، به وجود می‌آورند (همان: 21). بنابراين تاریخ پیشرفت علم «دوری» عمل می‌کند. همواره نظریه‌ي قدیمی و علم معمولی (عادی) با بحران روبه‌رو می‌شود، نظریه‌ای جدید شکل می‌گیرد، رشد می‌کند و عاقبت، جایگزین نظریه‌ي ناکارآمد قبلی می‌شود. اما این جانشین، بار دیگر به نظریه‌ای مسلط، محافظه‌کار و معمولی تبدیل می‌شود تا باز نظریه‌ي دیگری جانشین آن شود. منتها این نکته را هم نباید فروگذاشت که بر اساس باور کوهن، انکار و طرد یک پارادایم و پذیرش و سرسپردگی به پارادایم جدید، امکان مقایسه‌ي آن دو را منتفی می‌کند، زیرا با تغییر پارادایم، دیدگاه دانشمندان نسبت به جهان تا میزانی دچار تغییر می‌شود که دیگر قادر به مقایسه‌ي پارادایم غالب و مغلوب نخواهیم بود.

کوهن، تحت تأثیر آموزه‌های ویتگنشتاین (همان: 56 تا 59)، معتقد است که «شناخت علمی همچون زبان یا ملک مشترک گروه است یا اصلاً هیچ چیز نیست. برای دانستن آن، به دانستن خصوصیات ویژه‌ي گروه‌هایی که آن را به وجود می‌آورند و به کار می‌برند نیازمندیم.» (همان: 204) به باور کوهن، میزانی بالاتر از توافق جامعه‌ي علمی وجود ندارد. این باور، ما را به این دقیقه رهنمون می‌کند که هر گونه داوری و ارزیابی برای تعیین ممیزات پیشرفت علم و قابلیت‌های نظریه‌ها، همیشه نسبت به فرد یا جامعه‌ای صورت می‌گیرد که آن‌ها را پذیرفته‌اند. این نظرات که دانشمندان در داوری‌های خود تنها بر اساس عوامل خودآگاه و قواعد روشن عمل نمی‌کنند، بلکه عوامل جامعه‌شناختی و اجتماعی هم بر کار آنان تأثیرگذار است، با استقبال جامعه‌شناسان روبه‌رو شد.

نظریه‌ي کوهن، در رشد و گسترش جامعه‌شناسی معرفت، تأثیر انکارناپذیری داشته است. از سوی دیگر، با توجه به اینکه بررسی واقعیت و ماهیت آن، بیرون از چارچوب پارادایم ممکن نیست، پس علم عبارت خواهد بود از دگرگونی ایده‌ها در واکنش به جهان. با پذیرش این نکته، دیگر دلیلی برای باور به حقیقت نهایی وجود نخواهد داشت. به این ترتیب، کوهن در میان نسبی‌گرایان جای می‌گیرد و در بهترین تحلیل، همچون جامعه‌شناسان تاریخی، علم و شناخت علمی را با ویژگی‌های هر جامعه‌ي علمی پیوند می‌زند.

بر این اساس، باورهای قدیمی که خطا و خرافه خوانده می‌شوند، از آنچه امروز علم نامیده می‌شود، نه کمتر جنبه‌ي علمی داشته‌اند و نه بیشتر ساخته‌ي مزاج بشری بوده‌اند (همان: 18). در خاتمه، توماس کوهن و کتاب ارجمندش «ساختار انقلاب‌های علمی» به ما می‌آموزند که نظریه‌های علمی، واجد زمان و مکان هستند؛ آموزه‌ای که اکنون کمتر مورد شک و تردید قرار می‌گیرد.

پی‌نوشت‌ها

  1. این متن بر اساس توماس کوهن (1369)، «ساختار انقلاب‌های علمی»، ترجمه‌ي احمد آرام، تهران، سروش، تهیه شده است.
  2. اگ برن، ویلیام، اف. ام. نیم کف (1352)، «زمینه‌ي جامعه‌شناسی»، اقتباس امیرحسین آریانپور، چاپ ششم، تهران، دهخدا.
  3. چالمرز، آلن. ف (1374)، «چیستی علم»، ترجمه‌ي سعید زیباکلام، تهران، علمی و فرهنگی.

 

 

[1] paradigm را به «الگو»، «نمونه» و «سرمشق» برگردانده‌اند. ما برای پرهیز از درگیر شدن در مباحث معادل‌گزینی و با توجه به پذیرش واژه‌ي اصلی، همان را به کار می‌بریم.

[2] science

[3] normal science

 

منبع: خردنامه

 

نظر شما