فرهنگ امروز/ احسان صارمی:
بدون شک هر هنرمندی متاثر از گذشتهای خلق شده دست به آفرینش هنری میزند. از زمانی که ژولیا کریستوا نظریه بینامتنیاش را ارایه داد، برای عموم منتقدان این مساله بدیهی فرض شد که هر متن تازهای وابسته به متن اولیه است. به عبارتی در هر اثر هنری به مثابه متن میتوان ریشههای ارتباطش با گذشته را یافت.
این مهم برای فیلمی چون «روسی» هم صادق است. آخرین ساخته امیرحسین ثقفی محصول مجموعهای از متون اولیهای است که بر ثقفی اثر گذاشته تا چیزی آفریده شود؛ فیلمی درباره یک مرد گریخته از زندان برای گرفتن انتقامی سخت از متجاوز همسرش. فیلمهای زیادی میتوان یافت که درونمایه اینچنینی دارند، بهخصوص آنکه شخصیتهایش هم برآمده از جهان خلافکارها باشد. «انزوا» اثر مرتضیعلی عباس میرزایی هم همین دنیا را دنبال میکند.
حالا کافی است شما طرفدار سینمای شرق اروپا باشید و از آن رنگ آبی و سبز سرد در فیلم و فیلمبرداری بهشدت استیلیزه لذت ببرید. کمی «استاکر» تارکوفسکی را دوست داشته باشید و قصدتان ادای دین به سیمای سکوت این روزهای لهستان و چک باشد. نتیجه چنین فیلم «روسی» میشود. از همان ابتدایش که دوربین حرکت پلیس را در یک مسیر نسبتا طولانی تعقیب میکند و از نماهای باز به اکستریم کلوزآپ میرسد، میفهمیم که کارگردان به چه اندازه دوست دارد دوربینش را به رخ کشد. او فیلمبردار خوشذوقی دارد و میتواند با قابهای عکاسانه ما را میخکوب کند. حتی میتواند جایی ما را به یاد «حرفه: خبرنگار» آنتونیونی بیندازد.
اما داستان نسبتا تریلر ماجرا چگونه میتواند در بافت فُرمی سینمای شرق اروپا خودش را بارور کند؟ چطور میشود هم این را خواست و هم آن را؟ چطور میشود یک تریلر را در فضای سرد، با رنگهای آبی و سبز و در ناکجایی که فقط ریل قطار دارد در میان مخروبهها آفرید؟ پاسخ این پرسشها «روسی» است. فیلمی که میخواهد یک تریلر سردمزاجانه بسازد، ولی در این سردی هنوز یک شخصیت ناموسپرست قیصرگونه وجود دارد که فرار کرده آدمی را بکشد و پس از کشتنش همانند بدمنهای ملودرامهای آبکی فرار کند.
برای آنکه دُز هیجان نمایش هم -در کوران همان سردی مزاج فیلم- حفظ شود هر شخصیتی یک رازی دارد که باید سربهمُهر باقی بماند و مهم نیست چه شده است. البته نشانگانی در فیلم گنجانده شده است، اما آنچنان اصرار به وضعیت رفتاری شخصیت میشود که آن نشانه هم هدر میرود. همانند شخصیت یوسف که تزکیه درونیاش پس از «از جوب جمع کردنهایش» پدید آمده است؛ اما چگونگیاش به من مخاطب نیامده است. یا اینکه چطور پلیس تا ایستگاه قطار میآید و دیگر سروکلهاش پیدا نمیشود، در حالی که محل زندگی پدر و همسر فراری برایش محرز است. فیلمنامه فیلم مملو از سوراخها و حفرههای دراماتیکی است که محصول عدمهمنشینی میان تریلر و شرق اروپابازی کارگردان است. بماند که همین وضعیت بد فیلمنامه کار را به نقطه قوت فیلم هم میرساند. جایی که مردها گلاویز هم میشوند تا انتقامی صورت بگیرد و یوسف به توطئه زلیخای فیلم کشته شود. کارگردان یادش میرود که لانگشات بگیرد و چیزی از نزاع را نمیبینیم جز سه سر که در یک قابت ثابت شدهاند. راستی فمفتال عنصر جذابی در فیلم است و حیف که چنین در فیلم هدر داده میشود، همانند دیگر شخصیتها چون خواهر و پدر.
روزنامه اعتماد
نظر شما