به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ مصطفی ملکیان در این باره گفت: کتاب «درباره خدا» اثر مایکل پارمر که خانم پورمحمدی آن را ترجمه کرده اثری است که معتقدم تاکنون به زبان انگلیسی و با روش فلسفی تحلیلی در حوزه دین کتابی به این درجه نوشته نشده است.
خانم پورمحمدی واقعاً حسن انتخاب و حسن سلیقه نشان داده و این کتاب را برای ترجمه انتخاب کرده است. ترجمه ایشان دقیق و پاکیزه و علاوه بر این وفادار به متن است. زبان فارسی ترجمه هم پخته و بدون اعوجاج است.
من در بحث خودم به ادلهای اشاره خواهم کرد که صورتی بهتر از صورتی دارد که در کتابهای فلسفه تحلیلی دین ارائه شده است. به نظر میآید در این بحث، همان مواد خامی که در کتاب نویسنده کتاب «درباره خدا» بین عقیده به خدا و ایمان به خدا خلط کرده است. باید در نظر داشته باشیم که عقیده به خدا به ساحت باورهای انسان برمیگردد، اما ایمان به خدا به ساحت احساسات و هیجانات انسانی برمیگردد. ایمان به خدا همان عاطفه و احساسی است که من به خدا دارم و البته در کنار آن، عشق به خدا و امید به خدا هم مطرح میشود.
فلسفه دین درباره اثبات خدا آمده در یک ساختار جدیدتر ارائه میشود. البته ساختمان ادلهای که من درباره اثبات وجود خدا بیان میکنم به لحاظ ریخت و ساخت کتاب «درباره خدا» و نه به لحاظ محتوا، تفاوتها و اختلافهایی با آن دارد.
در ادامه سخنانم به چند خطای مایکل پارمر در این کتاب اشاره میکنم. به طور مثال او در بخشی از این کتاب دو مبحث جدا از یکدیگر را با یکدیگر خلط کرده است در حالی که این دو مبحث باید مستقل از یکدیگر بیان شوند.
در طول تاریخ بشری همه دلایلی که فیلسوفان و عرفا آن را بیان کردهاند در ۵ مبحث قابل ارائه است. البته باید در نظر داشت که انسان نیز ساحتهای ۵ گانه وجودی شامل ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات، خواستهها و گفتار و کردار دارد و هریک از مباحث ۵گانه درباره اثبات وجود خدا به یکی از این ساحتهای ۵گانه وجودی انسان برمیگردد.
این ادله بدین معنی است که خدا یا خدایان خاصی وجود دارند. ادله دوم مربوط به ایمان به خداست و هیچ ربطی به عقیده به وجود خدا ندارد. در حالی که نویسنده کتاب «درباره خدا» بین عقیده به خدا و ایمان به خدا خلط کرده است. باید در نظر داشته باشیم که عقیده به خدا به ساحت باورهای انسان برمیگردد، اما ایمان به خدا به ساحت احساسات و هیجانات انسانی برمیگردد. ایمان به خدا همان عاطفه و احساسی است که من به خدا دارم و البته در کنار آن، عشق به خدا و امید به خدا هم مطرح میشود.
پرستش و عبودیت خداوند را می توان به عنوان سومین دسته از ادله اثبات وجود خدا نام برد. این ادله به ساحت خواستههای وجودی ما برمیگردد. دعا و مناجات با خدا چهارمین دسته از ادله است و البته باید در نظر داشت که بین دعا و مناجات تفاوت وجود دارد. در هر صورت دعا و مناجات به ساحت گفتاری انسان برمیگردند. اما ساحت پنجم عبادات است و به ساحت کردار برمیگردند. همه این پنج دلیل باید برایشان دلیلی وجود داشته باشد تا انسان به یکی از آنها استناد کند و اگر هر یک از این دلایل ۵ گانه مبتنی بر یک علت محکم نباشد، فرد نمیتواند نسبت به آن باور داشته باشد.
کتاب «درباره خدا» از ۵ دسته ادله اثبات وجود خداوند به نخستین دلیل که همان عقیده به وجود خداست میپردازد و کاری به دلایل ۴گانه دیگر ندارد.
هر انسانی در هر مکان و زمان یا تمدن و فرهنگی، آگاهانه یا ناآگاهانه، خواسته یا ناخواسته معتقد به وجود خداست. پس هیچ کس برای اثبات وجود خدا نیاز به دلیل ندارد. این گروه به فطری بودن عقیده به خدا قائل اند.
اما دسته دوم معتقدند که همه انسانها برای عقیده به وجود خداوند نیازمند دلیل و اثبات هستند و اگر دلیلی برای عقیده خود نداشته باشند اعتقاد به وجود خداوند گزاف خواهد بود. این گروه، خود به دو بخش تقسیم میشوند. برخی برای اثبات وجود خداوند دلایل تجربی و برخی دیگر دلایل عقلی میآورند.
عرفا هم به دلایل تجربی برای اثبات وجود خداوند معتقدند. البته دلیل تجربی به معنای حس کردن خداوند با حواس پنجگانه انسانی نیست بلکه منظور تجربه دینی و عرفانی است که بغیر از دلایل تجربی است. با همین نگاه جمله کلود برنارد که میگوید «من هر وقت زیر تیغ جراحی خدا را دیدم به آن قائل هستم»، جملهای بیمعنی است چرا که تجربه باید متناسب با امری باشد که آن را میخواهیم تجربه کنیم و با این رویکرد تجربی، وجود خداوند از طریق ابزار حواس ۵ گانه امکانپذیر نیست. در نظر داشته باشید که در علوم تجربی هم هر امری که تجربه میشود ابزار مناسب به آن انتخاب باید انتخاب شود.
گروهی که به دلایل عقلی در اثبات وجود خداوند معتقدند نیز به دو بخش تقسیم میشوند: گروه اول معتقدند که ما بدون این که از ذهن خودمان بیرون بیاییم میتوانیم با خم شدن در درون ذهنمان آن را اثبات کنیم. اما گروه دوم معتقدند ما تا چشم باز نکنیم و بهاصطلاح نسبت به قوای ادراکی دنیای بیرون و آنچه در عالم است، توجه نکنیم، نمیتوانیم خدا را اثبات کنیم. گروه نخست برای اثبات وجود خدا دلیل وجودشناختی میآورند و معتقدند هرآنچه را که بتوانی تصور کنی لازم نیست وجه جمله کلود برنارد که میگوید «من هر وقت زیر تیغ جراحی خدا را دیدم به آن قائل هستم»، جملهای بیمعنی است چرا که تجربه باید متناسب با امری باشد که آن را میخواهیم تجربه کنیم و با این رویکرد تجربی، وجود خداوند از طریق ابزار حواس ۵ گانه امکانپذیر نیست. در نظر داشته باشید که در علوم تجربی هم هر امری که تجربه میشود ابزار مناسب به آن انتخاب باید انتخاب شود.
اما گروه دومی که درباره اثبات خدا ادله عقلی دارند، میگویند ما باید به واقعیتهای عالم بیرون توجه کنیم چون این واقعیتها ما را به سمت خدا میبرند. آنها برای اثبات وجود خدا از قاعده «اسطوره اکام» استفاده میکنند. اکام فیلسوف قرون وسطای مسیحی است و قاعدهای وضع کرد که بشر پیش از آن هم از آن استفاده میکرد. این قاعده میگوید هیچ چیز را باور نکن که وجود دارد مگر این که آن را با حواست ادراک کنی و یا این که بودن آن چیز شرط لازمش حس کردن چیزی باشد که لازمه آن چیز اولی است. مثلاً اینکه من گرما را حس میکنم بدین معنی است که گرمایی وجود دارد. اگر بنا باشد به قاعده اکام معتقد باشیم دنیای ما خلوت میشود در حالی که دنیای اجداد ما شلوغ بود. آنها از اجنه و موجودات دیگر که در خانهشان مشاهده میکردند، صحبت میکردند اما با استناد به قاعده اکام چون این موجودات قابل حس نیستند دنیای ما خلوت میشود.
فیلسوفان برای اثبات وجود خدا دلائل دیگری بیان میکنند. حرکت، علیت، مشروط بودن و نامشروط بودن (براهین امکان وجود)، نظم، هدف، امکان وجوب و کمال از جمله این دلایل است.
هر چیزی در دنیا مشروط الوجود است و هر مشروط الوجودی ممکن است وجود داشته باشد یا خیر. بنابراین میتوان نشان داد که یک موجود در عالم باشد که ممکنالوجود نباشد و حتی اگر عالم نابود و کنفیکون شود باز هم آن چیز مطلق الوجود باشد و از هر قیدی آزاد باشد. این امر همان خداوند است.
از سویی دیگر مفهوم معجزه در غرب با آن چیزی که در فرهنگ ما وجود دارد متفاوت است. ما معجزه را با صدق نبی مرتبط میدانیم، اما در الهیات مسیحی و یهودی معجزه همیشه دال بر صدق نبی نیست بلکه نشان میدهد خدا وجود دارد. این در حالی است که در فرهنگ ما هر خرق عادتی معجزه نیست به طول مثال اگر کسی میلهای را خم کرد اگرچه امر خارق عادتی است اما از نگاه ما معجزه نیست.
آن چیزی که فیلسوفی مانند کانت از آن به عنوان خدا یاد میکند همان ندای وجدان است که ما را به سمت خوبیها هدایت میکند. از نگاه کانت در درون انسان ندایی وجود دارد که او را به سمت خوبی و یا بدی هدایت میکند و ندایی که ما را به سمت خوبی هدایت میکند، خداست.
تمام ادلهای که تاکنون درباره اثبات وجود خدا بیان شد، دلایل رئالیستی و نظری بودهاند. در مقابل، ادله پراگماتیستی (عملگرایانه) برای اثبات وجود خدا مطرح میشود. ادله رئالیستی یا نظری اگر موفق به اثبات وجود خدا شوند گزارههای صادقی هستند.
اما در مقابل، فیلسوفی گفته است ما اگر خدا را با روش عملی ثابت کنیم، نمیتوانیم بگوییم که: قضیه «خدا وجود دارد»، صادق است؛ بلکه تنها میتوانیم بگوییم: عقیده به گزاره «خدا وجود دارد»، به مصلحت است.
بر این اساس همه ادلهای که درباره آن سخن گفتم حقیقتجویانه بوده است. البته برخی از ادله هم مصلحتجویانه هستند. این ادله در فرهنگ ادیان ابراهیمی ریشهاش به حدیثی شیعی برمیگردد که امام صادق (ع) آن را نقد کرده است. البته علمای سنی این حدیث را به نقل از علی بن ابیطالب بیان کردهاند. این حدیث میگوید: «اگر عاقلی، روی اسب برنده شرط ببند» که در اینجا منظور از اسب برنده عقیده به وجود خداست نه عقیده به عدم خدا، یا عدم عقیده به وجود خدا.
بعدها شرطبندی پاسکال با همین رویکرد مطرح شد که اگر شرط را به روی بودن خداوند ببندیم، برنده هستیم. ویلیام جیمز فیلسوف آمریکایی بعدها صورت بهتری از این شرطبندی ارائه کرد.
همان طور که گفتم ترجمه خانم پورمحمدی واقعا ترجمهای عالی، پاکیزه و مطابق با متن است. البته ایشان در این کتاب ۷ یا ۸ غلط جدی در ترجمه دارند که در مقایسه با یک کتاب ۷۰۰ صفحهای قابل اغماض است به طور مثال ایشان در کتاب، «هلیه بسیطه» را به «قضایای وجودی» ترجمه کردهاند که این یک اشتباه است. مشابه چندین غلط دیگر در کتاب مشاهده میشود که امیدوارم در ویراستهای بعدی اصلاح شود.
نظر شما