فرهنگ امروز: متن زیر ترجمه فصل اول کتاب «جامعهشناسی ویلفردو پارتو: چارچوبی برای روانشناسی سیاسی» (Vilfredo Pareto’s Sociology: A Framework for Political Psychology) به قلم اَلِسدِر جی. مارشال (ALASDAIR J. MARSHALL)، استاد دانشگاه Glasgow بریتانیا است که توسط انتشارات Ashgate در سال ۲۰۰۷ در ۲۱۵ صفحه منتشر شد. ترجمه زیر توسط قربانعلی قربانزاده سوار، استادیار علوم سیاسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) و امیرمحمد ایزدی، دانشآموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) برای آشنایی با اندیشه های پارتو صورت گرفته است.
مقدمه
در سالهای اخیر از اندیشههای جامعهشناسانه ویلفردو فدریکو داماسو پارتو[۱] غفلت شده است. پارتو را بایستی در کنار اندیشمندانی مانند ماکس وبر، کارل مارکس و امیل دورکهایم، یکی از پایهگذاران اصلی کلاسیک جامعهشناسی محسوب کرد. به منظور درک این غفلت، باید نوشتههای پارتو را پلی بین اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ملاحظه نمود که خود، مرهون نیکولو ماکیاولی، هدایتکنندهی اصلی نظریهی علوم اجتماعی ایتالیا در قرن شانزدهم بود. دلمشغولی ماکیاولی به طور عالی در کتاب «شهریار» او مفصلبندی شد که در آن نشان داد سیاستمداران چگونه ممکن است با کاربرد مهارتها و منشهای مغایر عقاید اخلاقی، عرفی موفقشوند. ظاهراً این دیدگاه فاقد احساس مسئولیت اخلاقی، باعث شهرت ماکیاولی به دفاع از سیاست ظلم و نیرنگ شد. موارد مشابه برای پارتو نیز مطرح شد، اما نوشتههای او صرفاً سایههای اندیشه ماکیاولی نبود، بلکه منابع فکری را برای فهم نیروهای سیاسی فراهم آورد که اروپای دهههای اول قرن بیستم را تهدید میکرد.
این کتاب بر هستهی اصلی جامعهشناسی پارتو و ارزشهای مهم آن متمرکز است، مبنی بر اینکه عوامل خاص روانشناختی، نقش محوری در زندگی سیاسی و اقتصادی جامعه بازی میکنند. بینش عمیق پارتو در باب جنبههای روانشناختی هنوز بدیع و نو است. بسیاری از نظریههای متنوع روانشناسی و تحقیقات علمی روانشناسی سیاسی برای سنجش ادعاهای پارتو بیان خواهد شد. این نظریهها از یکسو، حقایق مهم جامعهشناسی پارتو را روشن میکند و از سوی دیگر، بهمنزلهی چراغ راه حقایق دیگر استفاده میشود.
با توضیح آنچه که رویکرد پارتویی[۲] در تحلیل سیاسی معنا میشود، این کتاب سعی دارد مقام پارتو را در کانون جامعهشناسی کلاسیک بالا ببرد. به طور مشخصتر، امید میرود تثبیت موقعیت پارتو، الهامبخش پیوند بیشتر برداشت جامعهشناختی با روانشناسی سیاسی شود که امروزه کمتر بر سطح روانشناسی فردی و بیشتر بر زمینههای اجتماعی تأکید دارد، زمینهای که بهطور کلاسیک، ریشهی سنت جامعهشناسی است. این کتاب همچنین توجه خواننده را به بسیاری از نظریهها و مطالعات جذاب روانشناسی جلب مینماید. تقریباً هر موضوع سیاسیای که از نظر مفسران سیاسی ناشناخته است، میتواند در سطوح روانشناسی سیاسی تحلیل شود؛ بر این اساس، مسائل کلیدی سیاسی در روانشناسی سیاسی روشن میشود. بخش اساسی بازسازی اعتبار پارتو مرهون کمک چارچوب نظری او در دستیابی و ساماندهی این بخش از دانش است. همچنین پارتو راهنمایی میکند تا دربارهی این موضوع فکر شود که چرا روانشناسی سیاسی مهم است. امید میرود که این کتاب، تلاشها برای کاربرد رویکرد پارتو و نگاه به جامعهشناسی کلاسیک در عصر حاضر را بهعنوان منبع الهامبخش روانشناسی سیاسی تقویت کند.
با بررسی چارچوب نظری پارتو درک خواهد شد که هستهی مرکزی آن، نظریهی شخصیت است. همه در قضاوت ناخودآگاه خویش در مورد اینکه چگونه خصوصیات شخصیتی افراد با هم گره میخورد، متکی بر «نظریههای ضمنی شخصیت[۳]» روانشناسان هستیم؛ این قالبهای ذهنی همواره در مواجهه با شرایط جدید در معرض آسیبپذیری ناشی از تغییرات قرار دارند. نظریهی شخصیت ضمنی، ویژگی پایدار جامعهشناسی پارتو است. هنگامی که این نظریه بهصورت مکرر و زیرکانه در اشکال مختلف ظاهرشود، ناخودآگاه فرضیات ما را دربارهی هویت یا شخصیت تغییر میدهد؛ اما خطر در زمانی ظاهر میشود که خود را در مقام عاملان نظریهی پارتو بیابیم و تمام وضعیتهای پیچیده را در هر موقعیت تحت تأثیر توضیحات او در مورد قدرت تحلیل کنیم؛ ازاینرو، در همین ابتدا باید تأکید شود که جامعهشناسی پارتو در جایی که به طور مؤثر موفق باشد، خطرناک نیز خواهد بود؛ از یکسو، نظریهای مشخص و ظریف که توان گستردهی عملیاتی شدن را دارد در اختیار ما میگذارد، اما از سوی دیگر، نظام ایدئولوژیک سادهای را ارائه میدهد که آرزوی کسانی است که ترجیح میدهند برای تسهیل درک پدیدههای اجتماعی در حال گسترش و پیچیدگی روزافزون، ذهن خود را در مسیری ثابت نگه دارند. پارتو منتقد سرسخت تمام ایسمها بود و احتمالاً میخواست در وهلهی نخست بهعنوان حامی نظام نظری بهمثابه ابزاری باارزش شناخته شود.
پارتو بهواسطهی نوشتههای اقتصادی خود نیز معروف است. به خاطر کارهای پیشگامانهی او در اقتصاد ریاضی، ما نامهای منحنی پارتو و بهینه پارتو را میشنویم. در سایهی قاعدهی مشهور «۲۰-۸۰» [۴] او که درون رشتههای متنوع به منظور دستیابی به نتایج کاربردی مفصلبندی شد، نام پارتو از مرزهای تفکرات شخصی او فراتر رفت؛ کاربرد این قاعده، ساده و جذاب بود. قانون توزیع درآمد او بیان میکند که در هر جامعه، ۲۰ درصد جمعیت محتملاً صاحب ۸۰ درصد ثروت هستند. ظاهراً پارتو شواهد تجربی برای توزیع طبیعی نعمتهای خدادادی[۵] فراهم آورده است. بحث او در این زمینه به دلیل اشتراک با ایدههای راست محافظهکار یعنی اعتقاد به نابرابری طبیعی، مورد اعتراض واقع شده است.
اگرچه شهرت پارتو بهعنوان اقتصاددان هنوز باقی است، اما او کمتر ذهن خود را مشغول اقتصاد محض کرد و بیشتر در زمینهی طرحهای جامعهشناختی کوشید تا توضیح دهد که چگونه فرایندهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به یکدیگر گره خوردهاند. هرکس که این وظیفه را انجام دهد، از زوایای گوناگون، مورد انتقاد دیگران قرار میگیرد. هریک از رشتههای علمی که پارتو بررسی نمود، بعدها تا سطوح بالای پیچیدگی توسعه یافت که او پیشبینی کرده بود. اما وقتی بر اساس استانداردهای موجود رشتههای تخصصی قضاوت شود، پارتو بهعنوان یک غیرحرفهای محسوب میشود. روانشناسان قطعاً تمایل دارند نقصان نظریهی جامعهشناختی پارتو را نشان دهند؛ ویلیام مکدوگال رنجش خود را بهعنوان یک روانشناس حرفهای از تصمیم پارتو در غفلت از ادبیات روانشناسی، قناعت به گزارههایی با سطح بالای تعمیم و همچنین منابع مبهم روانشناختی که در نوشتههای جامعهشناسانهی او وجود دارد، ابراز میکند.[۶] ممکن است این اتهام درست به نظر برسد، مخصوصاً با بحث جدلی برگر و لوکمان (Berger and Luckman, ۱۹۷۱, ۲۲۰)، مبنی بر اینکه پارتو خارج از جرگهی جامعهشناسان اولیهای قرار دارد که تکوین استادانه رویکردهای روانشناسی در رشتهی جامعهشناسی را شروع نمودند.
دیدگاه برگر و لوکمان با توجه به نوشتههای متنوع پیرامون جامعهشناسی کلاسیک قابل اعتراض است؛ برای مثال، احتمال دارد ما نقطهی تمرکز رابرت میشلز بر روانشناسی تعامل رهبر-پیرو را در کتاب «احزاب سیاسی» (۱۹۱۵) در نظر بگیریم که بوروکراسی سیاسی را تحلیل میکند. احتمالاً نوشتههای روانشناختی پارتو، دانش آکادمیک کمتری را نسبت به تعالیم روانشناسانه جورج زیمل -حتی در آثار اولیهی زیمل در زمینهی روانشناسی زندگی شهری و اقتصاد پولی- نشان میدهد. استفادهی گسترده زیمل از ادبیات روانشناسی برای مثال در «کلانشهر و زندگی روحی»[۷] (۱۹۰۳) بدیهی است که هنوز بهعنوان یک اثر جامعهشناسانهی کلیدی در زمینهی زندگی شهری محسوب میشود.
سپس تمرکز دورکهایم بر مفاهیم ساختار اجتماعی مشاجرات فرهنگی[۸] بود که با وجدان جمعی تعیین حدود میگردد و با ناهنجاری[۹] تهدید میشود؛ این نظریه ابتدا در کتاب «تقسیم کار اجتماعی» (۱۸۹۳) ارائه شد. در این میان، تالکوت پارسونز تلاش نمود تا تفوق عظیم پارادایم کارکردگرایی ساختاری را بر جامعهشناسی آمریکا به کار ببندد. بالاتر از همه ممکن است اظهار شود که جهتگیری پارتو به سمت روانشناسی فاقد اهمیت راهگشای ماکس وبر بود که دوران نقاهت ایتالیای افسرده در پایان قرن نوزدهم به او الهام نمود تا عمیقاً در مورد این موضوع فکر کند که چگونه مفاهیم فرهنگی، افراد را تهییج میکند. این تفکر برای اولینبار در مقالهی «عینیت»[۱۰] او بیان شد. این موضوع به شکل بسیار عالی در پژوهش کلاسیک او دربارهی منشأ دین در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» به کار گرفته شد که به همراه مقالهی عینیت در سالهای ۱۹۰۵-۱۹۰۴ نوشته شد (Whimster ۲۰۰۴, ۷). کار وبر در زمینهی اخلاق پروتستانی هنوز مباحث گستردهای را پیرامون این موضوع در پی دارد که آیا سرمایهداری، مقولهای روانشناختی یا دینی است.
در این کتاب خواهیم دید که دغدغه نسبت به درک پارتو، ما را به سمت بررسی این مسائل میبرد، مسائلی که هنوز به شیوهی خاص خود در جامعهشناسی کلاسیک به یک متفکر بازمیگردند که بیشتر از پارتو سخنی برای گفتن دارد؛ ما مجبور به بررسی هریک از این مسائل هستیم، زیرا دامنهی مفهوم نظام اجتماعی پارتو چنان گسترده است که او اجازه مییابد یا مستقیماً به آنها توجه کند یا به آنها نظری بیندازد. این وسعت موجب میشود تا ما سودمندانه سهم او را در مقابل دیگر منابع کلاسیک بسنجیم.
با این اندیشه، ارزیابی برگر و لوکمان از پارتو به خاطر داشتن رویکرد استادانه به پایههای روانشناختی رشتهی جامعهشناسی، مفاهیم زیادی را ایجاد مینماید. سطح اتکای پارتو بر متغیرهای روانشناختی در تبیین جامعهشناختی تمام حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که با هم به نظام اجتماعی مورد نظر او شکل میبخشند، مشخصهی متمایز او از سایر نظریهپردازان کلاسیک است. البته این اتکای شدید پارتو این مفهوم را دارد که نظریهی او با استناد به مفروضات و اظهارات او در مورد روانشناسی افراد و نقش جامعهشناسانهی آن پابرجا میماند یا فرو میریزد.
این کتاب به خواننده کمک میکند تا متقاعد شود که چارچوب نظری پارتو ارزش خود را حفظ کرده و هنوز در تحلیل بسیاری از مسائل که در مفهوم گستردهی خود سیاسی هستند، یاری میبخشد. همچنین حتی ادعا میشود که این چارچوب به آسانی قابل کاربرد در جامعهی صنعتی عصر حاضر نیز میباشد. یک واقعیت مهم در اینجا این است که فضای جاری سیاست توسط جمعیتهای خبره و بصیری مشخص میشود که با بیاعتمادی نسبت به سیاستمداران و احزاب سیاسی رشد کردهاند؛ این واقعیت، عصری را پدیدار میسازد که بهصورت گسترده برای کاربرد جامعهشناسی پارتو مناسب است. ریمون آرون زمانی اظهار کرد در «قلب زندگی»[۱۱] اندیشهی پارتو، ما این ایده را مییابیم که «هر مرد سیاسی یا خودخواه است یا سادهلوح». او پژواک این اعتقاد پارتو بود که مراتب بالای نخبگان سیاسی معمولاً توسط افراد بیپروا و منحرفی اشغال میشود که در مسیر میل خود به ثروت گام برمیدارند، درحالیکه مراتب پایینتر نخبگان سیاسی، عموماً جایگاه افراد متعصبی است که به آسانی با تبلیغات تحریک میشوند. امروزه چنین برداشتی در جامعه، با توجه به کاهش سطح اعتماد به سیاستمداران و میزان مشارکت در انتخابات رواج دارد؛ بر این اساس، میتوان گفت که تحلیل پارتویی بخشی از روح سیاسی زمانهی ما است.
هنگامی که گرایش انتقادی عمیق نسبت به سیاستمداران، ویژگی اجتنابناپذیر فرهنگ سیاسی ما بشود، تحت تأثیر هجمهی احساسات و نگرشهای منفی خواهیم بود، به گونهای که هروقت دربارهی شخصیت و انگیزهی سیاستمداران میاندیشیم، این نگرش وجود دارد؛ ازاینرو، حتماً این استدلال دلیل خوبی برای بهرهگیری از نظریهی پارتو بهعنوان معیاری برای چگونگی تفکر در مورد سیاستمداران خواهد بود. نظریهی پارتو از دو طریق به ما کمک میکند: اول، با مطالعهی دقیق آثار او میتوان بصیرت او را در تشخیص راههایی ارزیابی کرد که از طریق آنها، مؤلفهی شخصیت بر فرد اثر میگذارد تا از لحاظ سیاسی به گونهای معین فکر و عمل نماید. دوم، وقتی آثار او در بدترین حالت مطالعه گردد، میفهمیم که باید نسبت به بسیاری از اظهارات بداندیش او (مخصوصاً نسبت به منش ترور) هوشیار بود.
اثر بزرگ و مهم پارتو، «رسالهای در جامعهشناسی عمومی»[۱۲] (۱۹۱۶) در چند بخش، قبل از جنگ جهانی اول نوشته شد، اما تا سال ۱۹۳۵، یعنی ۱۲ سال پس از مرگ او، به زبان انگلیسی منتشر نشد. سامی فاینر،[۱۳] عالِم علم سیاست، در نوشتهای در سال ۱۹۶۶ این اثر پارتو را بهمثابه «یکی از مهمترین کارهای بارور در علم سیاست طی نیم قرن گذشته» ارزیابی نمود؛ زیرا از نظر او آن رساله، منبع غنی فرضیات آزمونپذیر را برای تحقیقات بعدی فراهم ساخته است (Pareto ۱۹۶۶, ۸۷). قصد و نیت پارتو نیز همین بود، زیرا معتقد بود که به دانشمندان و تاریخنگاران این حس خوب را میدهد که قبل از پردازش جزئیات، به نظریهسازی دربارهی کلیات بپردازند (Pareto ۱۹۳۵, §۱۴۴, §۵۴۰)؛ از این لحاظ، «جامعهشناسی عمومی» میبایست نسبت به اشکال متنوع جامعهشناسی مانند جامعهشناسی سیاسی دارای اولویت باشد. پارتو معتقد بود پس از اینکه او چارچوب کلی نظریهی جامعهشناختی خود را بنا بنهد، علمای علوم اجتماعی پس از او میتوانند بر اساس تحقیقات تجربی به کاربرد تفصیلی نظریهی او در سطوح جامعهشناسی خُرد بپردازند. او فروتنانه امیدوار است دیگران مؤلفههای نظریهی عمومی او را متناسب با یافتههای پژوهشی آینده بازسازی کنند.
چارلز پاورز[۱۴] (۱۹۸۷) نظر فاینر را در این مورد تأیید مینماید که چارچوب نظریهی پارتو در دنیای حاضر ارزش خود را حفظ نموده است؛ او استدلال میکند که دامنهی کاربرد این چارچوب بیانتها است، زیرا درسهایی دربارهی پویایی ساختارهای اجتماعی ارائه میدهد که در سراسر تاریخ زندگی انسان وجود دارد .(Powers ۱۹۸۷, ۱۱) پاورز با بازگویی نظر پارتو، بیان میدارد هریک از مقولههای «تمایل اجتماعی»[۱۵]، «سازمان اقتصادی» و «سازمان سیاسی» توسط تغییر دورهای مشخص میشود. «نظریهی بنیادی» او برای هریک از این فرایندهای چرخهای شامل مجموعهای از مکانیسمهای بههمپیوسته است. هریک از این مکانیسمها ساختار مشابهی دارد که بهواسطهی آن ادعا میشود که احتمالاً یک نوع تغییر، نوع دیگر تغییر را القا میکند (اگرΔ A، آنگاه Δ B). سپس پاورز مکانیسمهای بیشتری ارائه میکند تا توضیح دهد چگونه پویایی درونی چرخههای جامعه، سیاست و اقتصاد به احتمال زیاد تأثیر برونزا بر یکدیگر دارند، بهعبارتدیگر، تبیین مفصلی را برای درک چگونگی تأثیر مستقیم تغییر اقتصادی بر جهت تغییرات سیاسی و اجتماعی، همچنین تأثیر تغییر سیاسی و اجتماعی بر جهت تغییرات در حوزههای دیگر، در اختیار ما میگذارد.
پاورز در انجام این کار اعتبار محدودی به باور پارتو میبخشد که چرخههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تا اندازهای تمایل به همگامسازی با یکدیگر دارند که میتوان برحسب یک «چرخهی تاریخی»[۱۶] بزرگ آن را درک نمود. یک معنای رویکرد چرخهای پارتو به جامعهشناسی این است که او در سنت دیرپای بدبینی تاریخی قرار بگیرد که با دیدگاه غایتگرایانه بسیاری از جامعهشناسان قرن نوزدهم، لیبرالها و همچنین کسانی که آرزوی پیشرفت جهان را داشتند -آرزویی که پارتو آن را مکرر تمسخر میکرد- در تضاد صریح است. بههرحال، آنچه برای اهداف حاضر مهمتر است، بیان مجدد جامعهشناسی عمومی پارتو از سوی پاورز، آن را بیدرنگ قابل دسترس میسازد. این چرخه بهنوبهی خود، درک نقش قاطع عوامل روانشناسی که نظریهی عمومی پارتو را صورتبندی میکند و همچنین درک جامعهشناسی سیاسی او را که درون این چارچوب گسترده قرار دارد، آسانتر میکند.
خوانندهای که برای اولین بار به مطالعهی روانشناسی سیاسی علاقه یافته است، ممکن است از خود بپرسد تلاش برای آموزش جامعهشناسی عمومی پارتو چه لزومی دارد. جواب، ساده است: رشتهی علمی روانشناسی سیاسی که طی دو دههی اخیر به طور فزایندهای شناخته شده است، نمیتواند صرفاً مشغول مطالعه در سطح روانشناسی فردی، گرایشها، حالات، ساختار شخصیتی و این قبیل مسائل باشد، بلکه امروزه بیشتر بر تأثیر و تأثر عملکرد نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از یکسو و ذهن انسان از سوی دیگر تأکید دارد. ترجمهی انگلیسی رسالهی پارتو تحت عنوان «ذهن و اجتماع»[۱۷] بازتاب این قبیل دلمشغولیها است. ما خواهیم دید آنچه که او دربارهی این تعاملات نوشته است، اندیشهای فوقالعاده الهامبخش است؛ این اندیشه، سطحی از سادگی و ظرافت را به فضای نظریهپردازی میآورد که در غیر این صورت بسیار سخت برآورده میشد.
در مورد پارتو به موضوعات زیر پرداخته میشود. فصل دوم، توضیح میدهد که نظریهی جامعهشناسانهی پارتو به مفروضات عمومی دربارهی دو نوع شخصیت بسیار متفاوت وابسته است. در این فصل گفته خواهد شد که این مفروضات از یکسو، تحت تأثیر تجارب پارتو از زندگی سیاسی و اقتصادی ایتالیا و از سوی دیگر، تحت تأثیر سنخشناسی دوگانهی شیر و روباه در نوشتههای سیاسی ماکیاولی قرار دارد. همچنین این فصل در جستوجوی مفاهیم کلیدی جامعهشناسی پارتو میباشد که پیشدرآمد درک بهتر اندیشههای سیاسی-جامعهشناختی او، مخصوصاً بررسی چگونگی توزیع این دو نوع هویت بین نخبگان سیاسی است.
فصل سوم نگاهی دقیقتر بر مفروضهی پارتو دارد که طبق آن درست این است که نخبگان سیاسی برحسب چگونگی توزیع گونههای سیاسی مورد نظر او، توصیف شوند؛ این ایده قبل از اینکه جدی تلقی شود، نیاز به بازنگری عمده دارد. در این فصل بحث خواهد شد که در واقع، پارتو علاقهمند به توصیف خردهفرهنگهای سیاسی در بستر روانشناختی بود. به منظور احیای نظریهی او، در این فصل بحث میشود که زمینههای خوبی برای این فرض است که اعضای مجامع سیاسی معمولاً دارای ویژگی شخصیتی بسیار شبیه هم هستند و این ویژگیها برای هر مجموعهای، پیکرهی مسلطی را میسازد که «شخصیت اجتماعی» متمایز، «احساسات» یا «ادراکات» خاص، یا حتی در جایی که مجموعه مورد بحث دارای تاریخ طولانی است، «سنن مرکزی» آن نامیده میشود.
برخی از این استدلالات به عوامل جامعهپذیری اشاره دارد که نشان میدهد چرا افراد تمایل دارند خود را با شخصیتهای جمعی همساز نمایند و بر این اساس، علیرغم گردش اشخاص، این شخصیتها در طول زمان پابرجا میماند. همچنین بحث خواهد شد اگرچه شخصیتهای جمعی احتمالاً به منظور انجام کارکردی ضروری وجود دارند، مجموعههای سیاسی برای تصمیمسازی (با موافقت جمعی اعضا) دربارهی مسائلی با مشخصهی عدم قطعیتشناختی[۱۸] اجازه دارند تا بر مبنای روشهای نسبتاً همسان و قابل پیشبینی پاسخ دهند. عدم قطعیتشناختی مورد بحث، صرفاً مختص وضعیت خاص زندگی سیاسی نیست، بلکه به موازات افزایش پیچیدگی جوامع صنعتی، تعداد فزایندهی حوزههای سیاسی در حال گسترش و تعمیق است. این موضوع ارائهی این پیشنهاد را به همراه دارد: اگر عدم قطعیتشناختی به صورت فزاینده، مسائل رویاروی تصمیمسازان سیاسی را مشخص میکند؛ پس ویژگیهای شخصیتی که فرهنگهای سیاسی و خردهفرهنگها را تعریف مینماید، ممکن است تأثیرات قطعی بر رفتار نخبگان سیاسی داشته باشد. این اندیشه کمک میکند تا در بخش سوم به این نتیجه برسیم که رویکرد پارتو به جامعهشناسی، که با چگونگی توزیع ویژگیهای عمده شخصیتی در بین نخبگان سیاسی سروکار دارد، در جایگاه ابزاری مفید برای دانشمندان علوم اجتماعی قرار میگیرد.
تمرکز مطالعه در فصل چهارم از جامعهشناسی به روانشناسی سیاسی انتقال مییابد. دو نوع الگوی متفاوت شخصیت (به پیروی از سنخشناسی شیر و روباه ماکیاولی) در این فصل کاملاً بررسی میشود. تفاوتهای فردی گوناگون که این دو گونه روانشناختی را متمایز میکند، با هم در یک پیوستار چندخصیصهای[۱۹] فردی قرار میگیرد و هریک بهنوبهی خود تحلیل میشود. تعداد زیادی از نظریههای روانشناختی (که بیشتر آنها مربوط به روانکاوی است) و همچنین شواهد پژوهشی مرتبط با این موضوع گردآوری شدهاند. روشن خواهد شد که تمام این تفاوتهای فردی بدون استثنا، متناظر با ساختارهای روانشناسی بهصورت وسیع تحقیق شده است. این شواهد و نظریه کمک خواهد کرد تا نشان دهد که آیا همانطور که پارتو تصور میکرد این تفاوتهای فردی در طول پیوستار چندخصیصهای فردی قرار خواهد گرفت؛ در اینجا بینش پارتو بهعنوان یک روانشناس غیرمتخصص آشکار میشود.
سرانجام در فصل پنجم، جامعهشناسی سیاسی پارتو در بوتهی آزمایش قرار خواهد گرفت. این آزمایش در پی نشان دادن این موضوع است که آیا ویژگیهای شخصیتی، چنانکه پارتو تصور میکرد در پارلمان وستمینستر نیز توزیع میشوند. خواهیم دید که تکنیکهای روانسنجی، تفاوتهای مرتبط به هویت اجتماعی در درون و بین حزبهای پارلمانی کارگر، محافظهکار و لیبرالدموکرات را به آسانی میسنجد. در اینجا ارزش واقعی بینش روانشناسانه پارتو را با بیان محورهای اختلاف موجود در سطح شخصیت اجتماعی خواهیم دید. با ترسیم دوبارهی احتجاجهای بخش سوم مبنی بر اینکه شخصیت اجتماعی ممکن است به طور فزاینده، نقش مهم در فرایندهای سیاستگذاری ایفا کند، نتیجه گرفته میشود که تلاشهای بعدی {نظریهپردازی در روانشناسی سیاسی} باید این موارد را لحاظ نماید. این فصل نتیجه میگیرد که با توجه به اینکه یافتههای پیشنهادی ویلفردو پارتو، جامعهشناسی کلاسیک را به روانشناسی سیاسی پیوند میزند. پارتو شایستهی تحسین بیشتر و ارتقای جایگاه او بهعنوان یک جامعهشناس کلاسیک است.
[۱]. Vilfredo Federico Damaso Pareto
[۲]. Paretian approach
[۳]. implicit personality theories
[۴] . قاعدهی ۲۰-۸۰(۸۰–۲۰ rule) اخیراً با عنوان قاعدهی «اندکهای حیاتی و بسیارهای کماهمیت» توسط جوزف جوران در رشتهی مدیریت کیفیت بازسازی شده است؛ بر اساس این قاعده، جوران اینگونه بحث میکند: ۲۰% بخشهای یک محصول احتمالاً مسئول %۸۰ معایب محصول هستند. کاربرد رایج دیگر این نظریه در اقتصاد ساختوساز ساختمان بود، جایی که ادعا میشد (عموماً بدون تأییدات تجربی) فقط ۲۰% زمان طراحی در پروژهی ساختمانسازی ۸۰% هزینههای ساختمانسازی را محتملاً موجب میشود.
[۵]. talents
[۶] . مکدوگال به اسامی ۲۴ نویسنده بزرگ در رشتهی روانشناسی شامل فروید، یونگ و خود اشاره میکند که پارتو از ذکر آنان در کتاب چهارجلدی «رسالهای در جامعهشناسی عمومی» قصور ورزید (Meisel ۱۹۶۵, ۲۶–۲۷).
[۷]. The Metropolis and Mental Life
[۸]. cultural agon
[۹]. anomie
[۱۰]. Objectivity
[۱۱]. living heart
[۱۲]. Treatise on General Sociology
[۱۳]. Sammy Finer
[۱۴]. Charles Powers
[۱۵]. social sentiment
[۱۶]. historical cycle
[۱۷]. The Mind and Society
[۱۸]. cognitive indeterminacy
[۱۹]. multi-trait
نظر شما