فرهنگ امروز/ وحید احسانی: سالهاست عموم مسئولان، صاحبنظران و سایر دلسوزان ایران در مورد خسارتهای ناشی از پدیدۀ «فرار مغزها» صحبت کرده و راهکار پیشنهاد میدهند. در نوشتار حاضر، پس از نشان دادن نواقص موجود در تعریف رایج از این پدیده، تعریف مناسبتر آن ارائه و در پایان راهحل مناسب معرفی شده است. اگرچه بازنگری در تعریف رایج از پدیدۀ «فرار مغزها[۱]» میتواند برای تمامی کشورهایی که با این معضل روبهرو هستند موضوعیت داشته باشد، اما این نوشتار با تأکید و تمرکز بر ایران نوشته شده است.
پیش از ورود به بحث اصلی لازم است مقدمۀ مختصری در مورد اهمیت درک صحیح مسائل در علوم انسانی و اجتماعی ارائه گردد.
۱- اهمیت طرح صحیح مسئله در علوم انسانی و اجتماعی
برخلاف علوم طبیعی که در آنها موضوعات، عینی و ملموس بوده و لذا مسائل بهراحتی قابل درک و تعریف هستند، در علوم انسانی و اجتماعی، از آنجا که با مفاهیم و موضوعات انتزاعی مواجه هستیم، این احتمال وجود دارد که مسئله درست درک و تعریف نشود و به همین دلیل «تا ثریا میرود دیوار کج».
بهعنوان مثال، در علم پزشکی بسیار بعید است که یک پزشک مسئله (در اینجا بیماری) را اینگونه تعریف کند که «تعداد پلاکتهای خون بند اول از انگشت شست دست چپ پایین است» یا «قوزک پا دچار ایست قلبی شده است»؛ و در همین راستا برای حل این مسائل پیشنهاد بدهد که «میزان پلاکت لازم به بند انگشت مورد نظر تزریق» یا «به قوزک پا شوک الکتریکی» داده شود! برعکس، در مباحث علوم انسانی و اجتماعی کاملاً محتمل است، به علت عدم شناخت و درک صحیح مفاهیم، مسئله به گونهای تعریف شود که مصداق چنین حالتهایی باشد. داوری اردکانی (۱۳۸۴: ۲۰۷) معتقد است: «اکنون بیش از ۱۵۰ سال است که ما به جای طرح مسئله یا پیش از آنکه مسئله مطرح شود دنبال پاسخ رفتهایم.»
۲- تلقی و تعریف رایج از مسئلۀ «فرار مغزها»
در تلقی رایج، فرار مغزها به نقل مکان جغرافیایی مغزها (نخبگان) اطلاق میشود؛ به این معنی که متخصصان ایرانی به جای آنکه در مرزهای جغرافیایی وطن باقی مانده و تخصصشان را در کشور به کار بگیرند، به خارج از مرزهای کشور مهاجرت کرده (بهویژه مهاجرت دائم) و به «سرمایۀ انسانی جامعۀ مقصد» تبدیل میشوند. در نوشتار حاضر نشان داده شده است که این تعریف، ناقص و لذا ناکارآمد است، چراکه در بسیاری از موارد صادق نیست؛ بهعبارتدیگر، وجه «مکانی/جغرافیایی» تنها یک وجه از این مسئله بوده و اتفاقاً وجه کماهمیتتر آن است. رواج این تعریف معیوب موجب شده سیاستها و برنامههایی که به منظور رفع این معضل طراحی میشوند نیز به همان نسبت معیوب و ناکارآمد باشند.
۲-۱ مثالهای نقضکنندۀ تعریف رایج از معضل «فرار مغزها»
به منظور نشان دادن معیوب بودن تعریف رایج از پدیدۀ «فرار مغزها»، ابتدا با استفاده از مثالهایی نشان داده میشود که اولاً، اینگونه نبوده است که در تمامی مواردی که یک نخبه بهصورت دائمی از کشور مهاجرت کرده، ایران متضرر شده باشد؛ بهعبارتدیگر، مهاجرت نخبگان ایرانی (حتی مهاجرت دائم) به سایر کشورها در برخی از موارد برای کشور سبب خیر بوده است. دوماً، اینگونه نبوده است که ماندن یا بازگشت نخبگان به وطن همواره برای ایران منشأ خیر بوده باشد؛ بهعبارتدیگر، در برخی از موارد اتفاقاً این «ماندن نخبگان و متخصصان در وطن» بوده که خسارتهای زیادی در پی داشته است!
در این قسمت بیان مثالها با پرسشهایی همراه خواهند بود که تعریف متداول از «فرار مغزها» را به چالش میکشد. لازم به توضیح است این پرسشها بعضاً پرسشهای افراطی و مبالغهآمیزی هستند که صرفاً به منظور «به تأمل واداشتن خواننده» مطرح شده و بازتابدهندۀ دیدگاه نویسنده نیستند. تعریف مناسب برای پدیدۀ «فرار مغزها» در بخش بعدی (زیر عنوان شمارۀ ۳) ارائه شده است.
۲-۱-۱ مواردی که مهاجرت دائم یک نخبه از ایران برای کشور بسیار پرخیر و برکت بوده است
نمونه اول) محمدعلی همایون کاتوزیان
کاتوزیان در سال ۱۳۲۱ در تهران متولد و پس از گذراندن یک سال در دانشگاه تهران برای خواندن رشتۀ اقتصاد به انگلستان رفته و مدارک کارشناسی، ارشد و دکتری خود را به ترتیب از دانشگاههای بیرمنگام، لندن و کنت دریافت کرد. اگرچه تحصیلات رسمی دکتر کاتوزیان در اقتصاد و جامعهشناسی بوده است، اما ایشان علاوه بر آن بهعنوان یک تاریخنگار، پژوهشگر علوم سیاسی و منتقد ادبی برجسته نیز شناخته میشود. وی در دانشگاههای انگلستان، ایران، کانادا و آمریکا تدریس کرده و هماکنون عضو هیئت علمی مؤسسۀ شرقشناسی دانشگاه آکسفورد است (ویکیپدیا، ۲۰۱۷).
این اندیشمند ایرانی کتابها و مقالات زیادی پیرامون ایران (اقتصاد ایران، جامعهشناسی ایران، تاریخ ایران، ادبیات ایران و غیره) به رشتۀ تحریر درآورده و در این اثنا نظریات ارزشمندی نیز مطرح کرده است. از میان مقالات و کتابهای ایشان میتوان به اقتصاد سیاسی ایران، تضاد دولت و ملت (نظریۀ تاریخ و سیاست در ایران)، استبداد، دموکراسی و نهضت ملی، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۹ مقاله در جامعهشناسی تاریخی ایران، دولت و جامعه در ایران، ایرانیان و غیره اشاره کرد. تأثیرگذاری دکتر کاتوزیان بر علم «جامعهشناسی ایران» به اندازهای بوده که اخیراً برجستهترین جامعهشناسان داخلی با حضور استاد کاتوزیان در دانشگاه تربیت مدرس همایشی به منظور نقد و بررسی نظریات ایشان برگزار کردند.
آیا اقامت دکتر کاتوزیان در آمریکا برای ایران مفید بوده است یا مضر؟ آیا عدم حضور ایشان در کشور موجب شده ایران از قابلیتهای ایشان محروم شود؟ آیا دکتر کاتوزیان از ایران فرار کرده است یا به خارج از کشور سفر کرده تا بهتر بتواند به ایران بپردازد؟ اگر ایشان در کشور باقی مانده بود بیشتر میتوانست به ایران خدمت کند یا حالا که در جای دیگری است؟
نمونۀ دوم) یرواند آبراهیمیان
یرواند آبراهیمیان در سال ۱۳۲۰ در تهران متولد و در سال ۱۳۳۰ به انگلستان مهاجرت کرد. وی از دانشگاه آکسفورد مدرک کارشناسی ارشد و از دانشگاه کلمبیا موفق به اخذ درجۀ دکترا شد. آبراهیمیان در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخت و هماکنون استاد تاریخ عمومی -بهویژه تاریخ اروپای جدید و جهانسوم- در کالج باروک دانشگاه نیویورک است (آبراهیمیان، ۱۳۹۴).
از آبراهیمیان کتابها و مقالات ارزشمند متعددی در مورد تاریخ ایران (بهویژه تاریخ معاصر ایران) منتشر شده که از این میان میتوان به ایران بین دو انقلاب، تاریخ ایران مدرن، کودتا، جستارهایی دربارۀ تئوری توطئه در ایران، مردم در سیاست ایران، مقالاتی در جامعهشناسی سیاسی ایران و غیره اشاره کرد.
آیا مهاجرت دائم استاد آبراهیمیان به خارج از کشور برای ایران یک خسارت بوده است؟ آیا با این مهاجرت، ایران یکی از نخبگان خود را از دست داده است؟ آیا ایشان از ایران فرار کرده است؟ آیا سکونت استاد آبراهیمیان در آمریکا به معنای آن است که از «سرمایۀ انسانی ایران» کاسته و به «سرمایۀ انسانی آمریکا» افزوده شده است؟
حین تأمل بر روی پرسشهای بالا بهتر است عبارتهای زیر -که عیناً از پیشگفتار استاد آبراهیمیان در کتاب ایران بین دو انقلاب ذکر شدهاند- در نظر گرفته شوند:
«همچنین از مؤسسههای زیر برای همکاریهای مالی آنها سپاسگزارم: انستیتو پژوهشهای تحولات بینالمللی در دانشگاه کلمبیا برای کمکهای مقدماتی از سال ۱۹۶۹-۱۹۶۷؛ دانشگاه شهر نیویورک برای فراهم ساختن فرصت سفر تابستانی در سالهای ۱۹۷۲، ۱۹۷۴، ۱۹۷۶ و ۱۹۷۹؛ شورای پژوهشهای علوم اجتماعی به دلیل اعطای فرصت گذراندن دورۀ فوق تخصصی در سال ۱۹۷۷ و کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک برای کمکهزینهها و مرخصی سالهای ۱۹۷۹-۱۹۸۰ جهت تکمیل کتاب. همچنین از مسئولان ادارۀ اسناد منتشرنشدۀ بریتانیا به دلیل اجازۀ استفاده از نقلقولهای موجود در اسناد منتشرنشدۀ خارجی در ادارۀ اسناد دولتی و ادارۀ هندوستان در لندن هم سپاسگزارم (آبراهیمیان، ۱۳۹۴: ۳).»
اگر آقای آبراهیمیان استاد یکی از دانشگاههای داخل ایران بود، میتوانست بیشتر به ایران خدمت کند یا حالا که استاد دانشگاه نیویورک است؟!
سایر نمونهها
نمونههای دیگری از اندیشمندان مهاجرتکرده به سایر جوامع نیز میتوان ارائه داد که در مورد آنها لااقل به سادگی نمیتوان حکم داد که ایران متضرر شده است؛ بهعبارتدیگر، هریک از حالتهای «سکونت در ایران» یا «اقامت در خارج از ایران» در مورد افراد نام برده شده یا سایرینی چون حسین مهدی (مطرحکنندۀ نظریۀ «دولت رانتیر»)، داریوش شایگان (صاحب کتابهای ارزشمند متعدد مربوط به ایران مانند آسیا در برابر غرب، بتهای ذهنی و خاطرههای ازلی، زیر آسمانهای جهان، بینش اساطیری، پنج اقلیم حضور و غیره)، سید جواد طباطبایی[۲] و برخی اندیشمندان و صاحبنظران دیگر میتواند برای ایران مزایا و معایبی داشته باشد. مزیت اصلی سکونت ایشان در ایران ارتباط مستقیم برخی دانشجویان با این استادان است. مزیت سکونت آنها در خارج نیز شرایط و امکانات بهتر (شامل منابع، آرامش فکری، نظم و غیره) برای پژوهش و نگارش است و از آنجا که این اندیشمندان در مورد ایران و مسائل آن اندیشیده و قلم میزنند و بروندادهای علمی و پژوهشی آنها به منابع درسی در بهترین دانشگاههای داخلی بدل میگردد، هرچه شرایط مطالعه، تفکر، پژوهش و نگارش بهتری برای آنها فراهم شود برای ایران بهتر خواهد بود.
اگر این اندیشمندان در ایران مانده و استاد یکی از دانشگاههای داخلی بودند چه شرایطی داشتند؟ فرض کنیم میتوانستند از «مسابقۀ مقالهنویسی»، «بیماری جلسهبازی»، «زدوبندهای گروهی»، «حواشی سیاسی» و غیره در امان بمانند، باز هم فرض کنیم گرفتار تعداد بیش از حد دانشجو نمیشدند، در این حالت آیا دانشگاه محل کار ایشان در صورت لزوم به آنها مرخصی میداد که در مورد ایران پژوهش کرده و کتاب بنویسند؟! آیا میتوانستند به تمامی منابع مورد نیاز خود دسترسی پیدا کنند؟
۲-۱-۲ مواردی که «عدم مهاجرت» دائم نخبگان و متخصصان برای ایران بسیار خسارتبار بوده است!
در بخش پیش بیان شد که مهاجرت نخبگان و اندیشمندان ایرانی همواره برای ایران مضر نبوده است. در این بخش نشان داده میشود که «باقی ماندن» یا «بازگشتن» نخبگان و متخصصان ایرانی به کشور نیز همواره برای کشور مفید نبوده و بعضاً برای ایران خسارتبار بوده است. مانند بخش پیشین، در اینجا نیز با استفاده از چند مثال شناختهشده به توضیح موارد بالا پرداخته شده و پرسشهای مبالغهآمیز و تأملبرانگیزی مطرح میشود، با این تفاوت که مثالهای بخش حاضر مبتنی بر افراد نبوده بلکه به برخی پیامدهای ناخواستۀ حضور متخصصان و نخبگان در کشور رخ داده است.
مثال اول) وضعیت فرودگاههای کشور
بر اساس آمار ارائهشده توسط رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل شرکت فرودگاههای کشور در سال ۱۳۹۲، ۵۴ فرودگاه در کشور فعال و از این تعداد فقط ۴ فرودگاه درآمدزا بودهاند (رسولینژاد، ۱۳۹۲).
این آمار نشان میدهد که ایران با کمک گرفتن از بخشی از متخصصان و نخبگانش به ساخت و گسترش فرودگاههایی پرداخته که توجیه اقتصادی نداشتهاند و لذا جامعه از قِبَل سرمایهگذاری در ساخت این فرودگاهها در مجموع متضرر شده است.
مثال دوم) وضعیت مدیریت آب و بحران آب در ایران
به لطف زحمات مهندسان سدسازی، آب و غیره، ایران در حال حاضر رکوردشکن برخی آمارهای مربوط به بحران آب است، ازجمله بیشترین مقدار برداشت از منابع آب زیرزمینی (۸۵%) و بیشترین میزان نشست زمین در اثر تخلیۀ منابع آب زیرزمینی. به این کارنامه باید خشک شدن دریاچه ارومیه، دریاچه هامون، تالاب گاوخونی، زایندهرود و بسیاری موارد دیگر را نیز افزود.
فرض کنیم از اولین برنامۀ توسعۀ ملی تاکنون «نابود کردن منابع آبی» بهعنوان اصلیترین هدف کشور تعریف شده بود، آیا بدون همکاری نخبگان/مهندسان این مقدار موفقیت قابل تصور بود؟! بهعبارتدیگر، یکی از پیامدهای ناشی از حضور و فعالیت برخی از نخبگان/مهندسان ایرانی در کشور بحران آب بوده است!
مثال سوم) آمار تصادفات رانندگی و تعداد کشتهشدگان مربوطه
میزان کشتهشدگان تصادفات جادهای در دنیا به ازای هر ۱۰۰۰۰ خودرو ۳ نفر و در کشور ما به ازای هر ۱۰۰۰۰ خودرو ۳/۷ نفر بوده است (عینی و سوری، ۱۳۹۴). بنابراین، حاصل اقدامات نخبگان و مهندسان جادهسازی، پلسازی و اتومبیلسازی کشور به یکی از اصلیترین عوامل مرگومیر ایران تبدیل شده است، عاملی که سهم سالیانۀ آن در مرگومیر ما حتی بیش از سهم سالیانۀ جنگ تحمیلی بوده است.
آیا اگر ما نخبگان و مهندسانی نداشتیم که بتوانند اینقدر جاده، پل، خودرو و غیره برایمان بسازند بهتر نبود و کمتر کشته نمیشدیم؟! آیا اگر مهندسان نخبهای که بهصورت ناخواسته واسطۀ فراهم آمدن این مرگومیر شدهاند نیز در خارج از کشور بودند و ما حسرت بازگشت آنها را میکشیدیم برایمان بهتر نبود؟!
مثال چهارم) وضعیت عرضه و تقاضا برای خدمات پزشکی و پیراپزشکی
یکی از حیطههای موضوعی که از یک سو جامعه واقعاً به آن نیاز دارد و از سوی دیگر افرادی که در آن متخصص میشوند به موفقیتهای شخصی زیادی (مالی، موقعیت اجتماعی و غیره) نایل میگردند حیطۀ پزشکی و پیراپزشکی است. آنچه تأملبرانگیز است این است که با وجود اشباع شدن بیشتر مشاغل در کشور، سالهاست هم تعداد متخصصان و مشاغل این بخش (مطب، داروخانه، رادیولوژی، آزمایشگاه، بیمارستان و غیره) در حال افزایش است و هم مشتری چنین خدماتی! به نظر میرسد اگر در هر کوچه یک داروخانه تأسیس شود باز هم بازار داروخانهها همچنان پررونق باشد!
اینکه ما نیازمند پزشکان و پیراپزشکان هستیم یک مسئله است و اینکه چرا این نیاز بهصورت فزاینده و اشباعناپذیری در حال افزایش است مسئلهای دیگر. نخبگانی که ظرفیت مغزی خود را صرف متخصص شدن در علوم پزشکی میکنند از یک سو یکی از احتیاجات جامعه را مرتفع میسازند و از سوی دیگر در مسیر ارتقای شخصی قدمهای مؤثری برمیدارند. اما آیا نباید برخی نخبگان نیز مغز خود را بر این مسئله متمرکز کنند که چرا جامعۀ ما چنین نیاز فزایندهای به خدمات پزشکی و پیراپزشکی دارد؟! مسئلۀ دیگر، نوع تقاضا برای خدمات مختلف پزشکی است؛ بهعنوان مثال، تقاضای حریصانهای که در کشور ما برای عملهای زیبایی وجود دارد مسئلهای است که شناخت ریشههای آن در حیطۀ تخصصی پزشکان قرار نمیگیرد و لذا انتظار میرود بخشی از محصلان و دانشجویان نخبۀ کشور به جای آنکه با انتخاب رشتههای پزشکی مربوطه (جراحی زیبای و غیره) صرفاً به فکر بهرهبرداری شخصی از این بازار معیوب پررونق باشند، در حیطههایی تحصیل کنند که نهایتاً بتوانند ریشههای این بیماری اجتماعی را بازشناخته و برای آن نسخه بپیچند.
مثالهای بالا نشان میدهند که جامعۀ ما ظرفیت لازم برای استفاده از نیروی مهندسان (هرقدر هم که متخصص و نخبه باشند) را ندارد؛ بهعبارتدیگر، همانطور که ثروت نفت به علت ظرفیت اندک برخی جوامع دارای آن به «نفرین منابع[۳]» تبدیل میشود، نعمت «وفور مهندسان» (ولو مهندسان نخبه) نیز به علت عدم وجود ظرفیت برای استفاده از آنها به «بلای مهندسان» تبدیل میگردد. از این نقطهنظر، حتی به کار گرفتن مهندسان نخبۀ خارجی نیز به همان اندازه برای ما خسارتبار خواهد بود.
در مورد پزشکان نیز اگرچه جامعه برای نیازهای کوتاهمدت خود به پزشکان بیشتر محتاج است، اما دچار برخی آسیبهای بنیادیتری است که موجب میشوند با وجود افزایش تصاعدی پزشکان تقاضا برای ایشان نیز بهصورت فزایندهای افزایش یافته و لذا این چرخۀ معیوب، معیوبتر شود.
۳- تعریفی متفاوت از پدیدۀ «فرار مغزها»
برخلاف تعریف رایج از پدیدۀ «فرار مغزها» که در آن بر وجه «جغرافیایی یا مکانی» مسئله تأکید میشود، به نظر میرسد وجه اصلی و مهمتر این پدیده جنبۀ «موضوعی» آن باشد. در این تعریف، «فرار مغزها» پدیدۀ نامبارکی است که در آن نخبگان یک جامعه (چه متخصصان و چه دانشجویانی که ظرفیت بیشتری برای تحصیل و فعالیتهای ذهنی دارند) به جای متمرکز شدن بر «مسائل واقعی و اولویتدار جامعه»، قوای ذهنی خود را صرف مسائل کماهمیتتر میکنند. از این نقطهنظر، «فرار مغزها» فرار از «مسائل جامعه» است و نه فرار از «مرزهای جغرافیایی کشور». حال ببینیم بر اساس این تعریف، اقامت نخبگان ایرانی در غرب و بهویژه مثالهای بالا چگونه تفسیر میشوند.
یکی از مصداقهای بارز فرار مغزها به اعضای هیئت علمی فراوانی مربوط میشود که بر روی موضوعات آیاسآی پسند پژوهش کرده، بروندادهای پژوهشی خود را نیز به زبان انگلیسی و در مجلات خارجی (حتی مجلات معتبر) منتشر کرده و دانشجویان و پژوهشگران داخلی برای دسترسی به مقالههای آنها باید مبالغ هنگفتی پرداخت کنند. چنین افرادی درعینحالی که در داخل ایران حضور داشته و بهاصطلاح «نان ایران را میخورند» و کشور بابت پژوهش کردن و چاپ مقاله به آنها بودجه پرداخت میکند، اما گویی «برای خارج از ایران کار میکنند»! در مقابل، اندیشمندانی مانند دکتر کاتوزیان، دکتر آبراهیمیان و غیره که نان خارج را میخورند، برای وطن کار میکنند. کشور ایران برای انجام پژوهشهای دکتر کاتوزیان، دکتر آبراهیمیان و امثال ایشان هیچ بودجهای صرف نکرده است، اما این پژوهشها برای ایران بوده است. نکتۀ ظریفی که در اینجا باید به آن توجه شود این است که «زبان نگارش گزارش پژوهش و محل انتشار آن» به تنهایی نمیتواند یک معیار تعیینکننده باشد، آنچه مهم و تعیینکننده است «موضوع مطالعه» است.
از نقطهنظر تعریفی که نوشتار حاضر برای «فرار مغزها» ارائه میدهد، اینکه یک نخبۀ ایرانی در کجای جهان سکونت پیدا میکند چندان اهمیتی ندارد، مهم آن است که این نخبه از ظرفیت ذهنیاش برای چه چیزی استفاده میکند. نخبهای که در مورد ایران و مسائل اولویتدار آن مطالعه و پژوهش میکند، نمیتواند مصداق فرار مغزها باشد، چهبسا اندیشمندان و نخبگانی که در راستای مطالعه، پژوهش، نظریهپردازی و نگارش بهتر در مورد مسائل اولویتدار ایران به خارج از کشور مهاجرت کردهاند. در مقابل، کسانی که از مسائل اولویتدار ایران غفلت کرده و نخبگی خود را صرف سایر مسائل میکنند (چه مسائل اولویتدارِ سایر جوامع و چه مسائل غیراولویتدار ایران) مصداق «فرار مغزها» هستند، فارغ از اینکه کجا سکونت داشته باشند.
از آنجا که در این تعریف، مفهوم «اولویتدار بودن» نقش تعیینکنندهای دارد، لازم است این مفهوم اندکی شرح داده شود.
ادامه دارد...
ارجاعات:
[۱] Brain Drain
[۲] لازم به توضیح است صحیح یا غلط بودن دیدگاه و نظریات اندیشمندانی که از آنها نام برده شده است در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمیکند. کسانی که با آثار این اندیشمندان آشنا هستند، میدانند که برخی از آنها اختلافنظرهای جدی با یکدیگر داشته و بعضاً نقدهای تندی نیز بر دیدگاههای یکدیگر نوشتهاند.
[۳] resource curse
نظرات مخاطبان 0 7
۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۱۱:۴۱رحمت الله فتاحی 0 0
۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۱۲:۰۱رضا کریمی 0 1
۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۱۴:۱۲مسعود صادقی 0 0
۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۲۲:۱۸غلامرضا فدایی 0 0
۱۳۹۶-۰۱-۲۷ ۱۸:۲۹ابوالفضل اسدنيا 0 0
۱۳۹۶-۰۱-۲۸ ۰۸:۱۹وحید احسانی - در پاسخ به استاد فدایی عزیز 0 0
۱۳۹۶-۰۱-۲۸ ۰۸:۲۲وحید احسانی - در پاسخ به استاد فتّاحی 0 0