شناسهٔ خبر: 55289 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فقط هنر و ادبیات می‌تواند جهان را نجات دهد/ همراه با آندرانیک خچومیان به بهانه انتشار کتاب«زندگی بر شاهراه قدیم رم»

باید بگویم که «زندگی بر شاهراه قدیم رُم» توتوونتس یک چیز دیگر است. خیلی خوشحالم که این کتاب را ترجمه کرده‌ام.

فرهنگ امروز/ رسول آبادیان‌: آندرانیک خچومیان سال‌هاست درکنار فعالیت‌های فرهنگی متعدد ازجمله تئاتر و سینما، به ترجمه آثار موثر ادبیات داستانی کشور ارمنستان به فارسی نیز توجه ویژه‌ای داشته است. خچومیان در این گفت‌وگو از جهان ذهنی نویسندگان ارمنی گفته است و درضمن به سابقه فرهنگی میان دو کشور ایران و ارمنستان هم پرداخته. کتاب‌های«رفیق‌پانچونی، دخترک ساعت‌ساز و من، زن رییس شورای محله، زندگی بر شاهراه قدیم رم، سال‌های نفرین شده و...» ازجمله‌کتاب‌های ترجمه شده توسط این فعال فرهنگی‌است.

سابقه مراودات فرهنگی ایران و ارمنستان، سابقه‌ای بسیار طولانی است؛ به گونه‌ای که در حال حاضر بسیاری از مناسبات زندگی افراد در دو کشور، کاملا شبیه هم است. به عنوان یک فعال فرهنگی، مناسبات هنری و ادبی بین دو کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بله، به‌راستی که سابقه بسیار طولانی وجود دارد. جالب است بدانید هم اینک که به سوال‌های شما جواب می‌دهم، دارم کتابی را که چند سال پیش ترجمه کرده و کنار گذاشته بودم، ویرایش می‌کنم. کتابی است به نام «باورها، اساطیر و افسانه‌های ارمنی». در این کتاب به روابط ایران و ارمنستان پرداخته شده که از قرن‌ها پیش و از دوران اشکانیان و ساسانیان با هم در ارتباط بودند و با داشتن چنین گذشته‌ای طبیعی است که مناسبات و عادات مشابهی داشته باشند. اما با این حال در حال حاضر مناسبات فرهنگی و ادبی آن‌طور که شایسته است، نیست. در این زمینه باید سرمایه‌گذاری شود و به دور از هر تنگ‌نظری به شناساندن ادبیات کشورمان به ارمنستان و بالعکس پرداخته شود. مترجمان خوبی مثل گئورک آساتوریان و ادوارد حق‌وردیان در ارمنستان هستند که می‌توانند ادبیات ما را به خوبی ترجمه کنند. ولی متاسفانه کم کار می‌شود، شاید بهتر است بگویم به آنها کم اهمیت داده می‌شود.

شما در زمره اولین مترجمانی قرار می‌گیرید که بیشتر بر معرفی داستان‌نویسان کشور ارمنستان تمرکز کرده‌اید، یعنی همان چیزی که نیاز علاقه‌مندان به ادبیات در ایران است. کمی از سابقه حرفه داستان و رمان‌نویسی در این کشور بگویید؟

همان‌طور که در بالا اشاره کردم ارمنستان از کشورهای باستانی جهان است و دارای فرهنگ و ادبیات غنی است. ارمنستان کمی بیش از دوهزار سال تاریخ مکتوب تئاتر دارد. بیش از ١٧٠٠ سال است که ارمنیان الفبای خاص خودشان را دارند که مسروپ ماشتوتس مقدس آن را در قرن پنجم میلادی ابداع کرده است. قرن پنجم برای ارمنیان قرن طلایی محسوب می‌شود. نویسنده سرشناسی مثل گریگور (گرگوار) نارکاتسی (١٠٠٣-٩٥١. م) دارد که کتاب «فغان نامه گرگوار» را می‌توان یک شاهکار ادبی دانست که خوشبختانه توسط آزاد ماتیان به فارسی ترجمه و توسط نشر فردا چاپ شده است. صایاد نوا یکی دیگر از چهره‌های برجسته ادبیات عاشقی ارمنی است. خاچاتور آبوویان، قِوند آلیشان، گابریئل بادکانیان، میکائل نعلبندیان، گریگور ظهراب، پتروس دوریان، دانی‌ئل واروژان، سیامانتو، واهان دریان، آودیک ایساهاکیان، هوهانس تومانیان، یقیشه چارنتس، بارویر سِواگ و بسیاری دیگر از نام‌آوران ادبیات ارمنی هستند که فرهیخته گرامی احمد نوری‌زاده بخش زیادی از آثار آنان را ترجمه کرده و در کتاب «صد سال شعر ارمنی» چاپ شده است.

‌ خواننده در مواجهه اولیه در کتاب «قصه‌ها و افسانه‌های ارمنی» ؛ در درجه نخست با ریشه‌هایی مشترک از فرهنگ دو کشور مواجه می‌شود. آیا این همگونی در ساخت افسانه‌ها به همان سابقه تبادل فرهنگی دو کشور بازمی‌گردد؟

بله. به هر حال دو ملتی که قرن‌ها کنار هم زندگی کرده‌اند ناگزیر از هم تاثیر گرفته‌اند. گاهی قصه‌ها و افسانه‌ها چنان به هم نزدیک هستند که سخت است بگویی به کدام یک از دو ملت تعلق دارد. چند سال قبل بر اساس داستان «مرد نادان» هوهانس تومانیان فیلمنامه‌ای برای یک فیلم انیمیشن نوشتم که خوشبختانه در مرکز صبا فیلم تصویب شد و فیلمی نیز از روی آن ساخته شد. جالب این است که روزی از دفتر صبا فیلم به من تلفن کردند و گفتند نویسنده‌ای مدعی شده که من بر اساس داستان او فیلمنامه را نوشته‌ام، در حالی که من در ابتدا نوشته بودم که بر اساس داستان هوهانس تومانیان نوشته‌ام و در فیلم هم ثبت شده است. با آن نویسنده تماس گرفتم و گفتم دوست عزیز هوهانس تومانیان قبل از اینکه شما به دنیا آمده باشید این داستان را نوشته. به هر حال پس از گفت‌وگو به ایشان باوراندم که قصه‌ها و افسانه‌های ملل همسایه می‌توانند شبیه هم باشند چون بیشتر اینها به صورت شفاهی نقل شده و بعد نویسنده‌ای آن را مکتوب کرده است. می‌خواهم نتیجه‌گیری کنم این همگونی‌ها ریشه در تبادل فرهنگی دو کشور دارد.

‌ در میان آثاری که تاکنون ترجمه کرده‌اید، ردپای «یرواند اتیان» از بقیه پررنگ‌تر است. نویسنده‌ای که هم‌اکنون بین خوانندگان ایرانی هم محبوبیت دارد. اُتیان کیست و این حجم تنفر از سیستم کمونیستی درآثارش ریشه در چه عواملی دارد؟

یرواند اُتیان، نویسنده بسیار بسیار بزرگی است. او روزنامه‌نگار بوده و مانند هر روزنامه‌نگار متعهدی به مسائل جامعه‌اش پرداخته. شما یک بار هم در کتاب هفته به این موضوع اشاره کرده بودید. لازم است توضیح دهم که گاهی احساس پشیمانی می‌کنم که «رفیق پانجونی» را ترجمه کرده‌ام. برای درک بیشتر رفیق پانجویی باید با مناسبات ملی و فرهنگی جامعه ارمنی آشنا بود. با ادبیاتی، منظورم واژه‌هایی است، که اُتیان در این کتاب به کار برده باید آشنا بود. در زیرنویس صفحات ٢٢ و ٣١ کتاب به روشنی اشاره شده که منظور اُتیان چه حزبی بوده و تعجب می‌کنم که شما اُتیان را این همه متنفر از سیستم کمونیستی می‌دانید. او تنها شش سال بعد از اینکه نظام سوسیالیستی در ارمنستان برقرار شد، زندگی کرده است. او در سال ١٩٢٦ در گذشته است و تا جایی که من تحقیق کرده‌ام او نه تنها به ارمنستان بلکه به هیچ کدام از کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سفر نکرده بود. او در این کتاب دارد دقیقا به مسائل جامعه خود در ارمنستان غربی می‌پردازد. برای همین است که می‌گویم گاهی از ترجمه این اثر احساس پشیمانی می‌کنم، چون ظاهرا برای خواننده فارسی زبان که شناختی از آن جامعه و احزابی که فعالیت داشتند و واژه‌های به کار رفته آشنایی ندارد، برداشت دیگری می‌کند که اصلا مدنظر نویسنده نبوده. شما اگر کتاب «زن رییس شورای محله» اُتیان را که بنده ترجمه و نشر افق چاپ کرده است بخوانید، بی‌تردید مطمئن می‌شوید که او چه نگاه موشکافانه‌ای به جامعه و مسائلش داشته است. بنابراین پیشنهاد می‌کنم یک بار دیگر «رفیق پانجونی» را به دور از هیچ پیشداوری بخوانید.

‌ اگر بنا باشد تفاوتی به لحاظ سبک نویسندگی بین «اتیان» و«واهان توتوونتس» که شما یکی از بهترین کارهای‌شان را ترجمه کرده‌اید قائل باشیم. این تفاوت‌ها درکجاست؟

باید بگویم که «زندگی بر شاهراه قدیم رُم» توتوونتس یک چیز دیگر است. خیلی خوشحالم که این کتاب را ترجمه کرده‌ام و از نشر چشمه هم بسیار سپاسگزارم که چاپش کرد. ببینید اُتیان سیاسی‌نویس است، طنز می نویسد، ولی طنز سیاسی. اما در توتوونتس چنین چیزی نمی‌بینید. توتوونتس از همرزمان سردار آندرانیک بوده. او نیز سیاست را خوب می‌شناسد، ولی این کارش بسیار شاعرانه است، من هنگام ترجمه چنان لذتی می‌بردم که دلم می‌خواست این کتاب تمام نشود. ارمنستان غربی که اینک در اشغال ترکیه است نویسندگان بزرگی داشته است. خوشحالم که سه تن از آنان را به خوانندگان فارسی زبان معرفی کرده‌ام.

‌ به تازگی که رمان «گرگ تنها» نوشته« آشوت آقابابیان» را می‌خواندم. متوجه نوعی فرم کاملا مدرن شدم. در این رمان شخصیتی علمی داریم که برای فرار از حصر استعدادش در خدمت خشونت، مدام درحال جابه‌جایی ‌است. گرگ تنها هم ظاهرا با سیستم مخوف حزب کمونیست مشکل دارد. درباره این رمان و نویسنده‌اش بگویید.

ماجرای رمان «گرگ تنها» واقعی است. آشوت آقابابیان که خود روزنامه‌نگار است بیش از هشت ماه با قهرمان کتاب مصاحبه کرده و گزارشاتش را به صورت رمان در آورده. از آقابابیان قبلا رمان «رزیدنت» نیز در ایران به چاپ رسیده است که دوست خوبم حسین طباطبایی ترجمه کرده است و فروش خوبی هم داشته. شیوه کار آقابابیان اینچنین است. زندگی‌نامه شخصیت‌های نامدار و موثر ارمنی در دوران شوروی را به صورت رمان به ثبت می‌رساند. در این رمان نیز زندگی گریگور گورزادیان که از دانشمندان برجسته ارمنی در دوران شوروی بود به کتاب در آمده؛ دانشمندی که هرگز عضو حزب کمونیست نبوده ولی بطور جانانه دانشش را به خدمت کشورش گذاشته. آشوت آقابابیان بنا به دلایلی نام قهرمانش را در کتاب تغییر داده ولی ماجراها همان است. در رمان می‌خوانیم که برژنف دستور می‌دهد به گورزادیان نشان لنین ارزانی بدارند ولی دبیر بخش سیاسی حزب به این دلیل که گورزادیان عضو حزب نیست مخالفت می‌کند ولی برژنف می‌گوید ول کنید این حرف‌ها را، با آدمی که همه علم و دانشش را به کشور ما ارزانی می‌دارد این‌چنین رفتار نکنید. گورزادیان اختر فیزیکدان بزرگی بود و دوست داشت علمش در خدمت بشریت باشد و نه علیه آن و به همین دلیل هم وقتی می‌فهمد که بنا است اختراعش در خدمت جنگ قرار بگیرد از همکاری با بعضی نهادهای شوروی سر باز می‌زند. ولی کسی کارش ندارد. او هم چنان بدون محدودیت به کارش ادامه می‌دهد. نه زندانی‌اش می‌کنند نه تبعیدش می‌کنند و نه به او آزار و اذیت می‌رسانند. گورزادیان چند سال پیش فوت کرد، کتابش را دید و فوت کرد. برای من جالب است که شما این همه دید منفی نسبت به شوروی دارید. من چنین دیدگاهی ندارم. به عنوان یک ارمنی عرض می‌کنم که ارمنستان در دوران شوروی در همه زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی و هنری و ادبی رشد بالنده داشته. بله، البته که کمبودها و محدودیت‌هایی هم داشته ولی باز تاکید می‌کنم ارمنستان شوروی رشد بالنده‌ای داشته و این را حزب ارمنی مخالف شوروی هم انکار نمی‌کند. نقل است زمانی که آلکساندر میاسنیکیان که اولین رییس دولت ارمنستان شوروی بود بعد از به سر کار آمدن در به در به خانه نویسندگان و هنرمندان و دانشمندان رفته و از آنها درخواست همراهی و فعالیت کرده است. آنقدر تبلیغات منفی علیه شوروی زیاد بوده که متاسفانه خیلی‌ها متاثر از آن تبلیغات، دید درستی به جامعه شوروی ندارند. در ارمنستان شوروی تیراژ کتاب پنجاه هزار و هفتاد هزار بوده است. فکر می‌کنم برای یک کشوری که سه میلیون جمعیت داشت تیراژ قابل توجهی بوده. در ارمنستان شوروی یک نفر بی‌سواد یافت نمی‌شد. در بحبوبه جنگ جهانی دوم و هنگامی که ارتش فاشیست‌ها در خاک شوروی بود در سال ١٩٤٣ در شهر ایروان ارمنستان تماشاخانه تئاتر کمدی موزیکال هاکوب بارونیان بنا می‌شود. ایروان یک میلیون نفره، چهارده سالن تئاتر دارد، یکی از بهترین و زیباترین سالن‌های اپرای جهان را هم دارد. می‌گویند بعد از دبیر اول حزب، حرف رییس انجمن نویسندگان ارمنستان خریدار بسیاری داشت و مهم شمرده می‌شد. البته نمی‌توان انکار کرد که فجایع سال ١٩٣٧ دامن روشنفکران و نویسندگان ارمنستان را نیز گرفت. به هر حال باید قبول کرد که تنگ‌نظری، حسادت و کینه‌جویی در ذات انسان وجود دارد و جامعه‌ای نیست که از نکات منفی مبرا باشد. با این حال نکات مثبت بسیاری نیز وجود دارد که نمی‌شود نادیده گرفت و پرداختن به آن در حوصله این گفت‌وگو نیست.

‌ وضعیت ادبیات ایران در کشور ارمنستان چگونه است؟ آیا همان‌گونه که ما نویسندگان و شاعران آن کشور را می‌شناسیم، آنها هم علاقه‌ای به ادبیات ایران دارند؟

همانطور که در بالا هم عرض کردم ظرفیت‌های بسیاری در این زمینه وجود دارد که باید سامان دهی شود. بله؛ ارمنستانی‌ها ادبیات ما را می‌شناسند، به خصوص شعرای کلاسیک ما را. و اینک سال‌ها است که به همت مترجمان ارمنستانی دارد ادبیات معاصر ما هم در آنجا گسترش پیدا می‌کند و باید در این حوزه سرمایه‌گذاری کرد. گئورک آساتوریان و ادوارد حق‌وردیان کارهای زیادی ترجمه کرده‌اند که بخشی از آن به همت رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ارمنستان به چاپ رسیده است. بنده بر این باورم که تنها چیزی که می‌تواند جهان را نجات دهد هنر و ادبیات است و یکی از راه‌های رسیدن به این امر ترجمه آثار نویسندگان است. باید صبوری به خرج داد و کار کرد و کار کرد.

‌ برگردیم به«یرواند اتیان» که نویسنده مورد علاقه خود من هم هست. اتیان هم دررمان«رفیق پانچونی» و هم «سال‌های نفرین شده»، نوعی نگاه تاریخی هم دارد و این تاریخ معمولا به جنگ‌های جهانی و عقب‌گردهای ملهم از حکومت کمونیست‌ها پهلو می‌زند. منظورم این است که اتیان هم درمقام رمان‌نویس حضور موثری دارد و هم تاریخ‌نگاری برجسته است. به نظر شما این تاکید بر وجوه تاریخی ریشه در چه عواملی دارد؟

خیلی خوشحالم که این بخت نصیب من شد تا اُتیان را برای نخستین‌بار به خواننده فارسی‌زبان معرفی کنم. از اُتیان تاکنون سه کتاب «رفیق پانجونی» «زن رییس شورای محله» و «سال‌های نفرین شده» را ترجمه کرده‌ام که دو کتاب نخست توسط نشر افق چاپ شده است و سومی توسط نشر افراز. اُتیان در سال‌های نخست جنگ جهانی اول و در دوران نسل‌کشی ارمنیان توسط دولت عثمانی ترکیه حدود چهار سال در تبعید و مهاجرت بوده و طبیعی است نویسنده‌ای که خود روزنامه‌نگار هم بوده نگاه تاریخی داشته باشد. «سال‌های نفرین شده» از این لحاظ در نوع خود بی‌همتا است چون همه وقایع را اُتیان صادقانه نوشته. اگر ترک خوبی بوده که بوده و به ارمنی‌ها کمک کرده از او هم یاد کرده و اگر ارمنی خائنی نیز بوده، که بوده، از او هم حرف زده. یک نویسنده وقتی که یک و نیم میلیون نفر از ملتش را قتل‌عام می‌کنند و خود نیز رنج تبعید و آزار و اذیت را تجربه می‌کند، نمی‌تواند نسبت به تاریخ ملتش بی‌تفاوت باشد. اُتیان جنگ جهانی دیده، نسل‌کشی ملتش را شاهد بوده و نمی‌توانست بر جنبه تاریخی دوران خویش تاکید نداشته باشد.

گورگن خانجیان از نویسندگانی است که شما معرفی کرده‌اید و من هنوز موفق به خواندن کتابش نشده‌ام. از خانجیان و جهان داستانی‌اش بگویید.

گورگِن خانجیان از نویسندگان معاصر ارمنی است که تاکنون دو نمایشنامه و یک مجموعه داستان کوتاه از او ترجمه کرده‌ام که چاپ شده‌اند. داستان‌های او فضای خاصی دارند؛ فضایی پر رمز و راز که خواننده را به یاد کافکا می‌اندازد. او نمایشنامه‌های بسیار خوبی دارد و اهالی تئاتر ارمنستان بی‌صبرانه منتظر اجرای آثار او هستند. کتاب «دخترک، ساعت ساز و من» که مجموعه داستان است نیز در فضایی می‌گذرد که با وجود باورپذیر نبودن بسیار باورپذیر هستند. داستان‌های او را نمی‌توانی تا تمام‌شان نکنی، کنار بگذاری.

از نویسندگان دیگر ارمنستان که کارهای‌شان به فارسی ترجمه نشده بگویید و اینکه چه برنامه‌ای برای این کار دارید؟

نویسندگان بی‌شماری هستند که کارهای‌شان ترجمه نشده و قابلیت ترجمه را دارند از جمله نلی شاه‌نظریان، سوسانا هاروتیونیان، هویک یرانیان، آغاسی آیوازیان، استپان زوریان، آلکساندر شیروان‌زاده، یقیشه چارنتس، بارویر سواک، آودیک ایساهاکیان، گورگن ماهاری، نارینه کرویان، آناهید توپچیان، و... که امیدوارم نسل جوان به آنها بپردازد. خودم در حال حاضر مشغول ویرایش کتاب «باورها، اساطیر و افسانه‌های ارمنی» هستم که چند سال قبل ترجمه کرده بودم. بعد از آن هم خدا بزرگ است.

پیشنهادتان برای بهتر شدن و تبادل فرهنگی میان دو کشور چیست؟

با اینکه حالا دیگر با لطف وجود فضای مجازی ارتباطات آسان‌تر شده است، اما ارتباط مستقیم تاثیر بسزایی دارد. می‌توان شب‌های شعر و داستان‌خوانی در هر دو کشور برگزار کرد. می‌توان راهکارهایی تدارک دید که نویسندگان و شعرای هر دو کشور با یکدیگر دیدار داشته باشند و تبادل نظر کنند. می‌توان هفته نمایش فیلم برگزار کرد، می‌توان سریال‌های خانوادگی ایرانی را در اختیار ارمنستان قرار داد تا بعد از دوبله نمایش داده شوند و همه اینها یعنی سرمایه‌گذاری در این حوزه.

‌ و حرف آخر

در پایان مایلم یادی کنم از احمد نوری‌زاده که به حق زحمت زیادی برای شناساندن ادبیات و به خصوص شعر ارمنی کشیده است. زمانی که صحبت از ادبیات ارمنی به میان می‌آید از احمد نوری‌زاده یاد نکردن ناجوانمردانه است. مایلم از دکتر آندرانیک سیمونیان که وقت و بی‌وقت مزاحمش می‌شوم و با راهنمایی‌های خود بنده را سرافراز می‌کند سپاسگزاری کنم. همچنین از موسِس کشیشیان که کتاب‌های بنده را در تلگرام هفته‌نامه «آراکس» منعکس و معرفی می‌کند، سپاسگزاری می‌کنم. همچنین از شما سپاسگزارم که به ادبیات ارمنی اهمیت می‌دهید و این امکان را فراهم آوردید تا در این زمینه گفت‌وگویی داشته باشیم. موفق و سر بلند باشید.

روزنامه اعتماد

نظر شما