شناسهٔ خبر: 62676 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بدیو از فیگور سن‌پل به الگویی برای ستیزه جویی انقلابی می‌رسد

فرشید فرهمندنیا معتقد است: بدیو از فیگور سن‌پل به الگویی برای کلی‌گرایی و ستیزه جویی انقلابی رسیده ولی آگامبن برخلاف او به جنبه‌های نامکشوف و ابعاد زمان مسیحایی و ردپای مسیانیزم در نامه سن پل توجه می‌کند و نتایجی متفاوت می‌گیرد.

بدیو از فیگور سن‌پل به الگویی برای ستیزه جویی انقلابی می‌رسد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «کوری پس از بصیرت (تاملاتی درباره جایگاه سن پل در فلسفه و الهیات سیاسی غرب)» تالیف فرشید فرهمندنیا است که از سوی انتشارات آسنی به تازگی منتشر شده است. این کتاب از دو فصل تشکیل شده است؛ نویسنده در فصل اول با عنوان «کوری نامقدس و چشمان کلی نگر» در قالب هفت بخش، هفت پرسش فیلسوفان در مواجه با سن پل را مطرح می‌کند. فصل دوم کتاب هم که خود از چهار بخش تشکیل می‌شود به بررسی رویکردهای متضاد آلن بدیو و جورجو آگامبن نسبت به جنبه‌های الهیات سیاسی سن پل می‌پردازد. با فرشید فرهمندنیا درباره این اثر گفت‌وگویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

کتاب از دو فصل تشکیل شده است «کوری نامقدس و چشمان کلی نگر» و «مسیحای روز تعطیل و گفتار چهارم» مبنایتان برای این تقسیم بندی چه بوده است؟
این کتاب در واقع در دو محور به واکاوی و بررسی مباحث صورت گرفته پیرامون شخصیت سن پل و جایگاه او در اندیشه‌های فلسفی و الهیاتی معاصر می‌پردازد: یکی محور «در زمانی» یعنی مرور و بررسی تاریخچه و سابقه موضوع در ادوار گذشته و جمع‌بندی آنچه که تاکنون موافقان و مخالفان او از منظرهای مختلف گفته‌اند و دیگری محور «هم‌زمانی» یعنی به دیالوگ واداشتن نظریات متفکران این روز و روزگار به منظور مقایسه تطبیقی آنها و زمینه‌سازی برای واسازی آنچه که ادعا کرده یا پیشنهاد داده‌اند. به همین سیاق، فصل اول کتاب عمدتا محور اول را پوشش داده و فصل دوم به مباحث مربوط به محور دوم اختصاص یافته‌است.  

یکی از موضوعات مهمی که کتاب بر آن تکیه دارد سن پل است. اساسا سن پل رابطه سیاست و الهیات را چگونه می‌بیند؟
بله، محوریت مباحث این کتاب، اندیشه‌ها، نامه‌ها و سخنان سن‌پل و تاثیری است که در دوره‌های مختلف بر تفکر فلسفی و الهیاتی برجا گذاشته است. اما بحث و جدل اصلی دقیقا بر سر همین تعیین نقش و نسبت میان سیاست و الهیات در آراء سن پل است که بر سر ماهیت آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی متفکران رابطه این دو مقوله را در اندیشه سن پل رابطه‌ای مستقیم و بی‌واسطه می‌دانند که همراستا با یکدیگر و در یک جهت عمل می‌کنند. لیکن عده‌ای دیگر تلاش کرده‌اند نشان دهند که بین تفکر الهیاتی سن‌پل و نتایج سیاسی منبعث از آن شکاف و فاصله‌ای پر ناشدنی وجود دارد. در این کتاب به اهم استدلالات هر دو گروه و تقابل‌های فکری میان آن‌ها به طور مفصل پرداخته شده است.  

چرا در فصل اول بیشتر به بیان دیدگاه‌های بدیو و ژیژک پرداختید؟
خب همانگونه که در مقدمه کتاب اشاره شده است، انگیزه اصلی نگارش این کتاب، نقد و بررسی و تحلیل اثر مهم آلن بدیو ، کتاب «سن پل: بنیاد کلی گرایی« بوده است که ترجمه فارسی آن چند سال قبل به همت نشر ماهی و با ترجمه اساتید بزرگوار، مراد فرهادپور و صالح نجفی منتشر شد. از خلال قرائت واسازانه و بازخوانی مکرر کتاب بدیو به همراه پاره‌ای منابع فارسی و انگلیسی که در بخش انتهایی کتابم به آنها اشاره شده است، ایده‌های اصلی برای درگیر شدن در بحث و همخوانی آراء بدیو و ژیژک (که خود بیش از هر کس دیگر به نظریات بدیو پرداخته است) شکل گرفتند.

در بخش سوم فصل اول بیشتر به دیدگاه های بدیو درباره رستاخیر پرداخته شده تا اینکه دیدگاه‌های سن پل بیان شود آیا به این صورت است و اگر آری مبنایش چیست؟ تفاوت و تشابه این دو دیدگاه در چیست؟ نقش دیدگاه لویناس در این بخش چیست؟
آنچه که در کتاب مورد تدقیق و تمرکز واقع شده، نه صرف واقعه رستاخیز بلکه اهمیت مفهوم «رخداد» نزد بدیو است. اما از آنجا که ایمان سن پل اساسا بر رخداد رستاخیز و اشراقی که در مسیر دمشق بر او رخ می‌دهد مبتنی است، طبیعتا بحث بدیو نیز به سمت این رخداد حقیقت میل می‌کند و بیشتر بر آن متمرکز می‌شود و من نیز لازم دیدم که مقدار بیشتری از این فصل را به تفسیر موضع بدیو در این خصوص اختصاص دهم و در ادامه نیز نقدها و ایرادات وارد شده بر آن را متذکر شوم.

تفاوت ژیژک با بدیو(درباره سیاست رخدادی) از چه زمانی آغاز می‌شود و برای چه؟
ژیژک و بدیو با وجود رفت و برگشت‌های فکری و مشارکت نظری گسترده‌ای که با هم داشته‌اند، اتفاقا اختلاف نظرهای بنیادینی هم بر سر مسایلی از قبیل هستی‌شناسی، کنش سیاسی و الهیات دارند. از جمله اینکه ژیژک سن‌پل را به مثابه یک میانجی هگلی فراتاریخی میان مسیحیت و مارکسیسم در نظر می آورد که قرار است زمینه یک مصالحه نهایی را فراهم آورد اما بدیو به پذیرش این میانجی‌گری تن نمی‌دهد و سن‌پل را سوژه‌ای کاملا رادیکال، بدیع و کنده شده از هر رابطه و میانجی می‌داند که فقط به رخداد حقیقت خود وفادار مانده است. این سطح از رادیکالیسم و آشتی‌ناپذیری در تصویرپردازی بدیو از سن پل برای خیلی‌ها از جمله ژیژک قابل هضم نبوده و باعث شده که موضع او را ایده آلیستی قلمداد کنند. 

سن پل از حقیقتی می‌گوید برای همه انسان‌ها که در بخش پنجم به آن اشاره کرده‌اید این نظر سن پل که بنیاد دیگری را هم شاید با خود به همراه داشته است از کجا نشأت گرفته است؟
بله، همانطور که می‌دانید سن‌پل بنیان‌گذار کاتولیسیسم محسوب می‌شود و اصطلاح لاتین katholon به معنای پیام راستین برای همه و امر کلی مورد تصدیق همگان است، پیام آور حقیقتی که بین ابناء بشر فرق نمی‌گذارد و همگان را اعم از یهودی و یونانی و غیریهودی در برمی‌گیرد و آلن بدیو از آنجا که به دنبال طرح ایده کلی‌گرایی خود است، از این رویکرد سن پل استقبال کرده و از آن به صورت فرمال بهره برداری می‌کند و البته کاری به محتوای عقیدتی نهفته پشت آن ندارد. او می‌خواهد اثبات کند که حقیقت نسبت به تفاوت‌ها مطلقا بی‌تفاوت است اما می توان به او این نقد را وارد کرد که در نحوه بهره‌برداری خود از نامه‌های سن پل و نتایجی که می‌خواهد از آن استخراج کند دچار پارادوکس می‌شود و در کارش رگه‌هایی از غیریت و تضاد بیرون می‌زند که شرح مفصل آن در همین بخش مورد اشاره شما آمده است. از جمله اینکه چرا بدیو گمان می‌کند می‌تواند قالب حقیقت مورد ادعای سن پل را به کار بگیرد بدون آنکه یک کلمه از آموزه‌های او را قبول داشته باشد و یا اینکه هستی شناسی ریاضیاتی بدیو آنقدرها هم فکر می‌کند صوری و بی‌طرفانه نیست و پیش فرض‌هایی کاملا محتوایی و اخلاقی پشت سر خود پنهان کرده‌است.

در فصل دوم به اختلاف دیدگاه‌های بدیو و آگامبن پرداخته‌اید برای این فصل چرا این دو متفکر را برگزیده‌اید؟
آگامبن نماینده قرائتی خلاقانه و واسازانه است و استراتژی غوطه‌وری در متن به منظور جستجو و اکتشاف را دنبال می‌کند و از این نظر می‌توان دیدگاه او را نقطه مقابل قرائت سرراست بدیویی که قرائتی است رادیکال، انعطاف ناپذیر و به بیان خودش صوری، قرار داد. برای نمونه، هر دو فیلسوف قرائت بخش به بخش نامه سن‌پل به رومیان را در دستور کار خود قرار داده‌اند و تفاسیر خاص خود را ارائه کرده‌اند اما بدیو از فیگور سن‌پل به الگویی برای کلی‌گرایی و ستیزه جویی انقلابی رسیده ولی آگامبن برخلاف او به جنبه‌های نامکشوف و ابعاد زمان مسیحایی و ردپای مسیانیزم در نامه سن پل توجه می‌کند و نتایجی متفاوت می‌گیرد. او دیالکیتیک مرگ و زندگی را در متن نامه‌های سن پل پر رنگ‌تر دیده و نشانه‌های مرگ را در رخداد رستاخیز به ما نشان می‌دهد.
علاوه بر این، جورجو آگامبن در کتاب مهم خود،«زمانی که باقی می‌ماند« به طور مستقیم به نظریات بدیو در مورد سن پل پرداخته است و چند صفحه ای از کتاب‌اش را به قرائت کتاب کلی‌گرایی بدیو و بیان نقد خود بر دیدگاه وی اختصاص داده‌است و از این نظر، ضرورت داشت که این بحث و جدل بسیار پیچیده و دقیق آگامبن را هرچند که در کتاب «زمانی که باقی می‌ماند» خیلی خلاصه و بسیار زیرپوستی بیان شده است، در بخش‌های انتهایی کتاب حاضر باز کنم و جان‌مایه بحث‌اش را برای خواننده فارسی زبان بیشتر بشکافم.

نظر شما