شناسهٔ خبر: 65182 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

مهدوی دامغانی، خورشید شرق در غربت غرب / اکبر ایرانی

چراغ عمر پرفروغ استاد احمد مهدوی دامغانی خاموش شد و جمع کثیری از علاقه‌مندان ادب و دانش از وجود پر فیض او محروم شدند، اما آثار وجودی او، یادگارهای ادبی و علمی‌اش، سخنان و نامه‌ها و مکتوباتش، چون شجرۀ طیّبه‌ای که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء»، فراموش نخواهد شد.

اَرأیتَ مَن حَمَلوا علی الاَعوادِ         اَرأیتَ کیف خَبا ضیاءُ النادی

ماکنتُ اعلمُ قبلَ دفنِک فی الثَّری     اِنّ الثری یَعلو علی الاطواد

فرهنگ امروز: «آیا دیدی چه بزرگ‌مردی را روی تختۀ تابوت بر روی دستان ‌بردند؟ آیا دیدی چگونه چراغ پرفروغ انجمن (جامعۀ علمی) خاموش شد؟ پیش از خاک‌سپاری تو نمی‌دانستم خاک بر چکاد (و تاج سر) می‌گردد» . این چکامۀ بلند را شریف رضی در وصف و ستایش استادش پس از شنیدن خبر مرگش سرود.

چراغ عمر پرفروغ استاد احمد مهدوی دامغانی خاموش شد و جمع کثیری از علاقه‌مندان ادب و دانش از وجود پر فیض او محروم شدند، اما آثار وجودی او، یادگارهای ادبی و علمی‌اش، سخنان و نامه‌ها و مکتوباتش، چون شجرۀ طیّبه‌ای که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء»، فراموش نخواهد شد. او الگوی اخلاق و فروتنی بود. هرگز از او طعن و بدگویی از کسی را نشنیدم. از همۀ بزرگان با هر مذهب و مکتب و گرایشی که داشتند، به بزرگی و عظمت یاد می‌کرد. در ادبیات عرب همچون بدیع‌الزمان کردستانی، از بدایع  و نوادر زمان حاضر بود. حاضر الذهن بود و مسلط به اشعار و نحو عربی. از این رو مرجع و علامه‌ای کم‌مانند برای اهل ادب و عربیت بود. 

استاد مهدوی دامغانی در سال 1305 خورشیدی در خانواده‌ای روحانی زاده شد. پدرش آیت الله محمدکاظم مهدوی دامغانی از مدرسان بنام حوزۀ علمیۀ مشهد مقدس بود. دکتر مهدی محقق در یادنامۀ محدث ارموی می نویسند: «در سال ۱۳۲۵ آقای احمد مهدوی دامغانی برای ادامۀ تحصیل در دانشگاه به تهران آمدند و در حجرۀ بنده در مدرسۀ سپهسالار اقامت گزیدند. من و ایشان که در جدّ اعلا با هم اشتراک داشتیم، در جریان علمی هم، با هم مشترک گشتیم و هر دو نزد مرحوم عبدالحمید بدیع‌الزمان کردستانی به خواندن مقامات حریری و معلَّقات سَبع و دیوان بُحتری و ابوتمام اشتغال ورزیدیم...».

دکتر مهدوی دامغانی پس از اتمام دورۀ دکتری در سال 1342، به تدریس در دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی و همزمان تدریس در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران مشغول شدند. به دلیل تسلط بر حدیث‌شناسی، در سال 1350 از علامه سمنانی اجازۀ روایت دریافت کردند. دو سالی هم پس از انقلاب، یعنی تا سال 64، در دانشگاه تربیت مدرس امکان تدریس یافتند. شرح ماوقع سالهای پیش از این ایام را در روزنامۀ اطلاعات، با عنوان «گزارش یک دادگاه»، در شمارۀ روز سه‌شنبه دوم تیر 1394 به تفصیل نوشته‌اند و در سال 96 هم در کتاب «در برف پیری» که به اهتمام سعید واعظ و محمدعلی سجادی گردآوری و از سوی انتشارات اطلاعات چاپ و منتشر شد، آمده است. گزارشی خواندنی و بسیار تلخ و شگفت‌آور است.

استاد مهدوی از اواخر سال 64 که به امریکا مهاجرت کردند، بجز یک بار آن هم در سال 69 برای شرکت در کنگره هزارۀ فردوسی، دیگر به ایران بازنگشتند که ماجرای آن و تلاش‌های بسیاری را که برای بازگشت ایشان به ایران، ما و دیگران کردند، در جای خود خواهم گفت. البته در سال 92 در پی مکاتبات و پیگیری‌هایی که داشتم، در یادداشتی کوتاه که در پایگاه میراث مکتوب به اشتراک گذاشته شد (و الان هم هست)، نوشتم: استاد گرانقدر! وقت است که باز آیی...

باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین              کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود (سعدی)

استاد مهدوی دامغانی، نخست در دانشگاه پنسیلوانیا و بعد در هاروارد که معتبرترین دانشگاه جهان است، به تدریس زبان و ادبیات فارسی، نحو عربی، کلام و فقه و نهج البلاغه و... پرداخت و کرسی شیعه‌شناسی دانشگاه هاروارد، به وجود استاد مهدوی دامغانی تابنده و پرفروغ شد و شاگردان بی‌شماری تربیت کردند. چندین اثر مهم تحقیق و تصحیح کردند، از آن جمله است: تصحیح کشف الحقایق عزیز نَسَفی، نَسمَة‌ السحَر سمعانی، المجدی فی انساب الطالبیین علوی از جملۀ کوشش‌های او در حوزۀ متن‌شناسی و تصحیح متون شیعی است.

در اوایل انقلاب به اتهام «همکاری کردن با طاغوت و نپیوستن به انقلابیون»، به زندان افتاد و در کنج عُزلت و روزگار عسرت، گنج فرصت را مغتنم شمرد و تفسیر بلند عرفانی کشف الاسرار میبدی را بی‌آنکه به منابع دسترسی داشته باشد، بازخوانی نمود و «صوابنامۀ» آن را نوشت و خوشبختانه ما در دهۀ هشتاد به انتشار آن کامیاب شدیم. از وی مقالات بسیاری در نشریات قبل و بعد از انقلاب چاپ شده که در سال‌های اخیر در کتاب‌های «در برف پیری»، «قطره‌های باران» و «حاصل اوقات» منتشر شده است. جشن‌نامۀ سایۀ سرو هم که حاوی مقالات ارزشمندی است و از سوی انتشارات حکمت منتشر شده، به استاد مهدوی تقدیم شده است. البته از استاد مهدوی دامغانی مقالات بسیاری به زبان‌های عربی، انگلیسی و فرانسه در مجلات معتبر عربی و اروپایی منتشر شده است.

زنده‌یاد مهدوی دامغانی در سال 88 مقالۀ مبسوطی دربارۀ شهربانو والدۀ معظمۀ حضرت امام علی بن الحسین (ع) نوشتند که در ضمیمۀ شمارۀ 16 آینۀ میراث مؤسسۀ میراث مکتوب منتشر شد. نیز استاد مهدوی به دلیل لطف و محبتی که به حقیر و البته آن هم به دلیل برخی کارهای میراث مکتوب، داشتند، همواره مشوّق ما در انتشار «میراث مکتوب تشیع» بودند و افتخار داشتیم که بر بعضی کتاب‌های عربی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب مقدمه‌های عالمانه‌ای بنویسند. کتاب دیوان خازن انصاری (نسخۀ 481 آستان قدس رضوی) را تصحیح کردند و مقدمه‌ای عالمانه بر آن نوشتند. همچنین بر (نسخۀ 637 هجری) الوحشیات (حماسۀ صغرا) ابی‌تمام طائی (شیعی) که به صورت نسخه‌برگردان منتشر شد، مقدمه‌ای محققانه نگاشتند. بر (اقدم نسخ) صحیفۀ سجادیۀ آستان قدس رضوی (کتابت 416 هجری) و مجموعۀ رسائل عربی شامل ادب الصغیر و... (نسخ نفیس 420 هجری) کتابخانۀ ملک نیز مقدمه‌ای درخور به رشتۀ تحریر درآوردند. بر نسخۀ خطی خطبۀ قاصعۀ امام علی علیه السلام به خط قونوی مقدمه‌ای رهگشا و آموزنده نوشتند که مورد توجه محققان قرار گرفت. بخشی از مقدمۀ این کتاب را اینجا نقل می‌کنم تا هم اشاره‌ای به نثر شیوا و عالمانۀ ایشان داشته باشم، که شبیه نثر پخته و سختۀ علامه قزوینی و فروزانفر بود، و هم بیان مهرورزی و لطفی را که همواره در نامه‌های خود به این خدمت‌گزار داشتند در این یادداشت به یادگار گذارم. ایشان همیشه در مورد پاکیزه‌نویسی و بی‌غلط بودن مقالات و کتاب‌ها تأکید داشتند و حتماً اصرار داشتند نمونۀ پیش از چاپ را ببینند. برای همین نسخۀ نهایی برای ایشان پست می‌شد و اصلاحات را نشان می‌کردند و می‌فرستادند و به من تأکید می‌کردند، حتماً ببین که اصلاحات درست و دقیق اجرا شده باشد. اما سخن مهرآمیز ایشان:

«...خداوند منّان که مالک مفاتیح الغیب است، درجات قُرب عالِمِ عارفِ کبیر و محدّثِ بصیرِ خبیر مؤلف کتاب مستطاب مفاتیح الغیب و الوجود را متعالی فرمایاد که همت و زحمتش موجب احیاء یکی از مواریث و مآثر شیعه که منسوب به حضرت مولی الموالی ـ صلوات الله علیه ـ شد و صدرالدین قونَوی به خطِّ شریفش آنچه را که «خطبۀ قاصعه» دانسته است، در دفتری ثبت و ضبط فرموده است و از خود به یادگار گذاشته است.

و نیز به این مرد فاضل دانشمند که اینک سالیان درازی است که همّت و زحمتش را مقصور بر نشر و ترویج بعض مواریث مکتوب فرهنگ اسلامی که قرن‌ها در محفظۀ کتابخانه‌های عالَم در حجاب مانده بودند، فرموده است، یعنی جناب آقای دکتر اکبر ایرانی ـ حَفِظَه الله تعالی و زاد فی توفیقه ـ که با درایت و امانت کامل مؤسسۀ «نشر میراث مکتوب» را که یکی از بنیادهای استوار و متینی است که به برکت انقلاب اسلامی ایجاد شده، به بهترین صورت اداره می‌کند. خدایش خیر دهاد...».

استاد مهدوی دامغانی حافظه‌ای حیرت‌آور داشتند و بسیاری از اشعار شاعران بزرگ عرب را از مُتنبّی، بُحتُری، ابی‌تمّام طائی و... در حافظه داشتند و به مناسبت هم به کار می بردند. در سفری که در دهۀ هشتاد به دعوت سعودالبابطین برای شرکت در جشن جایزه به شعر شاعران عرب به کویت رفته بودیم، به توصیۀ جناب حداد عادل، استاد مهدوی دامغانی هم دعوت شدند و از امریکا تشریف آوردند و توفیق اولین و آخرین دیدار بنده با استاد حاصل شد. در دیداری رسمی، استاد کتاب الوحشیات ابی‌تمام طائی را به جناب بابطین، تاجر ادب‌دوست سعودی ساکن کویت، تقدیم کردند و سخن خود را با اشعار عربی شروع و دربارۀ اهمیت این دیوان، به زبان عربی فصیح و بلیغ، سخنانی گفتند که مایۀ شگفتی حاضران شد. در سال 94 نقدی فرستادند بر ادعائی که در یک نشریۀ سعودی چاپ شده بود و استاد عجیب پیگیر نشریات جهان عرب بودند و آنها را رصد می‌کردند. یادداشت انتقادی استاد در شمارۀ 70-71 گزارش میراث چاپ شد و در آن مواردی از بروز حقد و کینۀ وهابیت نسبت به تشیع را گوشزد فرمودند و سپس دربارۀ این قصیده که منسوب به زین العابدین علی بن الحسین است و سال 91 در مجلۀ الرابطه شمارۀ 49 به مدیرمسئولی عبدالله الترکی منتشر شده بود، اغلاط صرفی، نحوی، عروضی و مطبعی را نقل کردند و بعد فرمودند: «نمی‌دانم این قصیدۀ بی‌ارزش ادبی چطور می‌شود که یک مجلۀ عربی که اعضای هیأت تحریریه متشخص دارد، آن قدر از ادب و عربیّت عربی بی‌بهره باشند و این اشعار ضعیف را به صاحب صحیفۀ سجادیه که زبور آل محمد است، نسبت دهند؟ آیا این کارشان جز به قصد خدشه‌دار کردن فرهنگ شیعه و تحقیر مقام شامخ حضرت سجاد صورت نگرفته است؟!».

استاد مهدوی -رحمة الله علیه-، به سرایش شعر فارسی هم مسلط بودند. دکتر موسوی گرمارودی دربارۀ این بعد هنری استاد مهدوی در گفت‌وگویی که با همکارم در پایگاه اینترنتی میراث مکتوب داشتند، فرمودند: «وقتی که استاد مهدوی دامغانی از ایران مهاجرت کرد، برای ایشان شعری با مضمون یتیم شدن ادبیات فارسی پس از مهاجرت وی سرودم و ایشان هم در پاسخ شعری با قافیه «قاف» برایم سرودند و ارسال کردند و من هم با قافیه «کاف» پاسخ دادم»  بی‌مناسبت نیست که بنده هم به این شعر معروف عربی اشاره ‌کنم که:

هیهات اَن یَلِد الزمان بِمثلِه        انّ الزمانَ لمثله لَعقیم

بعید است که مام روزگار دوباره مانند او را بزاید که زمانه در زایش مردی چون او سِتروَن است.

در پرانتز عرض می‌کنم که البته این شعر در هر زمان می‌تواند ‌کاربرد داشته باشد. یعنی شرایط پرورش این افراد در زمانی مساعد بوده و مثلاً بوعلی‌سیناها رشد کرده‌‏اند. خدا می‌‏داند شاید الآن هم در میان فرزندان و جوانان ما وجود داشته باشند و در آینده به آنها افتخار خواهیم کرد.

 آینه در برابر خورشید عنوان کتابی است حاصل گفت‌وگوهای چندساله با استاد مهدوی توسط آقای علوی‌زاده و حسینی‌نورزاد. دکتر شفیعی کدکنی، که خود از دوستان صمیمی مرحوم مهدوی دامغانی بودند، در مقدمۀ کوتاه خود بر این کتاب، با شمردن مکارم اخلاق، تدین و دینداری و دیگر سجایای انسانی ایشان، به چند ویژگی ممتاز هم اشاره کرده‌اند: «تسلط حیرت‌آور ایشان به ادبیات عرب و فرهنگ اسلامی، تسلط عالی به زبان فرانسه، آشنایی به هنر هفتم یعنی سینما به عنوان یک مطلع و منتقد فیلم، نیز خوانندۀ اغلب رمان‌های مشهور جهان با نگاه انتقادی و تطبیقی ...». اینها بخشی از مهارت‌ها و توانمندی‌های این دانشمند بی‌بدیل بود.

زنده‌یاد استاد مهدوی، از معدود برجای‌ماندگان نسل دانشمندان بسیاردان یک سدۀ اخیر بود که همواره نام او، فرزانگانی چون علامه بدیع‌الزمان فروزانفر و علامه محمد قزوینی را به یاد می‌آورد. ایران و تشیع، همواره دو مونس جان و مایۀ شادی روان استاد مهدوی بود. صفای باطن، تدیّن، رقّت قلب و ارادت خاصّش به اهل بیت علیهم السلام، وی را از دیگر دوستانش ممتاز کرده بود. هفته‌ای نبود که قرآن را ختم نکند و جمعه‌ای نبود که زبانش به زیارت جامعۀ کبیرۀ امام هادی (ع) مترنّم نباشد و روزی نبود که از خانه خارج شود و سرِ فروتنی و ارادت به آستان رضوی فرود نیاورد و سلام نکند.

در سالهای غربت و دوری از وطن، که سی‌واندی سال به طول انجامید، همواره آرزو داشت به ایران بازگردد و به زیارت ضریح تابناک امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا (ع) مشرّف شود و گرد حسرت و اندوه غربت را از جان و دل بزداید. صد دریغ که پس از درگذشت همسرشان تاج‌ماه خانم، روح آن استاد عزیز آزردۀ گزند شد و جسمشان فسُرد و آمدن به ایران، آن هم در دوران کرونا، ناممکن گردید.

در این سال‌های دوری از وطن که قلبش برای ایران می‌تپید، عشق او ایران بود و جانش آکنده از محبت اهل بیت(ع). در این سال‌ها مدام از طریق تلفن، که غالباً ایشان تلفن می‌فرمود، و گاه که من زنگ می‌زدم می‌فرمود قطع کن من زنگ بزنم! و بیشتر از طریق مکاتبه با ایشان در ارتباط بودم. دو هفته پیش که تلفنی احوال‌پرسی کردم و به صورت تصویری به زیارتشان نائل شدم، با همان ته‌لهجۀ مشهدی خود از روی محبت با خنده فرمودند: بابا جان چرا موهای سرت سفید شده؟ و بنده‌نوازی فرمودند. مدام سراغ دوستان خود دکتر مهدی محقق، دکتر علی‌اشرف صادقی و... را می‌گرفتند. از ایشان چندین دستخط دارم که برخی را در صفحۀ میراث مکتوب به اشتراک خواهم گذاشت. چندسالی بود که به علّت ناتوانی به بازار نمی‌رفتند. هر سال برای بنده و برخی دوستانشان پیراهن می‌فرستادند و بنده را به افتخار «فرزند معنوی» خود نائل کرده و چند جا هم این مطلب را فرموده بودند. نمی‌دانم چرا چنین لطفی داشتند و مرا لایق این محبت می‌دانستند.

در این سال‌ها افتخار داشتیم از تحقیقات استاد بهره‌مند شویم. به برخی یادداشت‌ها و مقالات ایشان در نشریات میراث مکتوب اشاره می‌کنم: «یک احتمال: الأبنیه یا الأنبئه» (گزارش میراث، شمارۀ 28-27)؛ «وفات ایرج افشار» (گزارش میراث، شمارۀ 44)؛ «دربارۀ ترجمۀ فارسی تذکرة السامع و المتکلم» (گزارش میراث، شمارۀ 49)؛ «مقدمه‌ای در باب اخبار النحویین قاضی سیرافی» (گزارش میراث، شمارۀ 53-52)؛ «دیوان خازن، گوهری نویافته» (گزارش میراث، شمارۀ 55-54)؛ «قصیده ای منسوب به امام سجاد(ع) در یک نشریۀ سعودی» (گزارش میراث، شمارۀ 71-70)، «ما طبیبانیم شاگردان حق» (ضمیمۀ شمارۀ یک گزارش میراث؛ یادنامۀ استاد ایرج افشار)؛ و «یک دسته گل دماغ‌پرور» (آینۀ میراث، شمارۀ 39)...

اکنون بنا بر وصیت خود در مَدفَن و «قبرجایی»، در صحن مطهر در جوار امام هشتم علی‌بن موسی‌الرضا(ع) خواهد آرامید که آرزویش را داشت. در سال 48 که تولیت وقت حکم خادمیت افتخاری به وی عطا کرده بود یک مدفن پیوستش بود، و خود هم پیش از انقلاب از حقوق معلمی‌اش در آنجا مدفنی خریده بود.

دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست     کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را

منبع: میراث مکتوب

نظر شما