به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ سردار حمید حسام، نویسنده از انتشار خاطرات سردار محمد سلگی از جانبازان دوران دفاع مقدس خبر داد و گفت: سردار محمد سلگی از فرماندهان قدیمی جنگ است که حدود ۷ سال از ۸ سال دفاع مقدس را در جبهه گذرانده و فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل(ع) را بر عهده داشته است. من در این کتاب خاطرات شفاهی این جانباز ۷۰ درصد را که دو پایش قطع شده، روایت کردهام.
وی ادامه داد: با توجه به ارادت عمیق سردار به حضرت ابوالفضل(ع) عنوان کتاب خاطرات ایشان «آب هرگز نمیمیرد» انتخاب شده است که در ۷۰۰ صفحه همراه با تصاویر و اسناد ماه آینده تحویل انتشارات صریر برای انتشار میشود.
حسام با اشاره به محتوای اثر گفت: روایت کتاب از دوران کودکی آغاز میشود و با فراز و نشیبهای قبل از انقلاب، سربازی، ازدواج و نهایتاً ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و انتصاب به فرماندهی گردان ادامه مییابد. همچنین در این کتاب روایت ۵ بار مجروحیت وی که در نهایت منجر به قطع دو پا میشود و سفر ۹ ماهه به آلمان برای درمان در سال ۶۶ نیز مطرح شده است.
وی افزود: سردار سلگی در سال ۶۶ پس از مراجعت از آلمان، با دو پای مصنوعی در جبهه حاضر شده و فرماندهی و هدایت همه گردانهای لشکر ۳۲ استان همدان در عملیات مرصاد را بر عهده میگیرد. او یکی از تأثیرگذارترین و نقش آفرینترین فرماندهان دفاع مقدس در عملیات مرصاد میشود.
حسام با اشاره به شیوه تدوین اثر گفت: سبک پرسش و پاسخ در خاطرات شفاهی جذابیت ندارد، من خاطرات سردار سلگی را از ابتدای کودکی تا پایان دوران دفاع مقدس، پذیرش قطعنامه و عملیات مرصاد گرفتم و سپس با استفاده از اسلوب روایی که به مرز داستان نمیرسد و تخیل در آن نیست، اما جاذبههای کمرنگ داستانی را در خود دارد، خاطرهنویسی کردهام، با این شیوه نوعی پیوستگی در اجزای خاطره ایجاد میشود و پرش و شکاف زمانی برای خواننده پیش نمیآید، زمان توالی و تسلسل خوب دارد و حالت قصه پدیدار میشود.
وی گفت: معمولاً وقتی سخن از فرماندهان دوران دفاع مقدس میشود، تصور ما این است که فرماندهان جنگ باید دانشکده نظامی را طی کنند، کما اینکه فرماندهان عراقی این دورهها را طی میکردند، اما چون جنگ ما بافت مردمی و دفاعی داشته است، از بطن اقشار مختلف، آدمهای بزرگی پیدا میشدند. برای نمونه سردار سلگی کشاورز زادهای بود که تحصیلات بالایی نداشت اما از خانواده مذهبی است. پدرش فرد متدین و مورد اعتماد مردم و حتی خان بود. این پدر متدین تأثیر بسیار عجیبی بر روی فرزندان خود میگذارد.
حسام گفت: مدیریت سردار سلگی در عملیاتها حرف اول را میزند، برای عملیات والفجر ۵ که در حد فاصل مهران و دهلران اتفاق میافتد یک گردان را پشت سر دشمن میبرد که به شدت مجروح میشود. در سالهای بعد اتفاقات دیگری میافتد که پر فراز و نشیب بوده است، نقش او در حفظ جاده فاو ـ امالقصر بسیار کلیدی بوده است به گونهای که ۱۳ روز با نیروهایش با دشمن مقابله میکند.
وی در پایان گفت: در انتهای این کتاب نیز اسناد و تصاویری از حضور این جانباز دفاع مقدس در عملیاتهای مختلف دفاع مقدس منتشر خواهد شد، البته بخش اسناد در حوزه عملیات مرصاد پررنگتر و بیشتر است.
سردا محمد سلگی فرمانده ستاد لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) در عملیات مرصاد بوده است، خودش درباره این عملیات میگوید: پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی ایران که در سوم مرداد ماه سال ۱۳۶۷ انجام شد، خبرهایی از حرکت دشمن در جبهههای غربی و به خصوص شهرهای سرپل ذهاب و قصر شیرین به دست ما رسید و این در حالی بود که رزمندگان لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان در پادگان شهید شهبازی واقع در کیلومتر ۳۵ جاده کرمانشاه- اسلامآباد مستقر بودند. پس از غروب آفتاب مطلع شدیم که دشمن شهرهای قصرشیرین، سرپلذهاب و کرند غرب را به تصرف درآورده و شهر اسلامآباد در حال سقوط است، در این هنگام بلافاصله یگان بررسی به اسلامآباد فرستاده شد و این یگان در ورودی شهر شاهد تراکم بیش از حد خودروهای مردم و حتی هزاران نفر از اهالی شهرهای کرند و اسلامآباد گردید.
وی میافزاید: با توجه به اطلاعات دریافت شده ۶۰نفر از نیروهای واحد اطلاعات عملیات، سازماندهی شدند و با توجه به اتمام مهمات با یاری خداوند توانستند تا اوایل بامداد روز چهارم مرداد ماه ۱۳۶۷ به مبارزه ادامه دهند و سپس با رسیدن نیروهای گردان ۱۵۵ حضرت علیاصغر(ع) ویک گروهان از گردان ۱۵۴ حضرت علیاکبر(ع) نیروها در تنگه اول چهارزیر استقرار یافته و حماسه مرصاد را آغاز نمایند. منافقان با پرچم مخصوص خود با انواع خودروهای عادی، مکانیزه و زرهی به سمت تنگه در حال حرکت بودند که با آتش رزمندگان گویی قهر الهی بر سرشان باریدن گرفت و ظرف مدت کوتاهی تعداد از خودروهای منافقین منهدم شده و آتش گرفت.
سردار شهید صیاد شیرازی نیز درباره اقدامی که لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) به فرماندهی سردار سلگی انجام داد، گفته است: «وقتی با هلیکوپتر داخل تنگه رسیدیم؛ دیدیم خاکریز زده شده و یک عده پشت سنگر دارند میجنگند، من اسم اینها را میگذارم ملائک، اینها از کجا آمدند؟ از کی دستور گرفتند؟ گردانی بوده از تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان، توی مسیر با منافقین مقابل میشوند و سریع خاکریز میزنند و میروند پشت خاکریز، ۵۰ درصد این گردان شهید میشوند ولی کسی راه به اینها نداد.»
نظر شما