به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنر و تجربه؛ او سالها در تولید محصولات ویدئویی گروهی فعالیت کرده بود و به عنوان فیلمبردار کارنامهای برای خودش دستوپا کرده بود، و البته بعد از سالها موفق شده بود دومین فیلم بلندش را بسازد (فیلم اولش، «مهمانی آدمکشی» را در سال ۲۰۰۷ ساخته بود) . همه این صبر و تلاشها با «ویرانهی آبی»جواب داد و سولنیر موفقیتی تمامعیار و جهانی را تجربه کرد و به کارگردانی تبدیل شد که درخواستهای فراوانی به سوی او سرازیر شدند. سولنیر از همهی این سفارشهای نظرگیر چشمپوشی کرد و یک بار دیگر راه خودش را آن طور که آموخته بود هموار کرد. او به تمام پیشنهادهایی که استودیوها مطرح کردند، نه گفت و دوباره فیلم شخصی خودش را مطابق میل و سلیقهی صرفاً خودش ساخت. نتیجه این شد که او در جشنواره کن اخیر با سومین فیلم بلندش با نام «اتاق سبز» (۲۰۱۵) دوباره در بخش «دوهفته کارگردانان» شرکت کرد و اولین نمایش فیلمش را با موفقیت پشت سر گذاشت. این فیلم در حال حاضر امتیاز میانگین ۷۸ از صد را بر اساس هفت نقد در سایت «متاکریتیک»به دست آورده است. در ادامه میتوانید گزیدهای از گفتوگوی اریک کان از«ایندیوایر» را با این فیلمساز جوان درباره چگونگی ساخت فیلم جدیدش بخوانید.
اولین بار کِی بود که ایده این فیلم در ذهنتان نقش بست؟
نهم نوامبر ۲۰۱۳ و اواخر حضورهای جشنوارهای «ویرانهی آبی» بود. ایدهای بود که به دوران نوجوانیام برمیگشت. جنبههای زیباییشناسانهاش واقعاً برایم جالب و خوشایند بود و به گمانم شباهت زیادی به «مکس دیوانه» داشت. البته معاصرتر بود و اجرای آن ارزانتر تمام میشد.
ایده خلق آدمبدهای داستان از کجا آمد؟
همان اوایل دههی ۱۹۹۰ بود که پیرامونم پر بود از نازیهای کچل و نژادپرست. میزان خشونت فیلم هم از همان دوره زندگیام میآید.
جایی گفتید «اتاق سبز»را بیشتر یک فیلم جنگی میدانید تا ترسناک. وقتی به این داستان فکر میکردید چه جور فیلمهایی را در ذهن داشتید؟
وقتی فیلمنامه را مینوشتم به نمونههایی مانند «حاشیهی رودخانه» (تیم هانتر، ۱۹۸۶) و «سگهای پوشالی» (سام پکینپا، ۱۹۷۱) و فیلمهای جنگی از جمله «اینک آخرالزمان» (فرانسیس فورد کاپولا، ۱۹۷۹) فکر میکردم و اصلاً فیلم ترسناکی در ذهنم نقش نبست. البته ارجاعهایی به «موجود» (جان کارپنتر، ۱۹۸۲) دارم چون در آن فیلم هم آدمها بهنوعی در یک اتاق با هم صحبت میکنند.
این پروژه بعد از موفقیت «ویرانهی آبی» با چه سرعتی پیش رفت و به سرانجام رسید؟
اول میخواستم فیلمنامه به طور کامل نوشته شود. به مصالح خیلی خوبی دسترسی داشتم. واقعاً هیجانانگیز بود. خیلی از امکانات توسط استودیو مهیا شده بود اما نمیخواستم به طور مستقیم وارد دنیا و مناسبات استودیویی شوم.
چرا؟
پیش از این من را به وحشت انداخته بود. «ویرانهی آبی» موفقیت فوقالعادهای بود اما سرچشمه ساده و بیپیرایهای داشت و از ابتدا آن را طور دیگری پیش برده بودم. در واقع آن را طوری مهندسی کردم که سیستم را دور بزند؛ که نتیجه هم داد. اما برای کار کردن در چارچوبهای سیستم باید زمان داشته باشم تا با شرایط سازگار شوم؛ تا بفهمم چرا این همه قاعده و قانون برای این وجود دارد که هرگز در آمریکا فیلمی را با سه تا شش میلیون دلار نسازید. البته این دقیقاً همان کاری بود که من کردم! دقیقاً همان کاری را که نباید میکردم انجام دادم. وقتی متوجه شدم با مصالحی که در اختیارم قرار گرفته است، نمیتوانم ارتباط درست و همهجانبهای برقرار کنم، با خودم فکر کردم «خب، میتوانم شش ماه صبر کنم یا اینکه دوباره خودم آن را تولید کنم.» پس روی این ایده متمرکز شدم که مناسبترین بود. میترسیدم که فیلم دیگری با حالوهوا و لحن «ویرانهی آبی» بسازم و به تکرار خودم و کپیکاری متهم شوم. به همین دلیل به گذشتهام برگشتم و فیلمی بر اساس تجربههای نوجوانیام ساختم.
به هر حال این فیلمتان بازیگران مشهوری دارد و بزرگتر از «ویرانهی آبی» است. این موضوع چهقدر پیشبینیشده بود؟
هر بار که شما درخواست سرمایه برای ساختن فیلم میکنید، الگوی استاندارد جدید این است که به فروش خارجی فیلم نگاه میکنند که همهاش به گروه بازیگران و ستارههای فیلم شما برمیگردد. این دفعه برای من کار آسانی بود چون اوی کافمن مسئول انتخاب بازیگران بود. این طور شد که توانستیم بازیگران خوبی را به پروژه دعوت کنیم.
در پایان بگویید این فیلم چهقدر به تصویر ذهنی و ایدهآلی که برای آن داشتید نزدیک است؟
خیلی نزدیک است. پروژه واقعاً پراضطراب و پرتنشی بود اما گام به گام آموختم که این صنعت چهطور عمل میکند.
نظر شما