به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ این پرسش که چه عواملی زمینهساز شكلگيري تفکر متافیزیکی در يونان باستان بودند تاکنون دو پاسخ غالب داشته است: نخست، پیدایش نهاد قضاوت غیرشخصی و نهادهای دموکراتیک و برابری سیاسی. ولي روايت ديگري هم هست که عامل را چيز دیگری ميداند: پیدایش و رواج پول. آنچه در ادامه میخوانید گزیده سخنرانی علی معظمی با عنوان «پول و برآمدن متافيزيك» است كه روز بیستم اردیبهشت در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد. معظمي به گزارش نظرات متفکرانی پرداخت که بر نقش پول تأکید میکنند.
پیشزمینه نظری
ریچارد سیفورد، کلاسیسیست انگلیسی، کتابی دارد به نام «پول و ذهن ابتدایی یونانی» (Money and the Early Greek Mind) که در سال ٢٠٠٤ منتشر شده است. قبل از سیفورد در آثار یونانیشناسان دهه ١٩٥٠ و عمدتا در مقاله مهم مارک شل، استاد دانشگاه هاروارد، با عنوان «حلقه ژیگس» (The Ring of Gyges)
به نقش رواج پول در شکلگیری تفکر فلسفی پرداخته شده بود. از جمله آثار دیگری که به این بحث مربوط میشود میتوان به «وام: تاریخ ٥٠٠٠ سال اول» (Debt: The First ٥٠٠٠ Years) اثر دیويد گریبر انسانشناس اشاره کرد.
سیفورد نشان ميدهد فیلسوفان پیشاسقراطی براي توضيح جهان از مفاهیمی استفاده کردند که در ادبیات یونان برای توصیف پول استفاده میشد. مارک شل به نقش پول در آثار افلاطون میپردازد. سیفورد میگوید در تبیینهای غالب درباره زمینه آغاز فلسفه در یونان با دو تحليل روبهرويیم که پدیدآمدن نهاد قضاوت غیرشخصی و مبتنیبر جمع داوران را زمینهساز پیدایش اندیشه فلسفی میداند. بنا به این تبیین، پیدایش این نهاد باعث شد یونانیها با وجود خدایان شخصی، زمینه مفهومی تبیینهایی مبتنیبر جوهرهایی غیرشخصی و مستقل از خدایان را برای کیهان به دست آورند. تبیین دوم میگوید برقراری نهادهای دموکراتیک در یونان و مشخصا آتن زمینهساز ایجاد بحث و گفتوگوی آزاد شد و این آزادی و دموکراسی بود که بستر پيدايش دیدگاههای متافیزیکی را فراهم کرد.
سیفورد در مقابل نشان میدهد نهاد داوری جمعی را از قرن هشتم پیش از میلاد میتوان در یونان سراغ گرفت ولی در آن زمان تا دو قرن بعد خبری از متافیزیک نیست. همچنین نشان میدهد گرچه اصلاحات دموکراتیک سولون از زمان نخستین فیلسوفان پیشاسقراطی شروع شده بود اما اکثر این فیلسوفان در حکومتهای جباری زندگی میکردند كه فضای بحث آزاد نداشتند. بیشتر این افراد اصلا آتنی نبودند و فلسفه هم وقتی به آتن رسید چندان مورد استقبال قرار نگرفت. نقد مهم دیگری که سيفورد وارد میکند این است که اگر این عوامل در تکوین فلسفه مؤثر بودند باید هم در فرم گفتههای این فیلسوفان و هم در محتوایش بتوانیم این تأثیر را دنبال کنیم. اما بسیاری از این فیلسوفان اصلا اهل گفتوگو نبودند و گفتههای بهجامانده از آنها هم بسیار پرابهام است. بديل اين تبیینها چه ميتواند باشد؟
پول چيست؟
در ادبیات هومری در قرن هشتم ق.م میلاد نشانههایی از پول ديده ميشود ولی میتوان نشان داد که بخش کوچکی از فضای مبادله را اشغال میکند. به ادعای سیفورد، اما پولی که از قرن ششم ق.م در یونان رواج یافت به پول مدرن بسیار نزدیک است. پول مدرن دو خاصیت مهم دارد: هم شیء است و هم یک انتزاع. یک نماد است برای ارزش مبادله همگن، یعنی آن را با هر چیزی میتوان مبادله کرد. کاری که با پولمان میکنیم این است که مزد هر کاری را میتوانیم بپردازیم و هر کالایی را میتوانیم بخریم. کموبیش همهچیز را میتوان مبادله کرد. به اعتقاد سیفورد یونانیان از قرن ششم قبل از میلاد به این نوع پول نزدیک شدند.سيفورد هفت خصوصیت براي پول مدرن ميشمارد که در پول یونان باستان هم میتوان دید: اعتباری که به پول داده میشود نه به دلیل ارزش استفاده بلكه به دلیل ارزش مبادله است. ارزش مبادله زمانی تثبیت میشود که حامل آن نهتنها در زمان مبادله این ارزش را داشته باشد بلکه بتواند بهعنوان منبع ذخیره ارزش نيز استفاده شود. پول باید خاصیت کمّی داشته و مقادیر آن به لحاظ عددی قابلمقایسه باشند. پس در فرهنگی میتوان از رواج پول صحبت كرد که سیستم شمارش در دسترس عام باشد. با این خاصیتها پول تبديل به معیار ارزش و برای ارزشگذاری کالاهای مختلف از آن استفاده میشود. همه کارکردهای چهارگانه پرداخت، مبادله، ذخیره و ارزشگذاری در همه جوامعی که پول رواج داشته برقرار نبودند اما در جامعه یونانی همه برقرار بودند. پول، مورد اطمینان عمومی است و بدون چنین اعتمادی قابلاستفاده نیست. نکته دیگر این است که وجه رایج یا پول مدرن در یک جامعه تقریبا به طور انحصاری استفاده ميشود. مثلا در ایران از ریال استفاده میکنیم و پولهای دیگر باید با آن مقایسه یا به آن تبدیل شوند و عامل تثبیت پول هم دولتها هستند.
سیفورد مبادلات جهان هومری را که در آنها مبادلات پولی در حاشیه است، مفصلا دستهبندی میکند: (تصرف، جایزه، تاوان، دیه، بازتوزیع غنائم، معامله و...) و نشان میدهد در این ادبیات دو الگو را میتوان در تقابل با هم قرار داد: الگوی توزیع غنایم در برابر در الگوی توزیع قربانی. در اولی معمولا توزیع نابرابر رخ میدهد یا بهنحوی انجام میشود که به شرافت و فردیت قهرمان لطمه میزند و سیفورد نشان میدهد گرههای داستانی ایلیاد و اودیسه در همین بازتوزیعهای نابرابر است. در نقطه مقابل چندینبار در این متون با توزیع قربانی مواجهیم و تأکید بر این است که همه به تساوی خوردند.
باید گفت که توزیع قربانی درواقع به یکی از کهنترین نهادهای بشری اشاره دارد؛ خصوصا اگر همانند سیفورد بپذیریم که توزیع قربانی درواقع ادامه رسم توزیع گوشت شکار است که از نخستین گروههای هوموساپینس بهجا مانده و موضوع بسیاری از اسطورههاست. درباره اهمیت توزیع شکار و قربانی ادبیات قابلتوجهی در انسانشناسی وجود دارد. سیفورد، میگوید: آنچه در قالب قربانگاه و معبد اتفاق میافتد ادامه همان نظام توزیع گوشت شکار است که حالا در قالب توزیع قربانی درآمده است. به نظر میآید در بسیاری از جوامع اولیه گردآور- شکارچی، توزیع شکار به نوعی برابر و مساواتطلبانه رخ میداده است، اما توزیع قربانی در بسیاری از جوامع شکل دیگری میگیرد. سیفورد، یونان را با بینالنهرین مقایسه میکند. در بینالنهرین معابد و کاهنان و اشراف وابسته به آنها، که به نسبت یونان جمعیت قابلتوجهی داشتند از قربانی و نذورات ارتزاق میکردند و به آن وابسته بودند؛ ولی در معبد یونانی این اتفاق نميافتاد و جزء مصرفی قربانی، بیشتر میان جمع بازتوزیع میشد. تنها جزء فاسدنشدنی قربانی، یعنی پوست آن، به خدایان معبد اهدا میشد. از قرن هشتم ق.م به بعد که تولید فلز زیاد میشود رسومی به وجود میآید و اشراف، حیوانات برنزی و طلایی را بهعنوان قربانی به معبد هدیه میدهند. طلا از آن جهت که فاسد نمیشده، نماد خدایان بوده و حیواناتی را که خاصیت فسادناپذیر داشتند به خدایان هدیه میکردند. حتی کمکم به جای کیکهایی که نذر معبد میکردند، قرصهای فلزی میساختند که نماد کیک بود و به معبد هدیه میکردند. طی فرایندی که حدود دو قرن طول کشید؛ معابد تبدیل به خزانه فلزات ارزشمند شدند. با گسترش اين روال معابد به مبادله اين فلزات با كالاهاي مورد نياز پرداختند. به اين ترتيب آرامآرام، هم فلزات در معابد ذخيره ميشدند و هم سکههایی با نقش خدایان از سوی معابد برای مبادله با کالا به کار میرفتند؛ که اطمینان مردم هم به آنها جلب شد. در پی رواج سکه، دولت براي اينكه بتواند سرباز مزدور داشته باشد سكه ضرب ميكند. (از زمان سولون سكه به عنوان مسكوك دولتي رواج داشته و فقط مختص يونان نيست) سرباز مزدور يعني كسي که ميجنگد و پول ميگيرد. گریبر، توضیح میدهد که چگونه دولتها براي جاافتادن ضرب سكه بازارهايي را كه در آنها سكه قابل مبادله بود گسترش دادند؛ و اخذ ماليات را فقط با سكههايي میپذیرفتند كه خودشان ضرب كرده بودند. ارسطو میگوید پول برای تسهیل تجارت ابداع شد. اما اقوام پیشرفتهتری در تجارت وجود داشتند كه رواج سكه در بينشان متأخر از يونانيها است: مثلا فنيقيها که سكه را از يونانيها اخذ كردند. پس به لحاظ تاريخي پول در ادامه تجارت گسترش نيافته بلكه با نهاد معبد و همچنين استخدام سربازان مزد بگير رايج شده است.
پول در ذهنیت یونانیان
رواج پول بر ذهنیت یونانی آن دوران تأثیری عمیق گذاشت. سیفورد موارد متعدد اوصافی را که در ادبیات یونان برای پول یافت میشود استخراج و دستهبندی ميكند: پول چیزی است همگن، غیرشخصی، مطلوب همگان، قدرت بیحد و مرزی دارد، جمعکننده اضداد است چون ماهیتی مجسم دارد اما به آن فروکاسته نمیشود، هم شیئیت دارد و هم انتزاعی است، هیچ چیز شبیه به پول نیست. اینها توصیفاتی هستند که تا پیش از پیدایش پول برای هیچ چیز دیگری یافت نمیشوند.
در همه این «متافیزیک»ها با نوعی ایده وحدتبخش سروکار داریم. ایدهای مجرد که در آن به نوعی، تکثر جهانی وحدت مییابد: با نوعی یگانهانگاری سروکار داریم که اساساً ضدشهودی است« خصوصا اگر به تکثر خدایان یونانی در آن زمان توجه کنیم». آناکسیمندر به آپیرون قائل است که اصلی نامتناهی و غیر مقید است. این اصل هیچیک از عناصر چهارگانه نیست بلکه ماهیتی غیرمحدود دارد که همه کیهان از آن وجود یافته است و تبار همه چیز به آن میرسد. همه چیز به آن برمیگردد و بیعدالتی و عدالت میان اشیاء با آن برقرار میشود و به واسطه همان است که چهار عنصر به هم تبدیل میشوند. کسنوفانس، که اهمیت فرد در اجتماع را به افزایش اندوخته مالی جامعه میداند، به منتقد افسانههای پیشین – یعنی حاملان اخلاقیات قدیم – تبدیل شد. این نوع انتقاد از داستانهای جاافتاده پیشینیان مانند داستان تایتانها و غیره را نمیتوان بدون ارجاع به تغییرات اجتماعی توضیح داد. همچنین سیفورد مانند برخی مورخان اندیشه پیشین، اما به نحوی مبسوطتر، تحلیل میکند که واحد پارمنیدسی که «کلی است و نوع واحد است و کامل است» ملهم از ارزش مبادله است. از سوی دیگر فیثاغورث به اهمیت اعداد به عنوان عنصر برسازنده هستی تأکید دارد: اینکه همه چیز عدد است و هارمونی جهانی به تناسب اعداد برمیگردد.
به یک معنا، برآمدن توضیحات کیهانشناختی جدید و «فیلسوفان» نتیجه بحث آزاد نبود: واکنشی بود که از دل جامعهای در حال تغییرات شدید نسبت به گذشته و ایدئولوژی متعلق به آن برمیآمد. این فیلسوفان با تعابیر دیگری که از جهان میدادند و از اجزای سازنده آن و از عدالت و ساختار آن، بهنوعی در برابر ایدئولوژی گذشته موضع میگرفتند. این فیلسوفان نخستین، به معنی سقراطی فیلسوف نبودند؛ بحثی درکارشان نبود؛ اهمیتشان هم به این نبود، به این بود که بدیلهایی برای ایدئولوژيهای پیشین عرضه میکردند. با تکثر این بدیلها میبینیم که با فرارسیدن سقراط و پس از او ارسطو مجال بازاندیشی درباره تصویر جهان پیدا میشود. نقل قولهای مکرر ارسطو در متافیزیک از این فیلسوفان، در واقع فضای بازنمای متکثر فکری است که پیش از او ساخته شده بود و حال میشد دربارهشان فکر کرد. بازتابدادن نظم زمینی به جهان کائنات منحصر به یونان نیست و انسانشناسان نشان دادهاند که در فرهنگهای مختلف امری رایج بوده است. سیفورد مدعی است در یونان، نظم جدیدی که پول در روابط انسانی پدید آورد الهامبخش ذهنیت متافیزیکی در تفسیر کل هستی بوده است.
حلقه ژیگس
مارک شل، دو روایت از ژیگس معروف را شرح میدهد: ژیگس، در بین یونانیان مشهور بود به اینکه مخترع سکه است و با مبادله هر چیزی با طلا آنها را طلا میکند. روایت هرودوت و روایت «جمهوری» افلاطون. حکایت ژیگس از این لحاظ قابل توجه است که قدرتی که به او نسبت داده میشود قدرت تبدیل دیدنی به نادیدنی و بالعکس است. در داستان ژیگس در هرودوت، کانداولس پادشاه لیدیه شیفته زیبایی همسر خود است و برای ژیگس که نگاهبان اوست از زیبایی ملکه میگوید. اما احساس میکند ژیگس حرف او را چنان که باید نمیپذیرد و علت شیفتگیاش را نمیفهمد: گویا کلام مرد گواهی کافی نیست، باید ببینی؛ هراکلیتس گفته بود چشم گواه معتبرتری از گوش است. شاه از ژیگس میخواهد که به خوابگاهشان بیاید و مخفیانه ملکه را ببیند. ژیگس میداند که این قانونشکنی است و نمیخواهد تن دهد اما شاه مجبورش میکند. ملکه را میبیند اما ملکه هم متوجه حضور او میشود و میفهمد که آمدوشد ژیگس بدون خواست شوهرش ناممکن بوده است. فردا ملکه ژيگس را میخواهد و در مقابل این انتخاب میگذارد که کشته شود یا شوهر را بکشد و او را و پادشاهی را بگیرد. ژیگس با اکراه انتخاب میکند که شاه را بکشد. بعدا هاتف دلفی مشروعیت او را برای پادشاهی تأیید میکند. شل در تفسیر این قطعه میگوید باورپذیرکردن کامل چیزی به معنی مرئیکردن آن یا حجاببرگرفتن از آن است. روایت هرودوت بر تقابل دیدنی و نادیدنی تأکید دارد. به لحاظ تاریخی نادیدنیبودن حاکم، یکی از پایههای چیزی است که آن را تحول بوروکراتیک مینامیم: بوروکراسی به معنی گردش کاری که در آن مرکز واحد قدرت که تصمیماتش را اعمال میکند – در صورت وجود – به چشم نمیآید. دو پایه حکومت بوروکراتیک منوط به این دو پایه است: ۱) پدیدآمدن انواعی از نمادگذاریها بهمانند پول؛ ۲) نادیدنیبودن نسبی حاکم.
در جمهوری افلاطون دو اصل ساختاری وجود دارند که هر دو درباره ارزش حرف میزنند: پول و فلسفه. در کتاب اول «جمهوری»، سفالوس، اشرافی پیر، فکر میکند ثروتش میتواند او را از دیده انتقامجوی هادس پنهان کند. با داشتن قدرت انجام کار بدون دیدهشدن؛ قدرت عمل نامرئی، انسان از هرگونه قید اخلاقی که جامعه بر او گذاشته است رها میشود. گلاوکن در کتاب دوم «جمهوری»، ژیگس را دارنده چنین قدرتی میداند. نامرئیبودن اجازه میدهد بدون اینکه به شخص یا اعتبارش لطمهای وارد شود دست به اعمال شرورانه بزند. اما چنین کسی برای آنان که از وجودش آگاهند مرئی است؛ بهمانند روح/ نفس است که از وجودش آگاهیم و قضاوتش میکنیم.
در حکایت افلاطون ژیگس چوپان است. وقتی گوسفندان را به چرا برده است زمین شکاف میخورد و و در آن چیزهایی میبیند از جمله جنازهای با یک حلقه بر انگشتش و آن را برمیدارد. از نظر یونانیان هر گنجینهای در دل زمین به شاه تعلق داشت؛ به این ترتیب ژیگس حلقهای را که به شاه تعلق داشته میدزدد و قانونشکنی میکند. در محفلی که چوپانان به شاه گزارش میدهند ژیگس کشف میکند که حلقه با چرخشی میتواند او را مرئی یا نامرئي کند. نامرئیبودن فرد را تبدیل به جاسوسی قوی میکند و دیگران را در برابرش آسیبپذیر. از دید افلاطون اندیشیدن است که این نامرئی را مرئي میکند. حلقه، ژیگس را قادر میکند در ملک و خانه شاه غوغایی برپا کند و هر دو را از آن خود کند. به این ترتیب ژیگس بر نوموس (قانون) غالب میشود. غالبشدن بر نوموس غایت جباریت است.
از نظر یونانیان باستان جباریت و نامرئیبودن با هم پیوند خوردهاند. پیش از پول معاملات دیدنی بودند، با «سمبل»هایی که جزئی از آنها بین دو طرف ردوبدل میشد و در حضور شاهدان انجام میشدند. پول معاملات را نادیدنی میکرد چون معامله بیشاهد انجام میشد و پول نشانی را از کسی که خرج کرده بود حمل نمیکرد پس منشأ و مقصود خرجکردنش پوشیده میماند. به این ترتیب در کنار نوشتن و خط که قدرت شاه را منتقل میکرد پول نیز ابزاری دیگر بود که قدرت نادیدنی میآورد.
افلاطون به سوفیستها حمله میکند چون پول را با «حکمت» مبادله میکنند؛ آنها حرفی میزنند که در بازار خریدار دارد و بنابر وضع بازار حرفشان عوض میشود. به این ترتیب جبار و سوفیست وجه مشترکی مییابند: ژیگس این قدرت را داشت که غیرحقیقی را حقیقی وانمود کند. سوفسطایی نیز به قول ارسطو کسی است که از حکمتی واضح ولی غیرحقیقی پول میسازد. سوفیست هم یک کاسبکار صرف است. سوفیست نشان داد که حکمت را میتوان با پول خرید. به این ترتیب پول معیار حکمت شد. پول تعیین کرد چه حکمتی رواج یابد. درحالیکه برای فیلسوف خیر اصل اساسی است، برای سوفسطایی کاسبکاری اصل است. او در پی حکمراندنی چون ژیگس است. کاری که سقراط و افلاطون در مقابل سوفسطاییان میکنند این است که افلاطون دیالکتیکی بین دیدنی/ ندیدنی برقرار میکند که اینبار فیلسوف استاد آن است. در نظریه ایدهها سقراط معتقد است که ایدهها نادیدنی هستند؛ درحالیکه اشیاء فینفسه دیدنی هستند و میگوییم که اشیا دیده میشوند. فلسفه در پی دیدنیکردن ایدههاست. همانطورکه ژیگس هرودوتی، زیبایی و شرم ملکه را میبیند، یا هادس فساد را در ارواح میبیند، فیلسوف هم ایدهها را میبیند. مارک شل، فیلسوف را در تمثیل غار افلاطون در برابر ژیگس در داستان گلاوکن قرار میدهد. فیلسوف خورشید را میبیند و برای ترغیب دیگران به غار برمیگردد ولی ژیگس که به داخل شکاف رفته و با یافتن حلقه میتواند نادیدنی شود، میتواند از مردم آنچه را که میبیند پنهان دارد و به این وسیله دستاندازی کند. به این ترتیب سقراط دیالکتیک دیدنی و نادیدنی را که از پول و تبادل بر اساس آن برمیآید درونی و معکوس میکند. به این ترتیب اگر بتوانیم تفسیرهای سیفورد و شل را در امتداد هم بگذاریم میتوانیم بگوییم با نوعی پیشرفت فلسفی در یونان از پیشاسقراطیان تا افلاطون مواجهیم که یکسره تحتتأثیر پول بوده است: در پیشاسقراطیان در سطح فراهمکردن زمینههای مفهومی، و در افلاطون در سطح تأمل در دیالکتیک پول و جامعه و بهرهگیری از دیالکتیکی مشابه برای صورتبندی مسئله عدالت و نیل به حقیقت.
نظر شما