شناسهٔ خبر: 223 - سرویس آرشیو
نسخه قابل چاپ

حرفی نو از جنس جامعه

حرفی نو از جنس جامعه

هستی دفتری

اولین بار همیشه سخت است، اما شانه هایت که به سنگینی بار عادت کرد، نبودش حس فقدان است... فقدان چیزی که باید می گفتی، که باید می شنیدی، حداقل برای ما که می نویسیم، ننوشتن از برخی مسائل فقدان عظیمی است. باید بدانی که حق اولین نوشته را کدام کلمات ادا می کنند. پس باید شروع کرد و با نگاه دیگری نوشت، با نگاهی نو... چند روز پیش قبل از آخرین امتحان ترم، بچه ها دور هم نشسته بودند و گزارش هایشان را برای هم می خواندند؛ با سوژه های معضلات اجتماعی. گوش می کردم و سعی می کردم با هر کدام از آنها شخصیت های درگیر معضل شوم، اما یک چیزی کم بود... نوشته ها متنوع بود، توصیف های خوبی داشت و فضا را خوب برای خواننده مجسم می کرد، اما یک چیزی کم بود که دانستم چیست: درد؛ حس درد نداشت، حس اندوه نداشت، آخر مگر می شود معضل اجتماع دردناک نباشد؟ اگر درگیر باشی، اگر یکی از این معضل ها یقۀ تو یا برادر یا خواهرت را بگیرد، دردش را حس نمی کنی؟ چرا، اگر درد و اندوه نداشت اسمش معضل نمی شد، اگر درد نداشت و مجبور نبودی به دنبال راه حلی بگردی تا از گردابش فرار کنی، اسمش مسئلۀ اجتماعی نبود... معضل و مسئله اجتماعی یعنی همین؛ مشکلی هست که حتی اگر تو را به دام نیاندازد، دردام افتادن دیگری تمام جامعه را درگیر می کند، و این است آن نکته ای که استاد را وادار می کند یک ترم تمام به ما یاد بدهد چگونه از مسائل اجتماعی بنویسیم، و چگونه نوشتن ما به حل مسئله کمک کند... هر روز شهر را که از دور می بینم فریادی را می شنوم که در هیچ روزنامه و رسانه ای شنیده نمی شود. هر روز مردان بسیار، زنان بسیار و کودکان بسیاری هستند که داد می زنند : معضلات اجتماعی! اما گوش دل می خواهد تا بشنوی... باید حرف دیگری باشد، حرفی که حساب است، نه گله و شکایت از فلان مقام و فلان سازمان و شهر و مملکت، باید گله ای باشد از خودت دوست من، تا اگر من نوشتم و حرفی زده شد، جرقه ای را در ذهنت چراغی کنی که شاید راه یک نفر را روشن کند، باید گله ای باشد از تو پدر من، تا به من یاد بدهی جامعه یعنی خانه یعنی خانواده، باید حرفی باشد با تو خواهر و برادر من، تا بجز رنج خود، مسئولیت رنج جامعه را نیز اندکی بر دوش خود احساس کنید نه اینکه هر کدام مقصر را در پله های بالایی ببینیم که چون دستمان بهشان نمی رسد بجز بد و بیراه گفتن، کاری نکنیم. قرار است همین جا نوشته شود، از مشکلات من، از مشکلات شما، که باهم جامعه را تشکیل می دهیم. قرار است طور دیگری نگاه کنیم، و واقع بین باشیم و بالغ. و اگر پای یکی خم شد، از ناهمواری راه نگوییم، از دستی بگوییم که باید دست می گرفت و به پا می کرد. می خواهیم از مسائلی حرف بزنیم که کلید قفل هایش دست آن بالایی ها که همیشه ازشان انتظار داریم نیست، اینبار قرار است از خودمان انتظار بکشیم. مسائلی که کلید قفل هایش دست من و شماست، کلیدش دست فرهنگ است، دست فرهنگ امروز ما.