شناسهٔ خبر: 11641 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

میشل فوکو: شخصیت خمینی پهلو به افسانه می‌زند

فوکو نوشت: ایرانی‌ها هم مثل دانشجویان اروپایی دهه ۶۰ همه چیز را می‌خواهند، اما برخلاف آنان، این همه چیز، «آزادی امیال» نیست، بلکه آزادی از هر چیزی است که در کشورشان و در زندگی روزانه‌شان نشانه حضور قدرت‌های جهانی است.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ فوکو «رهبر اسطوره‌ای شورش ایران» را اینگونه آغاز می‌کند: یک سال پرآشوب در ایران رو به پایان می‌رود. ...حکوکتی نیمه‌لیبرال جای خود را به حکومتی نیمه‌نظامی سپرده است. در واقع هیچ جای کشور در امان نمانده است: شهرها، روستاها، مراکز مذهبی و مناطق نفتی، بازارها، دانشگاه‌ها، کارمندان، روشنفکران. حتی موش‌های طبقه مرفه هم دارند کشتی را ترک می‌کنند. یک قرن تاریخ ایران دستخوش تردید شده است: توسعه اقتصادی، استیلای خارجی، نوسازی، خاندان سلطنت، زندگی روزمره، آداب و رسوم. «نفی مطلق».

او به دنبال این توصیف اغراق‌آمیزش از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران تلاش می‌کند خود را یک پیشگو معرفی نکند، کسی که می‌تواند «تاریخ آینده» را بنویسد. سعی فوکو بر این است که تنها آنچه را می‌بیند و می‌فهمد روایت کند؛ «دوست دارم بکوشم چیزی را که دارد رخ می‌دهد، دریابم، چون این روزها هیچ چیز به سرانجام  نرسیده و طاس‌ها هنوز از چرخش بازنایستاده‌اند».

فوکو نشان می‌دهد که اگر چه تاریخ نمی‌تواند ثابت کند ایران در دوره‌های مشخص یک مستعمره تمام‌عیار بوده، اما اثبات این حقیقت در تاریخ این کشور دشو.ار نیست که «ایران در بیشتر برهه‌ها دارای نظام سیاستی وابسته بوده است» حتی حزب‌های سیاسی ایران هم همواره قربانی سیاست‌های وابسته این کشور بوده‌اند و تازه‌ترین شکل این قربانی شدن، در چیزی که ایرانیان به آن «رژیم شاه» می‌گویند رخ داده است. در این دوران اخیر حزب‌ها به بیان فوکو قربانی یک «دیکتاتوری وابسته» شده‌اند. او ادامه می‌دهد که برخی از این احزاب سیاسی به نام «واقع‌بینی»، استقلال را فدا کرده‌اند و برخی هم به نام همان «واقع‌بینی»، آزادی را.

با این حال فوکو یادآور شده در چنین شرایط بحرانیی آنچه در میان همه ایرانیان از همه قشرها و طبقه‌ها امروز همه‌گیر و چشمگیر است، «نفی رژیم» است. از نظر او نفی همه‌گیر رژیم پهلوی در ایران پدیده‌ای عظیم و اجتماعی است که نه نظیری دارد و نه جلوه و تظاهری. این خواستی جمعی است و کاملا یگانه. وی نوشت:

پزشک تهرانی و ملای شهرستانی، کارگر نفت و کارمند پست و دانشجوی چادری، همه یک اعتراض و یک خواست دارندو در این خواست چیزی هست که مایه تشویق خاطر است، همیشه صحبت از یک چیز است، یک چیز واحد و بسیار مشخص: «شاه باید برود».

فوکو در ادامه خاطرنشان کرده که این چیز واحد، صرفا «یک» چیز نیست، بلکه ایرانیان به نحو مشخص آرمان‌ها و ایده‌های متعدد و فراگیری را از قِبَل این یک خواست، دنبال می‌کنند. ایده‌هایی که از نظر فوکو به سطوح خودآگاه ذهن ایرانیان رسیده است:

برای مردم ایران، این چیز یگانه معنی‌اش همه چیز است: پایان وابستگی، از میان رفتن پلیس، توزیع مجدد درآمدهای نفتی، تعقیب عوامل فساد، فعال شدن دوباره اسلام، یک شیوه زندگی جدید، روابط جدید با غرب، کشورهای عرب و آسیا و غیره. ایرانی‌ها هم کمی مثل دانشجویان اروپایی دهه 60 همه چیز را می‌خواهند، اما این همه چیزی که می‌خواهند «آزادی امیال» نیست، بلکه آزادی از هر چیزی است که در کشورشان و در زندگی روزانه‌شان نشانه حضور قدرت‌های جهانی است.

فیلسوف پست‌مدرن فرانسوی پیوند مردم با روحانیت و ارادت همگان به امام خمینی(ره) را در همین معنا می‌جوید؛ گویا فوکو به این می‌اندیشید که مردم ایران به این خاطر به آغوش امام خمینی پناه می‌جویند که در آنجا نشانه‌‌ای از حضور قدرت‌های جهانی نمی‌بینند و برخلاف اعضای احزاب و جریان‌های روشنفکر و غیرروشنفکر فعال در آن دوره، امام(ره) را به هیچ وجه کارگزار آن قدرت‌ها نمی‌دانند. فکو اینگونه می‌نویسد:

از اینجاست نقش شخصیت آیت‌الله خمینی که پهلو به افسانه می‌زند. امروز هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی‌ای، حتی به پشتیبانی همه رسانه‌های کشورش نمی‌تواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند.

نظر شما