شناسهٔ خبر: 13497 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

درد و دل‌های آخرسالی محمود دولت‌آبادی

فیلم گوزن ها وقتی ساخته شد من در زندان بودم. پدرم روی تخت بیمارستان افتاده بود و خانواده ام هم در شرایط مناسبی به سر نمی برد. کیمیایی نمی توانست در آن شرایط حالی از خانواده من بپرسد؟ سراغی از پدرم بگیرد؟ آخر این سینما چه دارد؟

به گزارش «فرهنگ امروز»؛ به نقل از شبکه ایران؛ محمود دولت آبادی سال هاست دل خوشی از سینما و سینماگران ندارد و علت آن را هم تجربیات تلخش از همکاری با سینماگران و البته استفاده از آثارش بدون نام بردن از آنها عنوان می کند. نویسنده کلیدر در گفت و گو با سالنامه 93 روزنامه شرق حرف های تازه ای درباره این مسئله بیان کرده و از فیلم هایی که کارگردانانی چون مسعود کیمیایی، حمید سمندریان و یدالله صمدی بر اساس داستان ها، طرح ها و فیلمنامه های او ساخته اند و اینکه نه تنها نامی از او در تیتراژ نبرده اند بلکه از او اجازه هم نگرفته اند، سخن گفته است.

دولت آبادی در این مصاحبه و در پاسخ به سوالی درباره دلایل رویگردانی اش از سینما گفته است: در شرایطی که نیاز به پول داشتم آوسنه باباسبحان را به سینما دادم به کارگردان مسعود کیمیایی. آوسنه باباسبحان را 10 هزار تومان فروختم.

کیمیایی فیلم خاک را با اقتباس از آن داستان ساخت که متاسفانه به آن وفادار نمانده بود و نارضایتی خودم را همان موقع طی نوشته ای ابراز کردم.

وی در ادامه می گوید: در همان سال ها نمایشنامه ای نوشته بودم به نام تنگنا. وقتی به زندان افتادم این نمایشنامه بدون اجازه من به فیلم برگردانده شد و نامش شد گوزنها، آن هم بدون هیچ اشاره ای به نمایشنامه و نویسنده اش.

نویسنده رمان سلوک در بخش دیگری از سخنانش به ماجرای نوشتن سربداران نیز اشاره می کند: گمانم سال 56 بود که به درخواست محمدحسین پرتوی طرح سریالی را برای تلویزیون ملی ایران نوشتم. طرح من آماده و فصل اول آن نوشته شد. محمدحسین پرتوی به واسطه خواهرش نصرت که قول داده بود مراعات امانت داری را بکند نسخه زیراکسی فیلمنامه را با خود به تلویزیون برد - بی هیچ قرارداد یا پیش پرداختی - مدت ها گذشت. بالاخره خبر آوردند که تلویزیون با این موضوع که دولت آبادی سربداران را بنویسد مخالف است و موضوع مسکوت گذاشته شد تا سال 58.

وی در ادامه سخنان خود را این گونه ادامه می دهد: حالا انقلاب شده بود. بار دیگر پرتوی پیدایش شد و این بار گفت قرار است سربداران ساخته شود. کارگردانش را هم گذاشته اند محمدعلی نجفی. از من دعوت کرد که به دفتری در بلوار کشاورز رفتم. ملاقات و چای و گفت و گو. بعدها خبردار شدم که به آقای نجفی م گفته اند فلانی - یعنی من - نباید سربداران را بنویسد. من به کار خود بازگشتم و سربداران به راه خود رفت و نتیجه آنکه نویسنده سریال شهر من شیراز که پیش از انقلاب از تلویزیون پخش می شد نویسنده فیلمنامه سربداران شد. از آن زمان دیگر دیگر از پرتوی خبری نشد.

دولت آبادی درباره فیلم اتوبوس ساخته یدالله صمدی نیز حرف های زیادی دارد: اتوبوس هم نوشته من است. سال 59 داریوش فرهنگ به اتفاق همسرش سوسن تسلیمی به خانه من آمدند. به توصیه بیضایی از من خواست فیلمنامه ای بر اساس طرحی که به بیان وی در گذشته به شکل واقعی رخ داده بود بنویسم. من آن را نوشتم. فیلمنامه را داریوش فرهنگ به مدیر شبکه دوم تلویزیون داد - آقای حسین جلایر - ایشان خواند و پسندید و حتی پیش پرداخت هم به من دادند به گمانم.

وی ادامه می دهد: بعد فیلمنامه را به شبکه یک تلویزیون دادند. در آنجا بار دیگر با نام من مخالفت شد. این را داریوش فرهنگ تلفنی به من خبر داد. با این خبر گمان کردم این فیلمنامه هم می رود کنار گاواره بان و سربداران اما چند ماه بعد مطلع شدم فیلمی با همین نام در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است که فیلمنامه نویس آن دیگری است! (داریوش فرهنگ) به آن فیلم چند جایزه سیمرغ دادند اما من تا 72 ساعت دچار سردرد بودم.

نویسنده رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده از سرقت علی ژکان و حمید سمندریان نیز حرف می زند: در همان سال که پرتوی برای سربداران به منزل ما می آمد علی ژکان هم مدام همراه او بود. سال ها بعد فیلمی با سرمایه بنیاد فارابی ساخته شد به کارگردانی علی ژکان به نام مادیان. فیلمنامه اش را خودش نوشته بود. بی هیچ اشاره ای به اقتباس آن، او خودش را شاگرد من می دانست و به این شاگردی می بالید. بی هیچ اجازه ای نیمه دوم کتاب جای خالی سلوچ را به فیلم برگردانده بود. شکایت کردم به وزارت ارشاد؛ او معترف شد که این کار را کرده است و اجازه خواست جبران کند و غرامت بپردازد. از آن تاریخ سال ها گذشته است و دیگر هیچ خبری نشد.

دولت آبادی حرف هایش را این گونه ادامه داده است: حمید سمندریان هم از روی طرح فیلمنامه هیولای من که به درخواست خودش نوشته بودم فیلمی ساخت با نام همه آرزوی زمین که در تیتراژ آن هیچ اشاره ای به من و حقوق من نکرد. نه اجازه گرفت و نه حرفی زد.

نویسنده رمان جای خالی سلوچ از کیمیایی نیز با این سخنان گلایه می کند: فیلم گوزن ها وقتی ساخته شد من در زندان بودم. پدرم روی تخت بیمارستان افتاده بود و خانواده ام هم در شرایط مناسبی به سر نمی برد. کیمیایی نمی توانست در آن شرایط حالی از خانواده من بپرسد؟ سراغی از پدرم بگیرد؟ آخر این سینما چه دارد؟ به خودم گفتم با توجه به شرایط اگر می خواستی نام من را روی فیلم نگذاری اشکالی ندارد نگذار اما می بینی که من در زندانم لااقل سراغی از پدر و مادرم می گرفتی که بسیار دل نگران بودند و تنگدست هم.

وی سخنانش در این زمینه را با این حرف ها به پایان می رساند: شاید رعب و ترسی که ساواک در جامعه ایجاد کرده بود به خصوص در میان ارباب هنر و ادبیات می تواند توجیه کند برخی رفتارها و کردارها را! ... البته عادی و به هنجار بودن و زیستن هم بسیار مشکل است.

نظر شما