به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ پلیس ربات یا روبوکاپ اولین بار در سال ۱۹۸۷ به کارگردانی پل ورهوٍن ساخته شد. این فیلم موفقیت بسیار خوبی در دهه ۸۰ داشت بعد از این موفقیت دو نسخه ۲ و ۳ از این فیلم توسط کارگردان و نویسندهای دیگر ساخته شد که نتوانست موفقیت قسمت اول را کسب کند.
در سال ۲۰۱۴ این فیلم به همان اسم قسمت اول یعنی RoboCop منتشر شد. کارگردان دهه ۸۰ این فیلم کسی بود که در سال ۱۹۹۰ فیلم Total Recall را ساخت که در سال ۲۰۱۲ نسخه دیگری از این فیلم ساخته میشود.
داستان فیلم RoboCop ۲۰۱۴ در یک خط بر این اساس است که مقامات آمریکایی با دست یابی به تکنولوژی و استفاده از رباتها به عنوان نیروی کمکی پلیس در پی کم کردن جرم و جنایتاند چرا که زندگی شهروندان آمریکا برای مقامات آمریکایی بسیار ارزش دارد. اما این تکنولوژی در خود آمریکا استفاده نمیشود و به جای آن در کشورهای دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. چرا که ۷۲ درصد مردم آمریکایی بر این باورند که رباتها قابل اطمینان نیستند چرا که احساس ندارند. به همین جهت شرکت سازنده رباتها با کمک یک پزشک تصمیم میگیرد یک ماشین را در بدن یک انسان قرار دهد.
خط اصلی فیلم بر این اصل تکیه دارد که وجه تمایز یک انسان با ماشین تنها در قدرت تصمیم گیری آنهاست. چرا که پلیس ربات یا افسر پلیس، الکس مورفی بعد از حادثه بمب گذاری تنها مغز و ششهایش در محفظه آهنی باقی میماند.
این مسئله یعنی اینکه اگر ما به واسطه مغز توانستیم یک ربات با احساس ایجاد کنیم، بنابراین ربات روزی میتواند مانند انسان فکر کند و مانند او شود؛ چرا که انسان با پیشرفت تکنولوژی میتواند چیزی مثل مغز را طراحی کرد. در فیلم بارها تکیه میشود که منشا وجودی «خود» مغز است و این مغز و خاطرههای درون آن است که یک «خود» را میسازد. بر همین اساس القا میشود که روحی وجود ندارد و اگر انسان توانسته و خواهد توانست اینچنین پیشرفت کند که رباتی مثل انسان بسازد، بنابراین خدایی نیز وجود نخواهد داشت. این دو تفسیر یعنی عدم وجود خدا و به واسطه آن عدم وجود روح از القاهای پنهان فیلم میباشد. نمونه بارز این القا در سریال Almost Human شبکه Fox (تهیه کننده اجرایی این سریال J. J. Abrams است) به روشنی دیده میشود.
خط دوم فیلم در مورد دیترویت است. داستان حال فیلم در سال ۲۰۲۸ یعنی ۱۴ سال بعد رخ میدهد. زمانی که آمریکا همچنان به عنوان یک قطب اقتصادی و نظامی در حال حیات است. داستان فیلم در شهر دیترویت (در داستان فیلم دهه ۸۰ نیز شهری که داستان در آن رخ میدهد دیترویت است) رخ میدهد.
دیترویت شهری در ایالت میشیگان ایالات متحده است که بزرگترین شهر صنعتی آمریکا بود و لقب پایتخت صنعتی قرن ۲۰ را نیز داشت. دیترویت نماد پویایی اقتصاد در ایالات متحده بود. این شهر در جولای سال ۲۰۱۳ با بدهی و معوقاتی بیش از ۲۰ میلیارد دلار اعلام ورشکستگی کرد. این ورشکستگی با مهاجرت ساکنان دیترویت همراه شد، به شکلی که شهر را به شهر ارواح مبدل کرده است. امروز در دیترویت وضع جرم و جنایت بسیار وخیم است و به دلیل کاهش نیروهای خدمات شهری، شهر وضعیت نرمال خود را از دست داده است.
در فیلم، دیترویت سال ۲۰۲۸ وضعیت اقتصادی مناسبی دارد و این شهر ظاهرا بعد از ورشکستگی سال ۲۰۱۳ دوباره احیا شده است.
در آغاز میتوان اینگونه برداشت کرد که فیلم میخواهد با به تصویر کشیدن رشد اقتصادی دیترویت مردم آمریکا را به سوی این شهر سوق دهد تا بلکه دیترویت دوباره زنده شود. ثانیا اینگونه میتوان گفت که ایالات متحده توانسته از بحران اقتصادی سراسری، گذر کند و خارج شود.
خارج کردن ایالات متحده از بحران در شرایط کنونی تنها توسط یک عامل امکان دارد و آن هم جنگ نظامی است. به نوعی میتوان اینگونه گفت که غرب هیچگاه دست به جنگ نمیزند مگر آنکه در وضعیت بسیار خوب یا بسیار بد باشد.
دقایق اولیه این فیلم مربوط به حضور نیروهای آمریکایی در تهران است. جایی که رباتها امنیت شهر را حفظ میکنند. در این دقایق القا میشود که آمریکا پس از جنگ با ایران، حکومت جمهوری اسلامی را از میان برداشته و خود امنیت شهرها را با رباتها تامین میکند. این انگاره را میتوان با برچسبهای پاره شدهٔ «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» به خوبی تشریح کرد.
چرا که این گونه برچسبها معمولا توسط نیروهای کوچک و مخالف بر روی دیوارها نصب یا اسپری میشود. انگاره دومی که شکست ایران از آمریکا را القا میکند، عملیات انتحاری چند ایرانی علیه آمریکاییها است که با نصب بمب بر روی بدنشان این عملیات را انجام میدهند. بنابراین آمریکا توانسته با جنگیدن و پیروزی دربرابر ایران خود را از بحران نجات دهد.
از نکاتی که میتوان در این چند سکانس اشاره کرد عربی سخن گفتن رباتها و دعوت به آرامش است؛ به گونهای که ربات میگوید «السلام علیکم». این گونه تحرکات، پروژه «عرب نشان دادن ایرانیها» را مطرح میکند به عنوان مثال این مسئله در سریال Homeland و Battlefield ۳ به خوبی مشهود است. یکی از روشهایی که آمریکا میتواند به جامعه غربی القا کند که ایرانیها منشاء تروریستاند، این است که به آنان القا شود ایرانیها نیز عرب هستند. از آنجایی که تصویر عرب در جامعه غربی یک تصویر تروریست است، بنابراین با عرب نشان دادن ایرانیها آنان نیز بیش از پیش تروریست میشوند. از دیگر نمادهای عرب نشان دادن ایرانیها استفاده مردم از کلاه عرقچین (Taqiyah) مشهور مسلمانان در فیلم است. که این کلاه امروزه کمتر در ایران استفاده میشود و در میان کشورهای عرب بیشتر رواج دارد.
یکی از نکاتی که قابل توجه است استفاده از ساموئل جکسون به عنوان مجری یک برنامه است. ساموئل جکسون کسی است که حضور درخشانی در فیلمهای ضد اسلامی دارد. یکی از بارزترین فیلمهای وی Unthinkable محصول ۲۰۱۰ آمریکا است که در مورد یک تروریستی است که ۳ بمب در آمریکا کار گذاشته است. از دیگر فیلمها میتوان به Iron Man اشاره کرد که در این فیلم چند بار از ایران به عنوان یک قدرت مقابل آمریکا و به نوعی یک تروریست یاد میشود.
از دیگر نکاتی که در باب جامعه جهانی میتوان به آن اشاره کرد، انگارهٔ سلطه آمریکا بر کل جهان است. البته این انگاره به خوبی تشریح نمیشود. دکتر نورتن، پزشکی که الکس مورفی را دوباره به زندگی بر میگرداند، تمام عملها و طراحی ربات پلیس را نه در ایالات متحده بلکه در چین انجام میدهد.
این انگاره با به تصویر کشیدن کارکنان چشم بادامی و کشاورزان در ابتدا مطرح میشود و وقتی که دکتر نورتن برای تست کردن ربات به آمریکا میآید صاحب شرکت به او میگوید که به چین برگرد و ربات را اصلاح کن. از این مسئله میتوان اینگونه برداشت کرد که اگر ایران توسط آمریکا فتح شده و شرکت سازنده برای کم کردن هزینههای عامل نیروی انسانی ساخت ربات را در چین انجام میدهد، بنابراین احتمالا کل دنیا تحت سلطه آمریکا است. تصویری مخالف این انگاره در فیلم لوپر (Looper) محصول ۲۰۱۲ آمریکا مطرح میشود که زمان حال این فیلم ۳۰ سال بعد است و نشان میدهد که ایالات متحده از جهت اقتصادی نابود شده و دچار بحران انرژی است و در عوض چین ابرقدرت جهان شده به طوری که پول رایج در آمریکا پول چینی است.
نظر شما