شناسهٔ خبر: 16093 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ناگفته‌های اولین زن اتمی ایران پیش روی آمریکایی‌ها

خاطرات ناهید یوسفیان که در ایران با عنوان «زیتون سرخ» منتشر شده بود، قرار است در آینده نزدیک توسط انتشارات مزدا در آمریکا با عنوان "Red Olive" منتشر شود. این دومین کتاب از خاطرات زنان در جنگ هشت ساله است که به آمریکا راه می‌یابد.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ مجموعه خاطرات ناهید یوسفیان با عنوان «زیتون سرخ» توسط انتشارات مزدا در آینده نزدیک در آمریکا منتشر می‌شود. این دومین اثر از خاطرات زنان در جنگ تحمیلی پس از «دا» است که به دست آمریکایی‌ها می‌رسد. ترجمه این کتاب را محمدرضا قانون پرور استاد دانشگاه تگزاس به زبان انگلیسی برعهده داشته است. انتشارات مزدا این اثر را با عنوان "Red Olive: Memoirs of the Iran-Iraq War" منتشر می‌کند.

«زیتون سرخ» با نگاهی واقعیت‌گرا، یک دورنما و نگاهی کلی از داستان زندگی ناهید یوسفیان عضو سازمان انرژی اتمی ایران را پیش روی خواننده قرار می‌دهد. زندگی پر فراز و نشیبی که حتی به دو راهی انتخاب میان فرصت‌های بسیار خوب و وسوسه‌انگیز از سوی کشورهای مختلف و خدمت به وطن از سوی دیگر می‌رسد.

یاحسینی که گردآوری این اثر را برعهده داشته است، درباره این کتاب می‌گوید: «ناهید یوسفیان با موفقیت‌های بسیار در دوران نوجوانی و جوانی، سال ۵۴ از دانشگاه اهواز، رشته فیزیک فارغ التحصیلی می شود. در همین زمان با پسری به نام علی آشنا و دلباخته وی می‌شود. در جریان مبارزات انقلاب به مبارزات خود ادامه می‌دهد. سال ۵۷ ازدواج می کند و مرداد ماه همان سال در رشته فیزیک هسته‌ای در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران فارغ التحصیل می‌شود. به هیچ‌کدام از دعوت نامه های تحصیلی کشورهای مختلف پاسخ نمی‌دهد و به سازمان انرژی هسته‌ای ایران می‌پیوندد تا اینکه ماجرای جنگ ناخواسته او را در کام خود می‌کشد... .»

انتشارات مزدا در ایگاه اطلاع‌رسانی خود ضمن معرفی و شرح قسمتی از فعالیت‌های انتشارات سوره مهر و حوزه هنری در حوزه خاطرات دفاع مقدس، با اشاره به «زیتون سرخ» و شخصیت یوسفیان، این اثر را خاطره‌ای از یک زن ایرانی می‌نامد که در برهه‌ای در انقلاب شرکت کرده و در کنار آن نقش‌هایی مانند مادری را نیز برعهده دارد.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: «روز ۲۷ بهمن ۱۳۵۹، صبح علی سر کار رفت، عصر که آمد به او گفتم «باید برای روزبه شیر بخریم». اصلاً یادم نبود که آن همه شیر با خودم از تهران آورده‌ام. عجیب آن که علی هم یادش رفته بود! در تاکسی با او صحبت می‌کردم که ناگهان صدای وحشتناک انفجار از صندوق تاکسی بلند شد... صدای گریه روزبه به گوشم رسید. کمی دقت کردم، از آنچه دیده بودم وحشت کردم و بر خودم لرزیدم؛ سر علی شکافته بود و قسمتی از نیمه‌ مغزش بیرون ریخته بود. در بیمارستان دیدم شلوار روزبه خونی است. به پاهایش دست زدم. ناگهان لرزیدم. برای لحظه‌ای همه‌چیز درنظرم تیره و تار شد. فریاد زدم. پای چپ بچه‌ام نبود!»

نظر شما