شناسهٔ خبر: 17561 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

تاملی در برخی مفاهیم اخلاقی؛

در فضیلت فروتنی

فروتنی ملاک تعیین حد و حدود توانایی‌های ما چیست، خود ما یا دیگران؟ به‌عبارت‌دیگر تواضع حالت و احساسی درونی (subjective) است که ما نسبت به شخص یا اشخاص یا همه‌ی انسان‌ها در خود احساس یا ایجاد می‌کنیم یا ملاک‌هایی بیرونی (objective) از جمله تظاهرات و حالات و موقعیت‌های بیرونی معیارهای آن را تعیین می‌کند (common sense) یا فردی یا افرادی که ما در برابر آن‌ها فروتنی پیشه می‌کنیم یا باید بکنیم؟

 

 

فرهنگ امروز/حسین انصاری: فروتنی یا تواضع (humility) یکی از فضائلی است که ظاهراً بسیار مورد توجه است، اما در واقع کمتر با نوع «اصیل» آن روبه‌رو هستیم. همه از ما می‌خواهند که انسان متواضعی باشیم و اصولاً بسیاری از ما خودآگاه یا ناخودآگاه از انسان‌های متکبر بدمان می‌آید و آنان را نکوهش می‌کنیم. آنچه در این نوشتار می‌آید واکاوی فروتنی به‌مثابه یک ارزش فراموش‌شده است.

تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی         یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی                         حافظ

 

فروتنی چیست و فروتن کیست؟

آنچه در فارسی «فروتنی و افتادگی» نامیده می‌شود معادل تواضع است که لغتی عربی بر وزن تَفاعُل و به معنی در وضع خود قرار داشتن است. از همین معنای لغوی می‌توان اجمالاً تعریفی از تواضع ارائه داد: دقیقاً در وضعیتی واقعی که هستیم خود را ببینیم و متناسب با آن عمل و رفتار کنیم نه کمتر و نه بیشتر؛ به‌عبارت‌دیگر یعنی «آگاهی» به وضعیت خود و موقعیت خود و توانایی‌ها و مخصوصاً محدودیت‌های خود و عدم توانایی‌ها و ضعف‌های خود.

 

چند پرسش

ملاک تعیین حد و حدود توانایی‌های ما چیست، خود ما یا دیگران؟ به‌عبارت‌دیگر تواضع حالت و احساسی درونی (subjective) است که ما نسبت به شخص یا اشخاص یا همه‌ی انسان‌ها در خود احساس یا ایجاد می‌کنیم یا ملاک‌هایی بیرونی (objective) از جمله تظاهرات و حالات و موقعیت‌های بیرونی معیارهای آن را تعیین می‌کند (common sense) یا فردی یا افرادی که ما در برابر آن‌ها فروتنی پیشه می‌کنیم یا باید بکنیم؟

مسلماً نه مجال پرداختن به همه‌ی این پرسش‌ها در این نوشتار کوتاه وجود دارد و نه نگارنده دانش لازم را برای پرداختن به آن‌ها دارد، اما به نظر می‌رسد در پاسخ به این‌گونه پرسش‌ها می‌توان اجمالاً گفت: احساس فروتنی و تواضع را ما از جامعه می‌آموزیم و شکل و نحوه‌ی بروز دادن آن را یاد می‌گیریم و این‌ها را مثل بسیاری مسائل دیگر درونی می‌کنیم و نهایتاً این خود ما هستیم که می‌توانیم تواضع را به‌عنوان یک احساس در خود بیابیم. نکته‌ی دیگر اینکه متواضع دانستن یا ندانستن ما توسط دیگران اگرچه لزوماً مطابق با واقع نیست، اما در بسیاری از موارد راه‌گشاست و می‌تواند محک خوبی برای تشخیص «تکبر» یا «عدم تکبر» ما باشد. چه بسیار اوقات که خود ما احساس فروتنی داریم و تکبر خود را احساس نمی‌کنیم، اما چون فروتنی احساسی است که لزوماً به دیگری مربوط است و در برابر کسی معنا دارد پس لاجرم نگاه دیگران اگرچه همیشه مطابق با واقع نیست، اما غالباً ملاک مهمی است. به‌عبارت‌دیگر دیگران آینه‌ای هستند که غرور ما را بازمی‌تابانند.

 

واکاوی پدیدارشناسانه‌ی تواضع

به نظر می‌آید آنچه در ذهن ما از «انسان متواضع» در نظر است رفتارهایی است مثل پیش‌سلام بودن و اظهار افتادگی و انجام تعارفات معمول که البته با حرکات بدنی و لفظی خاصی همراه است. انسان‌هایی که فخرفروشی نمی‌کنند؛ یعنی توانایی‌های خود را مستقیم و غیرمستقیم به رخ دیگران نمی‌کشند، در جمع به دیگران هم توجه دارند و خود را مرکز و محور نمی‌بینند و همان‌گونه که خود را می‌بینند دیگران را می‌بینند و در ذهن خودشان برای خودشان برتری خاصی قائل نیستند، اگرچه به توانایی‌های خود واقفند، به‌عبارت‌دیگر خود را مساوی دیگران می‌بینند. توانایی‌های خود را ملاک برتری نمی‌بینند و ضعف‌های خود را هم ملاک کهتری و حقارت نمی‌بینند، به‌عبارت‌دیگر حکیمانه درباره‌ی نوع انسان داوری می‌کنند، انسان‌ها را و از جمله خودشان را موجوداتی کم‌وبیش ناقص می‌بینند.

 

مفاهیم متضاد

 من‌باب «تعرف الاشیاء باضدادها» شاید بهتر باشد از مفاهیم مخالف تواضع در جهت فهم آن کمک بگیریم آنچه که در زبان روزمره -البته تا آنجایی که ذهن کوچک نگارنده می‌تواند بیابد- در مقابل مفهوم فروتنی مطرح می‌شود معمولاً این‌هاست:

غرور: ظاهراً یکی از احساسات ماست. برخی روان‌شناسان آن را احساسی مستقل می‌دانند که البته ناشی از توجه والدین در دوران کودکی و احساس موفقیت فرد در زمینه‌های مختلف نسبت به دیگران است و می‌تواند در آن دوران و یا دوران بعد موجب اعتمادبه‌نفس شود و بسیار به احساس افتخار کردن نزدیک است.

تکبر: کلمه‌ی عربی بر وزن تَفَعُل یعنی احساس بزرگی کردن است بدون آنکه شایسته‌ی آن باشیم و یا در واقع همان دمیدن غیرواقعی در احساس غرور است (در این نوشتار بیشتر فروتنی را در برابر این کلمه به کار می‌بریم).

عُجب: تکبر ناشی از داشتن فضیلت بسیار و ایمان قوی‌تر و ... است.

خودپسندی و خودبینی: که البته ناشی از مقایسه‌ی خود با دیگران بدین صورت که توانایی‌های خود را دیدن و توانایی‌های دیگران را ندیدن است.

تفاخر: به رخ دیگران کشیدن برتری‌ها یا آنچه که برتری می‌پنداریم چه مستقیم و چه غیرمستقیم.

 خودمحوری: یا شاید خودخواهی فردی که مدام به خود توجه دارد و در هر جمع یا جایی که باشد می‌خواهد بیشترین لذت و منفعت را نصیب خود کند.

 خودمرکزبینی: معمولاً می‌تواند نوعی موضع فلسفی، روان‌شناختی باشد؛ یعنی توجه به خود در برابر کلیت هستی.

 

 چند نکته

  1. تفاوت تظاهرات فروتنانه در فرهنگ‌های مختلف

مسلماً تواضع و فروتنی در فرهنگ‌های مختلف فرق دارد و البته تظاهرات هم متفاوت است و به شکل‌های مختلف خود را نشان می‌دهد. مسلماً آنچه یک اسکیمو تواضع می‌نامد ممکن است با یک سرخ‌پوست و یک شهروند اروپای شمالی... تفاوت داشته باشد، اما احیاناً جوهره‌ی فروتنی بنا به تعریف در همه‌ی آن‌ها یک‌سان است.

2- تواضع به معنی انکار برتری‌ها نیست

مسلماً معنای فروتنی این نیست که فرد توانایی‌های خود را منکر شود و یا از ترس حسد انسان‌های دیگر آن‌ها را ظاهر نکند، بسیاری از اوقات آنچه در زندگی روزمره با آن مواجه می‌شویم توقع از افراد این است که توانایی‌های خود را انکار کنند تا مثلاً حسد دیگران را تحریک نکنند.

  1. توانایی ملاک برتری نیست

این عدم آگاهی آدمی به ضعف‌های خود است که البته موجب می‌شود توانایی‌های خود را ملاک برتری ببیند، این مهم به‌ویژه زمانی مهم می‌شود که فرد در واقع توانایی‌های دیگران را نمی‌بیند. عدم توجه فرد به این نکته که اگر افراد دیگر هم جای من بودند و شرایط مرا داشتند ای‌بسا مثل من بودند و بلکه بهتر موجب می‌شود که فرد انسانی توانایی‌های خود را بیش از حد بزرگ نپندارد.

 

تواضع و چاپلوسی

تواضع حتماً با چاپلوسی تفاوت اساسی دارد و بسیاری از اوقات در جامعه‌ی ما آنچه که بالادستی‌ها و مدیران و افراد دیگر از فرد می‌خواهند نه تواضع که در واقع چاپلوسی است که از ریشه با فروتنی متفاوت است. فروتنی فضیلتی است آگاهانه که از تربیت و سلامت روانی فرد مایه می‌گیرد و از سر ضعف و حقارت و خودکم‌بینی نیست بلکه از سر آگاهی فرد به داشته‌ها و توانایی‌هایش است و اینکه دیگران را مثل خود ببیند در واقع از بینش فرد و بصیرت او ناشی می‌شود. چاپلوسی در واقع از ترس و حقارت و خودکم‌بینی و خودخوارشماری ناشی می‌شود؛ لذا با تواضع اصیل میانه‌ای ندارد.

شاید به همین دلیل است که در جامعه‌ی آتنی که ارزش‌های پهلوانی تا سال‌ها حاکم بود زیاد به فروتنی توجه نشده است، اگرچه آنچه حقارت نامیده می‌شود به شدت نکوهیده گردیده است. حالتی که سقراط داشت را می‌توان عین فروتنی دانست؛ به معنای آنکه سقراط حکیم درباره‌ی جایگاه خود و موقعیت و توانایی‌های خود می‌اندیشید و سعی می‌کرد مدام خود را در جای متناسب ببیند.

 

فروتنی و ادیان

می‌توان به ضرس قاطع گفت که در تمام ادیان فروتنی فضیلتی بنیادین است و برای جلوگیری از گستاخی و عصیان انسان و در نتیجه درغلطیدنش به وادی خودمحوری و فراموشی «امر متعالی» می‌باشد. در ادیان به فروتنی و تسلیم در برابر «امر قدسی» و یا چیزی شبیه آن تأکید شده است و از اساس ادیان برای این آمده‌اند که گستاخی و خودمحوری شکننده‌ی آدمیان را مقهور کنند، البته خدای متشخص علاوه بر آنکه قابلیت آن را دارد که با انسان‌های متوسط ارتباط بیشتری برقرار کند نیز عامل بازدارنده‌ای در برابر شاخ گستاخی آدمیان است.

پرواضح است که فروتنی در میان دین‌دارن و غیردین‌دارن صورت متفاوتی می‌یابد، انسان دین‌دار همواره خود را برابر خدا می‌بیند و جهان او تنها در این شکل معنا می‌شود درصورتی‌که در میان انسان‌های غیردین‌دار بیشتر تلاش برای ارتباط با مردم و ضرورت آن و لذت و نیاز ارتباطی است که مدنظر قرار می‌گیرد و فروتنی را لازمه‌ی یک زیست اجتماعی می‌کند. اگرچه می‌توان تصور کرد که انسانی حکیم ولو بدون اعتقاد به دین در برابر عظمت هستی فروتنی پیشه کند، اما آنچه مسلم است اگر به‌نحو پدیداری ملاحظه کنیم احتمالاً اکثر فروتنان را در بین مؤمنان به ادیان می‌بینیم؛ زیرا ویژگی مشترک تمام ادیان عبارت است از: «توصیه به ایجاد احساس کوچکی در برابر امری متعالی». معمولاً در بین غیردین‌داران احتمال گستاخی و سرکشی بیشتر است. انسان دین‌مدار که مشخصاً شرط دین‌داریش در خودشکنی و فروتنی راستین است. اگر در برخی ادیان اساساً بحث از شکستن فراتر می‌رود و اصلاً بحث نفس به‌طورکلی انکار می‌شود، اما در ادیان ابراهیمی عزت نفس محترم شمرده می‌شود و بر پیراستن نفس تأکید می‌شود.

 

ریشه‌های «تکبر»، نپذیرفتن «تکبر خود» در اندیشه‌ی «یونگ»

اگر بخواهیم بر اساس کهن‌الگوی «سایه» مسئله را تحلیل کنیم ریشه‌ی بسیاری از این مسائل برمی‌گردد به عدم پذیرش ضعف‌ها و نقصان‌های خود از جمله تکبر و غرور خود. از دیدگاه یونگ «کهن‌الگوی» سایه در واقع بخشی است از ناخودآگاه ما که آنچه را نمی‌خواهیم باشیم در خود جای داده است و این عدم پذیرش غرور خود در واقع باعث ظهور آن می‌شود. به تعبیر یونگ ما تمام ویژگی‌هایی مثبت و منفی را در خود داریم و تنها با پذیرفتن سایه، «ویژگی‌هایی که جامعه آن‌ها را ناپسند نامیده است، می‌توان از شر آن‌ها در امان ماند؛ به‌عبارت‌دیگر اینکه من هم مغرور هستم باعث افکندن نور آگاهی بر آن می‌شود و علم به اینکه ما خود این نقیصه را داریم مانع از عمل کردن به آن می‌شود.»

 

تواضع در برابر همه؟

 بسیاری از ما انسان‌های متوسط تنها در برابر افرادی خاص فروتنی پیشه می‌کنیم و نه در برابر همگان. ما ناخودآگاه انسان‌ها را 2 دسته می‌کنیم، انسان‌هایی که سود و منفعت و لذتی برای ما دارند و انسان‌هایی که می‌توانند باعث سلب سود و لذت از ما بشوند و ما از سر ترس این کار را می‌کنیم. این نکته بیانگر تکبر و غرور ماست و اینکه ما افرادی را اصلاً در سطح اینکه در برابر آن‌ها رفتاری متواضعانه پیشه کنیم، نمی‌دانیم، این همان خودبینی و غرور است.

 

فروتنی و جامعه‌ی یهود

به نظر می‌رسد آن‌چنان‌که مثلاً فروتنی در جامعه‌ی آتنی هرگز یک ارزش حساب نمی‌شد و مثلاً فردی که در واقع انسانی قدرت‌طلب بود در آنجا مورد عنایت بیشتر بود و افتادگی و حقارت کلاً تقبیح می‌شد.

به‌زعم نیچه در واقع فضیلتی به نام تواضع ناشی از دین‌خویی قوم یهود و البته در موقعیت ضعف قرار داشتن آن‌ها بود و در نتیجه برای دادن آرامش به خود توسط آن‌ها تئوریزه شد و مورد عنایت قرار گرفت؛ به‌عبارت‌دیگر نیچه بر این باور است ضعف و ناتوانی قوم یهود در برابر قدرت رومیان بود که «ناتوانی» را «فروتنی» نامیدند. حتی بر فرض صحت چنین تحلیلی باید بر اینکه نکته دقت کنیم که اگر همه‌ی افراد جامعه بخواهند فروتنی را ضعف بدانند و بر طبل غرور و تکبر بکوبند چه وضعیتی پیش خواهد آمد

 

ریشه‌های اجتماعی و تاریخی تکبر

از دیدگاه روان‌کاوی و طبق نظر بسیاری از روان‌کاوان و روان‌شناسان مثل فروید و یونگ تکبر در واقع جبران حقارت آدمی در سال‌های نخستین زندگی است. از «دیدگاه آدلر» این عقده‌ی حقارت سراسر زندگی ما را شکل و جهت می‌دهد، البته تاریخ نیز در این زمینه حرفی برای گفتن حرف دارد و اینکه جامعه‌ی ایران 2500 سال تحت سیطره‌ی استبداد شاهانه بوده است و باعث شده انسان‌ها احساس حقارت تاریخی خود را به شکل غرور و تکبر بروز دهند. شاید به همین دلیل ما ایرانیان را ملتی مغرور می‌خوانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. تاریخ ادیان، جان ناس.
  2. تبارشناسی اخلاق، فریدریش نیچه، داریوش آشوری.

 

 

برچسب‌ها:

نظرات مخاطبان 0 2

  • ۱۳۹۳-۰۳-۲۷ ۱۵:۴۴ارش 0 0

    مختصر و مفید بود ...این همان نزدیک کردن فلسفه به زندگی است
                                
  • ۱۳۹۳-۰۳-۲۷ ۲۳:۴۵سعید 0 0

    خوب بود..نکته های بدیع داشت
                                

نظر شما