شناسهٔ خبر: 21615 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عملیاتی کردن وعده‌ها برای نجات اهالی فرهنگ

حسین اسرافیلی، شاعر در یادداشتی که برای ایبنا ارسال کرده است، می‌نویسد: مدیران فرهنگی برای حل مشکلات اهل قلم باید از میدان تنگ شعار دادن بگریزند و به مرحله عملیاتی کردن وعده‌ها برسند. در دوره قبل مدیرانی نالایق بر طبل حمایت از اهل فرهنگی می‌کوبیدند، ولی فقط قصد مطرح کردن خودشان را داشتند. در حالی که نویسندگان و اهالی فرهنگ نیاز واقعی به حمایت‌های مالی و معنوی دارند.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از ایبنا؛ حسین اسرافیلی یادداشتی برای ایبنا ارسال کرده است و نوشته: به گمان من هنر واقعی نیازی به شعار ندارد و هنوز به این اعتقاد دارم که شعار دادن صرف، گرهی را از مشکلات یک هنرمند واقعی نمی‌گشاید. در دوره‌های قبل بر سر هر موضوع برای شاعران و نویسندگان بر طبل می‌کوبند تا علم حمایت از هنرمندان را برافرازند. اگر بدون حب و بعض به موضوع نگاه کنیم در خواهیم یافت که این سیاست را برخی مدیران نالایق فرهنگی از ابتدای نظام جمهوری اسلامی ادامه دارند و بیشتر قصد مطرح کردن خودشان را داشتند.

این در حالی است که در حال حاضر دوران این شعارها به پایان رسیده است و بهترین این شعارها کوچکترین مشکلات اهل قلم را حل نکرده است. چند وقت پیش برای مشکلی به پنج میلیون پول نیاز داشتم. با یکی از دوستانم مشکلم را در میان گذاشتم و او مرا به معاونت اجتماعی شهرداری تهران راهنمایی کرد و گفت: «معاونت اجتماعی شهرداری تهران به هنرمندان پنج میلیون وام می‌دهد و در قبالش پنج درصد سود می‌گیرد.»

تلاش‌های این دوست برای پی‌گیری موضوع وام به ثمر رسید و به من اطلاع دادند بانکی که امور شهرداری را بر عهده دارد، در فلان شعبه به مشکل من رسیدگی خواهد کرد. وقتی به آن شعبه مراجعه کردم فرمی را به من دادند تا با توجه به مندرجات آن مدارکم را آماده کنم. کارمند آن شعبه با خونسردی هر چه تمام‌تر به من گفت که باید ضامنی دست و پا کنم. وقتی چشمم به شرایط ضامن در فرم مورد نظر بانک افتاد، متوجه شدم خودم نمی‌توانم ضامن شوم، چون بازنشسته‌ام. بنابراین برای حل موضوع باید ضامن دیگری پیدا می‌کردم که اولاً بازنشسته نباشد و دوم این‌که گواهی کسر از حقوق بیاورد.

وقتی در ذهنم تعداد معدود دوستانم را شماره می‌کردم، متوجه شدم اغلبشان مانند خودم بازنشسته‌اند. کارمند بانک گفته بود ضامن تو حتماً باید تحت بیمه تأمین اجتماعی باشد. با کوهی از مشکلات سراغ آن دوستم رفتم و دست بر قضا او هم بازنشسته شده بود. جالب این‌که اداره تأمین اجتماعی به بازنشستگان خود گواهی کسر از حقوق نمی‌دهد. فکر کردم شاید ادارات انگشت‌شماری حاضر شوند این گواهی را به کارمندان خود بدهند، اما هر چه دوست و آشنا داشتم بنا به دلایلی که به آن‌ها اشاره کردم، نمی‌توانستند چنین نامه‌ای را برایم تهیه کنند.

نکته جالب توجه این‌که بانک گفته بود دست‌کم باید دو ضامن داشته باشم. علاوه بر این‌ها در فرم مورد نظر بانک آمده بود که باید اجاره‌نامه یا سند خانه را هم به بانک ارائه دهم. اگر اجاره نامه به نام همسرم تنظیم شده، آن را هم قبول ندارند. در ضمن اجاره‌نامه باید کد رهگیری داشته باشد و این امر مستلزم آن بود که صاحب‌خانه قید ۸۰۰ هزار تومان پول ناقابل را بزند و دو دستی تقدیم آژانس مسکن کند تا اجاره‌نامه جدید صادر شود... طبعاً هیچ صاحب‌خانه‌ای حاضر به قبول این موضوع نمی‌شود. ضامن‌ها باید کمتر از ۶۰ سال سن می‌داشتند و اگر من خانه‌ای در شهرستان داشتم، بانک سند آن‌جا را قبول نداشت و فقط باید سند خانه‌ای در تهران را تقدیم بانک می‌کردیم.

نخستین پرسشی که برایم مطرح شد این بود که مگر من چند سال دارم؟ چگونه آشنایی کم سن و سال‌تر از خودم در این شهر پیدا کنم؟ من که پس از سال‌ها شعر و شاعری با دایره‌ای محدود و مشخص ارتباط داشته‌ام... دوباره به شعبه بانک رفتم و گفتم که من مانند آقای خاوری سه هزار میلیارد تومان وام نمی‌خواهم و فقط به پنج میلیون تومان پول نیاز دارم... تهیه این مدارک نیز برایم دشوار است. پیش رئیس بانک رفتم و همین حرف‌ها را به او نیز گفتم و اشاره کردم که با این پول نمی‌شود مانند خاوری به کانادا گریخت، فوقش بشود یک یخچال SIDE BY SIDE خرید!

به رئیس و کارمند بانک گفتم که شما برای دادن این وام وزنه‌ای ۷۰ کیلویی جلو پایم گذاشته‌اید. گفتم که به قول معروف اگر به لاک‌پشت هیچ کاری‌ هم نداشته باشی و فقط آن را به پشت برگردانی انگار آن را کشته‌ای! کشتن و برگرداندن این حیوان برای او مرگ است و کار شما هم به چنین شیوه‌ای شباهت دارد.

پرسشم این است که با سابقه این همه کار و انتشار چندین جلد کتاب ارزش و اعتبار پنج میلیون تومان وام را ندارم؟! اگر معاونت اجتماعی شهرداری هم از عهده این کار برنمی‌آید، وزارت ارشاد باید دفتری برای رسیدگی به چنین مشکلاتی دایر کند. وزارت ارشاد می‌تواند حتی در صورتی که شاعر و نویسنده‌ای وامش را پرداخت نکرد، در مطبوعات آن را اعلام کند. به نظرم این کار بهتر از امضا کردن چک و سفته است... حتی بهتر از این که من شاعر به دوستی رو بیندازم و او هم با وجود همه حسن نیتی که دارد، نتواند کمکی به من بکند.

دیگر آن که چرا هنوز مؤسسه‌ای برای حمایت از شاعران و نویسندگان نداریم؟ مؤسسه‌ای که بتواند ۲۰ میلیون تومان به شاعر و نویسنده این سرزمین بدهد و به او بگوید ماهانه ۳۰۰ هزار تومان بپردازد. با رایزنی و مشورتی درست با اهل قلم می‌توان به راهکار مناسبی برای رسیدگی به مشکلات مالی نویسندگان و اهل قلم رسید. نه این‌که با آبروریزی که پای نام آن بانک و مؤسسه می‌ماند، وزنه‌ای ۷۰ کیلویی را جلو پای من بگذارد و بگوید آن را ۱۰ متر به جلو پرتاب کن تا وام پنج ملیونی‌ات را آماده کنیم!

نظر شما