شناسهٔ خبر: 23351 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گزارش کتاب در رسانه‌های کاغذی

امروز شنبه بیست و ششم مهر 1393 روزنامه‌های ایران، شرق، فرهیختگان، آرمان، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با دکتر مهدی محقق، علیرضا نادری، کریم مجتهدی و عباس حبیبی بدرآبادی از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ امروز شنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۳ روزنامه‌های ایران، شرق، فرهیختگان، آرمان، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.

کتاب در روزنامه ایران

مفاخر ایران مصادره نمی‌شوند
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر با با دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت‌وگو کرده که می گوید: از دیگر اقدامات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی این بود که هر ماه ۲ کتاب در حوزه تاریخ، فرهنگ و ادب تألیف و چاپ می‌شد.
این انجمن بیش از ۹۰ سال پیش تأسیس شد و رئیسش محمدعلی فروغی بود که کتابش <سیر حکمت در اروپا> هنوز از جمله کتاب‌های منبع است. تاکنون در حدود ۶۰۰-۵۰۰ کتاب در این انجمن به چاپ رسیده است که تعدادی از آنها به دوره ریاست من مربوط می‌شود. دو همایش برگزار کردیم؛ یکی در اصفهان تحت عنوان «قُرطُِبه و اصفهان». قرطبه نام یکی از شهرهای اسپانیاست که اکنون به آن کوردوبا می‌گویند.
در این همایش ۳۰ استاد خارجی و ۳۰ استاد ایرانی در حوزه فلسفه اسلامی در چهار قرن اخیر دعوت کردیم. این‌گونه دانشمندان فقط در ایران هستند و این از امتیازات ایران است. در برخی از کشورها فلسفه را کفر می‌دانند و به صراحت ابن سینا و فارابی را ننگ عالم اسلام می‌شمارند. در صورتی که ما دانشمندان‌مان را افتخار عالم اسلام می‌دانیم. این همایش به همین منظور برگزار شد و متعاقب آن ۴۰ کتاب‌ چاپ کردیم. تاکنون سابقه نداشته است که در ایران همایشی برگزار شود و ۴۰ کتاب در پی آن همایش به چاپ برسد و هزینه برگزاری همایش‌ و چاپ کتاب‌ها را توانستیم از طرق دیگری به دست آوریم بدون اینکه از بودجه انجمن استفاده کرده باشیم.
او در ادامه گفت: مصادره نشدن چهره‌ها و مفاخر ایرانی به این است که آثار علمی را چاپ کنیم. وقتی درباره مولانا ۲۰ کتاب در آنکارا چاپ می‌شود در حالی که ما یک کتاب هم چاپ نمی‌کنیم، مسلم است که چهره‌های فرهنگی و مفاخر ما را به نفع خودشان مصادره می‌کنند.
ما آثار فارسی ابن‌سینا را تجدید چاپ کردیم تا از همین مصادره شدن‌ها ممانعت کند. الان کشورهای عربی در حال فعالیت هستند تا مفاخر فرهنگی و علمی ما را به نام خودشان ثبت کنند و بتدریج می‌خواهند ما را منزوی کنند. چند سال پیش شیخ کویت اعلام کرد که می‌خواهد صدهزار دلار به بهترین کتاب در طب اسلامی جایزه دهد. به او گفته بودند که شخصی در ایران است به نام مهدی محقق که در این مورد کار کرده است و آن‌ها هم مرا دعوت کردند. کسی که مأمور این کار بود و کتاب‌های مرا بدین منظور ارائه کرده بود گفت: «درایت و فهم شیخ ما این است که یک ایرانی را مشاور خود قرار داده به‌جای آنکه این صدهزار دلار را به فلان عرب بدهد.»

وقتی که پایان‌نامه‌ها آخرالزمانی‌اند!
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره تحصیلات آکادمیک در ایران و ارسال ۲۱ پایان‌نامه در رشته کتابداری برای مسابقه منتشر کرده که در آن می‌خوانیم: ماجرای دکترا گرفتن دکتر معین را شنیده‌اید که شش ماه امتحانات به طول انجامید و حاصلش هم البته یکی از افتخارات مسلم ایران در حوزه فرهنگ است اما کم کم سخت‌گیری‌ها، به سهل‌گیری‌ها بدل شد و آن روند پیشروی سده‌ای در قبال هر دهه، بدل شد به روند پیشروی «هر سال دریغ از پارسال» در قبال هر دهه!
عضو هیأت علمی مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران، در مراسم اختتامیه دومین جایزه ایرج افشار در حوزه کتابداری و اطلاع‌رسانی گفته است: «امسال ۲۱ پایان‌نامه در رشته کتابداری برای این مسابقه ارسال شد ولی متأسفانه آنها باعث یأس ما شدند. در برخورد اول بسیاری از آنها کنار گذاشته شد ولی در بین آنها چند پایان‌نامه درخشان هم وجود داشتند که به حوزه کتابداری ایران کمک می‌کردند… با نگاه به این پایان‌نامه‌ها متوجه شدیم که در شرایط فعلی کمیت بر کیفیت در ایران حاکم شده است. سیطره کمیت بر کیفیت از نشانه‌های آخرالزمان است.» به گمانم این جمله آخری، به‌اندازه یک صفحه کامل از بنده در این باب، اشاره‌ای دارد به اوضاع!

کتاب در روزنامه شرق

«فرانکفورت» نسخه درمان ما نیست
روزنامه شرق در صفحه هنری یادداشتی درباره نمایشگاه کتاب فرانکفورت منتشر کرده که در آن آمده است: در این دوره از نمایشگاه فرانکفورت تعدادی از خبرنگاران حوزه کتاب با حمایت وزارت فرهنگ‌وارشاداسلامی، به آن سامان اعزام شده‌اند. در لابه‌لای این اخبار و گزارش‌ها، اشارات و گلایه‌هایی هم به عدم جهانی‌شدن آثار ایرانی، عدم فروش گسترده حقوق نشر کتاب ایرانی دیده می‌شد. نشر کشورمان سال‌هاست که رفتار جزیره‌‌ای دارد، هنوز تولیداتمان به‌شدت بومی هستند و از اولین اصل بازاریابی یعنی نیاز مشتری غفلت ورزیده‌ایم و تنها به عناوین دهان‌پرکنی چون، منادی و مهد فرهنگ و تمدن در جهان، کفایت کرده‌‌ایم. سالیانی است بر این باوریم که مضامین موجود در ادبیات کلاسیک ما قابلیت عرضه در سطح جهان را دارد، اما کمتر ناشری به فکر تولید آثاری جذاب برای مخاطب غیرفارسی‌زبان بوده است. داشتن اثر هرچند با محتوای عالی به‌تنهایی کفایت نمی‌کند. ناشر ایرانی باید بتواند آثاری متناسب با ذوق مخاطب غیرایرانی با فرهنگی متفاوت فراهم آورد.
عدم حمایت شفاف و روشمند از انتشار آثار ایرانی در خارج توسط نهاد‌های دولتی نیز از نکات قابل‌توجه در این حوزه است. اینک بسیاری از کشورها با اعطای «گرنت» به انتشار جهانی آثار خود کمک می‌کنند اما در کشورمان تاکنون قدمی در این راه برداشته نشده است. به‌طور مشخص می‌توان به مصوبه شورایعالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۸۹ اشاره کرد که ضمن تصویب اساسنامه «مرکز ساماندهی ترجمه و نشر معارف اسلامی و علوم انسانی» وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات؛ ماموریت‌های بسیاری در حوزه ساماندهی و گسترش ترجمه معارف اسلامی و علوم انسانی از زبان‌های فارسی و عربی به سایر زبان‌ها و نشر و توزیع منابع ترجمه‌شده در نقاط مختلف جهان برای آن مرکز تعریف کرد. اما این مصوبه هم چندان به‌کار ناشران ایرانی نیامده و ضوابط و حمایت شفافی برای ناشران این حوزه هم اعلام نشده است.

در ایران دسترسی به کتاب‌های روز دنیا مشکلاتی جدی دارد
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی با عنوان پاتریک مودیانو و بازار کتاب در ایران منتشر کرده که در آن نوشته است: به مجرد اعلام نام آخرین برنده جایزه نوبل، بسیاری از کتابفروشی‌های تهران آکنده شده‌اند از ترجمه‌های متعددی از آثار او. معلوم می‌شود که او در ایران نویسنده‌ای شناخته‌شده و محبوب بوده است. عده زیادی از مترجمان جوان، علاقه‌مند ترجمه ادبیات روز دنیا هستند. اما این‌همه ترجمه از یک نویسنده معاصر، آن هم در زمانی که هنوز برنده جایزه نوبل نشده بود معانی دیگری هم دارد. مهم‌ترین نکته اینکه باوجود این اقبال به ادبیات معاصر دنیا، دسترسی به کتاب‌های روز دنیا به زبان اصلی و حداقل به زبان انگلیسی در کشور ما مشکلاتی جدی دارد. در حالی‌که تسلط بر زبان‌های خارجی و به‌خصوص انگلیسی در میان جوانان ما در مقایسه با بسیاری کشورهای دیگر، اگر بیشتر نباشد به‌هیچ‌وجه کمتر نیست. کتاب‌های روز و کتاب‌های پرفروش دنیا در هیچ‌کدام از کتابفروشی‌های ما در دسترس نیستند و کتابخوان‌های ما چاره‌ای ندارند جز آنکه به امید همت مترجمان بمانند تا کتاب‌های روز را ترجمه کنند. آن هم در شرایطی که بسیاری فرهنگ ما و به تبع آن، اشکالات این فرهنگ را «فرهنگ ترجمه» می‌خوانند!

کتاب در روزنامه فرهیختگان

نویسنده باید از پشت میزش جابه جا شود
روزنامه فرهیختگان با علیرضا نادری به بهانه اجرای نمایش «فرجام سفر طولانی طوبی» گفت و گو کرده که یکی از نمایشنامه‌نویسانی است که در دهه شصت و هفتاد با رویکرد به مسائل و مشکلات روز به نوشتن پرداخت و در کنار نمایشنامه‌نویسانی چون محمد چرمشیر، نغمه ثمینی، محمد یعقوبی، محمد رحمانیان، حمید امجد و... راه نمایشنامه‌نویسی در ایران را هموار کرد. نمایشنامه‌هایی چون «پچپچه‌های پشت خط نبرد»، «دو و چهار حکایت از حکایت‌های رحمان»، «سعادت لرزان مردمان تیره‌روز»، «سه پاس از حیات طیبه نوجوان نجیب و زیبا» و... از جمله آثار نادری است که در میان اهل تئاتر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.
نادری گفت: اصولا هر نویسنده‌ای وقتی قرار به نوشتن دارد باید همه چیز را در نظر داشته باشد. از جمله زبان را باید مد نظر قرار بدهد. زبان الزاما آن چیزی نیست که در پای تخت یا منبر یا کرسی شنیده می‌شود. در حمام عمومی چیزی جز زبان را می‌شنوید، زبان در سفر قابل ادراک است و در سکوت قابل تجزیه و تحلیل. مردم یک سرزمین به «جورها» و «طورها»ی مختلفی می‌گویند و می‌شنوند. مردم دیگری هم در جهان هستند که حرف می‌زنند. پیشترها هم بوده‌اند و حالا نیاکان و اجداد از دو لب نوه‌ها و نبیره و حتی ندیده هم سخن می‌گویند، بنابراین نویسنده در طول، عرض و عمق سفرهایی که می‌کند - و لزوما این سفر نقل‌وانتقال یا ترافیک از این شهر به آن شهر نیست- می‌تواند با یادآوری – بودن داوری و قضاوت درباره هرطور کم‌کم بشنود و قطره‌قطره بنوشد، هر شنیده‌ای را بفهمد، و به تدریج به معرفت کل زبان دست یابد. و لسان – شنیدن را آنقدر ارتقا بخشد تا کلمه به لقای معنا برسد. تخیل- خیال در کمک به یادآوری و ذکر کمک می‌کند و همه چیز کم‌کمک اتفاق می‌افتد. به این «طرز» زیست، «طرز» نگارش شنیده‌ها و گفتار و «طرز» برخورد با طبیعت و مردم نیوشندگی و سپس نویسندگی می‌گویم. و این‌طور فکر می‌کنم که من این شانس را داشته‌ام، هم سفر کرده‌ام و هم با آدم‌ها و مردم مختلف گفت‌وگو، و هیچ‌گاه جز یادآوری هرچه دیده و شنیده‌ام کاری را هنر نویسندگی ندانسته‌ام بنابراین تاکیدم روی این نکته است که نویسنده باید از پشت میزش جابه‌جا بشود. و هم در خودش نیز باید منقلب و منتقل بشود. شیرینی نوشتن در همین تلخی‌هاست.

فیلسوف ادیب
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه با کریم مجتهدی درباره آرا و اندیشه‌های هانری برگسون گفت‌وگو کرده که می گوید: رساله دکترای برگسون در اندیشه او اهمیت ویژه‌ای دارد و اولین کتاب مهم و اثرگذاری است که برگسون را به شهرت رساند. عنوان کتاب «داده‌های بی‌واسطه وجدان» است. او در این کتاب تلاش کرده درباره چگونگی آگاهی بی‌واسطه از جهان خارج سخن بگوید. برگسون هر چند درباره توانایی آگاه شدن با واسطه انسان از طریق حواس پنج‌گانه سخن می‌گوید ولی معتقد است نوعی شناسایی بی‌واسطه هم وجود دارد که در واقع نوعی شناسایی شهودی است.
دکتر مجتهدی در ادامه گفت: بــــرگسون کــتابی درباره خنده یا امر مضحک چاپ کرده است ولی از کتاب‌هـــای بسیار معروف او می‌توان بــــه «تحول خلاق» و «دو سرچشمه اخـــلاق و دین» اشــاره کرد. کتاب «تحول خلاق» درباره امــری است که ما در سنت فلسفی خودمان به آن «خلق مدام» می‌گوییم. زمانی که ما در سنت صدرایی یا در اندیشه دیگر فلاسفه خلق مدام را مطرح می‌کنیم یعنی خداوند هم «علت موجبه» و هم «علت مبقیه» است؛ یعنی خداوند هم خالق و هم حافظ است. البته برگسون مساله را به این شدت مطرح نمی‌کند ولی مفهوم خلق مدام نزد او را شاید بتوان این گونه معنا کرد که جهان پویاست.
دکتر مجتهدی افزود: امروزه شهرت اصلی برگسون را می‌توان به سبب سبک نگارش او دانست. معمولا فلاسفه خوب نمی‌نویسند و فیلسوف الزاما ادیب نیست. اما برگسون عمیقا ادیب است و سبک نگارش او زیبایی فوق‌العاده‌ای دارد. اگر شما بخواهید سبک نگارش را به دانشجویان فلسفه یاد دهید، یک یا دو متن از نوشته‌های او را به زبان فرانسه برای آنها تحلیل کنید، دقیقا دانشجو متوجه سبک نگارش خواهد شد. برگسون یک زبان سلیس، زیبا، اصیل و درست دارد. زبان او شاعرانه نیست ولی درست و با صلابت است؛ همان چیزی که ما در فارسی در حال از دست دادن آن هستیم. متن‌های برگسون متانت عجیبی دارد.

کتاب در روزنامه آرمان

آفرینش ادبی و تغییر ارزش‌ها و انگاره‌ها
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با عباس حبیبی بدرآبادی از شاعران دهه هفتاد گفت‌وگو کرده که از او کتاب‌ «از کلید تا آخر» در سال ۷۶ و کتاب «‌گوش درد قرن چهاردهم» در سال ۹۱ منتشر شده است. چاپ جدید از کلید تا آخر با عنوان از کلید تا آخر + تر در پاییز ۱۳۹۲ با ملحقات اضافی منتشر شد.
حبیبی گفت: کتاب تاریخ مذکر را من بیست و چهار یا پنج سال قبل خوانده‌ام ؛ متاسفانه این قدر حضور ذهن ندارم که الان در مورد کتاب مذکور صحبت کنیم. اما در چارچوب شناخت عمومی من از مقوله می‌توانم کلیاتی را عنوان کنم. اول این که تناسب با زمان را نسبت به یک دوره زمانی کوتاه بسنجیم یا یک دوره زمانی بلند. مثلا در زمان‌های باستانی که ژانرهای کلاسیک مطرح بوده‌اند و حماسه ؛ تراژدی و کمدی را داشته‌ایم و سیر تحول و آمیختگی آنها که می‌رسد به دوره شعرهای غنایی و قصه سرایی تا برسد به هنر و بوطیقای رمان نویسی و همین جور دوران‌های بعدی مدرن و پست مدرن در ادبیات. در عین حال در یک دوره زمانی کوتاه ما می بینیم که یک نویسندگان خلاقی را داریم که زبان نوشتاری آنها در آثار مختلف شان متناسب با اثر تغییر دارد. در هر حال همیشه عده‌ای به فکر ایجاد تغییر هستند و عده‌ای به دنبال تکرار و تقلید از گذشته . آفرینش ادبی مستلزم تغییر ارزش‌ها و انگاره ها و عادت های خوانش از نوشتاری به نوشتار بعدی است.

آنای باغِ سیب
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره مجموعه داستان «آنای باغِ سیب» احمد بیگدلی منتشر کرده که بیان می کند: «آنای باغ سیب» چند داستان کوتاه با مضامین مختلف است که فصل دیگری از شیوه‌های داستانگویی بیگدلی را نشان می‌دهد.خواننده با نمود تازه‌ای از رویکردهای مرگ و زندگی،عشق و نفرت،سنت و باور، قصه و حکایت، داستان مدرن و پست مدرن آشنا می‌شود و آزمون و خطاهای دیگری از داستان نویسی نوین را برداشت می‌کند. البته نویسنده با سبک نگارش جدید و زیبا و پرمفهوم راه را برای دیگر اندیشیدن باز گذاشته است. بیگدلی توانایی های قوی در چگونگی روایت‌ها و حکایت‌ها دارد. هر داستان یک پیشانی نویس دارد و به شیوه اول شخص مفرد به خواننده اطمینان بیشتری در پذیرش اثر می‌دهد.
در بدو امر از هر داستان شرحی گذارا و کوتاه ارائه می شود: داستان «درست مثل نوشتن» مقدمه شعر گونه در مورد چگونه داستان نوشتن است:«میلاد من در آن سپیده دم نخست، هم چون ستاره‌ای می درخشید؛ زیرا راوی داستان‌هایی بودم که هرگز اتفاق نیفتاده بود» ص۷ داستان«آنای باغ سیب» در منطقه‌ای بومی چشمه‌ای خشک می شود و مردم با اجرای آیین و سنت ها خواستار جوشیدن آب از چشمه می شوند که در اینجا شخصیت اصلی داستان همان چشمه است:«آنای من در این دهستان که بر دامنه تپه‌ای کم شیب چشم به آسمان دوخته،هنگامی عروس آب شد که دیگر جوان نبود»ص ۱۵ .

هر کس در تدفین مادر نگرید،خطر اعدام تهدیدش می‌کند
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره «بیگانه» اثر آلبرکامو منتشر کرده که عنوان می کند: بیگانه داستانی است با راوی اول شخص: مادرم امروز، مرد.شاید هم دیروزنمی دانم... خیلی ساده و بدون طلاکاری کردن شروع می کند.یک دفعه خواننده را هل می‌دهد وسط داستان.
خود آلبر کامودر مقدمه رمان بیگانه می گوید: «دیرگاهی است که من رمان بیگانه را در یک جمله که گمان نمی‌کنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کرده‌ام: «در جامعه ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش می‌کند»
گفته می‌شود که متن آن رگه‌هایی از اصلی ترین اصول و پایه‌های فکری فلسفه اگزیستانسیالیستی است. رمان زندگی فردی است به نام «مورسو» فرانسوی-الجزایری که در الجزایر زندگی می‌کند و علاقه‌ای هم به فرانسه ندارد. در جایی از داستان که رئیس اداره از او می خواهد تا او را به پاریس بفرستد تا در شعبه‌ای از شرکت کار کند و به تصور او باید شاد شده باشد ولی او می‌گوید:« برایم فرقی نمی‌کند و به ماری نامزد خود می گوید که خانه‌های فرانسه کوچک و تاریکند و مردمشان پوستشان سفید است ...». البته شخصیت راوی ما چیزی است برخلاف مردمان.
در بیگانه روابط است که به چالش کشیده می‌شود. روابط دوست با دوست (مورسو وریمون)رابطه زن وشوهر(ریمون وهمسرش)(مورسووماری) مادروفرزند(مادرمورسو ومورسو) و حتی پیرمرد با سگ بیمارش... رابطه‌هایی که تعریف شده همه نوعی دیگری از روابط سرد و یخ زده انسان امروزی است که همه در پلاژی به نام بیگانه جمع شده و روایت شده‌اند.

یک دقیقه عصر
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره کتاب «یک دقیقه عصر» منتشر کرده که در آن آورده است: «... اینجاست که اسطوره کتاب مقدس معکوس می‌شود، در هم ریختگی زبان‌ها دیگر یک مجازات به حساب نمی‌آید، سوژه با هم‌خانگی زبان‌هایی که در کنار هم کار می‌کنند به سرخوشی راه می‌برد. متنِ لذت‌بخش، همان بابلِ داغ‌دیده است» رولان بارت/ لذت متن/ ترجمه پیام یزدانجو. در آغازیدن از این نقل قول تعمدی آشکار هست. در واقع نوعی موضع‌گیریِ صریح وجود دارد که در مقابل تعاریفِ یکسان‌سازِ هنر مطرح می‌گردد. و نیز جهت‌گیری‌ای است که سمت و سویِ این متن را و روشی را که کتاب «یک دقیقه عصر» با آن تحلیل خواهد شد، مشخص می‌سازد. اگر هنر را به نحوی غیر‌افلاطونی چیزی به جز یادآوری فرض کنیم، بحث از سوژگیِ هنرمند، مجالِ طرح می‌یابد. اگر چه بی‌گمان این سوژگی، در تجربه خود سوژه بر تقلید نیز ابتنا دارد، یعنی برای مثال کسی که شروع به نوشتن غزل می کند و در آغاز راه است، تقلید موفّقش از حافظ یا سیمین بهبهانی، گواه بر «خلاقیتِ او نزد خودش» است، اما هنگامی که «خلاقیت سوژه نزدِ دیگران» را معیار قرار دهیم، بی‌شک از ارزش هنریِ تقلید بسیار کاسته می‌شود. بدین ترتیب آنچه سوژه بر سازنده شعر ناب را از دیگران متمایز ساخته و محصولِ وی را شایسته نام هنر می‌سازد، خلاقیت‌هایی است که نزدِ دیگران، سخنِ نو به شمار آید.

کلمات صادقانه یا غیرصادقانه!؟
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره نو شدن شعرمنتشر کرده که در آن می خوانیم: در روزگاری زندگی می کنیم که جامعه نیازمند صدق است و مردم تشنه محبت و صداقت هستند. اگر من هنرمند در حرفی که می‌زنم صادق باشم صدق من در جان کلمه تنیده می شود و درون مخاطب را دگرگون می کند. در حالی که اگر حرف و عملم یکی نباشد، مخاطبم را با دست‌های خود و با قلم خود به منافق تبدیل کرده‌ام. در چنین شرایطی بر زبان آوردن زیباترین کلمات و آیات هم به واسطه خالی بودن از حقیقت و دم مسیحایی تاثیر نخواهد داشت. اگر ما کلمات را زمینی بدانیم حقیقت و صدق هستند که بر کلمه دمیده می‌شوند و باعث پرواز کلمات می شوند. آدمیان به مرحله‌ای می‌رسند که تثبیت می شوند. این قضیه در مورد شعر و شاعری هم مطرح است. اگر قرار باشد شاعر لحظه به لحظه در حال نو شدن باشد پس کی در حال تثبیت خواهد بود.
اگر قرار باشد آدمی لحظه به لحظه در حال نو شدن باشد دیوارها بالاخره فرو می‌ریزند و همه تبدیل به دیوان شعری می‌شود. آیا می توان تصور کرد که این اشعار به وسیله نخی نامرئی به هم مرتبط نباشد. در پاره‌ای موارد نو شدن‌های مکرر چنین عاقبتی دارد. اینگونه است که کلمات صادقانه از کلمات غیر صادقانه تفکیک می شوند.

روباه و انگور
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره کتاب «روباه و انگور» منتشر کرده که در آن آمده است: «روباه و انگور» روایت دیگری است از ایزوپ، شخصیت تاریخی باستانی در قرن بیستم، اما به سبک نمایشنامه‌های کلاسیک یونانی. «روباه و انگور» داستان زندگی برده‌‌ای است ناقص‌الخلقه به نام ایزوپ که بخشیده می‌شود به یک فیلسوف یونانی به نام گزنوفان. ایزوپ با ورودش به خانه و زندگی گزنوفان، با «کلیا» همسر گزنوفان، «ملی» کنیز گزنوفان، برده حبشی و سرانجام «آگنوستوس» فرمانده سربازان مواجه می‌شود. ایزوپ با حکایت‌هایی که برای اربابش و دیگران تعریف می‌کند می‌خواهد بگوید که آزادی متعلق به همه انسان‌هاست و همه باید به آن احترام بگذارند، نه اینکه آن را از یکدیگر بگیرند. کلیا: این مرگ توست... مرگ تو، ایزوپ! بگذار به تو بگویم آدم زشت، تو زیبایی!/ ایزوپ: خواهش می‌کنم کلیا... هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند به من دست بزند. نه تازیانه‌های برده حبشی، نه دست‌های تو کلیا. نه نفرت، نه عشق. من خودم می‌روم به طرف پرتگاه... مردم ساموس و دلف! به حکایتی از ایزوپ گوش کنید: روباه خوشه انگوری را که در شاخه بلندی بود نگاه می‌کند. دستش به آن نمی‌رسد. می‌گوید هنوز نرسیده. نکته اخلاقی اینجاست. شما آزادید. گزنوفان! بدان هر انسانی مطلوبی دارد. من هم هنوز نارسم برای عشق، برای زندگی... ولی آزادم... از سر راهم بروید کنار! قربانگاه کجاست؟

کتاب در روزنامه مردم سالاری

اصول و مسائل جامعه‌شناسي
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر یادداشتی درباره کتاب «اصول و مسائل جامعه‌شناسي» منتشر کرده که در آن نوشته است: این کتاب با زباني ساده مي‌کوشد چيستي علم جامعه‌شناسي و مسائل مربوط به آن را توضيح دهد. در نخستين فصل خواننده را با تعاريف و بزرگان اين دانش آشنا مي‌کند تكوين و توسعه جامعه‏ شناسي، مقتضيات جامعه انساني، اركان نظام اجتماعي‏ و روش و نظريه جامعه‏ شناسي مورد مطالعه قرار گرفته‌اند.
کتاب اصلاحات برنامه‌اي را مورد توجه قرار مي‌دهد: زدودن خطوط جنگي- انقلابي از چهره تطور به رشد اصلاحات برنامه‏ اي وابسته است. اصلاحات برنامه‏ ا ي هم در سطح ملي و هم در سطح بين‏ المللي به حل مسائل بوم ‏شناختي (جمعيت و منابع)، فرهنگي (ملي‏ گرايي و امپرياليسم و نظامي گري) و شخصيتي (منزلت و مناعت و خرسندي) متمايل است. فرض اين اصلاحات در فرهنگي و غيرغريزي بودن جنگ و انقلاب در وجود آدمي است و لذا از اين نگره است كه مي‏ توان عادت به اصلاحات برنامه‏ اي را جايگزين ستيز و تعارضي ملي- بين‏ المللي ‏نمود. از نظر نويسنده مهم‏ترين ابزار تحقق اصلاحات اجتماعي عبارت از برنامه‏ ريزي اجتماعي است: برنامه‏ ريزي اجتماعي از اين حيث متضمن هدايت زندگي اجتماعي بر مبناي اهداف از پيش تعيين شده است.

کتاب در روزنامه شاپرک

خلاصه اي از چخوف و آثارش
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره چخوف و آثارش منتشر کرده که بیان می کند: آنتوان پاولوويچ چخوف در پايان دوران مدرسه راهي مسکو شد و به تحصيل در رشته پزشکي دانشگاه مسکو پرداخت. از همان زمان نويسندگي در مطبوعات را آغاز کرد و با نام مستعار آنتونشا خچونته مطالب و نوشته هايش را به مجلات و روزنامه ها ارايه مي کرد.
چخوف در سال ۱۸۸۴ از دانشگاه پزشکي دانش آموخته شد، اما همچنان به کار نويسندگي خود ادامه داد و به وسيله داستان ها و قطعات کوتاه طنزآميزي که به نگارش در مي آورد در مدت زمان کوتاهي موفق شد خوانندگان زيادي را به خود جلب کند.
آخرين نمايشنامه اين هنرمند " باغ آلبالو " بود که به وسيله گروه تئاتر هنري مسکو بر صحنه رفت. پس از آن بيماري بر چخوف غلبه كرد چنان که با کمک همسرش در يکي از آسايشگاه هاي کشور آلمان بستري شد اما در ژوئن ۱۹۰۴ جانش را در ۴۴ سالگي از دست داد. مرگ چخوف که در اين زمان به اوج توانايي هاي نوشتاري خود رسيده بود براي تئاتر روسيه ضايعه بزرگي محسوب گرديد.
داستان «مرغ دريايي» دختر جواني به نام نينا را بيان مي کند که در کنار درياچه اي مشغول زندگي است و علاقه زيادي به فعاليت در زمينه بازيگري و طي کردن پله هاي ترقي در اين زمينه دارد. ترپلف همسايه جوان اين دختر که به نويسندگي مي پردازد، دل در گرو عشق اين دختر دارد. او نمايشنامه اي عجيب و غريب مي نويسد و نقش اول آن را به نينا مي دهد و در کنار رودخانه به اجرا در مي آورد. آرکادينا مادر ترپلف که بازيگري قديمي است و همراه با معشوق خود تريگورين که نويسنده اي مشهور است، براي ييلاق به املاک برادرش مي رود و با تماشاي اين نمايش، پسرش را تمسخر مي کند. نينا به مسکو مي رود و در آنجا به تريگورين دل مي بازد، اما اين نويسنده پس از مدتي به سمت معشوقه خود باز مي گردد و نينا تبديل به بازيگري درجه دو مي شود. بازگشت دوباره او به زادگاهش و تجديد خاطرات براي ترپلف به خودکشي او منجر مي شود.

وقتي غرب با آثار خودمان ما را مسحور مي‌کند
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان گفت و گوی ایسنا باپريسا برازنده، نويسنده کتاب «افسانه فلک‌الافلاک» منتشر کرده که می گوید: اغلب نويسندگان ما اسطوره‌ها و افسانه‌ها را نمي‌شناسند و تصورشان بر اين است که متون کلاسيک ما متوني قديمي هستند که جذابيت‌هاي خود را براي نسل امروز از دست داده‌اند.
اموزش و پرورش ما هم نسبت به معرفي اسطوره‌ها و افسانه‌هاي ايراني جدي نيست و جز اشارات مختصر به «شاهنامه»، آن هم به صورتي که رغبتي در مخاطب ايجاد نمي‌کند، فراتر نمي‌رود؛ در حالي‌که افسانه‌ها و اسطوره‌ها بازتاب انديشه و تفکرات ملت‌ها هستند.
اين عضو انجمن نويسندگان کودک و نوجوان تاکيد کرد: کهنه پنداشتن متون کهن باعث شده است تا غربي‌ها بتوانند با بازتوليد آثار کهن ما، آن‌ها را به گونه‌هاي مختلف بازتوليد کنند و به خوردمان دهند و ناآشنايي ما با آن‌ها، ما را مسحور غرب کرده است. اين در حالي‌ است که ورود ما به ادبيات کهن فقط در بازنويسي خلاصه شده که براي نسل امروز فاقد جذابيت است.

نظر شما