شناسهٔ خبر: 23733 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

درنگی بر چالش‎های آموزش عالی؛

استحاله‎ی دانشگاه در بوته‎ی رشد کمّی

دانشگاه امروز افراد به «دانشگاه» راه پیدا می‎کنند چون صرفاً برای آن‎ها یک صندلی خالی وجود دارد؛ به راحتی وارد دانشگاه می‎شوند و به راحتی هرچه تمام‎تر و بدون زحمت با در دست داشتن یک برگ مدرکی که در پی آن بودند از آن خارج می‌شوند...

 

فرهنگ امروز/ مظاهر کروژده: آنچه که امروز از باب درس و دانشگاه و همچنین علم و تحصیل در جای‌جای محافل دانشگاهی و حتی غیردانشگاهی به گوش میرسد، «افزایش ظرفیت دانشگاهها» است. اولین چیزی که بعد از شنیدن این عبارت به ذهن متبادر میشود بُعد «کمیت» است، کمیتی که خود را به دو گونه نشان داده است؛ یکی افزایش تعداد پذیرفته‌شدگان در دانشگاهها در مقاطع مختلف به‌ویژه تحصیلات تکمیلی (مقطع کارشناسی ارشد و دکتری) و دیگری افزایش تعداد دانشگاهها که بیشتر منظور دانشگاههایی از قبیل دانشگاه آزاد، علمی-کاربردی، پیام نور، غیرانتفاعی و آموزش از راه دور است.

 تقریباً همه‌ساله در آستانه‌ی شروع سال تحصیلی از رؤسا و مدیران دانشگاهها میشنویم که امسال افزایش فلان درصدی ظرفیت فلان دانشگاه را پیش رو خواهیم داشت؛ برای مثال، رئیس مرکز آزمون دانشگاه آزاد اسلامی چندی پیش اعلام کرد با تصویب رشته‌های جدید در واحدهای دانشگاهی سامان‌دهی‌شده از مهرماه 93 شاهد افزایش حدود 20 هزار نفری ظرفیت پذیرش دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی هستیم. در بعضی دانشگاهها در رشتههایی مانند محیط زیست (تنها یک مثال از میان دهها رشته و صدها دانشگاه) که تا سال 92 حداکثر 37 نفر را به مصاحبه‌ی «دکتری تخصصی» دعوت کرده و تنها 16 نفر را در این 3 رشته جذب میکردند، در سال 1393 با اقدامی ناباورانه به جای 37 نفر، 228 نفر را به مصاحبه دعوت کردند و به جای 16 نفر حدود 150 جذب شده‌اند -در ادامه علت قرار دادن این عبارت در گیومه را شفاف خواهیم ساخت.

 همچنین بسیار پیش آمده است که شاهد آن باشیم که مکانهایی که تا چندی پیش به‌عنوان ساختمانهای مسکونی مورد استفاده قرار میگرفتند امروز تبدیل به دانشگاهی جدید با عنوانی جدید شده است؛ برای مثال دانشكده‌ی علوم و فنون فارابي، مرکز آموزش علمي-کاربردي گروه بین‌المللی رهشهر، مركز آموزش صنعت جهانگردي تهران و صدها «دانشگاه» دیگر با اسامی و درجات و انواع مختلف که تمام دانشگاههای مذکور را از آزاد اسلامی تا دانشگاههای مجازی شامل می‌شود.

    مسئلهای که ذکر شد کم‌وبیش ذهن اهل‌فکر و قلم را به خود معطوف داشته است و به تبع مانند بسیاری از مشکلههای دیگر موافقان و مخالفان خود را داراست. عده‌ای برآنند که افزایش ظرفیت جذب دانشجو در مقاطع تحصیلات تکمیلی خبری است که دل بسیاری از مردم ایران به‌خصوص جوانان را شاد کرده است. حامیان معتقدند بااینکه بعضی افراد با نگاهی سیاستزده به این مسئله مینگرند، اما افزایش کمی ظرفیت دانشگاهها یک عمل کاملاً علمی، قانونی و هدفمند و به نفع و صلاح کشور است و نه عملی تجاری، غیرقانونی، بی‌هدف و به ضرر مصالح کشور که تنها به نفع عده‌ای خاص باشد. به گفتهی بسیاری از این افراد و نهادها، طبق محاسبات کارشناسان، این افزایش ظرفیت به نگهداری میلیونها دلار ارز در داخل کشور و مهمتر از آن جلوگیری از خروج هزاران نفر از سرمایه‌های علمی ایران از کشور می‌شود.

    پرواضح است که دغدغهی تمام این افراد از بابت کسب علم و دانش و نتایج حاصل از آن برای پیشرفت و توسعهی کشور امری ستودنی و درخور قدردانی است، اما باید دید آیا مسیری که این نهادها و افراد از آن تحت عنوان جاده‌ی نیل به توسعه دم میزنند از اعتبار، اصالت و کارآیی لازم برخوردار است؟ آیا واقعاً با افزایش تعداد دانشگاهها و بالا بردن ظرفیت پذیرفته‌شدگان در رشتههایی مختلف، سطح آگاهی و دانش افراد بالا خواهد رفت؟ آیا همین‌که عنوان دانشجو بر یک جوان بار شود مایه‌ی علم‌اندوزی وی را فراهم میآورد و مصالح کشور از جمع این دانشجویان تأمین میشود؟ و چندین سؤال مشابه که برای پاسخ به آنها نیاز است کمی از کلیشهها فاصله گرفته و با نگاهی عمیقتر به بررسی مطلب بپردازیم؛ به‌عبارت‌دیگر، لازم است ابتدا بار معنایی کلمه‌ی دانشگاه و دانشجو که هماکنون در جامعه‌ی ما به آنها داده شده است را از آن‌ها بگیریم و بعد با توجه به کارکردی که اصالتاً برای آنها تعریف شده به بررسی وضعیت دانشگاهی کشور به‌ویژه در شرایطی که شاهد شیب تند افزایش دانشگاهها و دانشجویان هستیم، بپردازیم. به یک معنا در این نوشته سعی بر آن است تا بعضی از آسیبهای این پدیده را که گویا از نگاه بسیاری از افراد پنهان است، شناسایی کرده و توضیح دهیم؛ دستیابی به این مهم جز از طریق آشنایی با مفهوم اصیل دانشگاه هرچند به طور خلاصه، امکانپذیر نمیباشد.

    هدف از پیدایش دانشگاه در اروپای قرون‌وسطی ایجاد جامعهای از محققان بود که در جست‌وجوی دانش کلی جهانی بودند. این هدف همچنان در فرایند تکوینی دانشگاه متبلور بوده تا جایی که میتوان تاریخ دانشگاه را با فرایند تاریخی شناخت همسان دانست، فرایندی که با روند حقیقتجویی و پیکار برای آزادی همراه بوده است. دانشگاه همواره در مرکز جامعهی مدنی قرار داشته و در کنار یا برابر نهاد دولت مدرن بهعنوان یکی از نهادهای کلیدی گسترهی همگانی عمل کرده است. دانشگاه نه تنها فضای برخورد عقاید و رویارویی اندیشهها بوده، بلکه به پیشرفت عقلانیت و رشد اندیشهی انتقادی نیز کمک کرده است؛ بدین عبارت، دانشگاه به‌منزلهی نهادی فلسفی، حوزهای برای زندگی در حقیقت و برای حقیقت بوده و هست. دانشگاه نه تنها نهادی است که بر مبنای توافق اخلاقی و مدنی قرار گرفته، بلکه بهمراتب مهمتر از آن، نهادی است که با پرورش قوهی داوری شهروندان دانشجو، اخلاق مدنی را در جامعه توسعه میدهد. این قوهی داوری، داوری انتقادی است که دارای جوهری فلسفی است، پس میتوان نتیجه گرفت که دانشگاه فضایی مدنی است که در آن افراد اخلاق شهروندی را میآموزند و به این مسئله پی‌میبرند که چگونه میبایستی به تفاوتها احترام گذاشت؛ ازاین‌رو، افول معنای فلسفی دانشگاه بهمنزلهی انحطاط گسترهی همگانی و اخلاق مدنی است. باید به این امر توجه داشت که در تمامی کشورهای متمدن جهان که امور اجتماع بر مبنای عقلانیت و منطق پیش میرود، دانشگاه نهاد پیشبرد عقل و تولید نخبگان است.

 اگر بیعقلی، جهل و لمپنیسم بر این نهاد چیرگی یابد، این فقط دانشگاه نیست که از هدف فلسفی خود دور میشود، بلکه تمامی جامعه است که به طرف دروغ و تباهی و فساد اندیشه کشیده میشود. شاید به همین جهت بتوان گفت که بحران دانشگاه بحران کلیت است و اگر همچون هگل قبول داشته باشیم که عنصر اصلی فلسفه مفهوم کلیت است؛ بنابراین بحران دانشگاه قبل از هر چیز بحرانی فلسفی است و نه آن‌طوری که بعضی از افراد دادِ حمایت از آن را سر می‌دهند که بحرانی سیاسی است. اگر قرار باشد دانشگاه را بهمثابه واسطهای برای توسعهی یک کشور در نظر بگیریم، مفهوم فلسفی دانشگاه که ذکر کردیم نمایانگر نمونه‌ی آرمانی (Ideal type) چنین واسطهای است. اما آیا دانشگاه‎های موجود در ایران و وضعیت حاکم بر آنها به لحاظ کمی میتواند همان نقش را در پیشرفت کشورمان ایفا کند یا خیر؟ در اینجا می‌خواهم توجه را بر چند پیامد وضعیت کمی شدن دانشگاهها معطوف کنم تا به طور ضمنی به این سؤال پاسخ داده باشم:

 

الف) تهی شدن دانشگاه از اصالت کارکردی خویش

امروزه مشاهده نه تنها بهعنوان پایه و اساس علم تجربی، بلکه بهمثابه ابزار تشخیص برای هر عقل سلیمی به کار میرود. نکتهای که در پی بیان آن هستیم این است که اگر قرار بود واقعاً افزایش تعداد دانشگاه و دانشجو و بالا بردن آمار رسمی دانش‌آموختگان تحصیلات تکمیلی سرآغاز تحولاتی به لحاظ علمی در سطح دانشگاهها و به تبع در جامعه شود، بی‌شک افراد واقعبینی که در سطح دانشگاه در حال فعالیت هستند، چه در جایگاه دانشجو و چه در جایگاه استاد میبایست نوید چنین تکانههایی را میدانند و در نتیجه اهل‌اندیشه و قلم نیز که در بطن جامعهی دانشگاهی قرار گرفتهاند این تغییرات را لمس کنند. متأسفانه در جامعهی امروز ما به دلیل انحرافات در فهم مفهوم دانشگاه و جایگاه دانش و دانشجویی از دانشگاه، به‌ویژه دانشگاههای غیرسراسری، تنها یک ساختمان و چندین کارمند به جا مانده است و همچنین صدها و شاید هزاران جوانی که در پی اضافه کردن یک برچسب جدید به خود، یعنی دانشجو، پیوسته در حال رفت‌وآمد به این ساختمانها هستند. این انحراف سبب شده است که نه تنها جامعه نتواند خود را به سمت دانشگاه به مفهوم اصیل آن بالا بکشد، بلکه دانشگاه تا حد جامعه پایین آورده شده است؛ ازاین‌رو، دانشگاه که میتوان به آن بهعنوان محلی برای تولید فکر و نقد ساختارهای موجود و گاهی نادرست نگریست به مکانی تبدیل شده است که در آن هیچ‌چیز به اندازهی تولید، بازتولید و نقد به تمسخر گرفته نمیشود.

 امروز تا حدی وضعیت دانشگاهها به لحاظ علمی دچار انحراف شده است که در آنها هیچ‌چیز به اندازهی خود واژهی «علم» بیگانه نیست؛ اینها حاکی از آن است که گویا دانشگاه نیز مانند دیگر مفاهیم و نهادهای غربی زمینههای تاریخی و بافت پیدایش خود را در همان دیار به جا گذاشته است و در کشور ما همگام با بعضی از نیازهای جامعه، کاستیهای فرهنگی و صورتبندیهای سیاسی و اجتماعی به چنین نهادی مبدل شده است. 

 

ب) انحطاط و فساد در علم 

امروز افراد به «دانشگاه» راه پیدا میکنند چون صرفاً برای آنها یک صندلی خالی وجود دارد؛ به راحتی وارد دانشگاه میشوند و به راحتی هرچه تمامتر و بدون زحمت با در دست داشتن یک برگ مدرکی که در پی آن بودند از آن خارج می‌شوند. در این دانشگاهها بدون اینکه سختگیری لازم صورت گیرد دانشجویان واحدهای درسی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته و «فارغالتحصیل» (البته اگر به معنای واقعی تحصیلی کرده باشند که از آن فارغ شوند) میشوند. البته انتظاری هم از آنها نمیرود، درس خواندن و دود چراغ خوردن کاری است که از خواص برمیآید و وقتی دانشگاه در سطح عام جامعه پایین آمده است، داشتن انتظار انجام پژوهشهای سخت و طاقتفرسا از چنین دانشجویانی انتظاری بیجا است. دانشجویانی با طیف سنی 18 تا 60 سال که تا چندی پیش به زندگی عادی خود در جایگاه یک نوجوان سرخورده از جامعه که به دانشگاه سراسری راه نیافته است، یک کارمند و یا حتی بازاری، امروز با شنیدن خبر ثبت‌نامهای فراگیر دانشگاه وسوسه‌ی گرفتنِ مدرک آنها را روانه‌ی دانشگاه کرده است؛ چون این افراد با درس خواندن به معنای عام کلمه و پیش‌نیازهای رسمی فارغالتحصیل شدن مانند نوشتن پایاننامه و انجام پژوهش‌های نوآورانه آشنایی چندانی ندارند به این فکر میافتند که شخصی را بیابند که به جای آنها این کار را انجام دهد.

 شایان ذکر است افرادی هم که این کار را قبول میکنند همان فارغالتحصیلانی هستند که در پی معضل بیکاریشان (که کمی بعد دربارهی آن سخن خواهیم گفت) فرصت را غنیمت شمرده و دست به چنین کاری میزنند تا به ادامهی این چرخهی فاسد و باطل یاری رسانند و بحران را هرچه بیشتر تشدید کنند. گمان میکنم نیازی به توضیح نباشد که امروز شاهد پیدایش سرطانی مؤسساتی هستیم که با استخدام بسیاری از همین فارغالتحصیلان به راحتی و بیپروا در میادین پررفت‌وآمد دانشگاهی (مانند خیابانهای مشرف بر دانشگاه تهران) دادِ نوشتن پایان‌نامه و حتی مقالات بینالمللی معتبر(ISI)  را سر میدهند. بدین‌ترتیب دانشجویانی که دست به چنین کاری میزنند همان‌گونه که آمده بودند همان‌گونه هم از دانشگاه میروند و در این میان تنها ضربهای به جامعه وارد میکنند که پیامدهای بلندمدت آن بسیار نگران‌کننده است؛ یعنی فساد در علم، فسادی که با تداوم روند موجود، شاید هیچ چیز نتواند جلوی آن را بگیرد جز وجدان و اخلاق علمی، که گمان نمیرود برای کسانی که از این عرصه ارتزاق میکنند چندان موضوعیت داشته باشد.

 

پ) از بین رفتن مرجعیت دانشجو و دانشگاه

     نظر به این روندهای ناگوار که در چنین دانشگاههایی در جریان است و درعین‌حال تبدیل به بخشی از جریان بازار کار شده است، دانشجویانی که از این دانشگاهها به این شکل فارغالتحصیل میشوند از دانش و به بیان عامیانه سواد چندانی برخوردار نیستند؛ اینجا همان نقطه‌ایست که ضربهی بعدی بر پیکر جامعه وارد میشود، نگاه منفی به دانشگاه و دانشجویی. امروز «دانشجو» واژهای است که برای تمام کسانی که در هر دانشگاهی از هر نوع مشغول تحصیل هستند به کار میرود و برای عموم جامعه تفاوت سطح و نوع دانشگاه موضوعیت چندانی ندارد. وقتی این دانشجویان که به‌طورقطع به لحاظ تعداد از دانشجویان شایستهی فارغالتحصیل بیشتر هستند -به دلایلی که پیش‌تر ذکر شد- و بیشتر با عموم جامعه در تماس هستند، لفظ دانشجو را در میان عامهی مردم به تصویر میکشند و مردم هم آنها را به نوعی نمایندهی این قشر قلمداد میکنند. از این طریق نگاه همگان نسبت به دانش، دانشجویی و دانشگاه به‌تدریج به گونهای تکوین مییابد که چندان درخور این جایگاه والا نخواهد بود، نگاهی که شاید شایسته‌ی لفظ مقدس دانشجو و دانشگاه نباشد. این نگاه جایگاه دانشگاه را که میتواند بالاترین مرتبه را در یک جامعه به لحاظ فکری داشته باشد، پایین میآورد و نقشی را که این قشر میتواند به طور بالقوه در پیشرفت فکری و عملی جامعه ایفا کند، مخدوش میکند.

 

ج) بیکاری فاجعهبار فارغ‌التحصیلان

    ناگفته پیداست وقتی تعداد پذیرفته‌شدگان در دانشگاهها با رقمهای شگفتآوری افزایش مییابد، تعداد فارغ‌التحصیلان این دانشگاهها با مدارک گوناگون کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری نیز به تبع افزایش مییابد. نکتهای که در اینجا شایان توجه است این است که آیا زمینه‌ی کاری و آن هم کار مناسب و درخور این مدارک برای این فارغ‌التحصیلان از جانب دولت یا بخش خصوصی فراهم شده است یا خیر؟ امروز یکی از مشکلات بزرگی که این کشور در حال دست‌وپنجه نرم کردن با آن است مشکل بیکاری است. صرف‌نظر از آمار و ارقامی که به طور رسمی و غیررسمی خبر از تعداد بسیار زیادی از جوانان بیکار میدهند، تلاش ما این است که توجهها را به مسئلهای معطوف سازیم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اینجا جایی است که علت در گیومه قرار دادن آن عبارتی که چندی پیش آوردیم را بیان خواهیم کرد. دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری که از دانشگاههای مختلف با هر سطحی فارغالتحصیل میشوند، چه شایسته این فراغت از تحصیل باشند چه نباشند، با «انتظار» وارد جامعه میشوند، انتظاری که با نداشتن شرایط کاری و درعین‌حال به دوش کشیدن القاب دکتری و کارشناسی ارشد با ناکامی مواجه میشود و این امر سبب میشود پتانسیل بالایی از نارضایتی در جامعه شکل گیرد و پیامدهای بعدی خود را به همراه داشته باشد.

    بررسی این موضوع در تحلیلهایی که ارائه شد، خلاصه نمیشود و میتوان در نوشتاری دیگر آن را دنبال کرد، اما همین مختصر کافیست تا دریابیم امروز خطر فراگیری دامن جامعهی دانشگاهی را گرفته که اگر به‌زودی و با جدیت با آن مقابله نشود، بیشک تبعات آن نه تنها برای نسل کنونی دانشگاهیان بلکه برای نسلهای آتی پیامدهای ناگوار علمی و اخلاقی خواهد داشت. در پایان شایان ذکر است که این نوشته سر ستیز و ناسازگاری با هیچیک از نهادها و مؤسسات دخیل در چنین فرایندهای مخربی که ذکر شد را ندارد و نگارنده تنها و تنها دغدغهی فهم، شناخت و اصالت دانش و دانشجویی را دارد. امید است این سیاهه بتواند روزنهای هرچند کوچک را به‌سوی بهبود فضای دانشگاه و دانشجویی فراهم آورد.

نظر شما