شناسهٔ خبر: 24427 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نویسنده خوش‌تیپ!

«کارلوس فوئنتس» و «ژوزه ساراماگو» هر دو از رمان‌نویسان بزرگی بودند که در سال‌های اخیر از دنیا رفتند. امروز هشتادوششمین زادروز غول ادبیات مکزیک است، به همین مناسبت نگاهی داریم به یادداشتی که ساراماگو در آن جنبه‌های شخصی و حرفه‌یی شخصیت فوئنتس را ستوده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل ازایسنا؛ «ژوزه ساراماگو» نویسنده سرشناس پرتغالی که رمان «کوری» او شهرت فراوانی دارد، در یادداشتی که روز پانزدهم اکتبر 2008 یعنی دو سال پیش از مرگش به نگارش درآورده، درباره‌ شیفتگی‌اش نسبت به آثار فوئنتس و نوع لباس پوشیدن این نویسنده نوشته است:

20120519_obp001.jpg«نخستین کتابی که از کارلوس فوئنتس خواندم «آئورا» بود. گرچه دوباره آن را نخواندم‌، تا امروز (که چهل سال می‌گذرد) این دریافت را داشته‌ام که به دنیایی پا گذاشته‌ام که هیچ شباهتی به آن‌چه پیش‌تر می‌شناختم ندارد‌، دنیایی با حال و هوایی مرکب از عینیت واقع‌گرانه و رازگونگی جادوانه و این پدیده‌های متناقض که آن‌طور هم که می‌نماید متناقض نیستند، چنان به هم می‌آمیزند که روح خواننده را به شیوه‌ای کاملا بی‌همتا تسخیر می‌کنند. معدودی از کتاب‌هایی که خوانده‌ام چنین تاثیر ژرف و پویایی بر من گذاشته‌اند...

نخستین سفر من در مکزیک به مورلیا بود که در آن‌جا در کنگره‌ای درباره‌ تاریخ به منزله‌ یک شکل ادبی شرکت داشتم. آن موقع وقت این را نداشتم که به کتابفروشی‌ها سر بزنم‌، اما من که پیش‌تر کارهای مهمی‌، مثل: «آن‌جا که هوا صاف است» و «مرگ آرتیمو کروز» را خوانده بودم،‌ مصرانه در پی کاری از کارلوس فوئنتس بودم. برایم مسلم شده بود که این آدم نویسنده‌ای است با بیش‌ترین قابلیت هنری و غنای معنوی کمیاب‌، پس از آن به رمان فوق‌العاده‌ دیگری برخوردم‌، به رمان «ترانوسترا‌»، که چشم‌اندازهای تازه‌ای به رویم گشود ‌و در این‌جا نیازی نمی‌بینم که به عنوان‌های بیش‌تری اشاره کنم (مگر «آیینه‌ مدفون‌»، اثری مهم و لازم برای درک ظریف و آگاهانه از آمریکای شمالی که من همیشه ترجیح می‌دهم آن را چنین بخوانم) تا تاکید کنم از آن پس خودم را علاقه‌مند بی‌چون و چرای نویسنده‌ «گرینگوی پیر» یافتم. نویسنده‌ای که می‌شناختم‌؛ فقط مانده بود آن آدم را ببینم.

حالا بگذارید اعترافی بکنم. من شخصا به آسانی مرعوب نمی‌شوم‌، کاملا برعکس‌، اما نخستین برخوردهای من با کارلوس فوئنتس که البته همیشه‌، چنان که از دو آدم خوب تربیت‌شده انتظار می‌رود‌، کاملا مؤدبانه بودند‌، برخوردهای آسانی نبودند‌. علتش به خاطر او نبود‌، بلکه به خاطر مقاومتی بود از سوی من برای پذیرش طبیعی چیزی که در او بسیار طبیعی بود و آن شیوه‌ لباس پوشیدن او بود. ما همه می‌دانیم که فوئنتس خوب لباس می‌پوشد‌، در این کار خوش‌سلیقه و باظرافت است‌، پیراهنش هرگز چروک ندارد‌، اما من به دلیل مرموزی فکر می‌کردم که یک نویسنده‌، به‌ویژه اگر اهل آن قسمت دنیا باشد‌، نباید آن‌جوری لباس بپوشد. من اشتباه می‌کردم. کارلوس فوئنتس در مورد هماهنگی لباس با یک کراوات خوب انتخاب‌شده‌، از آدم‌ها توقع نهایت دقت و آداب‌دانی را داشت که خودش هر دو را به خوبی رعایت می‌کرد. باور کنید این چیز کمی نیست.»

ژوزه ساراماگو

«کارلوس فوئنتس مارسیاس» یکی از تحسین‌شده‌ترین چهره‌های ادبیات اسپانیولی‌زبان متولد 11 نوامبر 1928 در پاناماسیتی مکزیک بود. از آن‌جا که پدرش یک دیپلمات بود، ‌او کودکی‌اش را در شهرهای بزرگی چون ریودوژانیرو، واشنگتن، ‌سانتیاگو و بوینس‌آیرس سپری کرد. در جوانی به مکزیک بازگشت و تا سال 1965 در وطنش زندگی کرد. در سال 1959 با «ریتا ماسدو»، ستاره‌ سینما، ازدواج کرد‌، اما زندگی آن‌ها تنها تا سال 1973 دوام آورد. فوئنتس سپس با روزنامه‌نگار و گزارشگری به نام «سیلویا لموس» ازدواج کرد. آن‌ها صاحب سه فرزند شدند، اما فقط یکی از آن‌ها زنده ماند.

او در عرصه‌ سیاست پا در جای پدر گذاشت و برای اولین‌بار در سال 1965 به عنوان سفیر مکزیک در لندن شروع به کار کرد و سپس در پاریس و دیگر پایتخت‌های مهم اروپا نیز به‌عنوان سفیر کشورش خدمت کرد. اما در سال 1978 در حرکتی اعتراض‌آمیز به انتخاب رییس‌جمهور سابق مکزیک به عنوان سفیر اسپانیا، ‌از این سمت کناره‌گیری کرد.

فوئنتس که در دانشگاه‌های مطرحی چون پرینستون، ‌هاروارد، ‌پنسیلوانیا، ‌کلمبیا، ‌کمبریج، ‌براون و جورج میسون سابقه‌ی تدریس داشت، در 29سالگی اولین رمانش به نام «وقتی هوا صاف است» را به نگارش درآورد. نثر او جدید بود و داستان اکثر آثارش در مکزیک اتفاق می‌افتاد. این چهره‌ ادبی خود را نویسنده‌ای پیشامدرن می‌دانست که تنها از خودکار‌، جوهر و کاغذ استفاده می‌کرد و معتقد بود کلمات به چیز دیگری غیر از این‌ها نیازی ندارند.

فوئنتس در سال 1959 یکی از معروف‌ترین رمان‌هایش با عنوان «وجدان خوب» را منتشر کرد و در آن به زندگی مردم قشر متوسط جامعه پرداخت. رمان‌های دهه 1960 او همچون «آئورا» و «مرگ آرتمیو کروز» بیش‌تر به خاطر استفاده از روایت مدرن برای پرداختن به مفاهیمی چون تاریخ، جامعه و هویت مورد توجه قرار گرفتند. او با رمان «ترا نوسترا» جایزه‌ «رومولو گالگوس» ونزوئلا را دریافت کرد. در سال 1985 رمان «گرینگوی پیر» را به چاپ رساند که اولین رمان پرفروش آمریکایی از یک نویسنده‌ مکزیکی نام گرفت. این اثر در سال 1989 با همین عنوان به سینما راه یافت. «گرگوری پک» و «جین فوندا» در این فیلم اقتباسی هنرنمایی کردند.

کارلوس فوئنتس مقالات بسیاری درباره سیاست و فرهنگ به نگارش درآورد که در روزنامه‌های اسپانیولی‌زبان چون «ریفورما» و «ال پایس» به چاپ می‌رسید. او در عرصه‌ سیاست به عنوان منتقد جدی سیاست‌های ایالات متحده در کشورهای آمریکای لاتین شمرده می‌شد. فوئنتس در آمریکای لاتین با لقب «غریو» (Boom) شناخته می‌شد و سردمدار نسل «غریو» در وطنش لقب داشت.

کارلوس فوئنتس

این نویسنده‌ سرشناس طی چند دهه فعالیت درخشان ادبی جوایز متعددی دریافت کرد، اما هیچ‌وقت موفق به کسب نوبل ادبیات نشد؛ این درحالی است که در چند دوره‌ اخیر برگزاری جایزه نوبل او یکی از نامزدهای اصلی شاخه‌ ادبیات محسوب می‌شد. در میان نویسندگان آمریکای لاتین «ماریو بارگاس یوسا»، «گابریل گارسیا مارکز» و «اوکتاویو پاز» برنده‌ نوبل ادبیات شده‌اند، اما فوئنتس هیچ‌وقت به آن دست نیافت. او زمانی درباره‌ این ناکامی خود اعلام کرد، هرگز به گرفتن جایزه فکر نمی‌کند و خوشحال است که بارگاس یوسا این جایزه را گرفته است.

فوئنتس هشتادمین سال‌روز تولدش را در حضور برندگان نوبل ادبیات جشن گرفت. نویسنده‌ بلندآوازه‌ مکزیکی تولدش را در مراسمی با حضور «گابریل گارسیا مارکز» و «نادین گوردیمر» - دو نویسنده‌ برنده‌ نوبل ادبیات -، همچنین «فیلیپ کالدرون»، رییس‌جمهور مکزیک، و رهبران پیشین شیلی و اسپانیا، جشن گرفت.

این غول ادبیات آمریکای لاتین در سال 1972 برنده‌ جایزه ادبی «مازاتلان» شد، اما برای اعتراض به سیاست‌های دولتی از دریافت آن خودداری کرد. فوئنتس مکزیکی در سال 1976 برای رمان «ترا نوسترا»ی خود برنده جایزه «خاویر ویلاروتیا» شد و یک سال پس از آن با همین رمان، جایزه‌ ادبی «رومولو گالگوس» را از آن خود کرد. جایزه‌ بین‌المللی «آلفونسو ریز» در سال 1979 به کارلوس فوئنتس اعطا شد. این نویسنده شهیر همچنین موفق شد جایزه‌ ملی هنر و ادبیات مکزیک را در سال 1984 از آن خود کند. از دیگر افتخارات فوئنتس می‌توان به دریافت جایزه‌ معتبر ادبی «میگوئل سروانتس» در سال 1987 و کسب نشان «لژیون دونور» فرانسه در سال 1992 اشاره کرد. فوئنتس عضو افتخاری آکادمی زبان مکزیک بود و نشان‌های افتخاری چون مدال «پیکاسو»ی یونسکو و جایزه‌ «پرنس آستوریاس» را به دست آورد. جایزه‌ بین‌المللی «دون کیشوت» هم در سال 2008 به غول ادبیات مکزیک تعلق گرفت.

او تا روزهای پایانی عمرش مشغول نوشتن بود؛ ‌در همان روزی که درگذشت مقاله‌ای با موضوع تغییر قدرت در کشور فرانسه را در روزنامه‌ «ریفورما» به چاپ رساند. فوئنتس از نوشتن لذت می‌برد و به گفته‌ خودش، حتی وقتی در رختخواب بود، دعا می‌کرد زودتر صبح شود تا بتواند نگارش را از سر بگیرد. او رمز خوشبختی را در انجام کاری که از آن لذت می‌برد، می‌دانست. پس از درگذشت این رمان‌نویس برجسته، جایزه‌ای به نام او راه‌اندازی شد و در نخستین دوره به «ماریو بارگاس یوسا»، نویسنده‌ پرویی برنده‌ نوبل ادبیات، اعطا شد.

نظر شما