شناسهٔ خبر: 25434 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ویژگی‌های منحصر به فرد آثار مارکز

علی‌اصغر شیرزادی،(داستان‌نویس) در یادداشتی درباره گابریل گارسیا مارکز نوشته است: مارکز، هستی‌شناختی و چرخش شادکامانه در جهان داستانی‌اش را مبتنی بر شناخت عمیق فردیت و جامعه خود، به پهنه جهان رسانده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ علی‌اصغر شیرزادی در یادداشتی نوشت: درباره ویژگی‌های بارز و منحصر به فرد رمان‌ها و داستان‌های کوتاه گابریل گارسیا مارکز از زمان انتشار نخستین رمان او «طوفان برگ» تا کنون ده‌ها کتاب، صدها رساله و هزاران مقاله روشنگر در سراسر جهان نوشته و منتشر شده است.

در ایران هم با انتشار چاپ نخست رمان شگفت‌انگیز «صد سال تنهایی» این نویسنده کلمبیایی به سال ۱۳۵۳ دست‌کم همه خوانندگان حرفه‌ای ادبیات داستانی در طیف جاذبه و درخشش ماندگار این رمان، با خیرگی دریافتند که در مقابل یک «اتفاق» بزرگ ادبی قرار گرفته‌اند و فراتر از آن با یک پیشنهاد نافذ و فراگیر در گستره رمان‌نویسی جهان مواجه شده‌اند. با ترجمه و منتشر شدن چند رمان دیگر از این داستان‌نویس داستانسرا، شیوه کار او زیر عنوان «رئالیسم جادویی» شماری از داستان‌نویس‌های ایرانی را چنان تسخیر کرد که بعضاً با شیفتگی منفعلانه، شتابزده و خود باخته به تقلید تمام عیار از مارکز، رمان‌ها و داستان‌هایی غالباً بی ریشه و خام و آشفته نوشتند. در این میان اما کمتر نویسنده و منتقدی به رمزگشایی موفقیت خیره‌کننده گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی پرداخت.

به مرور و طی یکی دو دهه تب تقلید از طرز و سیاق و داستان نویسی مارکز کم و بیش فروکش کرد و طرفه این‌که هیچ یک از مقلدان حسرت‌زده حتی در محدوده و تنگنای محفل و حیطه مثلاً ادبی خود به توفیقی که خیالش را در ذهن می‌پختند، نرسیدند. بگذریم از این مهم که در نوعی آسیب‌شناسی ادبیات داستانی ایران، می‌توان سابقه این‌گونه شیفتگی‌ها و تقلیدهای خام از سبک و سیاق نویسندگانی چون فرانتس کافکا، ارنست همینگوی و برخی داستان‌نویسان جهانی دیگر را با رجوع به آغاز و ادامه داستان نویسی بیش از یکصد ساله ایران بررسی کرد.

به هر تقدیر، با تمرکز بر رمزگشایی توفیق جهانی نویسنده‌ای چون گابریل گارسیا مارکز می‌توان بر اصالت فرهنگی و هنری و ادبی او تأمل کرد. مارکز مانند هر نویسنده یگانه دیگری، قهراً از خاستگاه مشخص فرهنگی و بومی و از سکوی جغرافیایی خود پرش در افق‌های تخیل و آفرینشگری داستانی را آغاز کرده و تا پایان ادامه داده است. با درنگی کوتاه بر مجموع رمان‌ها و داستان‌ها و کل نوشته‌های او می‌توان دریافت که چون همه نویسندگان حقیقی، «خود» را در متن فرهنگ سرزمینش به جای می‌آورد و می‌شناسد. او که سال‌ها با حرفه روزنامه نگاری امرار معاش می‌کند، گام به گام پیش می‌رود و در هر گام با تجربه اندوزی چندین سویه به شناخت عمیق فردیت و جمعیت خود در گستره تاریخی و جغرافیایی کلمبیا و امریکای جنوبی و پهنه جهان می‌رسد. بر همین پایه، در کسوت یک داستان نویس خلاق و شش دانگ –به قول ویلیام فاکنر- با عرق‌ریزی روح صاحب هستی‌شناسی خاص خود می‌شود و جهان داستانی منحصر به خودش را روز به روز  بیش از پیش گسترش می‌دهد.

وفاداری به این هستی‌شناسی و چرخش شادکامانه در این جهان داستانی، گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی را به جایگاه بلند یک داستان‌نویس جهانی می‌رساند.

ختم کلام، گابریل گارسیا مارکز هم مثل هر نویسنده حقیقی و نامدار جهانی در شروع کار از نویسندگان بزرگ و شاخصی چون جیمز جویس، فرانتس کافکا و به ویژه ویلیام فاکنر تأثیر فعال پذیرفته، اما هرگز حتی در همان آغاز راه و کارش مقلد نبوده است. مارکز از زادبومش دهکده «آرکاتاکا» گام به یک جهان داستانی گسترش یابنده می‌گذارد و همواره ریشه‌ها و هویت فرهنگی، بومی و ملی خود را پاس می‌دارد. به تعبیری دیگر، او هم مانند ویلیام فاکنر از زادبوم و سرزمین و مردم و جغرافیای خود الهام می‌گیرد و با اصالت و به اصطلاح بومی به راه می‌افتد و جهانی می‌شود.

هموست که می‌گوید با قصه‌های مادربزرگش به دنیای داستان و روایت‌گری داستانی پرتاب می‌شود و در جایی می‌نویسد: «مادربزرگم قصه‌گوی بزرگ و ماهری بود، صدای او زمزمه‌ای بود از جهانی دوردست که انگار از ماورای وجود و هستی او به گوش من می‌رسید.»

رمز بزرگی و توفیق شگفت این داستان نویس یگانه و تمام عیار و صاحب هویت و تبار را همین بازگویی خاطره‌ای نخستین از مادربزرگ قصه‌گویش می‌توان دریافت.

نظر شما