شناسهٔ خبر: 29214 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

۴۵ سال پس از قیصر؛ معجزۀ سینمایی یا فیلم آنارشیستی؟ / لیلا ابراهیمیان

قیصرسازان بدون آنکه خود بدانند، یک آنارشیست بدون ایدئولوژی ساخته‏‌اند. تمام فلسفه‌‏بافی‏‌های «ژول‏بونو» آنارشیست قاتل فرانسوی دهه اول قرن را از زبان قیصر می‌‏شنوم که در بالای همه شعار «اگر نخوری می‌‏خورنت» قرار دارد.

فرهنگ امروز / لیلا ابراهیمیان: بهرام ری‌‏پور ۱۰ سال قبل از تولید فیلم «قیصر»، در مقاله‌ای با عنوان «در انتظار اولین فیلم ایرانی» برای سینمای ایران یک روز خوب آرزو کرده بود. تا اینکه ۱۰ سال بعد، سردبیر هفته‏‌نامۀ «ستارۀ سینما» نوشت: «اولین فیلم ایرانی بوجود آمد.» این تیتر سرمقالۀ پرویز نوری است که در آن آمده بود: «... و حالا «قیصر» بوجود آمده است. بعد از ۲۰ سال انتظار، بعد از همۀ آن نومیدی‏‌ها و بدبینی‏‌ها و بعد از تلاشی خستگی‏‌ناپذیر و قابل ستایش در ایجاد یک سینمای واقعی در این ملک.

اگر «قیصر» را به عنوان نخستین فیلم واقعی سینمای ایران معرفی می‌‏کنیم نه از آن جهت است که فیلمساز دست روی سوژه و دیده‌ای غیرتجاری گذاشته و نه به خاطر ادعا‌ها و اداهایی است که سابق بر این در همۀ زمینه‏‌ها از خیلی‏‌ها سرزده است. بلکه «قیصر» هم از روح و اتمسفر یک فیلم ایرانی برخوردار است، - آنچه که قبل از این در هیچ فیلم فارسی سراغ نداریم - و هم در آن پرداخت و تکنیک سینمای امروز کاملا به چشم می‌‏خورد.» (ستارۀ سینما، سال ۱۶، شماره ۶۹۳- ۱۲ دی‏ ۱۳۴۸)

 درست دو روز قبل، مجلۀ‏ هفتگی «ماه‏ نو» در مطلبی با عنوان «در انتظار فیلم ایرانی!» نوشته بود: «من این تیتر را از «هوشنگ بهارلو» - در سال ۱۳۳۷ در این باره نوشت - نویسندۀ مجلۀ «ستارۀ‏ سینما» و او هم از «هژیر داریوش» به عاریت گرفته‏‌ام. من هم مثل داریوش و بهارلو سال‌ها بود که در انتظار اولین فیلم ایرانی بسر می‌بردم. هر وقت که راهی مکان مقدس سینما می‌شدم محرک من یک «شاید» بود... شاید این فیلم چیز دیگری باشد... پس از دیدن فیلم قیصر برای من یکی، این انتظار برآورده شد.» و تقی مختار مدیر مسئول این مجله با مقاله‌ای با عنوان «بیش از همه ما خوشحالیم: فیلم ایرانی به جای فیلم فارسی» به استقبال پخش فیلم سینمایی «قیصر» رفت؛ سینمایی که عدهای از دوستداران آن در آرزوی دیدن فیلم خوب ایرانی، نه فیلم آوانگارد، عادت رفتن به سینما را از سر بیرون کرده بودند.

 سوژۀ روز: «قیصر»

 روزهای آغازین دی‏‌ماه سال ۱۳۴۸ بود؛ بازار تبلیغات گرم و صف‏‌های سینما طولانی‏‌تر از روزها و ماه‌‏های قبل بود. طوری که فروش فیلم «قیصر» در هفته‌‏های اول در تهران از مرز یک میلیون تومان گذشت. سرمای زمستان در زیر پروژکتورهای سینما از یاد‌ها می‌‏رود. صفحات نشریات خوب، متوسط و زرد، زیر آبشار تبلیغات برای «قیصر» دومین فیلم کیمیایی - اولین فیلم او «بیگانه بیا» بود - از هم پیشی می‌‏گرفتند: اطلاعات، کیهان، آیندگان، فردوسی، سپید و سیاه، امید ایران، تهران مصور، ماه نو، سخن، نگین، ستارۀ سینما و فیلم و هنر همه با هم از «قیصر» می‌‏گفتند؛ فیلمی که در آن «اثراتی از سینمای واقعی دیده می‌‏شود». (مجلۀ هفتگی ماه‏ نو، شماره ۱۵، ۳ دی ۱۳۴۸)

 «قیصر» با کارگردانی مسعود کیمیایی جوان و با بازیگری بهروز وثوقی، ناصر ملک‏‌مطیعی، جمشید مشایخی، پوری بنایی، ایران دفتری و بهمن مفید در سینماهای ایران به صورت «عادی» و «فوق‏‌العاده» به روی پرده رفت و دلیلی شد بر اینکه تا آخر‌‌ همان سال، منتقدان سینما و فرهنگ سوژه‏‌ای داغ برای بحث، نقد و تحسین داشته باشند و ویژه‏‌نامه‌‏های متعددی به یمن اکران «قیصر» منتشر کنند و در شماره‏‌های متعدد عکس بازیگران فیلم را در صفحه اول خود قرار دهند. طوری که مجلۀ «ماه‏ نو» در دهم دی‏‌ماه عکس ناصر ملک‏‌مطیعی را بر روی جلد خود چاپ کرد و نوشت: «به مناسبت نمایش فیلم بزرگ قیصر» یا هفته‏‌نامۀ «فیلم و هنر» با عکس پوری بنایی بر روی جلد همین جمله را تکرار کرد و مجلۀ «امید ایران» در ۲۳ دی‏‌ماه عکس ناصر ملک‏‌مطیعی را بر روی جلد خود چاپ کرد. مجلۀ «ماه نو» در شماره‌های متعدد از «قیصر» گفت و در شمارۀ ویژه‌‏نامه عید نوروز با چاپ عکس بهروز وثوقی بر روی جلد، برای بار چندم دربارۀ «قیصر» به تفصیل نوشت.

 قیصر در زمستان سال ۱۳۴۸ بر سینما، مطبوعات و ذائقه مردم یکه‌‏تازی کرد و بازار داوری هنری و اجتماعی داغ بود. هفته‏‌نامۀ «سپید و سیاه» در دی‏‌ماه ۴۸ نوشت: «قیصر حماسه شکست، مرثیۀ مرگ است... قصه فقط قصۀ مرگ جان‌ها، فنای آدم‌ها نیست. مرگ دورانی است که ارزش‌هایش آخرین رشته‌‏ای بود که جامعه ما را به زندگی خاص و ناب ایرانی می‌‏پیوست... انتقام قیصر انسانی‏‌ترین، سالم‏‌ترین و لذت‏بخش‏‌ترین عملی است که از مردی چون او می‌توان انتظار داشت. گیرم این عمل منطقی و قانونی و مذهبی نیست...گو نباشد!» این هفته‌‏نامه در انتهای مقاله‏‌اش می‌‏گوید: «نمی‌دانم سینمای ایران با قیصر شروع شده یا نه، آغاز در هنر کمتر اتفاق افتاده که یک نقطه بوده باشد. اما «قیصر» بهرحال امیدی است که به قلب همۀ آن‌ها که این سرزمین را دوست می‌‏دارند دمیده می‌‏شود، قدمی بلند در راهی است که می‌‏تواند به رستگاری سینمای ما منتهی شود.» (شمارۀ ۲۳، ۲۳-۱۶ دی‏ ۱۳۴۸)

 «قیصر فیلمی است سوای همۀ فیلم‏‌های فارسی» و در پاسخ چرایی این ادعا، مجلۀ «تهران مصور» می‌‏نویسد: «برای اینکه تمام این عوامل و تمام این اجزا سازنده به دست کسی بکار گرفته شده که از آگاهی لازم سینمایی برخوردار بوده است. یعنی یک کارگردان اصیل با بینش اصیل. یعنی کسی که توانسته است بدون اینکه عقده خودروشنفکربینی و اداهای متداول در این جماعت را در کار خود دخالت بدهد، به تلفیق تز هنر - تجارت دست یابد.» بعد ادامه می‌‏دهد که «در مصاحبه‏‌ای که با کیمیایی داشتم گفته بود: قبل از اینکه ادعای رهبری و رسالت داشته باشم و ارشاد تماشاچی و اینکه سینمایی مثلا آوانگارد را بفهمد... باید تماشاچی را عادت داد به بینش بیشتر، به اینکه به اطرافش توجه کند، به ملیتش و آنچه در محله‏ دورترش اتفاق می‌‏افتد...» (تهران مصور، ۲۴ دی تا اول بهمن ۱۳۴۸)

 هفته‏‌نامۀ «امید ایران» در مقدمۀ مصاحبه‏‌ای که احمد اللهیاری با مسعود کیمیایی داشته می‌‏نویسد: «یک فیلم خوب ایرانی ساخته شد. فیلم قیصر طاق نصرتی بود که مسعود کیمیایی درست کرد تا فیلم‏سازان جوان از آن بگذرند و طاق نصرت‌های بعدی را برای اعتلای هنر سینما در این مملکت بسازند.» و در همین شماره از چندین نفر دربارۀ این فیلم نظرخواهی می‌‏کند که در آن منوچهر مطیعی، نویسنده، می‌‏گوید: «فیلم قیصر یک فریب مزورانه است» و بعد این فیلم را «قانون اساسی جبهه سوم سینمای فارسی» معرفی می‌‏کند که باید آن جبهه را تقویت کرد. (شماره ۸۰۲، ۲۳ دی‏ ۱۳۴۸)

 سیروس الوند، منتقد فیلم و سینما در مقاله‌ای طولانی - بعد از ۹ بار تماشای فیلم - با عنوان «تحلیل و بررسی قیصر» در مجلۀ «فیلم و هنر» که از اول بهمن تا ششم اسفند در شش شمارۀ این مجله به چاپ رسید، نوشت: «فیلم قیصر حدیث تنهایی و غایت درد است؛ یک شعر تلخ را می‌‏ماند. حدیث نامردی‏‌هاست و تجلی وجود مردی است که در دنیای پر از نامردی اطرافش مبارزه می‌‏کند و به آنچه که می‌‏خواهد دست می‌‏یابد.

قیصر گذشته از این‌ها و بالا‌تر از این‌ها یک سینماست. این سینما را مدیون فعالیت و کوشش یک تیم هستیم: یک تیم قیصرساز.» در روزهای اول بعد از اکران، مسعود کیمیایی در مصاحبه‏ با هفته‏‌نامۀ «فردوسی» دربارۀ منتقدین فیلم «قیصر» گفته بود: «کسانی که با فیلم من موافق بودند حتما نظریاتی در اثبات موافقت خود دارند و در مورد مخالفین مثل «هژیر داریوش» که شخصا به او احترام زیادی می‌‏گذارم با توجه به گفته‌‏اش که - قیصر دردی را دوا نمی‌کند - باید بگویم لزومی نیست که من فیلم بسازم که دردهای آقای داریوش را دوا کند؛ دردی که در داریوش لمس‌شدنی نیست.»

 معجزۀ قیصر

 آن زمان مطبوعات صحبت از «مکتب کیمیایی» می‌‏کردند و فیلم قیصر آن‌ها را ذوق‌زده کرده بود، گرچه کیمیایی به مجلۀ «ماه ‏نو» گفته بود: «من خودم را در موقعیتی قرار نمی‌‏دهم که فکر مکتب را بکنم... ظاهر سینمای من شاید چیزی نباشد ولی چیزی که بطن فیلم من است، من آن را سینمای دوم می‌‏نامم» و در ادامه منظور خود را از سینمای دوم توضیح می‌‏دهد «یعنی سینمای ظاهر. برای همگان هست و هر کسی از ظاهر فیلم برداشتی می‌‏کند.» ( ۲۴ دی ۱۳۴۸)

 می‌‏گفتند «قیصر» معجزه کرده است؛ راهی است برای رهایی از «فیلم‌ فارسی» و ورود به عصر ساخت «فیلم ایرانی». مجلۀ «سخن» در هشتم دی ۱۳۴۸، با مقاله‌ای تحت عنوان «آیا قیصر معجزه کرده است؟» به قلم هوشنگ طاهری می‌‏نویسد: «چندی است که در مطبوعات تهران با سر و صدای بسیار سخن از فیلمی می‌‏رود که به روایتی باید تحولی «نئورالیستی» در سینمای فارسی پدید آورده باشد.» طاهری در ادامه از اتحاد و اتفاق نظر منتقدین حیرت می‌‏کند و آن را «استثنایی» می‌‏داند: «تاکنون سابقه نداشته است که منتقدین مجلات ایرانی دربارۀ یک اثر سینمایی با یک چنین قاطعیتی سخن بگویند. آیا قیصر معجزه کرده است؟» او خود در پاسخ می‌‏نویسد: «قیصر بدون شک ارتجاعی‏‌ترین فیلمی است که تاکنون در سینمای ایران ساخته شده است.

کیمیایی با این فیلم خود، درست در حساس‏‌ترین لحظه‌‏ای که سینمای مبتذل بومی ما در آخرین حیات خود دست و پا می‌‏زند و می‌‏رود که به یکباره در ابتذال روزافزون خود خفه شود، به یاریش می‌‏شتابد و با انتخاب موضوعی اشک‏‌انگیز و پرداختی احساساتی، بار دیگر حیاتی نو به این کالبد فاسد می‌‏دهد. حیاتی که بقایش از نظر تاریخی شاید به اندازۀ استقامت حباب روی آب باشد.. کیمیایی به این واقعیت آگاه است و با احساسات مردم آشناست و به عقیدۀ من سوءنیت او نیز در همین جا نهفته است که از آشنایی خود به روحیات مردم برای به حرکت درآوردن و تهییج آن‌ها در جهت سازندگی استفاده نمی‌‏کند بلکه با هوشیاری زیرکانه‌‏ای، در لحظاتی خاص، صحنه‌هایی می‌‏آفریند که بینندۀ عادی و عامی را بی‌‏نتیجه متاثر و نومید می‌‏کند و این هنر نیست، فریب است. در اجتماعی که هنرمندش باید خود را ملتزم بداند و بکوشد با انتخاباتی که می‌‏کند، به سهم خود در بالا بردن سطح فکر و شعور عمومی سهمی داشته باشد، کیمیایی آدمی است فرصت‏‌طلب. او با سوءاستفاده از احساساتی بودن مردم با شکلی ناقص و ابتدایی دست به قهرمان‌پروری می‌‏زند.»

 طاهری در ادامۀ مقاله‏‌اش می‌‏نویسد: «آنطور که در روزنامه‏‌ها می‌‏نویسند کیمیایی معلومات آکادمیک در سینما ندارد. این عیب نیست، زیرا ما می‌‏دانیم که افرادی نظیر فرانسوا تروفو، ژان لوک ‏گدار و لویی ‏مال نیز تحصیلات آکادمیک در رشتۀ سینما ندارند. اما آن‌ها برخلاف کیمیایی برخوردار از تجربیاتی عمیق در تاریخ سینما و ادبیات هستند و همین آگاهی به آن‌ها امکان می‌‏دهد که ابتدا از راه نقدنویسی سینما را تجربه کنند و سپس خود شخصا دست به کار ساختن فیلم شوند.»

 صحبت از معجزۀ قیصر «در حد خورند ایرانی» بود و طاهری در پاسخ به این افراد می‌‏گوید: «بیاییم تعصب و کوته‏‌بینی را کنار بگذاریم. سخن راندن از اینکه «قیصر شاید سینمای کاملی در حد فرهنگ‏‌های پیشرفته جهانی نباشد ولی «خورند» جامعۀ ما جز این نیست، آنجا آقای گودار با آنتونی و کامو و برتون و سار‌تر و هیچکاک و آرگون دیدار و گفت‌وگو می‌‏کنند و اینجا بگویید که کیمیایی به کدام یک از معاصران باید چشم بدوزد؟» چیزی جز سفسطه و تعصب نیست. در عصر ما هنر واقعی دیگر بالاجبار دارای یک قالب و شکل ملی نیست.

هنر پدیده‌‏ای است جهانی و تنها کسانی می‌‏توانند در جهان هنر به منزلتی دست یابند که قادر باشند خود را از محدوده قیدهای محلی برهانند.» او خطاب به منتقدانی که قیصر را اثری خوب و ارزشمند می‌‏داند، می‌‏گوید: «قیصر فیلمی است پر از اشتباهات فراوان و غلط گرامری. آیا با وجود این برجسته‏‌ترین اثر سینمای فارسی است؟ سرمایه‏‌گذاران این فیلم این بار برای تحمیل کردن این فیلم به مردم، کوششی بیش از حد متعارف داشته‌‏اند. مردم کم‌‏وبیش با آثار نقدنویسان سینمایی هفته‌‏نامه‏‌های تهران آشنا هستند. وقتی که طی دو هفته در همه جا بخوانند که قیصر اثر جالب و پرارزشی است و حتی گروه روشنفکر نیز نقد یکی از افراد برجستۀ خود را در تجلیل از این فیلم در روزنامه‌‏نگاری بخواند (این واقعا تاسف‏‌آور است) و حتی یک نفر امکان نداشته باشد که دربارۀ این فیلم با بی‏‌نظری قضاوت کند، پس باید قبول کرد که دستی ثروتمند در راه تحمیل این فیلم به طبقات مختلف مردم در کار بوده است.»

 اما ابراهیم گلستان در نقد این فیلم در مقالۀ «قیصر؛ سرمشق کاملی از مسعود کیمیایی برای مسعود کیمیایی» در روزنامۀ آیندگان ۱۶ دی‏ ۱۳۴۸ نوشت: «فیلم یک فیلم گیرا و شایسته توجه کامل است. اگر این فیلم در حدی قریحه و استعداد سازنده‌‏اش ساخته شده بود یک فیلم برجسته می‌‏شد. برجستگی کنونی فیلم در اینست که کار یک قریحه کمیاب است، قریحه‌‏ای که خود را به حد رشدی که شایسته‏‌اش است نکشیده است هنوز؛ و عیب فیلم در این است که برجستگی حد کنونی این قریحه نیست. اگر در قضاوت این فیلم منحصرا به محدوده ظواهر ساخت و پرداخت متعارف سینما توجه کنیم قیصر نقصی ندارد اما چنین کاری درست نیست و یا دست‏‌کم کافی نیست... عیب فیلم از اینجاست که رابطه میان این عناصر ۱- بلاتکلیف است، و مهم‌تر ۲- اینکه پایین‏‌تر از ظرفیت سازندگی سازنده‏‌اش است. ظرفیتی که همین فیلم نشان‌دهنده نمونه‌هایی از آن است.»

 فیلم ایرانی؛ ناجی سنت‏‌ها

 در زمستان ۴۸، قیصر را احیاگر ارزش‏‌های ایرانی - ملی می‌‏دانستند؛ دستی که از غیب بیرون آمده و سنت‌‏های ایرانی را دوباره نجات داده است. کیمیایی با ساختن فیلم قیصر توانسته است خاطرۀ یکی از سنن باارزش و فراموش شده ایران، یعنی «لوطی‌گری» را زنده کند. اما هوشنگ طاهری در پاسخ این گروه می‌‏نویسد: «آیا واقعا لوطی‌گری یک سنت قدیمی و باارزش ایرانی است؟ گرچه ما برای پیدایش این قشر کوچک که فقط در جنوب شهرهای بزرگ و احتمالا به تعدادی بسیار انگشت‏‌شمار در شهرهای کوچک وجود داشته و دارد تاریخچه‏‌ای مدرن نداریم... ما نباید آن را با گروه کوچک ولی متشکل عیاران و جوانمردان دوران گذشته مقایسه کنیم.»

 گلستان نیز نوشت: «آن کس که می‌‏داند چنین متبلور بیان کند، باید این را نیز ملتفت باشد که زرق و برق هوا کردن هرگز وسیله ایجاد قوت نیست، باید این را هم بداند که هرگز اتاق‌‏های گچ‌‏بری و خانه‌‏های ایرانی، پس‌کوچه‌ها و گنبد و گلدسته‏‌ها و صد هزار جور دکورهای اینجوری کافی برای ایرانی کردن یک فیلم اصلا نیست... پرهیز از پشت هم‏ قطار کردن این جور جزئیات تضمین‏‌کننده پاکی کار و تا حدی تامین‏‌کننده صفای اندیشه است. این جور پشت سر هم قطار کردن مانند جمع‏‌آوری قافیه پیش از سرودن «قصیده غرا» یا جمع کردن تشبیهات پیش از صدور «شعر نو» از جانب دهل میرزاست. این‌ها جنجال‏‌های توخالی است. قیصر ازین بابت فیلمی است تا اندازه‌‏ای بلاتکلیف. تا اندازه‌‏ای بلاتکلیف در حد شکل اما بیشتر بلاتکلیف در حد بعد روحی و اندیشه‌‏هایی که در هر کار بعد اساسی و معیار توجه است. در حجم حسی این فیلم آدم‌ها یک سطح ساده‌‏اند، کمتر توجهی به زندگی حس و روح فردی آن‌ها شده است. هر چند در ظاهر «ناموس» و «انتقام» آن‌ها را به حرکت آورده است در واقع آن‌ها نه عامل نه زیر نفوذ بازیگرانند، می‌چرخند، تنها برای سرگرمی، سرگرمی تماشاگر. (مقصود آدم‌های قصه است نه بازیگران فیلم)...یک جور میل به تزئین جنجالی یک جور زرق و برق ملی و ایرانی کار را در خود فرو برده است. گویا که کافی است کلاه مخملی باشد تا جاهل به چشم بیاید. کافیست؟ البته کافی نیست.

یک قصه، یک نمایش، یک فیلم وقتی ایرانی است که آدم‏‌هاش برخوردار از حجم آدمی باشند. ایرانی اگر آدم است ایرانیست... وقتی که قهرمان فیلم از راه انتقام می‌آید، فقدان بعد اجتماعی و روحی در این قصه کارش را تبدیل می‌‏کند به یک نمایش آدم‌کشی. فقط تنها یک خط نازک فاصل میان قهرمان موفق و آدم سطحی است. توفیق در فرار کردن یا «تسلیم پنجه قانون نگشتن» نیست. توفیق در درست کوشیدن در راه حس و اندیشه است حتی اگر که قهرمان اسیر دست قانون است. قیصر در این قصه از روی خط نازک فاصل گذر نکرده است. او آدم سطحی است، یک قهرمان روحی نیست.

شاید هم که خواسته‌‏اند بگویند این درست، ایرانی است.» او در ادامه می‌‏نویسد: «انصاف نیست پایان دادن به این مقال بی‌‏ذکر بازی‏‌ها.‌ ای کاش ناصر ملک‏‌مطیعی در بیست سابقه در فیلم‏‌های ایرانی، یک بار کارگردانی مانند کیمیایی داشت، بهروز وثوقی جبران‌کننده یک گوشه نقص قیصر در این نوشته است، اما مقایسه‏‌ای بین او در این «قیصر» با فیلم‌های جاری دیگر، چیزی که در این فیلم به دست آورده است. جمشید مشایخی باید که خوب باشد، خوب هم هست و یک کف زدن ممتد حضار برای بهمن مفید. «قیصر» یک فیلم گیرا و شایسته توجه کامل است. یک شاهکار کامل نیست هر چند یک اشاره قاطع به یک قریحه نیرومند، یک فال روشن خیری به ممکنات آینده است. لابد کیمیایی می‌داند که استعداد در بین آن کسانی که ادعا دارند بسیار نایاب است. اکنون که حق دارد مطمئن به خود باشد، باید که از توجه کامل به کار خود دریغ ندارد.»

 فریدون هویدا در مقاله‌ای با عنوان «سازنده‌‏ای که مایه امید است» در روزنامۀ آیندگان نوشت: «این یکی از دو سه باری بود که یک فیلم ایرانی و این بار «تجارتی» یا به اصطلاح هالیوود سری «ب» را می‌‏دیدم بی‌‏آنکه از سر رفتن حوصله سر جایم بجنبم یا عصبیت آزاردهند‏ه‌‏ای گریبانم را بگیرد. بی‌‏شک این فیلم شاهکار نیست و من درست از همین بابت برای سازنده‌‏اش خوشحالم زیرا اگر به یک ضربه به اوج رسیده بود، سقوط احتمالی او در فیلم‏‌های آینده‌اش به همان اندازه سخت می‌‏شد. این فیلم بی‌‏ادعا نشانه تولد یک «متور آن‏سن» است و روی یک سطح مطلقا سینمایی توانسته است مقداری ارزش و حیثیت وارد فیلم‏‌هایی کند که برای عموم سینمارو‌ها ساخته می‌‏شوند... چیزی که شاید این اثر را کمی ضعیف کند یکدست نبودن نگاه متور آن‏سن در ثلث آخر فیلم است. اما او جوان است و وقت دارد سبک خودش را تثبیت و تاکید کند.» (آیندگان، ۷ بهمن ۱۳۴۸)

نقدِ نقد قیصر

 نقد و نقدِ نقد مطبوعاتی ادامه دارد. بعد از انتشار مقالۀ گلستان، هوشنگ کاووسی در مجلۀ «نگین» در مقالۀ «قیصر از داج‏‌سیتی تا بازارچه نایب گربه!» می‌‏نویسد: «آن روز صبح که مقاله آقای گلستان در یک روزنامه در آمد، بعد از ظهرش به تماشای فیلم قیصر رفتم و آنچه که برایم بعد از تماشا ماند تاسف بود و یاس، تاسف برای وقت از دست رفته و یاس از گلستان با آن دانش سینمایی و توانائی فیلمسازی‌‏اش. گلستان وقت مرا ضایع کرد. خدا نمی‌دانم چکارش کند و حالا منم تلافی می‌‏کنم و این بحث را نیاز توجه خاص او به فیلم «قیصر» می‌‏سازم که در شان نزول آن مقاله گلستان باشد... خدا کند دیگر این کارهای گلستان ادامه نیابد یعنی با تعمد از فیلم‏‌های بد، خوب و از فیلم‏‌های خوب، بد نگوید به این نیت که همه با منش و روشی سوای عموم بشناسندش... گلستان با مقاله‌ای که جنبه‏‌های خوش‌گویی‏‌اش می‌چربد خدمتی به مافیای سینمانویس می‌کند که مدتی است درباره قیصر فضولاتشان در یک مدار بسته قرقره می‌کند. وقتی فیلم قیصر را تماشا می‌‏کنم وصلت آن را با فیلم فارسی عیان می‌‏بینم و درمی‏‌یابم که این فیلم ثمر پیوند «بیگانه بیا» و «غول بیابونی» است که در قهوه‏‌خانه قنبر اتفاق افتاده و وقتی این نکته‏‌ها در ذهنم شکل می‌‏گیرد می‌روم دوبارۀ مقاله گلستان را می‌‏خوانم و‌‌ همان یاس‌ها و تردید‌ها باز از خاطرم می‌‏گذرد.» (مجله نگین، دی ماه ۱۳۴۸، شماره ۵۶)

 نقدِ نقد بعد از مقالۀ نجف دریابندری در روزنامه کیهان، پنجم بهمن ۱۳۴۸ شروع می‌‏شود. او در مقاله‌ای با عنوان «قیصر پس از ۲۰ سال سیاه مشق» بعد از روایت داستان فیلم می‌‏نویسد: «برای اولین بار یک فیلم فارسی خوب تصویر و خوب اجرا شده است. «قیصر» در حقیقت نخستین فیلم فارسی است. فیلم‏‌های قبل از قیصر را اکنون می‌‏توان در حکم سیاه مشق صنعت سینمای ایران دانست و چیزی که جای امیدواری است. «قیصر» یک پدیده استثنایی به نظر نمی‌‏رسد. قیصر فیلمی است که در سیر طبیعی صنعت سینما به صرافت طبع ساخته شده است. به این جهت شاید بتوان آن را به عنوان نشانه نوعی رشد در صنعت سینمای ایران در نظر گرفت و باز به همین جهت شاید بتوان انتظار داشت که توفیق آن تکرار شود.»

 دو روز بعد، هوشنگ کاووسی در پاسخ به مقالۀ نجف‏ دریابندری در مقالۀ مفصلی که در دو روز پی‏ در پی در روزنامه کیهان، هفتم و هشتم بهمن‏‌ماه منتشر شد، نوشت: «فیلم فارسی قیصر، اگر مثل فیلم‌های فارسی هم‌ردیفش به نمایش درمی‌آمد ما بحثی نداشتیم، چونکه فیلم کالاست و کالا انواع بد و خوب و بی‏‌ارزش و باارزش دارد. اما متاسفانه قیصر با یک تبلیغات کاذب به عنوان پدیده‌‏ای شگرف معرفی شد و بیم آن رفت که ضابطه‏‌های فرهنگ و شناخت فیلم که در ایران بهرحال کاری نو است منحرف شود و در گمراهی افتد.

من کاری به نوشته عده‏‌ای سینمانویس ندارم که چگونگی برداشتشان را از فیلم قیصر در مقاله‏‌ام در آخرین شماره نگین وصف کرده‌‏ام. اما متاسفانه روشنفکرانی که به نظر من روشنفکری برایشان بیشتر «پیشه و حرفه» است تا «پرنسیپ»، با اسامی دهان‏‌پرکنی که در محدوده فعالیت خود دارند سخنانی به هم می‌‏بافند که نتیجه‌‏اش بیشتر شناخته شدن مایه‏‌هایی است که آنان به همراه دارند و همچنین است که قصد و هدف‏‌های بهره‏‌گیری‏‌شان در شغل «روشنفکرمآبی». آقای ابراهیم گلستان، طبق نظرشان معتقدند که از این روشنفکران در پشت دوربین فیلمبرداری داریم که فیلم می‌‏سازند.

من معتقدم که عده بیشتری در سالن‏‌های تاریک سینما داریم که فیلم می‌‏بینند و برداشتشان را می‌‏نویسند و می‌‏گویند و ما گفتیم که مردم را گاه بر حسب اعتقادی که به درست یا غلط به آنان دارند، گمراه می‌‏سازند. آقای نجف دریابندری را شخصا درست نمی‌‏شناسم. برای نخستین بار با بحث ایشان روی یک فیلم به نام «سگ ماهی هفتم» در یک مجلۀ ماهانه آشنا شدم که دانستم مرادشان «مهر هفتم» اینگار برگمن بوده و این واقعه در ده، یازده سال پیش اتفاق افتاده است. بعد هم می‌‏دانم ترجمه ایشان است از اصل کتاب The livelie start جناب آرتو نایت که مجموعه‌ای است مغلوط و گمراه کننده از تاریخ سینما و ترجمه آقای دریابندری خطاهای نایت را برجسته می‌‏سازد و به علت این گمراه‏‌کنندگی‏‌ها دانشجویانی که در درس‌‏های تاریخ سینما در دانشگاه غیبت می‌‏کنند و بعد آن را می‌‏خوانند و می‌‏آیند امتحان می‌‏دهند، با گرفتاری‌هایی روبرو می‌‏شوند.

بعد هم بحث آقای دریابندری است روی فیلم‏ فارسی «قیصر» که در کیهان آمده است و عجولانه است و شهرت‌‏طلبانه و به همین سبب خواننده آگاه سردرگم می‌‏شود و نمی‌‏فهمد که با این همه لفاظی‏‌ها که نویسنده به‏ کار می‌‏برد تا داستان فیلم را مجددا حکایت کند اصولا این فیلم بد است یا خوب؟ عیبی که بحث آقای دریابندری دارد عیبی است که اصولا در نقدنویسی‏‌های معمول روشنفکرمآبانه موجود است. آقای دریابندری هم مثل بسیاری از همقطاران ناقد خود در سینما معایبی برای فیلم قیصر می‌‏گیرد که هر یک از این معایب کافی است فیلمی را از ارزش بیاندازد و بی‏‌اعتبارش سازد معذالک آقای ناقد این فیلم را درخشان و شاهکار می‌‏شمارد.» (قیصر، سفید مشق و سیاه فیلم، روزنامه کیهان، ۷ بهمن ۱۳۴۸)

 کاووسی در ادامه مقاله‏ خود می‌‏نویسد: «قیصرسازان بدون آنکه خود بدانند، یک آنارشیست بدون ایدئولوژی ساخته‏‌اند. تمام فلسفه‌‏بافی‏‌های «ژول‏بونو» آنارشیست قاتل فرانسوی دهه اول قرن را از زبان قیصر می‌‏شنوم که در بالای همه شعار «اگر نخوری می‌‏خورنت» قرار دارد.» او حادثۀ روز سه‌‏شنبه ۳۰ دی ‌ماه که در آخرین روزهای نمایش قیصر اتفاق افتاده را توضیح می‌‏دهد: «اصغر آقابائی قصاب محل در خیابان قوامی خواهرش «شوکت آقابائی» را که در یک قضاوت شتاب‌زده تصور کرده منحرف شده است، با چاقو به قتل رسانید. اصغر برخلاف تبهکاران راه فرار پیش نگرفت. چاقویش را هم کنار جسد نگذاشت بلکه آن را برداشت و به کلانتری ۱۴ رفت و در آنجا گفت من لکه ننگ را از دامان خانواده‏‌ام شستم و حالا خودم را تسلیم قانون می‌‏کنم. بعد هم که دستبند به دستش زدند در مقابل دوربین خبرنگاران خندید.

آقای ناقد محترم اصغر مدت‌ها بود که واخوردگی‏‌هایش او را بسوی قهرمان شدن گرایش می‌‏دارد و با این جنایت خود را در تله آن پنداشت، این بود که قهرمانانه خود را تسلیم کرد و قهرمانانه تبسم بر لب نگهداشت در صورتی که خوب می‌‏دانست که طناب دار در انتظار اوست، اما اصغر ترس ندارد. برای او درد قهرمان نبودن سخت‏‌تر و غیرقابل تحمل‏‌تر از درد‌‌ رها کردن زندگی است. او دیگر دردی ندارد و می‌‏خواهد مثل قیصر قهرمان باشد. واپس‌‏زدگی‏‌های قیصر و تمام سعی‌‏هایش که در یک پرسوناژ «داستویفسکی» یا «زولا» وجود دارد در گوشه‌‏های تاریک روح قیصر مخفی است. فقط یک محرک و موتور می‌‏خواهد تا او را به کار اندازد و حوادث و تصادفات آن را برایش مهیا می‌‏سازد که همانا خودکشی خواهر و کشته شدن برادر است که به تصمیمات و به ژست‌‏های قیصر آزادی عمل می‌‏دهد و در میدانی که ناموس‌‏پرستی‏‌های کاذب و غیرت‏‌های جعلی یک سکه رایج است به حرکت درمی‌‏آید.» (قیصر، ادامۀ مقالۀ سفید مشق و سیاه فیلم، روزنامه کیهان، ۸ بهمن ۱۳۴۸)

 مجلۀ «نگین» در بهمن ۱۳۴۸ در مقاله‌ای با عنوان «حرف‌‏های ماقبل آخر» به قلم هوشنگ کاووسی از تفاوت «فیلم فارسی» و «فیلم ایرانی» گفته و نمونه بارز یک فیلم ایرانی را «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی معرفی می‌‏کند و «قیصر» را نمونه یک «زیرفیلم» بیمار: «قیصر با تعصبات عقب‌‏مانده و خودخواهانه‌‏اش تظاهراتی کاملا آنارکو-فاشیست دارد و هدف‏‌های او شخصی و خصوصی است که بر اساس حق‏ امتیاز و اولویت او و خانواده‌‏اش نسبت به سایر مردم زیر بازارچه قرار می‌‏گیرد و برای اجرای نیات فاشیستی است که او دست به اعمال آنارشیستی می‌زند وگرنه شخصا به خونخواهی و انتقام یک باریکه خونخواه و یک پهنه خون برادر را از عده‏‌ای گرفتن اقداماتی در زمینه اصلاح یک جامعه نمی‌‏تواند باشد. جامعه‏‌ای که معایب و نقایصش قیصر و فرمان را وامی‏‌دارد که دور از مراجعه به نظم و مقامات قضائی خود اصالتا عدالتگر و منتقم خویش باشند.»

 این مقاله باعث عکس‏‌العمل گلستان و دریابندری شد. گلستان در هشتم بهمن روزنامه کیهان در توضیحی نوشت: «در شماره هفتم بهمن‏‌ماه کیهان در مقاله‌ای از آقای هوشنگ کاووسی جمله‏‌هایی از یک نوشته من آورده شده بود که دور از آگاهی و میل من و بد‌تر به دور از متن نوشته و قصد کلی من بود. در آن نوشته اصلی که روی فیلم قیصر بود هم قوت‏‌ها را شمرده بودم و هم ضعف و کاستی‏‌ها را. یک نقد بود. تحسین در آن نوشته نه از روی کج بودن و عیب‌جویی‌ها دور از مسائل شخصی بود. با این وصف در مقاله آقای کاووسی دیگر جایی برای نقل گفته‏‌های من نمی‌‏ماند. در هر حال تحسین‏‌ها را ندیده گرفتن و از اشاره‏‌ها به ضعف بهره گرفتن کاری است نادرست و نامطبوع. خواهش دارم از نقل گفته‏‌های دور از متن من را معاف دارید.»

 نجف دریابندری هم در‌‌ همان روز در توضیحی می‌‏نویسد «موضوع چیست، آقای دکتر کاووسی؟ فیلمی ساخته‏‌اند به اسم «قیصر». آقای گلستان بدش نیامده. نوشته است بدش نیامده. من خوشم آمده؛ شما خیلی بدتان آمده؛ بنویسید بدتان آمده. چرا به اشخاص پرخاش می‌‏کنید، موضوع «سگ ماهی چیست؟» «کتاب تاریخ» به فیلم «قیصر» چه ربطی دارد؛ اینکه شما شخصا مرا می‌‏شناسید یا نمی‌‏شناسید چه اهمیتی برای خوانندگان «کیهان» دارد؟ اصلا شما کی هستید؟»

 هوشنگ کاووسی در پاسخ به این نقدها در روزنامه کیهان ۱۲ بهمن ۴۸ نوشت: «در تایید نظر آقای ابراهیم گلستا‏ن که در تاریخ ۸ بهمن آن روزنامه درج گردید یادآوری می‌‏کنم که قسمت‌های مورد بحث پاراگراف‏‌های مستقل و جدایی است که از یک مقالۀ ستایش‌‏آمیز به قلم گلستان دربارۀ فیلم «قیصر» نقل گردیده و بدیهی است که چون فقط با قسمتی از مقاله ایشان هم‌نظر بوده‌‏ام پس‌‌ همان قسمت‏‌ها را بی‏‌کم و کاست و وفادارانه در مقالهام آورده‏‌ام و این روالی است که در همه جا انجام می‌‏شود. بهرحال متاسفم از اینکه در آن قسمت‏‌ها شخصا اقدام به نوشتن پاسخ نکردم و نظر آقای گلستان را به عنوان شاهد آوردم.»

 

 قیصر خوش آمدی

 مجلۀ «ماه نو» در ۱۵ بهمن و ۵ اسفند ۱۳۴۸ مطالب منتشر شده دربارۀ فیلم قیصر را بازنشر می‌‏کند و در مقدمۀ آن می‌‏نویسد: «ماجرای قیصر انگار به این زودی‌ها تمام نخواهد شد. با اینکه حدود دو ماه از نمایش قیصر سپری شده درباره این فیلم بحث و گفتگو می‌‏کنند. از میان مخالفین سرسخت قیصر قبل از همه می‌‏بایست دکتر هوشنگ کاووسی را نام برد که در مقالات متعدد خود در مجله نگین و روزنامه کیهان شدیدا به این فیلم حمله کرده و البته بلافاصله مورد انتقاد تند و تیز مدافعین قیصر قرار گرفت.»

 مرتضی قمصری در گزارشی «با قیصر در شهر آفتاب گرم» در روزهای پایانی اسفند سال ۱۳۴۸ نوشت: «غوغای عجیبی بود. جمعیت زیادی برای دیدن «قیصر» اجتماع کرده بودند. شور و هیجان وصف‏‏‌نشدنی سراپای وجود مردم را گرفته بود و همین که اتومبیل بهروز {وثوقی} نزدیک درب سینما توقف کرد همه یکصدا و از صمیم قلب فریاد زدند «قیصر خوش آمدی». اشک شادی را در چشم یکایک مردم می‌دیدم و احساس می‌کردم که با تمام وجود قیصر را دوست دارند وگرنه چطور ممکن است که در این ساعت شب مردم خواب و خوراک را به خود حرام کرده و برای دیدار او ساعت‌ها انتظار بکشند. به راستی این استقبال باورنکردنی بود و با اینکه افراد پلیس فاصله بین اتومبیل و سینما را محاصره کرده بودند، معذالک جمعیت با فریادهای «قیصر، قیصر خوش آمدی» خود را به بهروز می‌‏رساندند و سر و روی او را می‌‏بوسیدند و زمین از پوشش نقل مثل برف سفید شده بود.» (مجلۀ ماه نو، شمارۀ ۶۱، مخصوص عید نوروز ۱۳۴۹)

 نوروز سال بعد بی‌«قیصر» بر روی پردۀ سینما و با خاطرۀ قهرمانی او در ذهن عده‌‏ای شروع می‌‏شود و شاید خشمی نهان در دل عده‏‌ای از چنین ایدئولوژی آنارشیستی؛ اما پردۀ سینما در انتظار آن تحولی می‌‏ماند که با آمدن «قیصر» وعده داده بودند؛ وعده‏‌هایی که از صفحات تاریخ باید دربارۀ آینده‏‌شان خواند و قضاوت کرد.

منبع: تاریخ ایرانی

نظر شما