شناسهٔ خبر: 2949 - سرویس آرشیو
نسخه قابل چاپ

آيت الله شيخ محمد حسين فاضل توني

آيت الله شيخ محمد حسين فاضل توني حكيم فرزانه، عارف روشن ضمير و اديب چيره دست مرحوم علامه آقا شيخ محمد حسين فاضل توني در سال ١٢٩٨ هجري قمري ديده و به جهان گشود و به سال ١٣٨٠ هجري قمري (١٣٣٩ ش) به سراي جاويد عروج كرد. او نيز از اعاظم علماي تهران و از اساتيد بزرگ و موفق فلسفه و عرفان در حوزه و دانشگاه بود. محضري جاذب و ذوقي سليم داشتند. بسيار خليق و شاگردپرور بود، و در اثناي درس با بيان لطايف معنوي و تذكرات اخلاقي سعي مي‌كرد تا شاگردانش را به تهذيب نفس سوق دهد و تربيت كند.رساله‌ای در الهيات دارد، در مقدمه آن نوشته است كه شاگرد جهانگيرخان و حكيم اشكوری بوده است . پس از تأسيس دانشگاه ، سالها در دانشكده ادبيات و دانشكده معقول و منقول تدريس مي‌كرد . فاضل تونی بر مقدمه شرح فصوص قيصری حاشيه نوشته‌ است.<br /> <br /> <br />

اديب يگانه و حكيم فرزانه حضرت علامه مرحوم آقا شيخ محمد حسين فاضل توني (ره) شب بيست و پنجم محرم سال مجاعة 1298 قمري، در تون در خانواده اي از اهل فضل و تقوي ديده به جهان گشود.پدرش مرحوم ملا عبدالعظيم، واعظ بود و در تون و حوالي آن شهرت و محبوبيتي داشت. وي پيش از آنكه فرزندش به سن تعلم رسد، او را در مكتب سپرد و آن كودك صاحب قريحه با شوقي تمام سرگرم تحصيل شد. خواندن را به اندك مدتي آموخت، چند ماهي نيز به تمرين نوشتن پرداخت و بلافاصله به تحصيل مقدمات عربيت آغاز كرد و قرآن را تماما به حافظه سپرد.
سه چهار سالي از تحصيل آن مرحوم نگذشت كه پدرش به جوار رحمت حق پيوست و كودكي خود را يتيم و بي سرپرست گذاشت و چون در طي زندگي از قيد علائق آزاد بود و توجهي به اندوختن مال نداشت، ميراثي نيز از خود بجاي ننهاد.
فقدان پدر و نداشتن ممري ثابت براي معيشت به هيچ وجه موجب وهن و فتوري در عزم راسخ و شوق وافر مرحوم فاضل نشد و پس از چندي به تحصيل ادبيات عرب پرداخت.
در همان زادگاه خود سيوطي را نزد ملامحمد باقر توني، و مغني را نزد آقا ميرزا حسين به اتمام رسانيد و مقداري از مطول را هم فرا گرفت.
هم از عهد خردي آثار بزرگي از ناصيه اش هويدا بود. قدرت حفظ و حدت ذهن و سرعت فراگيريش بحدي بود كه تحسين و تعجب همگان را بر مي انگيخت. چندي بر نيامد كه در همان زادگاه خود سرآمد اقران و مشار با لبنان شد و افراد متمكن فرزندان خود را براي تحصيل يا مباحثه به خدمتش مي فرستادند.

 هجرت براي فراگيري علوم

چون به هفده سالگي رسيد، ديگر محيط محدود تون را براي خود كوچك يافت و ناچار براي استفاضه از محضر اساتيد بزرگ، ترك وطن و خاندان گفت و به مشهد مقدس عزيمت كرد و براي ادامه تحصيل در آنجا رحل اقامت افكند.

نهنگ آن به كه در دريا ستيزد
كز آب خرد ماهي خرد خيزد

در مشهد، در مدرسه نواب به درس مطول مرحوم اديب نيشابوري حاضر مي شد.يك قسمت مطول را هم از دانشمند جامع الاطراف و كم نظير آقا ميرزا عبدالرحمن مدرس شيرازي آموخت.
با ا ينكه علوم رياضي چندان مورد استقبال طلاب نبود، با شوق و شور تمام محضر مرحوم آقا ميرزا عبدالرحمن را براي آموختن خلاصه الحساب شيخ بهائي و هيئت و نجوم و تحرير اقليدس نيز مغتنم دانست و در تمام آنها تبحر يافت.براي آموختن فقه و اصول هم به محضر حجه الاسلام بجنوردي حاضر
مي شد و از درس معالم مرحوم شيخ اسماعيل قايني نيز استفاده مي كرد.
شش سال در مشهد مقدس ماند و با جد و جهد و هوش و حافظه سرشار خود از محضر اساتيد بزرگ آنخطه بهره ها برد. آنگاه به همراهي مرحوم شيخ محمد (كه بعدها در اصفهان به شيخ محمد حكيم معروف شد و طالبان حكمت قديم را از محضر پر بركت خود بهره مند ساخت) بصوب دارالعلم اصفهان رهسپار گشت تا به تحصيل فلسفه و حكمت و تكميل فقه و اصول بپردازد.
در آن هنگام اصفهان مهد علم و دانش بود و بازار علوم ديني و فلسفي رونقي بسزا داشت. قريب دو هزار و پانصد طلبة پرشور و با حرارت در حوزه هاي مختلف علمي آن شهر مشغول استفاضه بودند و برخي از آنان مانند مرحوم حضرت آيه الله بروجردي بعدها به بالاترين مدارج علمي نائل آمدند.در اصفهان با شيخ محمد، حجرة محقري گرفتند و مدتي با هم به مباحثه و تحصيل پرداختند.

تحمل ايام محنت بار اصفهان

در ماههاي اول ورود به اصفهان، چون غريب و بي آشنا بودند و رتبه اي كافي نداشتند، از لحاظ معيشت بسيار در مضيقه بسر مي بردند، بسيار اتفاق مي افتاد كه استاد ما غذاي كافي براي سد جوع نمي يافت و اگر مي يافت از نان و ماست يا نان و پياز يا نان و پنير تجاوز نمي كرد. «بس گرسنه خفت و كس ندانست كه كيست».
مخصوصاً مكرر براي اين بنده فرموده بود كه اولين ماه رمضان را در اصفهان با سختي بسيار گذرانيد و افطار و سحر به نان و پياز و گاهي به نان و ماست اكتفا مي كرد و به واسطه تعفف و مناعت طبع هرگز كسي را از حال خود آگاه نمي ساخت.
و حتي وقتي تجار خير طلاب را به افطار دعوت مي كردند، براي اين كه از درس و مباحثه باز نماند از اجابت دعوت آنان تن مي زد و به ما حضر خود قناعت مي ورزيد و با خود مي گفت:

 از خواب و خورش ثمر نيابي
كاين در همه گاو و خربيابي

زان روي كه مايه ها سرشتند
ما را ورقــي دگــر نوشتــند

تا در نگــريم و راز جــوئيم
سر رشـتة كـار بــاز جوئيم

از همان روزهاي اول به درس حكمت مرحوم جهانگير خان قشقائي حاضر شد و شيفته و دلباخته آن استاد فرزانه گشت. مرحوم جهانگير خان دوره منظومه حكيم سبزواري را در مدت شش سال تدريس مي كرد كه البته قسمت اعظم مطالب شفا و اسفار نيز در آن ضمن بيان مي شد.

 تحصيل حكمت و فقه علامه فاضل توني

مرحوم فاضل در سومين مرتبه كه جهانگير خان به تدريس منظومه آغاز كرد به محضر او پيوست و در تمام مدت شش سال (جز موقعي كه به مرض حصبه مبتلا شده بود) حتي يك روز از درس آن بزرگ غفلت نفرمود. در روز شروع، قريب يكصد و بيست تن طلبه حضور داشتند ولي بتدريج كه مباحث پيچيده و مشكل مي شد، عده طلاب رو به كاهش مي نهاد. عده اي در مبحث وجود ذهني به تحليل رفتند و عده ديگر در مبحث عاقل و معقول، و هكذا ....... و به حكم
خليلي قطاع الفيا في الي الحمي
كثــير و امـا الواصلــون قليــل
و مانند مرغاني كه به عزم ديدار سيمرغ عازم قله قاف شدند و جز عده معدود به منزل مقصود نرسيدند، عده بسيار كمي از طلاب آن دوره را به پايان رساندند.
خرم آن تركي كه استيزه نهد
اسبش اندر خرمن آتش جهد
گرم گرداند فرس را آن چنان
كه كند آهنــگ اوج آسمان
گر پشيماني ورا عيبي كند
آتش اول در پشيماني زنــد
خود پشيماني نرويد از عدم
چون ببيندگرمي صاحب قدم

 به موازات تحصيل حكمت، براي تحصيل فقه از حوزه هاي درس علماي بزرگ اصفهان چون مرحوم سيد محمد صادق خاتون آبادي و مرحوم آخوند فشاركي و مرحوم آقا سيد علي نجف آبادي استفاضه كامل برد.
از حسن قضا در همين هنگام مرحوم حاج شيخ عبدالله گلپايگاني از علماي بزرگ نجف به اشاره اطبا براي تغيير آب و هوا در اصفهان سكني گزيد و مرحوم فاضل مقدم آن بزرگ را فيضي بزرگ و مهبتي عظيم دانست و از مجلس درس اصول ايشان فايده ها اندوخت.
مرحوم فاضل مي فرمود: «مجلس درس حاج شيخ عبدالله گلپايگاني از لحاظ استفاده از مجالس كم نظير بود، چه وي بياني ساده و رسا و دقيق داشت و براي تفهيم مطالب مثالهاي ساده از زندگاني روزانه مي آورد. از طرف ديگر حوزه درسش بخلاف رسم آن عهد آرام  و بدون هياهو و جرو بحث بود.طرز استدلالي كه از ايشان درباره قاعده ترتب شنيدم از هيچيك از استادان ديگر نشنيدم».
علامه فاضل توني مدت يازده سال در اصفهان ماند و جز به تحصيل و مباحثه و ندريس و عبادت و رياضت و تهذيب نفس بكاري نپرداخت و هميشه خود مي فرمود بهترين ايام عمر من ايامي است كه در اصفهان گذرانده ام.

عزيمت به تهران و ملازمت حكيم ميرزا هاشم اشكوري

بالاخره هواي وطن مالوف، مرحوم فاضل را پس از سالها باز به خراسان كشانيد و پس از توقف ماهي چند در آن سامان، مجدداً به قصد اصفهان حركت فرمود. چون به تهران رسيد، شني دكه مرحوم حكيم آقا ميرزا هاشم اشكوري مدرس معقول مدرسه سپهسالار جديد، به تدريس شرح مفتاح الغيب شروع كرده است.
چند روزي براي كسب فيض از آن عالم متبحر پرماميه به جلسه درس ايشان حضور يافت. تسلط و احاطه آن استاد بزرگوار در حكمت و عرفان و لطف و محضر و صفاي باطن ايشان چنان بود كه همين كه چشم مسافر ما به جمال او افتاد، عزم رحيلش بدل به اقامت شد و مدتي چند نيز ملازمت خدمت آن استاد را برگزيد.

 گفت مقصودم تو بودستي نه آن
ليك كار از كار خيزد در جــهان

مرحوم اشكوري همين كه تدريس مفتاح الغيب را به پايان رسانيد، به تدريس اسفار شروع فرمود و مرحوم فاضل با آنكه قسمت اعظم آن را نزد مرحوم جهانگير خان ديده بود،‌ مجدداًُ دوره اسفار را ديد. همچنين در درس فصوص الحكم ايشان نيز حضور مي يافت و بعد از ظهرها هم بطور خصوصي در خدمت ايشان به تحصيل تمهيد القواعد مي پرداخت.
هوش و حافظه عجيب، شور و اشتياق كامل نسبت به علم و معرفت، ملازمت اساتيد طراز اول، ممارست خستگي ناپذير، همه دست به هم داد و موجب شد كه وي استادي كامل و محيط، و عالمي كارآمد و مسلط شود، كه «اذا اراد الله شيئاً هيّاً اسبابه». (وقتي كه اراده خداوند بر چيزي تعلق گيرد اسبابش را فراهم مي كند).

استاد علامه فاضل توني بر كرسي تدريس در حوزه و دانشگاه

پس از فوت مرحوم آقا ميرزا هاشم اشكوري، مرحوم فاضل به مدرسه دارالشفا رفت و در آنجا حوزه درسي دائر فرمود و طلاب فاضل و مستعد را از معلومات وسيع خود بهره مند ساخت.
در سال 1333 قمري در مدرسه سياسي بتدريس عربي پرداخت و پس از چندي تدريس فقه و منطق نيز بعهده آن بزرگوار محول شد. چندي هم در دارالفنون و موسسه وعظ و خطابه افاضه فرمود.
در سال 1313 شمسي تدريس عربي دارالمعلمين عالي، كه تازه افتتاح شده بود،‌به ايشان محول گشت و سپس تدريس منطق و فلسفه نيز  بدان اضافه شد. همچنين از بدو تاسيس دانشكده معقول و منقول در آن دانشكده نيز تدريس مي فرمود و به اين ترتيب هزاران نفر از مجالس درس ايشان كسب فيض كرده اند.
در اين سالهاي اخير تدريس ايشان منحصراً در دانشكده ادبيات و معقول و منقول بود و در هر دو دانشكده، اولياي موسسه و اساتيد و همكاران و دانشجويان نهايت تبجيل و تكريم را نسبت به آن بزرگ مراعي مي داشتند و همواره با نظر احترام آميخته با محبت به ايشان مي نگريستند.
استاد بزرگوار، از كساني بود كه علم و دانش را غايت و مطلوب بالذات مي دانند نه وسيله و افزار. بدين معني كه براستي هم از اوان كودكي تشنه دريافت حقيقت و كسب دانش و فضيلت بود و از ياد گرفتن و ياد دادن لذت مي برد. بهتر بگوييم شيفته حقيقت و عاشق حقيقت بود. علم و دانش را پر ارزشترين و جدي ترين امور مي دانست. اين بود كه چون درباره امور عادي زندگي سخن مي گفت، گاه كلمات و جملات را بدرستي ادا نمي كرد و حتي بعضي كلمات را شكسته بسته ادا مي فرمود ولي هنگام درس بكلي لحن تكلمش عوض مي شد و مطالب را شمرده و با طمانينه شرح مي داد و مشكلترين و پيچيده ترين مطالب را با قوت بيان ساده و روشن مي ساخت. و درس خود را به آيات قرآني و اشعار مولانا و حافظ و شيخ محمود شبستري مي آراست.
ضمن تدريس براي رفع ملال دانشجويان غالباً مطالبي شيرين و مفرح بيان مي كرد و كمتر جلسه درس ايشان بدون خنده و طيبت بپايان مي رسيد، خود آن مرحوم را نيز گاه چنان خنده مي گرفت كه مدتي سخنش قطع مي شد.  مجلس درس و بيان شيوايش بقدري جالب بود كه غالبا دانشجويان رشته هاي ديگر نيز در مواقع فراغت حضور در جلسه درس او را مغتنم مي دانستند و مجذوب احاطه علمي و حضور ذهن و حافظه شگرف و حسن بيان و ذوق و ظرافت و نيروي ايمان و صفا و سادگي مخصوص او مي شدند و سخنان او را در محافل و مجالس نقل مي كردند.
هر كس چند جلسه به درس آن مرحوم حضور مي يافت، از وسعت علم و دانش و احاطه آن مرحوم در شعب مختلف علوم اسلامي خاصه در ادبيات عرب و حكمت قديم،‌ دستخوش اعجاب و حيرت مي شد، و مجذوب صفاي قلب و بي آلايشي و بي پيرايگي و صدق و صفا و اخلاص ايشان مي گشت و در سلك مريدان آن وجود عزيز در مي آمد.
تمام اساتيد و بزرگاني كه اين بنده ناچيز افتخار شاگردي و مصاحبت آنان را داشته ام متفق و همداستان بوده اند و هستند كه مرحوم فاضل از ذخائر و نوادر عصر ما و به حقيقت بقيه الماضين و خيرالموجودين بود و در بعضي از قسمت ها بديل و نظيري نداشت. مراجع بزرگ تقليد به ايشان اجازه اجتهاد داده بودند.
از جمله مرحوم حضرت آيه الله بروجردي در نامه اي كه چند سال قبل از فوتش به ايشان مرقوم داشته بودند، ايشان را بعنوان «عماد العلماء المتالهين» مخاطب قرار داده بودند.

آثار علمي مرحوم فاضل

مرحوم فاضل توني از نعمت خط تقريبا محروم بود و بزحمت مي توانست چيزي بنويسد، حتي امضاء كردن نيز  براي ايشان خالي از اشكال نبود، چه آن مرحوم فقط در ايام كودكي چند ماهي در مكتب مشق نوشته بود.
پس از آن به واسطه قدرت حيرت انگيز حافظه احتياجي بثبت و يادداشت مطالب نداشت و بنابراين بندرت ممكن بود چيزي بنويسد به همين جهت آثار قلمي آن مرحوم معدود است و همان ها را هم معمولا ديكته كرده و ديگران نوشته اند. اين آثار عبارتند از:

1- جزوه صرف اين كتاب عبارت است از تجزيه و تركيب مقداري از آيات قرآني كه در موسسه وعظ و خطابه سابق ديكته كرده است. در اين اثر نفيس استاد تنها به تجزيه و تركيب و ذكر نكات صرفي و نحوي اكتفا نكرده، بلكه بمناسبت هر آيه، نكاتي دقيق از تفسير و معاني بيان و كلام و حكمت و عرفان بيان فرموده است.
 2- تعليقه بر شرح فصوص و آن كتابي است كوچك و بسيار شيوا متضمن اشارات و دقائق عرفاني و در واقع بمنزله رساله دكتري آن مرحوم است و با مقدمه اي از استاد دانشمند آقاي فروزانفر به چاپ رسيده است.
 3- منتخب قرآن و نهج البلاغه و آن مجموعه اي است از آيات قرآني و كلمات قصار و چند خطبه از نهج البلاغه با شرح لغات مشكل آن.
 4- صرف و نحو و قرائت (براي سال اول و دوم و سوم دبيرستانها) در تاليف اين كتاب، دو تن از اساتيد دانشگاه با آن مرحوم همكاري داشته اند. صرف هر سه جلد و متون و قرائت آنها را آن دو تن، و نحو آنها را مرحوم جناب فاضل تهيه كرده اند.
 5- منتخب كليله و دمنه و وفبات الاعيان ابن خلكان منتخبي است از كليله و دمنه عربي عبدالله بن المقفع، و وفيات الاعيان ابن خلكان، با شرح ايضاح لغات مشكل آن دو.
 6- ترجمه فنون سماع طبيعي شفا كه توسط يكي از شاگردان تنظيم شده بود.
 7- جزوه منطق شامل مطالبي كه استاد در رشته فلسفه دانشكده ادبيات ديكته كرده است و دانشجويان يادداشت برداشته اند.
 8- حكمت قديم (در طبيعيات) آن هم مطالبي است كه استاد در رشته مزبور ديكته كرده است. اين دو كتاب نفيس را مرحوم فاضل بخرج خود به چاپ رساند و چون تصحيح چاپ آن دور ا به يكي از دانشجويان واگذار فرموده است، متاسفانه اغلاط چاپي آنها خارج از حد و حصر است.
 9- الهيات كه آن را سالها قبل ديكته فرموده بود ولي به چاپ نرسيده بود و چون رياست دانشكده ادبيات وقت از وجود آن اطلاع يافت، با اصرار و ابرام از جناب فاضل خواست كه آن را به چاپ برسانند.(1)

فراگيري حكمت از علامه فاضل توني

اين كمترين حسن حسن زاده آملي شرح قيصري بر فصوص الحكم، و قسمتي از اوائل طبيعيات شفاي شيخ رئيس را در محضر مباركش درس خوانده است، و مَدرس ما دارالعلم آن جناب اعني سراي آن سرور در كوچه ميرزا محمود وزير جنب سرچشمه تهران بود كه به فرمان آن بزرگوار صبح هر روز اول طلوع آفتاب از مدرسه مروي بدانجا براي درس حاضر مي شديم.
پس از شرح قيصري براي بنا گذاري درس شفاء در ساعت چهار بعد از ظهر روز دوشنبه بيست و سوم مهرماه سنه هزار و سيصد و سي و پنج شمسي به حضور انورش تشرف حاصل كردم، نخست نسخه اي از «الهيات» را كه از آثار قلمي خود آن جناب است به بنده اهداء فرمود، و سپس از هر دري سخن به ميان آورد:

از زبان مبارك استاد

فرمود تاريخ تولدم بيست و پنج محرم سنه هزار و دويست و نود و هشت هجري قمري است (1298 هـ ق) و اكنون عمرم هفتاد و هشت (78) سال است.
و فرمود:‌ يازده ساله بودم كه پدرم مرحوم ملاعبدالعظيم كه واعظ تون و حوالي آن بود و محبوبيت و شهرتي خاص و بسزا داشت، به بيماري ذَرَب در شبي كه تنها من با ايشان بودم وفات نموده است و من هيچ ملتفت نشده ام كه ايشان مرحوم شده است.
و فرمود: در تون، صرف را خدمت شيخ محمد حسن تلمذ نموده ام. و جامع المقدمات و شرح قطر و هشت باب مغني اللبيب و شرح سيوطي بر الفيه ابن مالك را در تون خوانده ام. و مطوّل را در مشهد خدمت اديب نيشابوري تا مسنداليه در تحقيق ما انا قلت، كه در اينجا خوب تحقيق نكرد و مايوس شدم پيش شخصي به نام آقا ميرزا عبدالرحمن رفتم كه مثل اديب سر و صدا نداشت ولي اعلم از او بود،‌ و تحقيق ما انا قلت را خوب بيان كرده است. و رياضيات را نيز پيش آقا ميرزا عبدالرحمن خوانده ام.
و فرمود كه عادت مرحوم اديب اين بود كه درس هر روز را مي بايستي يكي از شاگردان بخواند، در روز چهارم نوبت به من رسيد كه از ديگران بهتر خواندم، مرحوم اديب  گفت: اين رجل فاضل كيست، مرا پيش خود خواند و در پهلوي خود نشانيد، بدين سبب از آن روز به فاضل مشهور شدم.
راقم گويد كه حقّاً جناب استاد فاضل توني اديبي به تمام و كمال بود، ‌و قلمي شيوا و رسا داشت و بويژه قلم فارسي او بسيار دلنشين بود و در انشاي نثر فارسي توانا بود، جز اين كه از حسن خط حظّي نداشت.
و فرمود سالي در مشهد مقدس كه مشغول تحصيل بودم، در ماه مبارك رمضان آن سال فقط سه تا سحر با نان و ماست بسر بردم، و بقيه را بر اثر تنگدستي با نان و پياز، ولي صفاي باطن و لذت روحي و معنوي را در همان سال يافته ام.
راقم گويد كه مرحوم استاد فاضل توني در دوران تحصيلي در امر معاش سختي بسيار كشيده و چشيده است، و دو صد چندان اين شاگرد بي نوايش.
بسيار از دو تن از استادانش يكي مرحوم جهانگيرخان قشقايي در اصفهان، و ديگر آقا ميرزا هاشم اشكوري در طهران، نام مي برد.
و فرمود با آقاي بروجردي (مرحوم آيه الله حاج آقا حسين بروجردي) در درس آخوند كاشي (مرحوم آخوند ملا محمد كاشاني)، و درس جهانگيرخان قشقايي در اصفهان شركت داشته ايم.
اين فقير الي الله كه خواست شرح قيصري بر فصوص الحكم را شروع كند از استاد علامه شعراني (ره) راهنمايي خواست، آن جناب فرمود اگر آقاي فاضل توني قبول كند خيلي خوب است. بعد از آن استاد شعراني فرمود كه من به سن شما بودم و در تهران درس مي خواندم، در همان وقت آقاي فاضل توني يكي از اساتيد حوزه علمي اصفهان بوده است و آوازه اي بسزا داشت و شهرت علمي تمام. پس از شرح فصوص ياد شده خواستم شفا را دو درسه بخوانم،‌ چه اين كه يك درس از كتاب نفس آن را در محضر استاد شعراني مشغول بودم، باز از آن جناب راهنمايي خواستم كه اجازه مي فرماييد شفا را از اول طبيعيات نزد فلاني (كه يكي از روحانيون نامداران آن روز طهران را اسم برده ام) بخوانم؟ در جوابم فرمود: اين آقا از خارج حرف و مطلب خيلي مي داند ولي ملاّي كتابي درس بخواند، اگر آقاي فاضل توني درس شفا را براي شما قبول كند خيلي خوب است.

خاطره اي بس ناگوار

خاطره اي ناگوار از درس شفاي استاد فاضل توني پس از مدت مديدي كه بسياري از طبيعيات شفا را در نزد وي خوانده ام، برايم روي آورده است، بدين شرح:
در اين درس شفاء كسي با من شركت نداشت فقط من تنها به محضرش تشرّف مي يافتم. يك روز چهارشنبه كه روز آخر درس هفته است، ديدم آن جناب (ره) درست و موزون مطلب شفا را تقرر نمي فرمايد و پريشان مي گويد، و من چند بار سوال پيش آوردم و جواب مقنعي نفرموده است؛‌ چنين انگاشتم كه شايد مانعي پيش آمده است و درس را مطالعه نفرموده است.
و روزهاي پنجشنبه و جمعه و ديگر تعطيليها در محضر استاد شعراني دروس رياضي فرا مي گرفتم، لذا فرداي آن روز چهارشنبه ياد شده براي درس رياضي به حضور استاد شعراني شرفياب شدم، و در آن محضر نيز تنها بودم؛ غرض  اين كه بسيار خامي و بي ادبي از من سر زده بود كه به استاد شعراني عرض كردم: حضرت آقا ديروز جناب فاضل توني درس شفا را درست تقرير نفرموده است، و من چند بار سوال پيش آورده ام و لكن از ايشان جواب موزون و مطبوع نشنيدم، لاجرم سكوت كردم و پي گيري نكرده ام.
استاد شعراني در اين هنگام گفتارم به نوشتن اشتغال داشت، بدون اين كه سربلند كند و مرا نگاه كند به حالت انقباض و گرفتگي چهره با لحني خاصّ و اعتراض آميز فرمود: درسها و بحثهايت را كم كن و شفا را پيش مطالعه كن و در آن بيشتر زحمت بكش.
من خاموش شدم، ولي انفعالي شديد به من روي آورد كه شايد استاد شعراني اين گستاخي را از من درباره خودش نيز احتمال دهد كه در محضر استادان ديگر از ايشان هم چنين بي ادبي از من صادر شود. تا فرداي آن روز كه روز جمعه بود و براي درس رياضي تشرف حاصل كردم در حالي كه آن حالت انفعال بر من حاكم بود،‌ به محض نشستن رو كرد به من و فرمود: آقا آن اعتراض ديروز شما بر آقاي فاضل توني، حق با شما است. زيرا كه ايشان به سكته مغزي دچار شده است و الان در بيمارستان بستري است و آن پريشاني گفتارش از رويداد طليعه سكته بود.
پس از درس استاد شعراني، به بيمارستان رفتم، تا چشم آن جناب به من افتاد بشدت بگريست و مرا نيز به گريه آورد، دست و پايش را بوسيدم و عرض كردم آقا جان ما بايد از شما صبر و سكينه و وقار بياموزيم، جزاه الله سبحانه عنّا أحسن جزاء المعلمين.


وفات علامه فاضل توني

تربت آن بزرگوار در شيخان قم است، و آنچه بر لوح قبرش منقوش است تمام آن گفته و سروده حضرت استاد جلال الدين همايي متخلّص به «سنا» (رضوان الله عليه) در رثاي آن جناب و تاريخ وفاتش بدين صورت است.
مدفن عالم فاضل بزرگوار حاج شيخ محمد حسين فاضل توني استاد دانشمند دانشگاه طهران، متولد 1298 قمري، و متوفاي پانزدهم شعبان 1380 قمري و دوازدهم بهمن 1339 شمسي.

فاضل توني آن كه داشت بفضل
اشــتـــهار و بلنــد آوايـــي

بود نامــش حسـين و خلـق حسـن
شهره در علم و فضل و دانايي

هـم به تقــوي و دين مســلمّ بود
هم به درس و فنون ملاّيي

چون به هشتاد و دو رسيدش سال
رخت بست از جهان غوغايي

 
رفت در بــارگاه قــدس و شــدند
قدســيانش به بــزم آرايــي

خــواستم سال فــوت او ز «سنا»
كه در اين فن بودش يكتايي

گفـت تاريـخ «فاضل توني» است
چون سه بر جمع آن بيفزايي

 عمري سراسر تعليم و تدريس و تاليف و مطالعه
در ديباچه رساله الهيات كه نخستين بار از آن ياد كرده ايم فرمود:

«......بسيار خوشبخت و سرفرازم كه در سراسر عمر طولاني خود جز در راه تحصيل يا تعليم، و مطالعه يا تاليف قدمي ننهاده، و ملك آزادگي و قناعت را بر هر چيز ترجيح داده ام......»
تا اين كه در آخر همين ديباچه فرموده است.
«...... پس اكنون كه آفتاب عمر من بأفول مي گرايد، از اين توفيقي كه حاصل شد بسيار شاكر و سپاسگزارم، چه شاي داين آخرين اثري باشد كه ازمن به چاپ مي رسد و همچون فرزند روحاني عزيز از من به يادگار مي ماند......»
اين عبارت اخير كه فرمود: «همچون فرزند روحاني ......» بدين نظر است كه آن جناب را اصلا فرزندي نبود. شگفت اين كه با آن همه شگفتي و سختيها و ناگواريها كه زمان تحصيل در تون و مشهد و اصفهان و تهران ديده است آرزويش اين بود كه اگر فرزندي داشت بايد روحاني و در مسير پدر باشد «و  في ذلك فليتنا فس المتنافسون».
حضرت استاد فاضل توني را آثار گرانقدر از قبيل تعليقات بر  اسفار و بر شفاء و بر شرح قيصري بر فصوص الحكم است. و برخي از آثار آن جناب چون رساله اي در الهيات و رساله اي در منطق و رساله  اي در حكمت قديم و تعليقه بر فصول دوازده گانه قيصري بر شرح فصوص الحكم به طبع رسيده اند. و لكن اين رسائل نمونه اي از معارف و واقعيت آن جناب اند.
و يكي ديگر از آثار آن جناب،‌ ترجمه فن سماع طبيعي از كتاب شفاي شيخ رئيس است بدان گونه كه در نكته 950 كتاب هزار و يك نكته گفته ام:
«مرحوم استاد بزرگوارم جامع علم عقلي و نقلي، آيه الله ملا محمد حسين فاضل توني (ره)، روزي در مجلس درس شفاي شيخ رئيس كه در منزل آن جناب كه بيت المعمور اين كمترين بود تشرف مي يافتم فرمود: ترجمه شفاي شيخ كه به نام محمد علي فروغي است به تقرير و توضيح  و املاء و القاي اينجانب است كه پيش از شما فروغي در نزد من آن را مي خواند و تحريرمي كرد. و خود فروغي هم در صفحه دوم ديباچه آن مي گويد: مخصوصاً استاد ارجمند جامع معقول و منقول آقاي شيخ محمد حسين معروف به فاضل توني........»

ويژگيهاي اخلاقي علامه فاضل توني

من در همه مدتي كه با آن سالار و سرور و پدر روحانيم محشور بودم و از محضرش استفاده مي كردم، يك كلمه حرف تند و درشت و يك بار اخم و ترش رويي از او نديده ام، فقط يك روز كه مي بايستي اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشيم، چند دقيقه دير شده است؛ فرمود: چرا دير آمديد؟ عرض كرديم اختلاف افق از مدرسه مروي تا اينجا موجب اين تفاوت شده است، تبسمّ فرمود و شروع به درس نمود.
آن بزرگوار (روحي فداه) خيلي خوش محضر بود. اصرار داشت كه درس ما در اول طلوع آفتاب باشد،‌ و به مطايبه مي فرمود: ‌در اين وقت هم استاد مي فهمد كه چه مي گويد، و هم شاگرد مي فهمد كه چه مي شنود؛ و چون آفتاب بالا آمده است استاد مي فهمد كه چه مي گويد اما شاگرد نمي فهمد كه چه مي شنود؛ و در بعداز ظهر نه آن مي فهمد كه چه مي گويد و نه اين مي فهمد كه چه مي شنود.
حضرت استاد علامه فاضل توني جامع معقول و منقول بود،‌ و به حق از ذخائر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظه اي بسيار سرشار و قوي داشت. و در ادبيات تازي و پارسي اديبي بارع و متضلّع بود. و از فقهاي بزرگي مدارك اجتهاد داشت. دروس نهايي فقه را در اصفهان در حوزه هاي درسي چون آقا سيد محمد صادق خاتون آبادي، و آخوند فشاركي، و آقا سيد علي نجف آبادي، و حاج شيخ عبدالله گلپايگاني (ره) كه از فقهاي بنام بودند به كمال رسانده است.
 يك دهان خواهم به پهناي فلك
تاب گويم وصف آن رشك ملك
ور دهان يابم چنين و صـد چنين
تنــگ آيد در بــيان آن اميـــن
اينقــدر هم گر نــگويم اي سند
شيشــه دل از ضعيفـــي بشكند

رفع الله المتعالي درجاته السنيّه، و افاض  علينا من بركات انفاسه النفيسه.
منبع
http://islamicscience.blogfa.com/post/127