شناسهٔ خبر: 33274 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

در دنیای تو ساعتی وجود ندارد

مخاطب معمولی سینما با یک داستان سرراست مواجه نیست. فیلم عاری از هرگونه هیجان است و حتی آن را در وجود مخاطب هیجان‌پسند و مشتاق دمی خندیدن دریغ می‌دارد. فیلم برای مخاطب کافه‌نشین ملموس است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ اگر به سراغ نگاه و بازخورد مخاطبان نخستین فیلم صفی یزدانیان بروید، می‌توانید ماحصل آن را این گونه بیابید: "عاشقانه، حالتو خوب می‌کنه، شاعرانه، یه حس فوق العاده." در دنیای مجازی، به عنوان بهترین محل برای یافتن نظر مخاطب عام، تعداد مخالفان این فیلم - با توجه فروش پایین آن - بسیار اندک است و این امر دلایل بسیاری دارد که در این یادداشت بدان پرداخته می‌شود.

۱- صفی یزدانیان و نسل او محصول سال‌های است که از یک سو با موجی از آثار ویم وندرس و تارکوفسکی و آنچلوپلوس به عنوان سینماگران الگو مواجه بودند و از سوی دیگر به همت مترجمان و در ادامه افرادی در فارابی، با مقوله‌ای به نام نوساختارگرایی آشنا شدند که تحت نام دیوید بوردول خودنمایی می‌کرد. فارغ التحصیلان آن دوره با تاکید بر غلبه فرم بر محتوا، گاهی به سوی افراط‌گرایی فرمی پیش رفتند و مخالفانی برای خود دست و پا کردند و برخی الگوهای فرمی را به عنوان یک اسلوب جذاب در اثر حفظ کردند.

نتیجه این جریان پس از مدتی فروکش کرد و به شکل دیگری در سینمای کوتاه ایران و در قالب سینمای تجربی تجلی پیدا کرد؛ ولی هنوز نسل آن روزها شاید دوست داشتن فیلم بسازند با ساختار آثار شانتال آکرمان گمنام یا برسون کبیر.

«در دنیای تو ساعت چنده؟» را می‌توان شمایی از آن تفکرات و تمایلات دانست؛ لیکن در قالبی امروزی. می‌توان برای فیلم صفی یزدانیان داستانی در نظر گرفت؛ اما این داستان آنچنان با داستان‌های کلاسیک قرابتی ندارد و از چیز دیگری سخن می‌گوید. در مقابل فرم‌ها برای ما آشناست. اینکه تو می‌توانی یک ساختار ABA خلق کنی، موتیف بسازی و جای با وارد کردن C، موتیف را بشکنی و این مهم در بهترین حالت باید با دوربین رخ دهد و صفی یزدانیان این تمرین مهم بوردول را به خوبی در فیلمش اجرا می‌کند.

برای مثال فیلم از فرم پن به تیلت استفاده می‌کند و جای این شیفت کردن تصویری را می‌شکند. در صحنه قبرستان از میدشات به اینسرت سپس به لانگ شات، یک برهم‌نهی در لانگ شات و یک چرخش باز در قاب لانگ شات و در نمای بعد این ساختار می‌شکند. حتی بارزترین موتیف‌ها برای مخاطب عام نیز می‌شکند تا موتیف جدیدی خلق شود و استفاده هدفمند از Zoom In است که نمایانگر سفر به زمان است؛ اما جایی است که این Zoom In نیز می‌شکند و در صحنه چای ریختن با یک پن به مادر می‌رسیم و الی آخر.

البته فرم اصلی فیلم بر مبنای یک ایده اصلی است: زنی همه چیز را به یاد می‌آورد به جز یک نفر و آن شخص همه چیز را می‌داند، حتی خصوصیات زن. فیلم در راستای این تناقض و تعامد این دو پیش می‌رود و آرام آرام به توازی می‌رسد. زمانی که زن چیزی می‌داند که مرد نمی‌داند؛ پس مرد به عشق دست یافته است، چرا که دیگر تناقض حل شده است و عاشق و معشوق یکی شده‌اند. مرد می‌خوابد و فیلم تمام می‌شود. این سیر شبه انفسی بنیان فرم بصری و روایی «در دنیای تو ساعت چنده» است.

این بخشی از وجوه فرمی کار صفی یزدانیانی است که می‌شود رگه‌های علاقه به گذشته را در نقدهایش دید؛ بخصوص در یادداشتی یافت که در شماره ۴۰۰ مجله فیلم، در باب «پاریس/تگزاس» وندرس نگاشته است. وی در مصاحبه با روزنامه شرق در پاسخ به این سوال که فیلم برآیند آثاری که دوست داشته جوابی توام با آری و نه می‌دهد؛ ولی دلیل مطرح شدن این مساله شباهت‌هایی است که این فیلم با «آینه» از تارکوفسکی یا حتی «پاریس/تگزاس» دارد. ولی این نگاه نوستالژیک به یک مقوله فنی - تخصصی دلیلی بر آن نیست که چرا حال مخاطب این فیلم خوب می‌شود؛ ولی مخاطب هنوز اندک است.

۲- اکبر رادی، نمایشنامه‌نویس شاخص ایرانی، با آنکه بخش عمده‌ای از زندگی خود را در تهران گذراند، به شکل مستقیم همواره نوستالژی خود را از دیار خود، رشت پنهان نمی‌داشت و رشت به عنوان بافت فرهنگی اثر وی همواره تکرار شده است. با دیدن فیلم صفی یزدانیان و خواندن نمایشنامه‌های رادی - بخصوص «شب روی سنگفرش خیس» - می‌توان به شباهت‌هایی در هر دو رسید که می‌توان عامل مشترک جذب مخاطب این دو هنرمند دانست.

آثار رادی به شکل قابل توجهی به قشر خاصی از جامعه رشت می‌پردازد که می‌توان آنان را نماد شروع روشنفکری عصر پهلوی دانست و از همین روست که برخی رشت را دروازه روشنفکری ایران و شاید جایی شنیده باشم، پاریس ایران - که احتمالاً در همان اثر رادی است - می‌نامند. برای مثال در آثار رادی همه به نوعی با فرانسه و فرانسوی آشنایی دارند و در فیلم صفی یزدانیان هم همه فرانسه بلدند و حتی موسیقی انتخابی فاصله اندکی میان گیلگی و فرانسوی است.

البته شباهت اولیه اثر با کارهای رادی در انتخاب نام شخصیت‌ها - بخصوص شخصیت‌های زن است: گلین، عروس، هوا و مهمتر آنکه انتخاب نام خانوادگی ابتهاج برای شخصیت مرکزی، همان رویه‌ای است که بخشی از جامعه فرهنگی و روشنفکر رشت را از بخش روستایی جدا می‌سازد و این مساله در آثار رادی به کرات دیده می‌شود.

این مقدمه‌ای است بر چرایی خوب شدن حال مخاطب؛ ولی ادامه آن تاثیر بیشتری بر این مساله دارد. در جامعه تئاتری ایران، رادی به سبب خلق مکان - رشت - در جهان اثر خود، نسبت به دیگر نمایشنامه‌نویسان ایرانی متفاوت است. وی با درک شهر اجدادش، مدام در آثار خود آن را بازآفرینی می‌کند و حتی می‌توان رشت رادی را چیزی شبیه به یک تابلوی نقاشی دانست: یک نقاشی از رنوار.

فیلم صفی یزدانیان حول سه شخصیتی خلق می‌شود که نقاش‌اند و از قضا در خانه فرهاد اثری از تولوز لوترک نقاش پست‌امپرسیونیست با عنوان Ambassadeurs: Aristide Bruant dans son cabaret - پوستری از یک خواننده فرانسوی - روی دیوار است. تمام قاب‌ها به سمت نقاشی بودن پیش می‌رود تا فرم در خدمت ابعاد محتوا قرار گیرند و از آن فرم‌گرایی محض - که در ابتدا از آن سخن گفت - پرهیز شود. فیلم یکدستی خود را حفظ می‌کند و تابلوهایی از یک رشت عاشقانه را خلق می‌کند و تنها قرار است حالمان را خوب کند.

۳- ولی سوال این است که این فیلم با حال و هوای خوب و به دور از هر گونه سیاه‌نمایی دیده نمی‌شود  و جواب بسیار ساده است. همان طور که در بالا گفته شد، همچون رادی، یزدانیان سعی می‌کند در «در دنیای تو ساعت چنده» رشت را مرکز روشنفکری معرفی کند. تمایلات کارگردان به علاقه قشری از جامعه نزدیک است که کافه‌نشینی را می‌پسندد و مشتاق نشستن روی صندلی لهستانی - صندلی‌های آش‌فروشی فیلم - دارد. فیلم برای بدنه اصلی جامعه الکن و گنگ است و نمی‌تواند او را وارد این بازی نقاشانه کند.

مخاطب معمولی سینما با یک داستان سرراست مواجه نیست. فیلم عاری از هرگونه هیجان است و حتی آن را در وجود مخاطب هیجان‌پسند و مشتاق دمی خندیدن دریغ می‌دارد. فیلم برای مخاطب کافه‌نشین ملموس است، عشقی که از قالب‌های فیزیکی خود خارج شده است و از ملموسات به محسوسات می‌رسد و تبدیل به تصاویری استعاری می‌شود. و مخاطب عام با کدامین دستگاه رمزگشایی استعاره‌ها را بگشاید؟

پی‌نوشت:

۱- تصویر این یادداشت برگرفته از مجموعه At the Moulin Rouge لوترک است که نمادی بر فرهنگ کافه‌نشینی پاریسی است.

۲ - «در دنیای تو ساعت چنده» دارای چند خطای دکوپاژی بخصوص در سکانس صحبت گلین با آنتوان و دیدن فرهاد از پشت پنجره است که از حوصله این مطلب خارج است.

نظر شما