شناسهٔ خبر: 36564 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فیلم بعدى فرمان آرا در دفتر ˝عباس و بهمن˝

من ٧٤ سال دارم، با توجه به تجربیات ام مى گویم: ناامیدی جز منفی‎بافی، افسردگی، و ناراحتی چیزی نمی‎آورد. من هم کور نیستم و مشکلات را می‎‎بینم

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ بهمن فرمان آرا نویسنده و كارگردان سینما چند روزى ست از سفری به آلمان جهت مداواى زانویش بازگشته است؛ او در گفتگویى با امیر حسین رسائل كه در روزنامه شرق انتشار یافته است، ضمن تحلیل شرایط روز جامعه هنرى و به خصوص سینما، از امیدها و دل نكرانى هایش گفته است و از چشم انتظارى اش براى اكران "دلم مى خواد"؛ سرفصل هایى از این مصاحبه در پى آمده است.

چهار پنجم وقت وزیر ارشاد صرف چه چیزى مى شود؟

مثلابرای یک فیلم در تهران می‎توانی جایزه بگیری و در ارومیه، برای همان فیلم، تنبیه شوی. در این صورت دولت مرکزی هیچ کنترلی بر این اوضاع ندارد تا حمایت کند. این مسئله همیشه کار ما را مشکل کرده است. پروانه ساخت می‎گیریم، دو، سه میلیارد هزینه ساخت فیلمت می‎شود. همه کارهای آن را انجام می‎دهی و ناگهان گروهی خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‎گویند فیلم اکران نشود. با این مثال یاد خاطره‎ای از سینما میهن میدان حسن‎آباد می‎افتم؛ هر کسی فیلم را نمی‎پسندید جلو پروژکتور می‎ایستاد تا پخش نشود. حالاآن فیلم ممیزی خاصی هم نداشت و فیلم دیگری پخش می‎کردند. هنوز با این همه علاقه دولت به مسائل فرهنگی، باز هم گروه‎های فشار اجازه نمی‎دهند؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارپنجم زمانش را وقف بازی‎های دفاعی این‎چنینی می‎کند. لبه تیز این شمشیر هم به سوی سینماست.

تجربه مشابه رستاخیز در آمریكا

فرمان آرا در مورد رستاخیز می گویند ما نمی‎توانیم شمایل معصوم را نشان دهیم! خب، این تصمیم را زمانی که فیلم نامه را می خواندند یا هنگام صدور پروانه نمایش می شد اعلام کرد. البته این فقط در کشور ما رایج نیست. زمانی‎که در آمریکا بودم، شرکتمان فیلمی به نام «آخرین وسوسه مسیح» را ساخت. نمایش آن هرقدر هم درآمدزایی کرد هزینه حفاظت تماشاچیان را داد؛ با پلیس و چک کردن‎های اضافه! درنهایت نمایش آن متوقف شد برای اینکه فردی از متعصبان جنوب آمریکا، با این نگرش که نباید مسیح را نشان داد، با کامیون صف گیشه را زیر گرفت و چهار نفر کشته شدند.

چرا مردم سریال تركیه اى نگاه مى كنند؟

گرفتاری اصلی ما این است که در مملکتی زندگی می‎کنیم که عده‎ای از ابتدا تافته جدابافته هستند. صداوسیما خواستار این است که ما آن را گوش دهیم و ببینیم، پس اگر مردم جِم تی وی و من وتو را تماشا می‎کنند، از بی‎کفایتی مدیران داخلی است. همه ترجیح می‎دهند زندگی خودشان را در تلویزیون ببینند، نه سلطان ترکیه را. خب وقتی نیاز مردم از صداوسیما تامین نشود، معلوم است فیلم‎های آنها پررنگ‎تر می‎شود. حتی اقتصاد ترکیه هم سود می‎کند که دوبله می‎گذارد و چه و چه؛ بنابراین تلویزیون ایران بیننده‎اش را از دست می‎‎‎دهد.

فیلم بعدى "فرمان آرا" در دفتر عباس و بهمن

بعد از سالیان دراز تصمیم به بازکردن دفتر سینمایی گرفتم که این اتفاق با همراهی عباس گنجوی شکل گرفت تا راحت بتوانیم بنشینیم و صحبت کنیم، بدون آنکه مشکلی پیش بیاید. اسمی هم برای این دفتر درنظر نگرفتیم؛ اسمش شده است دفتر عباس و بهمن. می‎خواستیم بتوانیم بدون دردسرهای معمول کار کنیم. فیلم نامه تازه‎ای به نام «راز چشمه» دارم که در واقع دو داستان مجزا در کنار هم است. دو خواهر هستند که یکی از آنها را دکترها جواب کرده‎اند و دارد می‎میرد. خواهر بزرگ‎تر بنا بر خواست خواهر کوچک‎تر او را از بیمارستان بیرون می‎آورد و به سمت چشمه‎‎ای می‎روند که در زادگاه پدرشان است. دیگری داستان جوانی است که از خارج آمده و به گمانش پدر و مادرش هردو فوت کرده‎اند. برای او رازی را برملامی‎کنند که مربوط به جدایی پدر و مادرش در سال های دور است. بعد از طلاق به دلیل اینکه زنان از حقوق بسیاری محروم اند، پدر به مادر می‎گوید دیگر پیدایش نشود و به بچه می گوید مادرش مرده است. این آقا هم به سمت آن چشمه به دنبال مادرش به راه می‎افتد. فیلمی جاده‎ای است؛ چون ایران جاهای عجیب و زیبایی دارد که می‎توان آنها را نشان داد. آن چشمه همان امید است! تصمیم گرفته ام نگاه مستقیمی به جهان اطرافم داشته باشم؛ دو داستان متفاوت که در مسیر روایت به هم برخورد می‎کنند.

فرمان آرا هم تاج و تخت مى بیند

همان‎طور که الان داریم « بازی تاج وتخت» را تماشا می‎کنیم. می‎بینیم در جاهای مختلف دنیا، تلویزیون تولیدات بهتری از سینما می سازد، داستان‎گوی بهتری است و نوآوری دارد. مثل «خانه‎ای از ورق» که کارگردان‎های معروفی آن را ساخته‎اند. گرچه قبل‎تر در سینما، تگ‎گویی با دوربین را داشتیم ولی با این سریال، این نوع شیوه بیانی یک نوآوری در تلویزیون به حساب می‎آید و بر آن تاکید شده تا مخاطب را درگیر شخصیت کند.

امید تاكید موكد فرمان آرا

من ٧٤ سال دارم. با توجه به تجربیات شخصی و حرفه‎ای ام، که حاصل بیش از ٤٠ سال کار مداوم است، در زندگی دیدگاهی پیدا کرده ام که ناامیدی جز منفی‎بافی، افسردگی، و ناراحتی چیزی نمی‎آورد. من هم کور نیستم و مشکلات را می‎‎بینم.... 
وقتی در فیلم "خاك آشنا" مى ‎گویم " نسل شما نکاشته می‎خواهد درو کند" و جواب می‎گیرم "ما درو هم نمی‎خواهیم بکنیم" ، درباره ناامیدی بنیادی‎ای صحبت می‎کنم که درش اعتیاد و... هم است. ٦٥ درصد جامعه ‎ما جوان است، آرزو دارد و می‎خواهد کار کند. وقتی می‎بیند یکی با پنج کلاس سواد میلیاردر شده، با خودش می‎گوید چرا بروم در فلان شرکت کار کنم و حقوق بگیر شوم و درنهایت حداکثر یک میلیون تومان حقوق بگیرم! آن فیلم در آن زمان حرفش این بود که باید دستتان به این خاک برود تا بتوانید این مملکت را بشناسید.

نظر شما