شناسهٔ خبر: 38573 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

«آيت شرافت» در ضيافت اميركبير

تجلیل از «آیت شرافت» اولین مراسم دانشجویی دانشگاه اميركبير در سال جدید تحصیلی بود، مراسمي كه غروب سه‌شنبه از سوی انجمن اسلامی دانشجویان ترقی‌خواه برگزار شد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  تجلیل از «آیت شرافت» اولین مراسم دانشجویی دانشگاه اميركبير در سال جدید تحصیلی بود، مراسمي كه غروب سه‌شنبه از سوی انجمن اسلامی دانشجویان ترقی‌خواه برگزار شد. دوستداران آيت‌الله طالقاني براي بزرگداشت مبارزی مجاهد و به یاد پدر طالقانی دور هم جمع شدند و از مردی سخن گفتند که روزهای خوش با او بودن برایشان سپری شده اما خاطراتش هنوز زنده است انگار... .
هدایت جامعه از مسجد هدايت
حاج سیداحمدآقا هاشمی‌نژاد که روزهایی را با طالقانی گذرانده، در وصف آیت‌الله طالقانی می‌گوید: «او با سکون و سکوت رابطه‌ای نداشت، همه زندگی‌اش فریاد، مبارزه و دفاع از توده‌های مردم بود».
حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد به روزهای دوران رضاشاه می‌رود و از شروع مبارزات طالقانی می‌گوید؛ به‌گفته هاشمی‌نژاد در همان سال‌ها بود که این شخصیت کم‌نظیر وارد مبارزه شد و به خاطر همین به زندان رفت. چندی به بافق و زابل تبعید شد اما این چیزی از آرمان‌خواهی او نکاست. هاشمی‌نژاد از «هدایت جوانان و مردم از مسجد هدایت» توسط طالقانی سخن به میان آورد. از روزهایی که طالقانی از اشخاص غیرروحانی نیز برای سخنرانی در مسجد هدایت دعوت می‌کرد و پای سخنشان می‌نشست.
هاشمی‌نژاد در ادامه ادای دینش به طالقانی به نقل‌قولی از شهید مطهری اشاره می‌کند و می‌گوید: «آیت‌الله مطهری می‌گوید مایه آشنایی نسل جوان با اسلام نه من بودم و نه شریعتی؛ بلکه طالقانی و بازرگان بودند که این راه را باز کردند و ما بعدها به دنبال آنها حرکت کردیم».
به‌گفته او طالقانی آبان ٥٧ بعد از گذراندن چندین سال زندان و شکنجه، از زندان آزاد شد و حرکات مهم و جالبی پس از آزادی‌اش انجام داد، راهپیمایی تاسوعا و عاشورای همان سال را برگزار کرد، رئیس شورای انقلاب شد و همچنین بنیان‌گذار برپایی نماز جمعه در ایران بود، همچنین او کسی بود که دانشگاه تهران را به‌عنوان بهترین مکان برای برگزاری نماز جمعه به امام پیشنهاد داد.
خاطرات اوين
هاشمی‌نژاد به بیان خاطره‌ای از اواخر سال ٥٦ و زندان می‌پردازد و به یاد می‌آورد زمانی  را که در اوین بودند؛ آیت‌الله منتظری و هاشمی در اتاقی بودند و آيت‌الله طالقانی و مهدوی‌کنی نیز در اتاقی و او و داماد آیت‌الله منتظری و چندی‌دیگر از جوانان در اتاق دیگری؛ می‌گوید اواخر همان سال آمریکایی‌ها به ایران بر سر مسائل حقوق‌بشری فشار زیادی می‌آوردند، گروهی آمریکایی برای بازدید به زندان اوین آمدند؛ حکم آیت‌الله طالقانی ١٠ سال بود؛ آمریکایی‌ها از طالقانی پرسیدند که شما به چند سال محکوم شده‌اید،  طالقانی هم گفت ١٠ سال؛ آمریکایی‌ها با همان لحن خودشان گفتند: «اوه، به عمر شما نمی‌رسد». متأسفانه پیش‌بینی‌شان درست از آب درآمد و خیلی از آزادشدن طالقانی نگذشت که او از میان ما رفت.
هاشمی‌نژاد از روز تشییع پيكر طالقانی می‌گوید و اینکه مردم در آن روز شعارشان این بود که‌ ای نایب پیامبر جای تو خالیست. او می‌پرسد مگر کار پیامبران جز مبارزه با فساد و استبداد است؟
هاشمی‌نژاد در ادامه می‌گوید؛ «طالقانی تفسیر خود از قرآن را پرتوی از قرآن نامید و از این طریق هم خود را در مسیر مبارزه با استکبار و استبداد داخلی از نور قرآن بهره‌مند کرد هم دیگران را در پرتو این نور قرار داد و توانست جامعه را به «راستی» هدایت کند. او در سال‌های زندان در اوین و قصر و حتی دوران تبعیدش همچنان مشغول تکمیل تفسیر قرآن بود. در یکی از ملاقات‌های زندانش حاصل کارش را مخفیانه از زندان خارج کرد و سپس در بیرون از زندان آن را به کمک آقای جعفری تمام کرد. نکته‌ای که اینجا مهم است، این است که طالقانی زمانی به تفسیر قرآن مشغول بود که بسیاری آن را کفر می‌دانستند».
او به باورهای طالقانی اشاره می‌کند و او را مبارزی می‌داند که مبارزه با ظلم را بر مبارزه با کفر ترجیح می‌داد و معتقد بود تنها پس از نجات مردم از گرسنگی و تأمین امنیت می‌توان آنان را به توحید فراخواند. طالقانی می‌گفت هر انقلابی در هر جای دنیا که علیه ظلم صورت گیرد، آن انقلاب یک انقلاب اسلامی است.
به گفته هاشمی‌نژاد، طالقانی با رفتار و منش خود توانست بسیاری را به دین بگرواند و بسیاری از مخالفان و دشمنانش را تبدیل به دوستان خود کرد. طالقانی نامش با شورا پیوند خورده است و می‌گفت مردم باید خودشان درباره زندگی‌شان تصمیم بگیرند. او از ١٧ شهریور ٥٧ و مصاحبه طالقانی با روزنامه اطلاعات می‌گوید که طالقانی در آن گفته بود این انقلاب متعلق به همه مردم است و هیچ حزب و گروهی و هیچ فردی حق ندارد سهم بیشتری برای خود از انقلاب قایل باشد. در اوایل انقلاب تنها کسی که از شریعتی حمایت کرد، او بود.
طالقانی در آخرین نماز جمعه خود در ١٧ شهریور در بهشت‌زهرا بر مسئله شوراها تأکید کرد و به عدم توجه مسئولان به شوراها اعتراض کرد و گفت گروهی در حکومت به این نتیجه رسیده‌‌اند که اگر شورا باشد دیگر ما چه‌کاره‌ایم؟ بعد ایشان گفتند؛ هیچ، شما هیچ، بروید دنبال کارتان. بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند، این مردم‌اند که کشته داده‌اند؛ اینهایي که در بهشت‌زهرا خوابیده‌اند....
نوشته‌های طالقانی شامل پرتوی از قرآن، اسلام  و مالکیت، به سوی خدا می‌رویم، پرتوی از نهج‌البلاغه، بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد و بسیاری دیگر است.
امام در ٢٣ شهریور ٥٨ در بزرگداشت طالقانی گفت ما برادری را ازدست دادیم و ملت ما پدری را و اسلام مجاهدی را و همه در سوگ او هستیم.
پیام آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی برای انجمن دانشجویان ترقی‌خواه توسط حجت‌الاسلام مرادی، مشاور رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، قرائت شد.
در اواسط برنامه، فیلمی که توسط دانشجویان تهیه و تدوین شده بود، اکران شد، در فیلم به لحظاتی از زندگی طالقانی و همچنین گفت‌وگو با نزدیکان او پرداخته شده بود.
مقتضیات دین و دینداری در حوزه عمومی
محمد مجتهدشبستری، دیگر سخنران این مراسم بود و از اینکه دورانی که در آن دانشجویان و دانشگاه از گفت‌وگو و داشتن برنامه‌های دانشجویی بحث و گفت‌وگو محروم شده بودند، سپری شده، اظهار خوشحالی کرد و گفت حالا، حتی به صورت نسبی زمینه‌های گفت‌وگو برای مطرح‌کردن مسائل لازم در دانشگاه فراهم شده و این مایه خوشحالی است.
شبستری با غنیمت‌شمردن این مراسم می‌گوید؛ «بزرگداشت آیت‌الله طالقانی و گفتن از او که من به او ارادت داشتم، بهانه‌ای برای طرح موضوعی از دغدغه‌های متعدد من در این برنامه شد، من اینجا نیامده‌ام که تبلیغ کنم یا درباره موضوعی شما را ارشاد کنم بلکه می‌خواهم یک مسئله انسانی را با شما در میان بگذارم».
به‌گفته شبستری؛ در کشور ما بسیار کم به این موضوع پرداخته می‌شود و جوانب و مسائل مربوط به آن کاویده نمی‌شود. شبستری می‌گوید: «زیرا تصور بر این است که پرداختن به موضوع، متولیان و متخصصانی دارد که آنها در جای خود به آن مسائل می‌پردازند؛ دیگر لازم نیست در جاهای دیگر به این قبیل موضوعات پرداخته شود. در‌حالی‌که این‌طور نیست. متأسفانه افرادی که باید به موضوعات بپردازند و آن را بکاوند، در یک خواب سنگین فرورفته‌اند. دنیا را نمی‌دانند چه خبر است. در این محفل‌ها و امثال این محفل‌ها باید به آن پرداخت و آن را کاوید. مقتضیات دینداری در جهان معاصر چیست؟»
شبستری در ادامه می‌گوید: «نه از باب اینکه من سابقه تحصیلات اسلامی دارم و می‌خواهم تبلیغ دینی بکنم؛ خیر، به باور من دین یک موضوع انسانی است و من به مانند یک انسان می‌خواهم در اینجا از دین و دینداری بگویم. همان‌طور که برای زندگی انسانی فلسفه، علم و هنر مؤلفه‌های لازم برای درست زندگی‌کردن و بامعنا زندگی‌کردن است، موضوع دین هم یکی از مؤلفه‌های مهم معنابخشی به زندگی انسانی است. دین در کنار فلسفه، علم و هنر باید به انسان کمک کند برای بامعنازیستن و درست زندگی‌کردن. همان‌طور که به فلسفه، علم و هنر می‌پردازیم و اینکه مسائل گوناگون هر کدامشان چیست، باید به دین و دینداری هم بپردازیم و بدانیم مسائل گوناگون دین چیست. در تاریخ بشر، دین حضور و فوایدی داشته، ضررهایی داشته، بیراهه‌هایی داشته، جنگ‌هایی به نام دین پیدا شده، فرهنگ‌هایی به نام دین تأسیس شده، تمدن‌هایی با انگیزه‌های دینی به ‌وجود آمده؛ حالا مسئله من این است که از این زاویه است که سال‌هاست به این می‌پردازم که دین چیست».
به باور شبستری دین را نمی‌توان به قول امروزی‌ها از روی میز کنار زد. به نظر او در ایران کنونی پرداختن به موضوعات دین و دینداری برای ما یک وجه اخلاقی دارد. اگر بخواهیم اخلاقی زیست کنیم نمی‌توانیم بحث درباره دین و دینداری را کنار بگذاریم. اگر به بهانه اینکه به نام دین و سنت دینی بر ما جفا شده بحث دین را کنار بگذاریم که ساده‌انگاری است. شبستری معتقد است این جامعه با دین آمیخته شده و اعتقادات و ارزش‌های دینی در آن وجود دارد. اگر ما تفکر اجتماعی داشته باشیم نمی‌توانیم کنکاش در سنت دینی را کنار بگذاریم. به این دلیل که به نام دین خیلی حوادث هم رخ داده باشد، باید دین را بکاویم. در جامعه ما امروز دین و دینداری و موضوعات مربوط به آن نقش بسیار مهمی بازی می‌کند.
به باور شبستری در تصمیم‌گیرهای سیاسی و فرهنگی که سرنوشت ما و نسل‌های آینده به آن وابسته است، دین اولویت اول را دارد. با این اوصاف ما چطور می‌توانیم به موضوعی که این‌قدر در جامعه ما اثرگذار است، نپردازیم. ما به عنوان یک شهروند ایرانی نمی‌توانیم به این موضوع نپردازیم. این موضوعی است که در سرنوشت ما و آینده ما تأثیر دارد. حتی اگر ما با دین کاری نداشته باشیم، دین آن با ما کار دارد. نمی‌توانیم به تفسیر رسمی دین و دین داری که در جامعه وجود دارد، بی‌تفاوت باشیم. پرداختن به این موضوع بحث‌کردن و گفت‌وگوکردن حول آن برای ما مهم‌تر از پرداختن به فلسفه، علم و هنر است.
به‌گفته شبستری چیزی که اینجا مهم است این است که دین بیش از فلسفه، علم و هنر با انسانیت ما درگیر است و چون این قلمرو، قلمرویی است که سخنان مبهم، چندپهلو و تعبیرات چندمعنایی در آن زیاد است بیش از فلسفه و ... می‌تواند موردسوءاستفاده قرار گیرد. شبستری می‌گوید موضوعات مربوط به دین ذاتا غیرشفاف است، وقتی از استعلا و تعالی‌دادن فرد توسط دین صحبت به میان می‌آید خیلی از حرف‌ها و مسائل مطرح می‌شود که به شدت می‌تواند از لحاظ معنایی مورد کژتابی واقع شود. ماکیاولی در شهریار می‌گوید چیزی بگو و درست نقطه مقابل آن را عمل کن؛ شهریار از عدالت می‌گوید و درست نقطه مقابل آن را انجام می‌دهد؛ این از آن جمله چیزهایی است که افراد می‌توانند از خدا و پاکی و درستی بگویند ولی در عمل درست نقطه مقابل آن عمل کنند.
آنان می‌توانند چنان سروصدایی راه بیندازند که کسی نفهمد زیر این هیاهو و غوغا دارد چه اتفاقی می‌افتد؛ یعنی در بستر جامعه اساسا دارد چه اتفاقی رخ می‌دهد؛ یعنی امکان کژتابی در تعبیرات خیلی زیاد است، در عین حال فریب عملی در مقام عمل نيز وجود دارد. درحالی‌که در فلسفه، علم و هنر این‌گونه نیست.
شبستری با بیان این نکات به این پرسش می‌رسد که حالا با این اوصاف ما در چه وضعیتی هستیم، وضعیت دین و دینداری و پرداختن به آن در جامعه ما در چه حالی است؛ چه باید بشود که نمی‌شود، چه مسائلی باید مراعات شود که نمی‌شود، چه توصیه‌هایي می‌توان کرد؛ این را باید بدانیم که از منظر جامعه‌شناسی دینی در جامعه ما دین و دینداری یک مسئله انتخابی است. این اتفاق در اکثر جوامع غربی رخ داده است؛ جامعه عرفی شده و قلمروهای گوناگون زندگی تحت مسائل مختلف قرار گرفته و از زیر چتر واحد دینی خارج شده و آن‌قدر سخنان گوناگون درباره دین گفته می‌شود که جامعه سکولار شده است.
شبستری می‌پرسد: «با این اوصاف آیا جامعه ما سکولار شده یا عرفی و دنیوی شده؟  قلمروهایی غیر از قلمرو دین و ارزش‌هایی غیر از ارزش‌های دینی در جامعه ما تعیین‌کننده است، بدون ارتباط مستقیم با دین. هم سیاست و هم اقتصاد در جامعه ما غیردینی است». به نظر او این اتفاق از اواخر دوره قاجار افتاد و با ورود به مشروطه اين چتر کم‌کم تَرَک برداشت، در این مسیر تفسیرها و قرائت‌های گوناگونی از دین پیدا شد. و درباره بداهت‌های دینی و مسائل بدیهی آن سؤال ایجاد شد و افراد در پی پاسخ به پرسش‌هایشان برآمدند. 
شبستری در ادامه سخنانش می‌گوید در این اوضاع و احوال، سؤال‌هایی اساسی مطرح است؛ یعنی اگر بخواهیم این هویت انتخابی را حفظ کنیم باید چه‌کاری انجام دهیم؛ به تعبیر دیگر چه چیزهایی را باید مراعات کنیم تا هویت دینی ما حفظ شود. سؤال‌هایی که اینجا مطرح است، اینها می‌تواند باشد: اصلا چرا باید دین داشته باشم؟ سؤال بعدی این است: دین در طول تاریخ مضر بوده است یا مفید، دینداران مضر بوده‌‌اند یا مفید؟ برای بشر اسباب زحمت بوده‌‌اند یا رحمت؟ 
سؤال دیگر این است که من دینی را انتخاب کرده‌ام و حالا چگونه می‌توانم دینداری کنم؟ چگونه می‌توانم سازگار با آن زندگی کنم؟ چگونه می‌توانم شرایط و امکانات آن‌گونه زیستن را فراهم کنم. سؤال دیگری که پس از این مطرح می‌شود این است که من تنها نیستم که دینداری می‌کنم؛ براساس انتخاب خودم دینداری کنم، من فردی در جامعه هستم.
حالا این پرسش مطرح است که ما چگونه می‌توانیم دینداری کنیم که هویت انتخابی هم محفوظ بماند. 
به باور مجتهد شبستری، دانشجویان جامعه ما باید علاوه بر پرداختن به مسائل سیاسی، به دین و دینداری نیز بپردازند و درباره آن به بحث و گفت‌وگو بنشینند، چراکه این مسئله مهم جامعه ماست. 
يادمانده‌هاي شاه‌حسینی و محمدی‌گرگانی از طالقاني
حسین شاه‌حسینی از فعالان سیاسی سال‌های دور ایران است، او در بیان خاطراتش از طالقانی به سال‌های نوجوانی خود بازمی‌گردد و از سال‌هایی می‌گوید که طالقانی مانند یک دوست با جوانان چگونه رفتار می‌کرد و چگونه آنان را با واقعیت‌های زندگی آشنا می‌کرد. شاه‌حسینی می‌گوید: «من از سال‌ها پیش با آقای طالقانی آشنا شدم؛ از سال‌های دور قبل از انقلاب اسلامی. من از دورانی طالقانی را به یاد می‌آورم که بسیاری از جوانان و حتی کودکان ما تحت‌تأثیر افکار چپ قدرتمند آن زمان دین را مخدری برای انسان می‌دانستند و از آن گریزان بودند در این شرایط طالقانی آنان را با دین آشنا می‌کرد».
شاه‌حسینی می‌گوید؛ بعد از شهریور ١٣٢٠ مرحوم نخشب بود که حرکت دینی را باب کرد. او و بسیاری از رفقایش این جریان را به راه انداختند. طالقانی در آن شرایط به‌دنبال این جوانان بود و با آنان وقت می‌گذراند. طالقانی با جوانان مختلف قرار می‌گذاشت و با آنان به پیک‌نیک می‌رفت. یک‌بار با ما توپخانه قرار گذاشت و ما را به منظریه برد. جایی رفتیم به نام سنگ جماران، جایی که حالا منزل آقا آنجاست. اولین کاری که می‌کرد می‌گفت بچه‌ها وسایل را آماده کنیم و بعد از ناهار و استراحت، شعائر دینی را با روشی ساده به ما آموزش می‌داد. به یکی می‌گفت با صدای بلند نماز بخواند و بقیه هم تکرار کنند. هیچ‌وقت کسی را مجبور نکرد که این‌طور بخوان یا آن‌طور. بعدها ما یک‌بار گفتیم آقا آموزش دینی این‌طور که درست نیست. گفت به شما چه؟ انجام بدهید به شرطی که قصد شما صداقت باشد درست است.
شاه‌حسینی به سال‌های بعد از شهریور ١٣٢٠ گریزی می‌زند و از روزهای بند عمومی زندان قزل‌قلعه می‌گوید، از زمانی که طالقانی آنجا بود و رضاشاه تازه اولین فرزند پسرش به دنیا آمده بود؛ او به یاد می‌آورد که  از طالقانی خواستند برای اینکه شاه اولادی پیدا کرده و کشور ولیعهددار شده دعا بخوانند، آن زمان سرهنگ هاشمی‌نژاد شخصا از طالقانی خواست که این کار را انجام دهد؛ آن روز مصادف بود با روز عید فطر؛ همه آن روز، چه چپ و راست و چه دیگران پشت‌سر طالقانی قرار گرفتند. طالقانی بعد از نماز خواست سخنرانی کند که همان زمان هاشمی‌نژاد گفت حالا که ما اجازه داده‌ایم شما نماز بخوانید، یک دعایی برای ولیعهد هم بخوانید که آن زمان آقای لطفعلی اردلان فریاد زد آقای طالقانی مواظب این دروغ‌گوها باشید. ما اگر قرار بود نوکری شاه را بپذیریم که جایمان در زندان نبود. بعد از آن طالقانی سخنرانی مبسوطی درباره نظام حاکم کردند که می‌توانم بگویم آن نماز بهترین نماز زندگی من بود. مرحوم طالقانی به‌خاطر قدرت و شهامت و صداقتش بسیار محبوب بود.
طالقانی و گفتمان گفت‌وگو
به‌دلیل اینکه سخنرانی دکتر شبستری و خاطرات آقای شاه‌حسینی کمی بیش از وقت معمول طول کشید، وقت کمی به پایان برنامه باقی ماند و دکتر محمدی‌گرگانی ترجیح داد وقت خود را به آقای شاه‌حسینی بدهد و گفت: «من دوست دارم که آقای شاه‌حسینی به سخنان شیرین خود ادامه دهند و حتی هم‌زمان هم می‌خواستم بگویم آقای شبستری بحث خود را ادامه دهد». با‌این‌حال به درخواست دانشجویان و با افزایش زمان جلسه، گرگانی به طور خلاصه از درسی گفت که می‌توان از طالقانی آموخت.  او در ابتدای سخنان خود به وضعیت موجود خاورمیانه و کشور اشاره کرد و گفت: «برداشت من این است که شرایط ایران و خاورمیانه ویژه و خاص است و این شرایط منجر به فاجعه شده است. از نظر من طالقانی مظهر گفت‌وگو بود. اگر این تعبیر آرنت را در نظر بگیریم که گفت‌وگو بعد شکیبایی یا تعبیر هابرماس، گفت‌وگو، تفاهم و شکیبایی یا تعبیر گاندی را در نظر بگیریم، گفت‌وگو، شکیبایی و عشق، به نظر من در این زمانه ما دچار ادبیات خشونت‌آمیزی شده‌ایم و افراد با گفتمانی خشونت‌آمیز و کینه‌توزانه رفتار می‌کنند. درصورتی‌که گفتمان طالقانی بر گفت‌وگو و عدم خشونت استوار بود». 
گرگانی در ادامه گفت: «دقیقا در این شرایط ما احتیاج به گفتمان و گفت‌وگو داریم. اگر بخواهیم امروز و در شرایط فعلی از طالقانی چیزی یاد بگیرم یکی از آنها می‌تواند این باشد که با هم خوب حرف بزنیم و به هم اهانت نکنیم، به هر بهانه‌ای همدیگر را تحقیر و تمسخر نکنیم. به نظر من بزرگترین نیاز امروز ما این است که یاد بگیریم با هم حرف بزنیم. این ادبیات و خشونتی را که در جامعه ما به وجود آمده در آینده خسارتش را خواهیم پرداخت؛ وقتی مرحوم طالقانی حرف می‌زد شما احساس نمی‌کردید که او کسی را تمسخر می‌کند یا چیز دیگری... ما باید یاد بگیرم که با هم حرف بزنیم و آثار و نتایج گفت‌وگو را با شکیبایی تحمل کنیم».

نظر شما