شناسهٔ خبر: 39201 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نهایت خیال، واقعیت اوست / نگاهی به دنیای شاعری زنده‌یاد محمود شجاعی

محمود [شجاعی] در باغ است و در شعرش روایتگری می كند از احوالات باغ. باغ محمود كالبدی از نور ویا خورشید دارد. عناصر شعرش كالبدی شبه عینی دارند اما به سادگی می توان تشخیص داد كه او گزارشگری از عینیات اطراف نمی‌كند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ برای شاعران، تخیل تنها طیاره رونده مجاز از مرز عقل به شهود است. حركت دادن عقل به آن سوی ذهن برای مشاهده و تزریق این دیدن‌ها در ساختمان شعر، در كیفیت بخشیدن به جنس تصاویر برای _ شاعران تصویرگرا _همیشه موثر و مد نظر بوده است.

غنا بخشیدن به مظروف ذهن به وسیله دانش مانند جهش‌های یك شناگر بر تخته شنا ، برای اوج گیری و شیرجه در بحر است. با مراقبه از ذهن و بخشیدن وسعت به آن میتوان جهش‌هایی كرد و در بحر شهود ، اندك زمانی را طی كرد. خارج شدن از ذهن و دیدن غیب و غیر و غیبِ غیر زبانی سریع و غیر گونه می خواهد . بیرون رفتن از مرز و پاشیدگی در بحری بی حد و مرز را میتوان شطح گفت . اما ذات شعر با نثر تفاوتهایی دارد. در این مكاشفات ، تصویر و استتیك تفاوت این دو گونه است . تحفه ی این سفر كوتاه عصاره ی ماندگار در سطرها خواهد بود . اما (شاعران شعر دیگر) و به خصوص محمود شجاعی ، احتیاجی به این رفت و برگشت های ذهنی ندارند . ذهن او لب می ریزد و این لب پَرها شتاب دارند.

محمودِ دائم در شتاب در شعر شتابان است. شعر او بی واسطه در آن سوی ذهن استقرار می یابد و مستشرقی می كند. برای همین است كه كشف های او خالص تر می نماید زیرا كه ابزار یا واسطه ای (تخیل) حجاب میان او و شهودش نمی‌شود. مثل تفاوت كسی می شود كه از آن سوی دیوار درون باغی را تصور می كند و یا كسی كه در باغ قدم می زند . (یكی از ذهنیات می گوید و دیگری از عینیات). محمود در باغ است و در شعرش روایتگری می كند از احوالات باغ. باغ محمود كالبدی از نور ویا خورشید دارد. عناصر شعرش كالبدی شبه عینی دارند اما به سادگی می توان تشخیص داد كه او گزارشگری از عینیات اطراف نمی‌كند. ارض شعرش در جایی دیگر است . كالبدهای مجزای ملموس، ولی در كیفیت و در ساختمان تصویر به شدت كاركردی دگرگونه پیدا می كنند . همان گونه كه حلاج می گوید: (معرفت ، عبارت است از دیدن اشیاء و هلاك همه در معنی.)١ دال های هلاك شده در ذهن محمود خیال كالبد بیرونی شان را می‌كنند. معرفت اشیاء پیرامون ( مدلول های ذهنی ) دال های شبیه گذشته ی خود را انتخاب می كنند. معاد اشیاء در معنا ، معادی جسمانی نیست .

تفاوت بیرونی اشیاء با معرفت اشیاء در شعر شجاعی ، تصاویری بكر و تاویل مند ایجاد می‌كنند. شعر او علیرغم تمام تاویل‌مندیش همچون نظرات اندیشمندان نسبی گرا همچون نیچه به شدت خود بسنده و با یقین گفته می‌شود. به چند سطر از شعر او در كتاب "از آبی نفس‌های كوتاه" نگاه كنید :

باید آموخت كه با سینه‌ی زخمی به زخم تازه نشست .

و یا :

پرواز سبك كه شانه‌یی مذاب می‌خواهد .

و یا :

در بستر شعاع نفس‌های منزوی
مكالمه سَمّی است جوان

حضرت محمد (ص) سیدی كه حلاج می خواندش ( و بدو اسرار و ضمایر شناختند) ٢ می فرماید ( الحیاه ١٦٥/١) : ( بهترین چیزی كه در قلب انسان بیفكنند ( و گرانبهاترین سرمایه ی ابدی انسان كه به انسان بدهند) یقین است .)

یقینی كه در جوهر همچون اندیشیدن ، امری پایان ناپذیر باشد . می توان از وجوه دراماتیك آثار و روایتگری شان پی برد كه شهود شجاعی در شعر ، شهود آنی نبوده است . اگر به شعر ( سبز و مسموم ) در تنها كتاب شعر شاعر نگاه كنیم ، انگار ما یك نمایشنامه در غالبی تراژیك روبه رو هستیم . مراتب در نزد شاعران دیگر به مدت زمانی كه در مكاشفه هستند ، بر می‌گردد. محمود شجاعی با نفس های كوتاه‌اش كه از كاغذهای كاهی كتابش استشمام می‌كنم، در گم گشت های تپه‌های مسجدسلیمان خضر من شد. و عجیب وقتی به یاد این روایت شطاح فارس در وصف حلاج می‌افتم ، قوس زندگی شجاعی را می‌بینم :

٦٧٤) قال : جانا ! حسین منصور در بحر وحدت افتاد؛ به جمال حق عاشق شد . به وجه قدم ساكر ، سّر سّر در صمیم سّرش مباشر شد . به زبان اسرار مكتوم پیدا كرد آن سّرهایی كه ظاهر رسم را مخالف بود . برای آنك چون هایم شد ، طایر شد . چون طایر شد ، غایب شد .و چون غیب شد ، واصل شد . چون واصل شد ، حكم عشق به لسان هذیان كشف كرد . و چون بر او سكر غالب شدی از سر نیستی كلام چندین رسم هذیان بگفتی ، كه باطنش صحیح بودی ، و ظاهرش سقیم . سقمش از نكرده بود ، زیرا كه علم مجهول بود پیش ارباب مخالفت . عادت علم غیب آن است كه چون ظاهر شود ، به مشهد وی عقل ننشیند .٣

١) شهید عشق الهی . دكتر جواد نوربخش . انتشارات یلدا قلم 
٢) طواسین _ فی القطعه ٧ من طاسین السراج 
٣) شرح شطحیات _ تصحیح و مقدمه از هنری كورین _ انتشارات طهوری

بهنود بهادری

نظر شما