شناسهٔ خبر: 39444 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نقد و بررسي كتاب اراده به دانستن

كتاب اراده به دانستن (۱۹۷۶) نوشته ميشل فوكو (۱۹۸۴-۱۹۲۶) متفكر معاصر فرانسوي نخستين جلد از مجموعه تاريخ سكشواليتهاست که قرار بود در شش جلد منتشر شود. در سال ۱۹۸۴جلدهاي دوم و سوم اين مجموعه (با عناوين: كاربرد لذت و مراقبت نفس) به چاپ رسيد ولي با مرگ فوکو (۱۹۸۴) این پروژه ناتمام ماند و حتی دست­نوشته­ هاي او (با عنوان اعترافات بدن) نیز منتشر نشد.

 

 

 

فرهنگ امروز / محمود اسماعیل‌نیا؛

كتاب اراده به دانستن (۱۹۷۶) نوشته ميشل فوكو (۱۹۸۴-۱۹۲۶) متفكر معاصر فرانسوي نخستين جلد از مجموعه تاريخ سكشواليتهاست که قرار بود در شش جلد منتشر شود. در سال ۱۹۸۴جلدهاي دوم و سوم اين مجموعه (با عناوين: كاربرد لذت و مراقبت نفس) به چاپ رسيد ولي با مرگ فوکو (۱۹۸۴) این پروژه ناتمام ماند و حتی دست­نوشته­ هاي او (با عنوان اعترافات بدن) نیز منتشر نشد. هدف اصلی فوكو در اين پژوهش بررسي ارتباط ميان دانش­هاي گوناگون سكشواليته با ساختارهاي قدرت در جامعه مدرن غربي بود

فوكو متفكري نامتعارف

ميشل فوكو به خاطر رويكردهاي نامتعارفش در بررسي و تحليل موضوعات تاريخي و اجتماعي و نيز نگارش آثار جنجال ­انگيزهمواره موضوع مباحثات و مجادلات مختلف بوده است. فوكو را نمي­توان فيلسوف، مورخ و يا دانشمند علوم انساني به معناي مصطلح كلمه دانست، همچنانكه نمي­توان آراء و انديشه­هايش را به سادگي در قالب مكاتب و نظريات شناخته­شده (ساختارگرايي، پساساختارگرايي،انديشۀ انتقادي، ...) قرار داد. در واقع فوكو پژوهشگري بودكه در مرزهاي رشته­هاي علوم انساني (فلسفه، روان­شناسي، روان­كاوي، تاريخ، جامعه­شناسي، جرم­شناسي، ...) كاوش مي­كرد و بيش از هر چيز به مناسبات ميان قدرت، دانش و حقيقت مي­انديشيد. سير فكري فوكو به طور خلاصه عبارتست از توجه به گفتمان و باستان­شناسي آراء و انديشه­ها (جنون و تمدن ۱۹۶۱، پيدايش كلينيك ۱۹۶۳، نظم اشياء ۱۹۶۶،ديرينه­شناسي دانش ۱۹۶۹) و سپس پرداختن به تبارشناسي مفاهيم و بررسي مناسبات آنها با ساختارهاي قدرت (انضباط و تنبيه ۱۹۷۵ و تاريخ سكشواليته ۱۹۷۶).

 

تاريخ سكشواليته

سخن اصلي فوكو در كتاب اراده به دانستن اين است كه سكشواليته داده­اي طبيعي نيست كه قدرت به دنبال سركوب آن باشد و يا حوزه­اي مبهم كه دانش در پي كشف آن باشد، بلكه برساختي تاريخي است كه اشاره دارد به سامانه­اي كه در آن مجموعه­اي از كردارهاي گفتماني و ناگفتماني (مثل برانگيختن بدن­ها، تشديد لذت­ها، تحريك به گفتمان، شكل­گيري شناخت­ها، تقويت كنترل­ها و مقاومت­ها) به صورتي زنجيروار و مطابق با استراتژي­هاي دانش و قدرت به هم متصل شده اند (ص ۱۲۳).

وي براي تثبيت اين ايده ابتدا به بررسي و ردّ انگاره رايج فرويدي، معروف به "فرضيه سركوب"، پرداخته و نشان مي­دهد كه بر خلاف مشهور، سركوب جنسيدوره ويكتوريايي در غرب (از سدۀ هفدهم ميلادي به بعد) نه تنها موجب مهار پديدۀ سكس در جامعه نشده، بلكه به تدريج موجب ابداع و اشاعۀ گفتمانهايي تازه در مورد سكشواليته شده است (ص ۴۲). مثل تقسيم سكس به مشروع (ازدواج) و نامشروع (زنا، لواط، ...) و سپس تبديل موارد سكس نامشروع به اُبژۀ مطالعات علمي جديد (صص ۴۹-۴۶). براي نمونه اگر قبلاً لواط­كار فردي منحرف تلقي مي­شد، امروزه در روان­پزشكي به عنوان يك گونه (همجنس­خواه) در نظر گرفته مي­شود (ص۵۳).آن چه كه در سامانه سكشواليته مشهود است پيوند ميان لذت، قدرت و دانش است.

فوكو همچنين به فرايند تكوين "علم جنسي" در غرب اشاره كرده و نشان مي­دهد كه چگونه سنّت قرون وسطاييِ اعتراف نزد كشيش امروزه به صورت اعتراف نزد روانكاوتكرار مي­شود و امروز نيز همچون ديروز هويت فرد با سكشواليته او تعيين مي­شود (صص ۸۰-۷۷).گويي كه ما از سكس مي­خواهيم كه هم حقيقت را بگويد و هم حقيقت خودمان را بگويد (ص ۸۲).

فوكو در بخش چهارم كتاب ضمن صورتبندي طرح پژوهشي خود براي بررسي سامانه سكشواليته در جامعه غربي(شامل مسئله، روش، عرصه و دوره­بندي)، هدف خود را ارائۀ تحليلي از تاريخ غرب بر اساس تصوير جديدي از قدرت مي­داند. از نظر او تاريخ سكشواليته را نمي­توان با تصوير رايج حقوقي- حاكميتي از قدرت نگاشت زيرا اين انگاره بر مفاهيمي چون قانون و سركوب تاكيد دارد (صص ۱۰۶-۹۶). در حالي­كه از نظر فوكو قدرت كثرتي از مناسبات نيروستكه در همۀ سطوح خرد و كلان جامعه جاري است. قدرتي كه هم محدودكننده است و هم مولد، و هر جا كه پيدا شود مقاومتي نيز در برابرش سر برمي­آورد (صص ۱۱۲-۱۰۷).

فوكو در تحليل تحولات سامانه سكشواليته، يا سامانه قدرت-دانش-لذت، خصوصاً به چهار استراتژي مهم در سده هيجدهم و نوزدهم در غرب اشاره مي­كند كه موجب بسط سامانه­هاي دانش و قدرت در مورد سكس شدند. اين چهار استراتژي كه همگي از مجراي خانواده مي­گذرند عبارتند از: تربيتي­كردن سكسكودكان، هيستريك­شدن بدن زنان، روان­پزشكانه كردن لذت­هاي انحرافيو اجتماعي­كردن رفتارهاي توليد مثلي (صص ۱۲۳-۱۲۱). 

با توجه به آن­كه يكي از اهداف اصلي فوكو از پرداختن به موضوع سكشواليته، ارزيابي مجدد مفهوم قدرت بوده است (فوكو ۱۹۸۰، ص ۱۸۷)، وي در بخش آخر اين كتاب با اشاره به تغيير سازوكارهاي قدرت حاكم، از حق مرگ (حق كشتن ديگران براي زنده­ماندن خود) به حق اداره زندگي (كنترل زندگي سوژه­ها براي منقادكردن آنها)، از مفهوم "زيست-قدرت"(Bio-Power) براي توصيف حكمراني جديد استفاده مي كند. از نظر فوكو زيست-قدرت يا قدرت اداره­كنندۀ زندگي در دو شكل اصلي تكوين و توسعه يافته است كه عبارتند از: "انضباط بدن"(Anatomo-Politics of Human Body) كه شامل دو جنبۀ سكسينه كردن كودكان و هيستريك شدن بدن زنان است،و "ساماندهي جمعيت"(يا "زيست-سياست"Bio-Politics of Population) كه شامل كنترل مواليد و روان­پزشكانه­كردن انحرافات جنسي است (صص ۱۶۰-۱۵۵).بنابراين سكس كماكان حلقۀ وصل اين دو عرصه است و سكشواليته هم رمز فرديتاست و هم درون­مايۀ اقدامات اجتماعي و اقتصادي (ص ۱۶۷).از اين روست كه مطالعه سكشواليته راهي است براي فهم سوژه شدن افراد. سكشواليته­اي كه هم برساختۀ ماست و هم سازندۀ ما. 

 

 

 

نقد و بررسي

كتاب اراده به دانستن در واقع مقدمه و طرحي كلي است براي پژوهشهايي گسترده در باره تاريخ سكشواليته در غرب، و يكي از اهداف فوكو از انتشار آن سنجش واكنش مخاطبان نسبت به موضوع و تمهيد مقدمات انتشار مجلدات بعدي بوده است (فوكو ۱۹۸۰، ص ۱۹۳). بنابراين جنبه نظري مباحث اين كتاب بر استنادات و استشهادات تاريخي آن غلبه دارد.

مطالب اين كتاب از دو زاويه قابل بررسي و سنجش است: استشهادات تاریخی و استنتاجات تحلیلی

داوري در مورد ميزان دقتِ استنادات تاريخي فوکو در این کتاب (مواد خام استدلال­های او)،نيازمند اشراف بر تاريخ تحولات جامعه غربی است. همچنانکه برخی از منتقدان فوکو در مورد دقيق بودنِ پاره­اي از استشهادات تاريخي وی (مثلاً در مورد جامعه انگلستان) ابراز ترديد كرده اند (استراترن، صص ۵۹-۵۷).

توجه به میزان صحت استنتاجات تحلیلی فوکو (صورت منطقي استدلال­های او)، زاویه دیگری در بررسی این اثر است. برخي از نویسندگان از نقطه نظر تحليلي بر فوكو خرده گرفته­اند كه برای مثال از اشاره به این واقعيت که تمدّن جديد غرب تاکید زیادی بر بهره­گيري و تمتع جسماني از جنسيت داشته­است، منطقاً نمي­توان نتيجه گرفت كه "كل تمدّن غرب محصول تلاش تكنولوژيِ قدرت براي تبديل انسان به ابزارِ لذت بوده" است (پايا، ص ۴۶۹). البته در این مورد، اين نكته را مي­بايد در نظر داشت كه اساساً فوكو پرورده محيط فرانسوي و فلسفه­های قارّه­اي است و با دقت­هاي منطقي مرسوم در ميان فيلسوفان تحليلي میانه­ای ندارد.فلسفه براي فوكو، به رغم احتراز از انتساب به يك متفكر و مكتب خاص (ميلز، ص ۱۹)، نه راهي براي جستجوي حقايق نظري، بلكه شيوه­اي براي زندگياست (گوتينگ، ۲۰۱۳) و نیز ابزاري براي پيشبرد مقاصد سياسي و اجتماعي (ضيمران، ص۱۹۳).به تعبير ديگر فوكو بيش از آن كه دغدغۀ استحكام منطقي يا حتي دقت تاريخيِ استدلالهاي خود را داشته­باشد، به فكر تاثير و نفوذ آنها در دگرگون­كردنِ ذهنيت افراد و عينيت جامعه بود. البته ذکر اين واقعیت، موجب مصونيت آثار وي از سنجش­گري­هاي تحليلي نیست.جالب آن كه فوكو خود تصريح مي­كند كه هر چه كه نوشته است از جنس رمان بوده، البته رماني كه نه تنها بي­ارتباط با واقعيت نيست بلكه در تكوين واقعيت بيروني هم تأثيرگذار است (فوكو ۱۹۸۰، ص ۱۹۳).

بنابراين به رغم اذعان به تاثير فراوان آثار فوكو در عرصه­هاي فكري و تحولات اجتماعي، این نکته را نیز باید در نظر داشت که از نقطه­نظر تحليلي، بسياري از مفاهيم و انديشه­هاي كليدي فوكو فاقد استحكام لازم استدلالي است. مثلاً باور فوکو به برساخته­شدن واقعيات توسط گفتمان (ديرينه­شناسي)،مي­تواند موجب درافتادن به وادي ايده­آليسم زباني (يكي از انواع ايده­آليسم مفهومي) ­و نسبي­گرايي شود (پايا ۴۴۶-۴۴۳)،يا داوری او در این مورد که معرفت محصول سازوكارهاي قدرت است (تبارشناسي)، می­تواند سر از جبرگرايي در­آورد. جبريتي كه نه تنها دستيابي به شناخت و داوري در مورد صدق و حقيقت را ناممكن مي­سازد، بلكه اساساً راه را بر هرگونه مبارزه اجتماعي نيز سدّ مي­كند (پايا، صص ۴۶۷-۴۶۲).

 

در باره ترجمه

كتاب اراده به دانستناز زبان اصلي (فرانسه) به فارسي برگردان شده و به سبب آشنايي مترجمان با آراء فوكو (ترجمه برخي از ديگر آثار او مثلمراقبت و تنبيه، ديرينه شناسي دانش، تئاتر فلسفه، ...)از نثري شيوا و روان برخوردار است.

با اين حال، به نظر مي رسد كه مناسب بود در انتخاب برخي از معادل­هاي فارسي دقت نظر بيشتري به كار بسته مي­شد. براي نمونه بهتر بود به جاي "شبانكارگي" يا "شباني"  (صص ۲۵، ۱۳۵) - در برابرpastorale فرانسوي ياpastoral انگليسي- از معادل "كشيش­مآبي" استفاده مي­شد. يا به جاي "مرتد" (ص ۵۳) - در برابر relaps فرانسوي يا aberration انگليسي– از اصطلاح"منحرف" یا "فاسق"استفاده مي­شد، زيرا زمينۀ بحث كژرفتاري­هاي ديني است نه دگرگوني­هاي اعتقادي. همچنين مناسب­تر آن بود كه به جاي "پيمايش" (ص ۷۵) - در برابر parcourir فرانسوي ياexploringانگليسي - از معادل "كشف و بررسي" استفاده مي شد، همچنان­كه انتخاب معادل "خراج" يا "ماليات" براي prelevement فرانسوي يا deduction انگليسي مناسب­تر از "برداشت­كردن" (صص ۱۰۵ و ۱۵۶) به نظر مي رسد. معادل فارسي مناسب interpretation نيز "تفسير" يا "تعبير" است نه "تاويل" (صص۷۹ و ۱۵۱).

افزون بر اين، نامأنوس بودن برخي از معادلهاي انتخابي فارسي نيز،در پاره­اي از موارد،از رواني و شيوايي متن كاسته است، معادلهايي مثل "تكينه­گي" (ص ۱۷۸) برايsingularity، "سكسينه كردن" (ص ۱۳۲) براي sexualization ، "چيزشيدايي" (ص ۱۷۶) براي fetishism و "بَس­گانه" (ص ۱۱۴) براي multiple.

با اين همه، ترجمه اين كتاب در هيئت شايستۀ كنوني، گام مهمي است براي آشنايي خوانندگان فارسي­زبان با يكي از مهمترين آثار اين متفكر فرانسوي.

*دانشجوي دكتراي جامعه­شناسي فرهنگي، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي (men۱۳۳۷@gmail.com)

 

منابع

  1. استراترن، پل. فوكو در ۹۰ دقيقه، ترجمه فرزين هومانفر (تهران: نيلوفر، ۱۳۸۹).

۲ - پايا، علي. "جايگاه مفهوم صدق (حقيقت) در آراء فوكو"، در فلسفه تحليلي (تهران: طرح نو، ۱۳۸۲).

۳ - ضيمران، محمد. ميشل فوكو: دانش و قدرت (تهران: هرمس، ۱۳۹۰)

۴ - فوكو، ميشل. اراده به دانستن، ترجمه نيكو سرخوش و افشين جهانديده (تهران: نشر ني، ۱۳۹۳)

۵ - ميلز، سارا. ميشل فوكو، ترجمه مرتضي نوري (تهران: مركز،۱۳۸۹)

۶. Foucault, Michel.Power/knowledge, Selected Interviews and other Writings ۱۹۷۲-۱۹۷۷, New York: Pantheon Books, ۱۹۸۰

۷. Gutting, Gary. Michel Foucault. Stanford Encyclopedia of Philosophy, available at:http://plato.stanford.edu/entries/foucault/(accessed۳ May ۲۰۱۵).

 

منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ

نظر شما