شناسهٔ خبر: 42473 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نظر علی نصیریان درباره ساعدی و آل‌احمد در کتاب هفته خبر

نودوسومین شماره «کتاب هفته خبر» به سردبیری محمد ولی‌زاده با پرونده‌ای ویژه علی نصیریان منتشر شد. نصیریان در گفت‌وگویی ویژه به اظهار نظر درباره غلامحسین ساعدی و برخی نویسندگان و هنرمندان دیگر پرداخته است.

 

نظر علی نصیریان درباره ساعدی و  آل‌احمد در کتاب هفته خبر

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ مجله «کتاب هفته خبر» در جدیدترین شماره خود در پرونده‌ای ویژه درباره علی نصیریان، ضمن گفت‌وگو با این پیشکسوت عرصه هنرهای نمایشی، نظرات برخی چهره‌های فرهنگی هنری را درباره او منعکس کرده است. آثاری از سعید برآبادی، جواد طوسی، بهزاد عشقی، رضا رستمی و رضا آشفته در قالب گفت‌وگو، یادداشت و تحلیل، این پرونده را تشکیل می‌دهند.
 
نودو سومین شماره «کتاب هفته خبر» با مجموعه یادداشت‌هایی از مسعود عرفانیان، فرهاد گرگین‌پور، طلا حسن‌نژاد، فرشته احمدی، امین فقیری، ضیاءالدین خالقی، علیرضا طباطبایی، سجاد پورقناد و بیوک ملکی به مناسبت‌هایی چون درگذشت عباس اقبال آشتیانی، عماد خراسانی، نادر نادرپور و همچنین سالروز تولد محمد بهمن بیگی، غزاله علیزاده، شهرنوش پارسی‌پور، صادق هدایت، شهرام ناظری و فریدون عموزاده خلیلی همراه است. این نشریه همچنین پس از پرونده نصیریان، در پرونده‌هایی جداگانه به معرفی شخصیت و آثار کاوه میرعباسی، منصور ضابطیان، کاوه سجادی حسینی و برایان کرانستون پرداخته است.
 
در بخشی از گفت‌وگوی سعید برآبادی با علی نصیریان در این نشریه می‌خوانیم:

«ساعدی چه جور آدمی بود؟
بسیاربسیار نازنین بود. روستایی بود. ساعدی یک روحیه روستایی داشت و قصه‌ها و نمایشنامه‌هایی که درباره روستا نوشته، خیلی جدی‌تر از کارهایی است که در ساختار شهری کرده است. آن‌وقت آخرین پیامی که برای ما داده بود چه بود؟ هنوز زنده بود و در فرانسه زندگی می‌کرد. مهرجویی که از پاریس برگشته بود و «اجاره‌نشین‌ها» را شروع به ساختن کرد او را دیدم. گفت که ساعدی پیغام داده که دلم می‌خواهد به ایران بیایم، اصلاً نه کاری به سیاست داشته باشم نه چیز دیگر. فقط به یک ده بروم و در ده طبابت کنم. آرزویش این بود پاریس هم که بود، جای پرت و محصوری افتاده بود و کاری نمی‌کرد. نه بیرون می‌رفت و نه کار خاصی داشت.
 
این را به عنوان خواسته‌ای می‌گفت که امکان عملی شدنش نبود؟
به هر حال مقداری به عنوان آدم چپ او را می‌شناختند، گرچه بارها به من گفته بود که عضو هیچ حزبی نیست؛ عضو حزب توده نبود، اما چپ بود دیگر. می‌گفت توده مردم. منتها وقتی در راهپیمایی‌های مجاهدین کسانی کشته شده بودند، ساعدی به تشییع جنازه آنها رفته بود و دیده شده بود. بعد هم بالاخره چیزهایی گفته بود و مقداری حاشیه برای خودش درست کرده بود. ولی واقعاً روستایی بسیار نازنین و صمیمی بود. از همه مهم‌تر دوست بسیار خوبی بود. اغلب می‌رفتم به دیدنش. خانه من چهارراه آبسردار بود، در خیابان ژاله آن موقع. مطب او هم دلگشا بود، کمی بالاتر. آن موقع ماشین نداشتم و با اتوبوس می‌رفتم. از چهارراه آبسردار سوار می‌شدم و به دلگشا می‌رفتم. به مطبش می‌رفتم، اغلب غروب‌ها. دو اتاق داشت، یکی مطب بود و یکی برای استراحت. می‌نشستیم و راجع‌به قصه‌ها و کتاب‌های تازه می‌گفت. آن موقع هم تازه انتشارات «نیل» در چهارراه مخبر‌الدوله سر کوچه رفاهی باز شده بود. با مدیران نیل ارتباط داشت و کارهایش را چاپ می‌کردند. «لانه شغال» را هم او از من گرفت و به نیل داد و چاپ کرد. در همان اتاق می‌نشستیم و با هم حرف می‌زدیم. آدم زحمتکش و کاری بود. مثلاً وقتی که می‌خواست «دست بالای دست» را بنویسد، از تجربیاتش در بیمارستان روانی روزبه استفاده کرد.
 
با توجه به چیزهایی که آخر زندگی‌اش در فرانسه نوشته، فکر می‌کنم خیلی حیف شده است...
از بین رفت. تمام کسانی که آن طرف رفتند از بین رفتند. مگر پرویز صیاد از بین نرفت؟ صیاد هم خیلی آدم کارایی بود. می‌نوشت، کارگردانی می‌کرد، تهیه‌کنندگی می‌کرد، همه کاری می‌کرد. صیاد رفیق من بود، با هم بورس گرفتیم و به آمریکا رفتیم. شش ماه با هم در یک آپارتمان زندگی کردیم. صیاد بسیار با ذوق بود. آنجا رفت و پوچ شد. هی «صمد» را تکرار کرد، تکرار کرد تا از بین رفت. آخرین کارش تئاتری بود که مردم وسطش بلند شدند و رفتند. صیاد این نبود، آدم مستعدی بود که اگر مانده بود... یا خود ساعدی اگر مانده بود چه می‌شد؟ مگر بیضایی که ماند، چند فیلم خوب نساخت؟ چند تئاتر خوب ننوشت؟ حالا هم بیضایی باید برگردد. چه کار می‌کند در استنفورد؟ همه این‌ها حیف هستند. ساعدی هم حیف بود. دهان ساعدی چاک و بست نداشت. زمان شاه او را زدند؛ مرتب می‌رفت در کافه مرمر و به شاه فحش می‌داد. آخر سر هم وقتی به خانه می‌رفت، ساواکی‌ها او را زدند و لبش جر خورد. کتکش زدند، باز هم خوب است او را به حبس نبردند. به شاه فحش می‌داد. حالا به شاه فحش بدهی یا ندهی کجا را درست می‌کنی؟...
 
به هر حال ایشان هم محصول شرایط بودند؛ این را نه فقط به خاطر خفقان آن زمان، بلکه به خاطر جو روشنفکری آن دوره هم می‌گویم.

روشنفکری؟! این آقای نوشین که واقعاً تئاتر را متحول کرد و در آن دهه 20 تا 30 تأثیرگذار، رفیق نیما یوشیج، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و حتی صادق هدایت بود، مگر کم کسی بود؟ چرا چنین شخصیتی باید عضو کمیته مرکزی حزب توده شود و به شوروی برود و دق کند و بنشیند فردوسی درست کند و بعد هم بمیرد؟ اگر او اینجا بود نمی‌توانست منشأ تحولات مهمی شود؟ نه! نه! این‌ها اشتباه این نوع روشنفکری ایران است...
 
یعنی روشنفکری سیاست زده؟
آقای آل احمد تمام مدت کارهایی که ما می‌کردیم را می‌دید و تأیید می‌کرد، مثلاً کار بهمن فرسی را، «گاو» ساعدی را، «امیرارسلان» من را ... اما همین که یک کاری با اندیشه‌هایش سازگار نبود، فحش می‌داد که شما چرا این کارها را می‌کنید و باید کارهای دیگری انجام دهید! همه‌اش دلش می‌خواست ما ضد رژیم باشیم و کار جذاب یا مثلاً تخت حوضی روی صحنه نبریم. ولی این غلط است. همه جای دنیا همه جور تئاتر وجود دارد. آقای آل احمد عزیز! چرا عناد دارید؟ شما می‌توانید نقد کیفی بکنید که این خوب است و آن بد، نه اینکه همه‌اش ضد رژیم طاغوتی باشد... (اندکی مکث می‌کند) حالا آنها رفته‌اند و این‌ها هم گذشته است. به هر حال روشنفکران ما خیلی جای نقد و گفت‌وگو دارند. البته همین روشنفکران حق زیادی به گردن جامعه‌شان دارند؛ زحمت کشیده‌اند، شعر گفته‌اند، کار کرده‌اند، قصه نوشتند، نقد نوشتند و خیلی هم زحمت کشیدند، ولی خیلی هم جای گفت‌وگو دارند، می‌شود اعمال و رفتارشان را بررسی کرد.
 
 نودو سومین شماره مجله «کتاب هفته خبر» در 126 صفحه به قیمت پنج هزار تومان در اختیار علاقه‌مندان قرارگرفته است.

نظر شما