شناسهٔ خبر: 43366 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

سیری در رسائل تعلیمی سهروردی / بابک عالیخانی

دکتر بابک عالیخانی در جلسه دوره‌ای اعضای هیأت علمی سخنرانی خود را با عنوان «سیری در رسائل تعلیمی سهروردی»ارائه نمودند.

 

 

 

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران؛ در این جلسه که روز دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ برگزار شد. دکتر بابک عالیخانی در جلسه دوره‌ای اعضای هیأت علمی سخنرانی خود را با عنوان «سیری در رسائل تعلیمی سهروردی»ارائه نمودند.

آنچه در ادامه می‌خوانید خلاصه سخنرانی ارائه شده در این جلسه است.

سهروردی را به‌جز کتب مفصَّل و رسائل تمثیلی مشهور، رسائل تعلیمی گرانقدری است که لطائفی از آنها در این گفتار ارائه می‌گردد.

 

الف) پرتونامه

سهروردی در اواخر پرتونامه می‌نویسد که «نور مفارقات زاید بر ماهیَّت ایشان نیست، بلکه ایشان نورهای مجرّدند از مادَّت، همچنانکه حکیمان نورانی گفته‌اند از سر مشاهدت» (مجلد سوم مصنّفات، ص ۸۱). در کتاب سرچشمه‌های حکمت اشراق و مفهوم‌های بنیادین آن می‌خوانیم: «چنین به نظر می‌رسد که در این عبارت، شیخ نور را به معنای وجود در مقابل ماهیّت به کار می‌بَرَد و بحث زیادتی وجود بر ماهیّت را پیش کشیده و از قول حکمای اشراقی تصریح می‌کند که مفارقات وجود محض و انیّت صرفند و ماهیّتی ورای هستی ندارند» (چاپ دوم، ص ۷۰). سهروردی وجود را جزو اعتبارات عقلی برمی‌شمارد؛ بنابراین در عبارت پرتونامه، مقصود از نور چیز دیگری غیر از وجود است. مقصود این است که مجرّدات به علم حضوری شهودی، ذات خود را درمی‌یابند و این علم زائد بر ماهیّت آنها نیست.

حقیقت این است که اصالت ماهیّت شیخ اشراق به‌درستی درک نشده است. ماهیّت در نزد سهروردی «مابه‌الشَّیء هو هو» است و هویّت شیء همان انائیَّت اوست (انائیَّت اصطلاح شیخ اشراق است و می‌توان لفظ «خودآگاهی» را معادل فارسی آن دانست). انائیَّت (یا مخفَّف آن اَنیَّت) پایه حکمت سهروردی است. انائیَّت سهروردی نه کوگیتوی دکارت است و نه عبارت از نوعی solipsism  به شمار می‌رود. انائیَّت سهروردی سر از اناالحق منصور حلّاج برمی‌آورد. حکمت سهروردی را گونه‌ای ایدئالیسم شرقی می‌توان نامید.

سهروردی بارها نوشته است که زمینه‌های قول به اعتباریت وجود را در آثار مشائیان یافته است. مشائیان متقدم مانند فارابی و ابن‌سینا گویا به اصالت وجود و اصالت ماهیت هردو قائل بوده‌اند، حال آنکه مشائیان متأخر (عمر خیّام و ابن‌سهلان ساوجی) از اعتباریت وجود دم زده‌اند. خیّام در یکی از رسالات کوتاه خود که به زبان عربی است صریحاً وجود را اعتباری شمرده است. وجود اعتباری نیست، ولی اساس حکمت اشراق که «خودآگاهی» است به قوَّت خود باقی است. غالباً پنداشته‌اند فیلسوفی که به اصالت وجود قائل نیست، حتماً به اصالت ماهیَّت به معنی ما «یُقالُ فی جواب ما هو» قائل خواهد بود. این رأی نادرست، به تفسیر غلط حکمت اشراق انجامیده است. به علاوه، از آنجا که از عرفان وحده‌الشهودی بایزید و حلّاج و خرقانی درک کاملی وجود نداشته، حکمت سهروردی نیز که نردبانی است برای صعود به بام بلند وحده‌الشهود، چنانکه سزاوار است فهمیده نشده است.

 

ب) هیاکل‌النور

به نظر می‌رسد که سهروردی نام رساله خود را از فقره‌ای از «حدیث حقیقت» برگرفته باشد. علی علیه‌السّلام و کمیل بن زیاد نخعی که شاگرد معنوی وی بود، سوار بر ناقه‌ای طی طریق می‌کردند. کمیل سؤال کرد: ما الحقیقه؟ «حقیقت چیست؟» امام (ع) فرمود: ما لک والحقیقه؟ «ترا با حقیقت چه کار است؟» کمیل گفت: اولَستُ صاحبَ سِرِّک؟ «آیا من از اصحاب سرّ تو نیستم؟» امام علی‌ (ع) فرمود: بلی، ولکن یترشَّح علیک ما یَطفَحُ مِنیّ. «آری، ولی آنچه از من لبریز می‌گردد بر تو می‌تراود». کمیل بار سوم پرسید: اَوَ مثلُک یُخَیِّبُ سائلاً؟ «آیا شخصی مانند تو (که در کمال مهربانی است) پرسنده را نومید می‌گردانَد؟» امام (ع) در برابر اصرار کمیل لب به پاسخ گشود و فرمود: الحقیقه کَشفُ سُبُحاتِ الجلالِ مِن غَیرِ اشارَه. «حقیقت پرده برداشتن است از انوار جلال، بی‌هیچ اشاره». کمیل گفت: زدنی بیاناً. «بیشتر بیان فرمایید». امام (ع) فرمود: مَحوُ المَوهومِ مع صَحوِ المعلومِ. «زدودن موهوم همراه با هویدا ساختن معلوم». کمیل گفت: زدنی بیاناً. امام (ع) فرمود: هتکُ السِّتر لِغَلِبَه السِّر. «به یکسو زدن پرده به جهت غلبه راز» کمیل گفت: زدنی بیاناً. امام (ع) فرمود: جَذبُ الاحدیّه لِصِفَه التوحید. «کشش احدیت به جهت صفت یگانگی». کمیل گفت: زدنی بیاناً. امام (ع) فرمود: نورٌ یَشرُقُ مِن صُبحِ الازلِ فَیَلوحُ علی هَیاکِلِ التَّوحید آثارُهُ. «نوری است که از صبح ازل می‌تابد و بر هیاکل توحید آثار آن پدیدار می‌شود». باز کمیل گفت: زدنی بیاناً. امام (ع) فرمود: اَطفِ السِّراجَ فَقَد طَلَعَ الصُّبح. «چراغ را خاموش کن که صبح طلوع کرد».

امام (ع) در بیان خود شش مرحله سلوک راه حق را ذکر فرمود. مقام نخست همان مقام طلب است که کمیل با اصرار خود نشان داد که حائز چنین مقامی است. امام (ع) با احراز این امر، به شش مقام دیگر با الفاظ شگفت‌انگیز اشاره فرمود. فاعل فعلهای کشف و محو و هتک و جذب در سخن امام (ع)، حضرت احدیّت است. مراحل هفتگانه در این حدیث گرامی، با مراحل هفت‌گانه سلوک در کتاب منطق‌الطیر عطار وفق عجیبی دارد، مخصوصاً اگر توجه کنیم که مقصود از کَشفُ سُبُحاتِ الجلالِ مِن غَیرِ اشارَه، برطرف شدن پرتوهای جلال است که نگهبان جمال وجه الهی است. و توجه کنیم که هتکُ السِّترِ لِغَلِبَه السِّر، دالّ بر جلالت راز است که از سر استغناء هر حجاب و نقابی را می‌دَرَد. و توجه کنیم که نورٌ یَشرُقُ مِن صُبحِ الازلِ، اشاره است به مقام کمال معنویت که حیرت‌زاست. عطار منازل راه حق را چنین برشمرده است: طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فقر و فنا. امام (ع) در سخن پایانی خود اشاره فرمود که گرچه بیان روشنگر است، ولی در پایان راه عرفان، به‌جز خاموشی هیچ چیز دیگر در خور نیست.

سهروردی نام رساله هیاکل‌النور را از سخن امام در مقام ششم (نورٌ یَشرُقُ مِن صُبحِ الازلِ فَیَلوحُ علی هَیاکِلِ التَّوحید آثارُهُ) اقتباس کرده است، چنانکه کتاب تلویحات خود را با این عبارت آغاز کرده است: السُّبُحات لِجَلالِک اللّهمَّ. «خداوندا پرتوها از آنِ جلالِ تُست». برخی از شارحانِ رساله هیاکل‌النور در شرح معنی هیکل‌های نور به معابد هفتگانه‌ای که اهل حرّان (هرمسیان در عالَم اسلامی) ساخته‌ بودند اشاره کرده‌اند، غافل از اینکه منبع الهام سهروردی را در جای دیگری باید جُست.

 

ج) الواح عمادی

سهروردی در آغاز این رساله اشاره کرده است که برخی از فیلسوفان متأخر در نوشته‌های خود برای‌ آموزش فلسفه به برخی امیران روزگار خود، اصطلاحات فلسفی را با اِغلاق و دشواری هرچه تمام‌تر به کار برده‌اند، به‌طوری که آن اُمرا قادر نبوده‌اند فلسفه را از آن نوشته‌ها فراگیرند. اشاره سهروردی به ابن‌سیناست که دانشنامه علائی را برای علاءالدوله کاکویه (امیر آل بویه) به رشته تحریر درآورد. به‌طوری که صاحب کتاب نُزهت‌نامه علائی آورده است، علاءالدوله از دانشنامه علائی چیزی درنیافت. سهروردی خود کوشش کرده است که زبان فلسفی را آسان و قابل درک گردانَد. اگر بگوییم آثار مشّائی سهروردی در تقریر مقاصد ابن‌سینا بی‌نظیر است، سخن به گزافه نگفته‌ایم. معلوم نیست که چرا در آموزش فلسفه مشائی به آثار سهروردی رجوع نمی‌کنند. شاید زعم بسیاری این است که نوشته‌های شیخ اشراق با توجه به رأی او درباره اصالت ماهیّت کم‌اعتبار یا حتّی بی‌اعتبار است. برخی از محققان، آثار همشاگردی سهروردی، یعنی فخر رازی را در فهم مقاصد ابن‌سینا راهگشا دانسته‌اند، ولی سهروردی روح فلسفه ابن‌سینا را هزار مرتبه بهتر از امثال امام فخر درک کرده بوده است.

 

د) کلمه‌التصوف

سهروردی در ابتدای این رساله آورده است که در روز رستاخیز از هر هزار تن، نهصد و نود و نه تن کشتگان تیغ عبارتها و سربریدگان اشارتها هستند. مقصود او این است که جمود بر لفظ و ظاهرپرستی مایه هلاکت شمار بسیاری از آدمیان است. وی سپس در سخنی به یاد ماندنی می‌نویسد: الحَقیقه شَمسٌ واحِده لا یتعَدّد ُبِتَعَدُّد ِمَظاهِرها مِن البُروج. المَدینه واحده و الدّروب کَثیره و الطُرُق غیر یَسیره. «حقیقت، خورشید یگانه‌ای است که به تعدد مظاهر آن در برجهای دوازده‌‌گانه متعدّد نمی‌گردد. شارستان یکی است و دروازه‌های آن بسیار و راههای منتهی به شارستان پرشمار است». آیا سخن سهروردی بیان روشنی از اندیشه جاویدان خرد نیست؟

 

نظر شما