شناسهٔ خبر: 43588 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شاعری كه زندگی را زندگي كرد

باورش سخت است؛ اينكه سهراب سپهري روزي روزگاري در دوران دانشجويي، شيشه‌ ساختمان‌هاي بيست طبقه فرانسوي را پاك مي‌كرده تا خرج و مخارج تحصيل نقاشي در فرانسه را تامين كند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ باورش سخت است؛ اينكه سهراب سپهري روزي روزگاري در دوران دانشجويي، شيشه‌ ساختمان‌هاي بيست طبقه فرانسوي را پاك مي‌كرده تا خرج و مخارج تحصيل نقاشي در فرانسه را تامين كند. باورش سخت است، چون تصوير عمومي و كلاسيك از سپهري، تصوير هنرمندي نازك‌طبع و معمولا كنج درختي تكيه كرده و قلم و كاغذي در دست است. اما وقتي روايت‌ها و داستان‌هاي زندگي سپهري را مي‌خواني يا آدم‌هاي نزديك‌تر، روايتي از او نقل مي‌كنند يا حتي نامه‌اش به كيهان ورزشي را مي‌خواني و از عشق عجيبش به فوتبال و همزمان دريافت درستش از جامعه ايراني سردرمي‌آوري، آن‌وقت چهره شاعر نازك‌دل، ظريف‌بين و حتي اندكي سانتي‌مانتال، برايت تغيير مي‌كند. با دانستن اينها، سپهري ديگر آن شاعري نيست كه تنها و تنها از عشق مي‌گويد و اشعارش در روزگار فعلي و دنياي مسيج‌ها و پيام‌هاي مجازي و تلفني، دست‌مايه پيام‌هاي عاشقانه است. تصوير سپهري در زندگي شخصي‌اش، تصوير هنرمندي روشنفكر است كه تنها با گوشه‌اي نشستن و چشم دوختن به افق‌هاي پيش‌ رو، شاعر يا نقاشي بي‌نظير نشده و براي داشتن و به ثمر رساندن آنچه از او به جا مانده، زندگي را به شكل واقعي، همان‌طور كه مردمان معمولي تجربه كردند، تجربه كرده؛ كار دانشجويي سخت انجام داده، طرفدار دو آتشه تيم فوتبال عقاب بوده و از پس سال‌ها تجربه زندگي، سهراب سپهري شده كه حالا ما شعرهايش را مي‌خوانيم و نقاشي‌هايش را با گران‌ترين قيمت‌ها در حراج كريستي و ساتبي به مردمان جهان معرفي مي‌كنيم. سپهري كه ما مي‌شناسيم، با چنين زاويه نگاه و دريافتي، هنرمندي يگانه و تكرار نشدني است. هنرمندي كه همزمان كه در اشعارش زندگي را زيبا مي‌داند، مي‌تواند به نقاط سياه‌تر زندگي هم سفر كند و از «شوكران بنفش» بگويد يا «هيچستان». همه اينها باهم، حاصل تجربه بزرگي است از زندگي مردي كه در نخستين روز ارديبشهت و در سال ٥٩، به دليل سرطان خون درگذشت و زودتر از آنچه بايد، جهاني كه با اشعار و نقاشي‌هايش به مخاطب معرفي مي‌كرد را ترك كرد.

نظر شما