شناسهٔ خبر: 44978 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

باخ: انتشار فصل چهارم «جاناتان مرغ دریایی» در زمان نگارش باعث برداشت اشتباه می‌شد

به بهانه انتشار فصل تازه‌ای از رمان مشهور «جاناتان مرغ دریایی» با نویسنده این اثر گپی زدیم. ریچارد باخ توضیح داد که انتشار فصل چهارم رمان، در دهه هفتاد میلادی، باعث می‌شد مردم برداشت اشتباهی از آن داشته باشند.

 

ریچارد باخ

 

فرهنگ امروز/ محمدرضا چهارسوقی امین: ریچارد باخ، نویسنده امریکایی و متولد ۱۹۳۶، در سال ۱۹۵۵ وارد دانشگاه ایالتی کالفرنیا شد، او سپس به گارد هوایی نیو جرسی وارد و مدتی به‌عنوان خلبان جنگی در یگان رزمندگان ۱۰۸ مشغول به کار شد. اولین کتاب وی به نام «نا آشنا با محیط» در سال ۱۹۶۳ منتشر شد . باخ تا به امروز سی و پنج عنوان کتاب نوشته که برخی از آن‌ها به فارسی ترجمه شده است.

 


ریچارد باخ نویسنده هشتاد ساله آمریکایی، این روزها به دلیل انتشار فصل تازه‌ای از کتاب مشهورش «جاناتان مرغ دریایی» نقل محافل ادبی شده است.

مشهور‌ترین اثر او «جاناتان مرغ دریایی» که بارها در ایران  ترجمه و بازنشر شده است، داستان یک مرغ دریایی است که نمی‌خواهد درگیر روزمرگی شود؛ یکنواختی‌ای که سایر همنوعانش به آن دچار هستند. بدیهی است سبک زندگی او، از سوی جامعه مرغان دریایی پذیرفته نمی‌شود و در راه خود به مشکلات فراوانی بر می‌خورد. این رمان در سال ۱۹۷۰ برای اولین بار منتشر شد. ریچارد باخ، همچنین در سال ۱۹۷۷ با انتشار کتاب «اوهام» دوباره به بازار نشر برگشت.

 «جاناتان مرغ دریایی» در اصل سه فصل دارد ولی سال گذشته، در تازه‌ترین ویراست این کتاب، فصل چهارمی هم به آن اضافه شد که بنابر اعلام ناشر، فصلی بود که ریچاردباخ همراه با باقی کتاب آن را نوشته بود اما به دلایلی ترجیح داد آن را حذف کند. اما همسرش این فصل را در میان کاغذهای او پیدا کرد و از باخ خواست آن را دوباره به کتاب بیافزاید. ویراست جدید کتاب با الحاق فصل جدید، به فارسی هم منتشر شده است. به همین بهانه با او گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

گذشته از نویسندگی، شما خلبان هم هستید، آیا این حرفه، روی داستان‌های شما تاثیری داشته است؟
قدر مسلم، تجربه‌ای که همه خلبان‌ها در آسمان کسب می‌کنند، زندگی آنها را تغییر می‌دهد. اتفاقاتی که در آسمان روی می‌دهد متفاوت از اتفاقاتی است که در سطح زمین روی می‌دهد. بله، تجربه زیبای پرواز روی همه داستان‌هایی که تابه‌حال نوشته‌ام تاثیر داشته است. به جرات می‌توانم بگویم تک تک کلماتی که تابه‌حال نوشته ام از این تجربه تاثیر پذیرفته‌اند.

«جاناتان مرغ دریایی»، کتابی جذاب و کاملا متفاوت بود، ایده نوشتن چنین کتابی چگونه به ذهن شما رسید؟
کاش می‌دانستم. یک شب که مشغول پیاده‌روی بودم، ناگهان صدایی در سرم شنیدم. صدا به نظر مردانه می‌آمد و مدام می‌گفت «جاناتان لیوینگستون سگال» و من واقعا آن موقع معنی این اسم را نمی‌دانستم. راستش را بخواهید کمی هم ترسیده بودم و همین باعث شد که به خانه برگردم. وقتی به خانه رسیدم تلاش کردم بفهمم چه بلایی سرم آمده و چرا مضطرب هستم. در همین احوال بودم که ناگهان تمام داستان در ذهنم پرداخته شد. درست مثل این بود که فیلمی روی دیوار اتاقم پخش می‌شد و من هم درست چیزی را که می‌دیدم در چهار فصل جدا از هم نوشتم. چند سال بعد، سه فصل از این چهار فصل را در قالب یک کتاب منتشر کردم.

بیشتر کتاب‌هایی که نوشته‌اید، مثلا همین «جاناتان مرغ دریایی»، پر از نماد و استعاره هستند. آیا شما خودتان به این نماد‌ها باور دارید؟ اصلا ریشه آنها کجاست. باورهایتان را از کجا می‌آورید؟

اگر نماد و استعاره‌ای باشد، ریشه‌اش در آسمان است. گرچه من خودم باور دارم کتاب‌هایم خالی از هرگونه نماد و استعاره‌اند. درواقع فقط عادت دارم چیزهایی را که برایم جالب‌اند و تجربیاتی را که در حین پرواز کسب کرده‌ام بنویسم.
بگذارید برایتان توضیح مفصل‌تری بدهم. جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، مرتب در حال تغییر است اما از وقتی‌ متوجه شدم که حقیقت هیچ‌وقت تغییر نمی‌کند، این دنیا و تغییراتش برایم مانند یک رویا شده‌اند. حالا هرقدر هم که می‌خواهند از نظر دیگران واقعی باشند. این تغییرات برایم مانند تغییراتی هستند که در عقاید ما صورت می‌گیرد و تاثیری در ظاهر ما ندارند. زمانی که با چنین دیدی به تغییرات جهان نگاه کنیم، ناخودآگاه کشف می‌کنیم که عوامل حقیقی موجود در هستی، مانند عشق، هرگز تغییر نمی‌کنند و همه چیز‌های دیگر مانند نبرد‌ها و کینه‌ها در خیال ما هستند.

اگر ما به این باور داشته باشیم که ما برای مردن و هیچ شدن آفریده شده‌ایم، وجود روح معنای خود را از دست می‌دهد، اما نکته اینجاست که ما صاحب روح هستیم و زمین مانند مدرسه‌ای است که ما باید در آن عشق ورزیدن را بیاموزیم تا روحمان را پرورش دهیم.

فصل چهارم کتاب «جاناتان ،مرغ دریایی»  به تازگی منتشر شد، چرا از همان اول، آن را تحویل ناشر ندادید؟
وقتی نوشتن فصل چهارم کتاب را به پایان رساندم، به نظرم فوق‌العاده‌تر از آن بود که در زندگی واقعی نمود پیدا کند. به‌علاوه احتمال این وجود داشت که مردم برخی مسائل دینی را با ماجرای این فصل پیوند بزنند. اکنون که چهل سال از نوشتن کتاب گذشته، به این نتیجه رسیده‌ام که جاناتان لیوینگستون‌های دنیای امروزی، باور کردن چیزهای واقعی را آموخته‌اند و دیدن این مساله باعث شد که انتشار فصل چهارم که آن زمان به نوعی دیوانگی بود، امروز ضروری باشد.

در میان تمامی کتاب‌هایی که تا امروز نوشته‌اید‌، کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
همه کتاب‌هایم را به یک اندازه دوست دارم، اما کتاب «اوهام» از نظر فروش در بازار‌ جهانی از باقی کتاب‌هایم موفق‌تر بوده است. این کتاب روایت تلاش حضرت مسیح(ع) برای نزدیک شدن به کسانی است که به گفته‌هایش بی‌اعتنایی می‌کنند. «اوهام» هرسال میلیون‌ها خواننده را در سراسر جهان سرگرم می‌کند.

ممنون که به سوالات ما پاسخ دادید.
از شما ممنونم که به کتاب‌های عجیب و غریب من علاقه نشان دادید. عشق همیشگی خودم را تقدیم همه ایرانیان عزیز می‌کنم.

 

ایبنا

نظر شما