شناسهٔ خبر: 51095 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نابودی کودکی

جدی‌ترین و اخلاقی‌ترین رفتارها، بااهمیت‌ترین و ضروری‌ترین شیء‌ها، و مقدس‌ترین یا معنی‌دارترین کلمه‌ها، اگر به دست کودک بیفتند، بلافاصله به کنش‌هایی ناجدی و نااخلاقی، به اشیایی پیش‌پاافتاده و ناضروری، و به کلماتی تقدس‌زدایی‌شده و نامعنادار بدل می‌شود.

فرهنگ امروز/ کریم میرزاده‌اهری:

شاید هیچ سوژه‌ای بهتر یا واقعی‌تر یا - به بیانی دقیق‌تر - درون‌ماندگارتر از یک کودک، از مفهوم و اهمیت «تکرار» آگاه نباشد. کودک، در هر زمان و مکانی، آماده است تا هر کنشی را، در رابطه با هر چیزی، هر کسی و هر کلامی، از طریق مکانیسم تکرار، به یک کنش ناب بدل ‌سازد. اما کنش چگونه به کنشی ناب بدل می‌شود؟ کنش ناب چگونه‌کنشی است؟ کنش‌ها یا معطوف به یک هدف و نتیجه‌اند یا کنش‌هایی‌اند عاری از هدف/ نتیجه‌گرایی. به زبانی دیگر: کنش‌های معطوف/ منتظر پایان یا کنش‌هایی پیوسته- ‌در-میان. کنش‌ها و رفتارهایی وجود دارند که هنوزا هنوز در زمانه کار و کار-گری و سودمندی رخ ‌می‌دهند. فی‌المثل، آن‌که برای دقایقی نه‌چندان‌ کوتاه بی‌وقفه تخمه می‌خورد درواقع چه می‌کند؟ تخمه‌خوردن چه کنشی است؟ و چرا رخ می‌دهد؟ مگر نه‌اینکه تخمه‌شکستن کنشی است بلاهت‌بار، بیهوده و اتلاف‌گر وقت و انرژی؟ اما به‌هرحال کنشی است که انسان، به این حالت و البته حالت‌های مختلف دیگر هم، انجامش می‌دهد؛ واژه «هله‌هوله» به خوردنی‌هایی اطلاق می‌شود که ارزش غذایی اندکی داشته و اغلب برای سلامتی نامناسب و مضرند. اما این تمامی آن چیزی نیست که در مورد پدیده‌های مشمول واژه هله‌هوله می‌بایست و می‌توان گفت. به نظر می‌رسد هله‌هوله‌گی نیز، همچون تمامی میل‌ها یا مطلوبات دیگر جان انسانی، در نظام کاپیتالیسم، و البته کاپیتالیسم آمریکایی‌شده (اغلب ابژه‌های هله‌هوله‌گون ابداع گفتمان صنعتی آمریکاست) - علی‌رغم بهشت‌نمایی‌اش- راهی دیگر و تحریف‌یافته را در پی گرفته است. ضروری است که در میانه چنین بحثی، تاریخ و شرایط تاریخی نیز به‌عنوان عاملی همیشه‌موثر در نظر گرفته شود تا مبادا فضیلت و اخلاق جایگزین ضرورت منطقی گردد. در دوره‌های پیشاصنعتی و کهن: ۱) خوراکی‌های طبیعی و خام، که به‌راحتی جویده نمی‌شده‌اند، رایج‌تر از زمانه کنونی بوده‌اند و ازین‌رو، لاجرم، حرکت تکراری فک مکرر بوده و ۲) آدمی امکان بیکارشدگی بیشتری داشته و ازین‌رو، لاجرم، نیازمند کنش‌هایی بوده تا این بیکاری را به زمانی برای انجام کنش‌های ناب یا بازی‌گون بدل سازد؛ به یاد بیاوریم تمامی بازی‌هایی را که با نگاهی امروزین به نام بازی‌های محلی/ بومی می‌شناسیم. می‌توان گفت در چنین شکلی از زندگی شکاف میان کار و زمان فراغت، صفر نباشد اگر، ناچیز است. هله‌هوله نامی است بر تمامی آن پدیده‌هایی که می‌خواهند برسازنده حسی از زمان فراغت و نیز پرکننده این شکاف در عصر جدید باشند. از سویی زمانی مواد مشمول مکانیسم «تکرار-بیهودگی» موادی مقوی برای جان و تن آدمی بوده‌اند؛ یعنی یک نیاز درون‌بود برای زیستن (فی‌المثل آنچه امروز به‌عنوان آدامس می‌شناسیم، زمانی شیره مقوی گیاهان بوده)، و از سوی دیگر، چنین مکانیسمی می‌تواند نشان‌گر قسمی دانش بنیادین در باب حیات باشد، و نه صرفا یک عمل واکنشی و خوش‌باشانه درمقابل زمانه. دانشی که کنش ناب را ممکن و طلب می‌کند، کنشی مبرا از نتیجه و پایان (خود واژه «هله‌هوله» نیز، در مقام یک مفهوم، هم دربردارنده بُردار تکرار است و هم بیهودگی؛ یک واژه بی‌معنی، و به بیانی دقیق‌تر ابسورد). به‌بیانی‌دیگر، کنش‌های ناب/ بازی‌گون موردنظر این نوشتار، برآمده از میل به حیات‌اند و نه اموری ازبیرون‌تحمیل‌شده؛ که نه تهدیدکننده بدنند و نه اعمالی واکنشی، جبران‌ساز و درمان‌گرانه. امروزه تحقق ارزش مصرف به نمایش بیمارگون مصرف تغییرچهره داده است.
جدی‌ترین و اخلاقی‌ترین رفتارها، بااهمیت‌ترین و ضروری‌ترین شیء‌ها، و مقدس‌ترین یا معنی‌دارترین کلمه‌ها، اگر به دست کودک بیفتند، بلافاصله به کنش‌هایی ناجدی و نااخلاقی، به اشیایی پیش‌پاافتاده و ناضروری، و به کلماتی تقدس‌زدایی‌شده و نامعنادار بدل می‌شود (می‌دانیم که پیشوند «نا-» در صفت‌های به‌کاررفته، اساسا پیشوندهایی مهم و متفاوت از پیشوندهایی چون «غیر» یا «ضد»اند؛ این پیشوند «non-»
ماهیتا عملکردی متفاوت از منفی‌سازهای دیگر دارد؛ مثلاً نا- انسان، یک ضدانسان یا حتی غیرانسان، یا در ساختاری دوگانه‌اندیش معادل حیوان نیست، بل همه آن وجودیافتگی‌هایی است که می‌تواند در هیات مفهوم «بالقوگی» یا - در بیانی دلوزی - «نهفتگی» مفصل‌بندی شود). کودک تمامی این بیهوده‌سازی‌ها را با مکانیسم تکرار تحقق می‌بخشد. آنقدر یک کنش را، یا یک کلمه را، یا شیوه برخورد با یک شیء را، همچون عمل تخمه‌خوردن، تکرار و تکرار می‌کند که آن‌ها را از گفتمان پایان/ نتیجه‌گرایی، از گفتمان تاریخ‌گرایی خطی، از گفتمان ارگاسم می‌رهاند (و ازین‌منظر ممکن است حامل طنینی مازوخیستی باشد)، «وقفه‌»ای در روند پیش‌روانه کردارها و گزاره‌ها درمی‌افکند، و به پهنه بازی و درمیان‌بودگی پرتاب‌شان می‌کند. او می‌تواند هر پدیده به‌لحاظ‌کمّی ‌بزرگ و به لحاظ‌ ارزش‌مندی عظیم را، به پدیدار «اسباب‌بازی» استعلا ببخشد. پس کودک تحمل چیزهای بزرگ و نیز سازمان‌یافته را ندارد و به‌زودی مشغول کوچک‌سازی، خردسازی و دمونتاژکردن‌شان می‌شود؛ قسمی دیکانستراکسیون.
کودکی را می‌توان به سه شیوه فهم نمود؛ ۱)مرحله‌ای روان‌تنانه و نیز کرنولوژیک در حیات فردی، ۲)مرحله‌ای تکامل‌گرایانه و نیز کرنولوژیک در حیات جمعی -تاریخی، و ۳) در مقام یک وهله هستی‌شناختی و کایرولوژیک. کودکی، چنان‌که جورجو آگامبن در کتاب «کودکی و تاریخ» بحث می‌کند، چشمه‌ای است که هنوز از روی‌دادن باز نایستاده ‌است؛ شکافی که نثر را می‌درد و شعر را در مقام یک هذیان می‌آغازد، آیین را می‌درد و شور بازی را درمی‌افکند، و چیزها را به اسباب‌بازی بدل می‌کند. بدین‌ترتیب زبان به چیزی دیگر، در پشت یا وراء ارجاع نمی‌دهد و رها از بختک پارادایم تفسیر، خودش را هم‌رسانی می‌کند. شیء در خدمت کارکردهای بالغانه نیست و می‌تواند هر کاربرد دیگری را آزادانه احراز کند. و کنش،‌ از ایده تاریخی فرج/ پایان خلاصی می‌یابد؛ کنشی عین بیکاری که فی‌نفسه رهایی است.
کودکان امروز دیگر کمتر امور بالفعل را به بازی می‌گیرند. آنان نیز بلافاصله تحت عملکرد آپاراتوس‌ها(یی در هیات خانواده و مهدکودک، نیز موبایل و تبلت) امکان به‌بازی‌گرفتن و بیهوده/ مکررساختن را از ‌دست ‌داده‌اند، کودکانی که خیلی ‌زود در فرم هژمونیک سوژه- شهروند چپانده‌ می‌شوند. نمود دیگر این بحران در فروکاهیدگی مکانیسم مکرر- بیهوده‌ساز در حالت مدرن و فراگیرِ وسواس قابل شناسایی است؛ تنوع کاذب کالاها و امکان انتخاب‌های کاذب جهان کاپیتالیسم، این نیرو/ مکانیسم را قلمروبندی نموده و امکان قلمروزدایی‌اش را مکیده‌ است؛ وسواس گرچه حاوی مکانیسم تکرار است، اما آن چیزی نیست که بتواند احرازکننده شق دیگر آن، یعنی بیهوده‌سازی نیز باشد. سوژه وسواسی همچنان در ماشین ساختارهای دوگانه‌ای چون حقیقی- کاذب، پاک- کثیف یا لذت-فسردگی (=یا این/ یا آن) بی‌آنکه از کار بیندازدش، وول می‌خورد و هیچ بالقوه‌ای را ممکن نمی‌سازد. این بحران نه ‌فقط بحرانی در یک خانواده یا حیات روان‌تنانه یک فرد، که نمودی است از بحرانی کلان‌تر؛ نابودی کودکی در مقام نیروی رستگاری‌بخش زبان، شیء و کار. آگامبن می‌نویسد: «روزی بشریت با قانون بازی خواهد کرد چنان‌که گویی کودکی با اشیاء ناکارآمد بازی می‌کند؛ نه بدان‌منظور که آنها را برای کاربرد مشروع و تقدس‌یافته‌شان حفظ و اعاده کند، بل بدین‌جهت که از چنین کاربردی برهاندشان».

روزنامه شرق

نظر شما