شناسهٔ خبر: 51196 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگوی فرهنگ امروز با حسین پاینده؛

تمهیداتی برای ورود به تحلیل متون ادبی

پاینده هر کسی که بخواهد به معانی ثانوی و دلالت‌شدۀ متون ادبی و هنری پی ببرد، ابتدا باید بتواند حساسیت خاصی نسبت به جزئیات این متون پیدا کند، جزئیاتی که در ظاهر بخشی از توصیف معمولی یک مکان یا ظاهر یک شخصیت است، یا صرفاً شرحی از یک رویداد به نظر می‌آید، اما وقتی که همان متن را با نگاهی تحلیلی بررسی کنیم، درمی‌یابیم که جزئیات توصیف‌ها در آن، زنجیرۀ هم‌پیوسته‌ای را تشکیل می‌دهند و به طور تلویحی معانی ناگفته یا تصریح‌نشده‌ای را به ذهن مخاطب القا می‌کنند.

فرهنگ امروز/ بهاره بوذری:  دکتر حسین پاینده، نویسنده، منتقد ادبی و استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبایی، که  در میان آثار خود کتاب‌های متعددی در زمینه نقد ادبی دارد، به تازگی کتابی را با عنوان اصول و مبانی تحلیل متون ادبی منتشر کرده است. مخاطب اصلی این کتاب پژوهشگران و علاقه‌مندانی هستند که قصد دارند با کسب دانشی پایه‌ای دربارۀ روش‌های نظام‌مند تحلیل متون ادبی، توانایی خود را در نقد آثار ادبی و هنری پرورش دهند. با توجه به اینکه اصل این کتاب به زبان انگلیسی در  ماه مارچ ۲۰۱۶ انتشار یافته و با گذشت هشت ماه در ایران نیز منتشر شده است، با دکتر پاینده درباره ویژگی‌های این کتاب به عنوان منبع روزآمد نقد ادبی در ایران گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

* سلینا کوش نویسندۀ کتاب «اصول و مبانی تحلیل متون ادبی» را بیشتر معرفی فرمایید؟ زمینۀ آشنایی شما با این نویسنده و این کتاب چگونه فراهم شد؟

خانم دکتر سلینا کوش دانشیار ادبیات در دانشگاه کارولینای جنوبی در آمریکاست. علائق پژوهشی ایشان بیشتر به حوزۀ مدرنیسم، ادبیات قرن بیستم و نقد پسااستعماری مربوط می‌شود. ایشان تألیفات متعددی دارند، اما کتاب «اصول و مبانی تحلیل متون ادبی» جدیدترین کتاب‌شان است.

* با توجه به این‌که در مدت زمان کوتاهی پس از انتشار متن اصلی ترجمۀ‌ آن را آغاز کردید، چه دلایل و انگیزه‌هایی برای گزینش آن از میان کتب نقد ادبی روز دنیا داشتید؟

من در کار حرفه‌ای خودم در دانشگاه با دانشجویانی سروکار دارم که اکثرشان به حوزۀ نظریه و نقد ادبی علاقه‌مندند و می‌خواهند در همین زمینه ادامۀ تحصیل بدهند یا کار کنند. موضوع پایان‌نامۀ بسیاری از این دانشجویان به نقد ادبی مربوط می‌شود. در واقع، آن‌ها نیاز دارند با نظریۀ ادبی آشنا شوند تا بتوانند آن را در تحلیل متون ادبیات فارسی به کار ببرند. اما من متوجه شده‌ام که به رغم این علاقۀ وافر، اکثر همین دانشجویان آگاهی یا دانش درستی از نظریه و نقد ادبی ندارند. به آن‌ها حق می‌دهم، چون منابعی که در این زمینه در دسترس‌شان است، هنوز کافی نیست. البته در سال‌های اخیر افراد مختلفی کارهای ارزشمندی در این حوزه منتشر کرده‌اند، اما هنوز با وضعیت کمال‌مطلوب فاصله داریم. من در دانشگاه شاهد این هستم که دانشجویان در تحلیل داستان، شعر، نمایشنامه و فیلم همیشه این پرسش را مطرح می‌کنند که «چگونه می‌توان لایۀ سطحی یک اثر ادبی را کنار زد و به معنای عمیق‌تر آن رسید؟». این پرسشِ بجایی است چون تحلیل متن، بخش مهم و عمده‌ای از کارهای تحقیقی در حوزۀ مطالعات ادبی را تشکیل می‌دهد. توانایی تحلیل جزئیات ظاهری یا سطحی در متون ادبی و ارائۀ خوانشی قانع‌کننده که بر مبنای همان جزئیات شکل گرفته باشد، جزو مهارت‌هایی است که از هر پژوهشگر ادبیات توقع داریم. روش‌شناسی خوانش تحلیلی، همچنین مصطلحات این کار، آن‌طور که باید به دانشجویان آموخته نمی‌شود. وقتی هم که خودِ آنان تلاش می‌کنند منبعی در این زمینه بیابند تا مشکل‌شان را برطرف کنند، با کمبود منابع مواجه می‌شوند. یکی از انگیزه‌های اصلی من در ترجمۀ این کتاب، این بود که گامی در مسیر برطرف کردن همین مشکل بردارم. به علت‌های مختلف، منابعی که قبلاً ترجمه شده‌اند به اندازۀ کافی در رفع این مشکل کارساز نبوده‌اند. به نظر من یک علت مهم این وضعیت، مناسب نبودن گزینش اولیۀ مترجم از منابع برای ترجمه بوده است. هر کتاب خارجی‌ای، ولو خیلی هم مفید، نمی‌تواند نیازهای خاص ما در حوزۀ مطالعات ادبی در ایران را برطرف کند. محتوای این کتاب من را قانع کرد که تا حدود زیادی می‌تواند به این منظور کارگشا باشد و به همین دلیل ترجمه‌اش کردم.

* دقیقاً چه چیزی در محتوای این کتاب خاص هست که شما معتقدید انتخاب خوبی برای ترجمه شدن به زبان فارسی بوده است؟

این کتاب نه برای آموختن نقد به معنای اخص کلمه، بلکه به منظور پرورش توانش تحلیلی دانشجویان و علاقه‌مندان به ادبیات نوشته شده است. هر کسی که بخواهد به معانی ثانوی و دلالت‌شدۀ متون ادبی و هنری پی ببرد، ابتدا باید بتواند حساسیت خاصی نسبت به جزئیات این متون پیدا کند، جزئیاتی که در ظاهر بخشی از توصیف معمولی یک مکان یا ظاهر یک شخصیت است، یا صرفاً شرحی از یک رویداد به نظر می‌آید، اما وقتی که همان متن را با نگاهی تحلیلی بررسی کنیم، درمی‌یابیم که جزئیات توصیف‌ها در آن، زنجیرۀ هم‌پیوسته‌ای را تشکیل می‌دهند و به طور تلویحی معانی ناگفته یا تصریح‌نشده‌ای را به ذهن مخاطب القا می‌کنند. اغلب دانشجویانی که من می‌بینم، حساسیت لازم برای تشخیص این جزئیات، تمرکز بر آن‌ها و تحلیل دلالت‌های‌شان را ندارند. نویسندۀ این کتاب به روشی کاملاً نظام‌مند تلاش می‌کند این حساسیت به جزئیات را در خواننده بپروراند. مثال‌های متعددی هم می‌زند که به رغم تعلق به ادبیات انگلیسی‌زبان، آن‌قدر درباره‌شان توضیح داده است که خواننده به سهولت می‌تواند درک صحیحی از خوانش تحلیلی متون ادبی پیدا کند. علاوه بر این‌ها، نویسنده اصطلاحات تخصصی‌ای را که در این نوع خوانش تحلیلی به کار می‌روند، با زبانی روشن برای خواننده توضیح داده است. این ویژگی‌ها باعث شدند که من متقاعد شوم این کتاب می‌تواند نیازهای ما در حوزۀ تحلیل متون ادبی را به میزان زیادی برطرف کند.

* اصول مورد نظر شما در زمینۀ معادل‌سازی اصطلاحات ادبی در هنگام ترجمۀ این کتاب چه بود؟

روش من این است که اگر معادل رسا و جاافتاده‌ای برای یک اصطلاح ادبی قبلاً به کار رفته باشد، من هم از همان معادل استفاده می‌کنم تا تشتت و چندگانگی اصطلاحات مانع از فهمیدن متن نشود. اما اگر معادلی قبلاً به کار رفته و رواج هم یافته باشد که نادقیق یا نادرست باشد، تلاش می‌کنم تا معادل بهتری را خودم پیشنهاد کنم. شخصاً اعتقاد ندارم که هر مترجمی اصطلاحات مختلف را به سلیقۀ خودش معادل‌یابی کند. در ترجمۀ این کتاب، همۀ اصطلاحات مهمی را که در متن به کار برده‌ام، چه آن‌هایی را که قبلاً به کار رفته‌اند و چه آن‌هایی را که پیشنهاد خودم هستند، در دو ضمیمۀ انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی در پایان کتاب آورده‌ام تا خواننده به سهولت بتواند بفهمد معادل‌ها برای چه اصطلاحاتی در زبان مبدأ به کار رفته‌اند. این ضمیمه‌ها شاید همچنین کمکی باشند به مترجمان بعدی‌ای که در این زمینه ترجمه خواهند کرد. در کار معادل‌یابی برای اصطلاحات تخصصی، سلیقه‌ها می‌توانند متفاوت باشند، اما اگر معادلی با سلیقۀ شخص خودم همخوانی نداشته باشد و با این حال درست باشد، ترجیح می‌دهم همان معادل را به کار ببرم تا خواننده راحت‌تر بتواند متن را بخواند و بفهمد. یکی از بزرگ‌ترین معضلات ما در حوزۀ ترجمۀ منابع نقد ادبی، همین تشتت معادل‌هاست. تا حد ممکن باید از تشتت بیشتر اجتناب کنیم. اگر فرهنگستانی تأثیرگذار با مدیریتی ماهیتاً علمی داشتیم، می‌شد تا حدود زیادی از این تشتت جلوگیری کرد، اما در هر صورت وضعیت فعلی همین است و شاید بهترین کار این باشد که مترجم فقط زمانی دست به معادل‌سازی جدید بزند که دلایلی مقنع در نادرست بودن معادل‌های به‌کاررفتۀ قبلی داشته باشد.

* نویسندۀ این کتاب کدام دسته از مخاطبان را مدنظر داشته است و به نظر شما، آیا ترجمۀ این کتاب می‌تواند به عنوان یک مرجع دانشگاهی در حوزۀ نقد ادبی در ایران در نظر گرفته شود؟

نویسندۀ این کتاب دانشجویان ادبیات و علوم انسانی را به عنوان مخاطبان درجۀ اول این کتاب در نظر داشته و مطالب را جوری نوشته است که این دسته از افراد بتوانند در تکالیف درسی و تحقیقات‌شان از آن استفاده کنند. اما خوانندۀ عام هم مورد نظر بوده است. مقصودم خواننده‌ای است که دانشجوی این یا آن رشتۀ علوم انسانی نیست، ولی به ادبیات علاقه دارد، رمان و شعر و داستان کوتاه می‌خواند، فیلم سینمایی تماشا می‌کند و به تئاتر می‌رود. این خوانندۀ علاقه‌مند هم نوعاً دوست دارد بفهمد متن ادبی چه معناهایی را به غیر آن چیزی که به صراحت در متن آمده است، القا می‌کند. محتوای کتاب، حتی جایی که نویسنده نظریه‌های ادبی و کاربردشان در نقد عملی را شرح می‌دهد، با چنان زبان روشنی ارائه شده است که یقیناً برای این دسته از خوانندگان عام هم کاربرد پیدا می‌کند. در خصوص این‌که این کتاب بتواند جزو مراجع علمی در کشور ما قرار بگیرد، فقط با گذشت زمان می‌توان قضاوت کرد. طبیعتاً شخص خودم امیدوارم چنین بشود، اما ناشر هم نقش بسزایی در نیل به چنین هدفی ایفا می‌کند. تبلیغ و شناساندن این کتاب به جامعۀ مخاطبان هدف، می‌تواند در این زمینه اثرگذار باشد.

* با توجه به این‌که ترجمۀ این کتاب بسیار ساده و روان است، آیا سبک نگارش و زبان سلینا کوش هم ساده و روشن بود یا پیچیدگی‌ها و دشواری‌های خاص خود را داشت؟

شاید بیان این موضوع از زبان من در جایگاه مترجم این کتاب جور دیگری تعبیر شود، اما نه برای برجسته کردن دشواری کار خودم در ارائۀ ترجمۀ رسا و حقیقتاً مفید،‌ بلکه برای تأکید بر اهمیت توجه به معنادار بودن ترجمه‌ها می‌گویم که نه فقط ترجمۀ این کتاب، بلکه اصولاً ترجمۀ هر کتابی در زمینه‌های نظری و جدید، کار سختی است. مترجم باید مطالبی را که هنوز در زبان مقصد مفهوم‌سازی نشده‌اند، از راه ترجمه به مخاطبان کتاب منتقل کند و این واقعاً کار دشواری است. خواندن همین کتاب در زبان اصلی، برای مخاطبانی که انبوهی از اطلاعات پیش‌زمینه‌ای را در تحصیلات قبلی‌شان (حتی در دورۀ دبیرستان) کسب کرده‌اند، البته راحت است؛ اما برای خوانندۀ ایرانی این‌طور نیست. دلیل این تفاوت بسیار واضح است: خوانندۀ ایرانی آن اطلاعات وسیعِ پس‌زمینه‌ای را ندارد. به بیان ساده‌تر، خوانندۀ انگلیسی‌زبان با مفاهیمی که برایش مابه‌ازای زبانی دارند این کتاب را می‌فهمد، حال آن‌که خوانندۀ فارسی‌زبان باید بدون آن مفاهیمِ پیشینی و صرفاً با اتکا به واسطه‌ای زبانی مطالب را بفهمد. برای رفع این مشکل، بسیار تلاش کردم که مطالب کتاب را، به پیروی از سبکی که نویسندۀ اصلی در بیان آن‌ها به کار برده است، به روشنی و به شکلی آسان‌فهم به خوانندگان فارسی‌زبان منتقل کنم. البته، همان‌طور که حتماً خودتان هم توجه کرده‌اید، تعداد بسیار زیادی زیرنوشت هم به نام مترجم به کتاب اضافه کردم، تا در آن بخش‌هایی از کتاب که نویسنده صرفاً اصطلاحی را به کار برده اما هیچ توضیحی دربارۀ معنای آن به دست نداده است، خودم توضیح لازم را به خوانندگان فارسی‌زبان بدهم و به این ترتیب فرایند خواندن کتاب را راحت‌تر کنم. اصطلاحاتی مانند «فیلم دوران‌نما»، «آثار نوزایشی» یا «آثار پیش‌درآمدی» را در نظر بگیرید. این اصطلاحات حاصل نظریه‌پردازی‌های پسامدرن در دو دهۀ اخیر هستند. در کشور ما اکثر دانشجویان یا علاقه‌مندان به نقد ادبی با این اصطلاحات آشنا نیستند، اما همین اصطلاحات در جایی که نظریه‌های مربوط به آن‌ها پرورانده شده‌اند، برای اهالی ادبیات یا پژوهشگران ادبی آشنا هستند. برای مثال، «پیش‌درآمد» به رمانی اطلاق می‌شود که داستان یک رمان دیگر را بسط‌وگسترش می‌دهد، به این ترتیب که به جای ادامه دادن آن داستان، وقایعی را روایت می‌کند که پیش از آغاز داستان رخ داده بودند. این شکل از نگارش پسامدرن هنوز در ادبیات ما رواج پیدا نکرده است. قاعدتاً اگر من به ترجمۀ این کتاب بسنده می‌کردم و همین اصطلاح را در زیرنوشت توضیح نمی‌دادم، شاید شما دیگر این ترجمه را «آسان و روان»‌ توصیف نمی‌کردید. توضیحاتی که به صورت زیرنوشت به کتاب اضافه کرده‌ام، صرفاً دربارۀ اصطلاحات ادبی نیستند و خیلی مواقع شخصیت‌های آثار ادبی را که نویسنده به آن‌ها اشاره کرده بیشتر معرفی کرده‌ام، یا پیرنگ رمان‌ها و فیلم‌هایی را که نویسنده فقط نام برده و فرضش این بوده که مخاطب به خوبی با آن‌ها آشناست توضیح داده‌ام. البته من خوشحالم که شما، در جایگاه خوانندۀ نوعی، زبان این ترجمه را «آسان» می‌دانید، اما باید در نظر داشته باشید که اگر آن توضیحات به کتاب افزوده نشده بود، یا اگر من به قابل فهم بودن ترجمه توجه کافی نمی‌کردم، شاید حاصل کارم مشابه همان ترجمه‌هایی می‌شد که انسان حتی با چند بار خواندن باز هم نمی‌تواند معنای‌شان را درست بفهمد یا در کارش مورد استفاده قرار دهد. همان‌طور که خودتان هم می‌دانید، ترجمه‌های نارسا که زبانی الکن و نافهمیدنی دارند، خیلی مواقع به عنوان تکلیف درسی به دانشجویان داده شده‌اند و استاد مربوط فقط آن ترجمه‌های مغلوط را کنار هم گذاشته و حداکثر ویرایش کرده است. بارها به دانشجویانی برخورده‌ام که می‌گویند استادشان یک کتاب کامل را بین اعضای کلاس تقسیم کرده و برای ترجمه کردن هر فصل نمرۀ کلاسی گذاشته است. مثل روز روشن است که چنین ترجمه‌هایی را حتی اگر چند بار هم بخوانید، باز هم نخواهید فهمید.

* آثار منتشرشده با موضوع نقد ادبی در ایران، از نظر کیفیت و کمیت، تا چه حد جوابگوی نیاز محققان و علاقه‌مندان مباحث نقد ادبی است؟ به عبارت دیگر، جای خالی کتاب‌هایی همچون  کتاب «اصول و مبانی تحلیل متون ادبی» که مفاهیم پایه‌ای نقد و تحلیل متون ادبی را آموزش می‌دهند، چقدر احساس می‌شد؟

اعتقاد من این است که در سال‌های اخیر، کتاب‌های خوبی در این زمینه منتشر شده‌اند، اما تردید دارم که کیفیت همۀ آن‌ها ممتاز بوده باشد. باید دید انتشار یک کتاب عملاً چه اثری در پژوهش‌های بعدی یا حتی چه تأثیری در جهت‌گیری‌های پژوهشی باقی می‌گذارد. برخی از کتاب‌ها در واقع کتاب‌سازی‌اند و هیچ تأثیری در مطالعات ادبی نمی‌گذارند. اخیراً دیده‌ام که عده‌ای از استادان دانشگاه‌ها پایان‌نامه‌های دانشجویان را به نام خودشان یا همراه با نام دانشجویان‌شان منتشر می‌کنند. این قبیل شبه‌کتاب‌ها هم بی‌تأثیرند. یقیناً ترجمه‌های گنگ و نامفهوم نیز تأثیری نخواهند داشت. تنها آن کتاب‌هایی در موضوع نظریه و نقد می‌توانند تأثیر جدی در مطالعات ادبی باقی بگذارند که نیازهای واقعی و مبرم ما را اجابت کنند. برخی از کتاب‌ها (اعم از ترجمه و بخصوص تألیف) بیش از آن‌که نیازی واقعی را اجابت کنند، دانش نویسنده را به رخ می‌کشند و با زبانی مغلق و پُرطمطراق مطالبی را مطرح می‌کنند که هرچند خیلی جدید به نظر می‌رسند اما عملاً به هیچ کاری نمی‌آیند. همچنان که پیشتر هم اشاره کردم، انگیزۀ خودِ من در ترجمۀ این کتاب، برطرف کردن ضعف آشکاری بود که در دانشجویان می‌دیدم. من با نیازهای واقعی سروکار دارم و تلاشم این است که آن نیازها را به طور واقعی برطرف کنم. از نظر من، در مقطع کنونی و وضعیتی که ما در مطالعات ادبی داریم، کتابی پایه‌ای در زمینۀ خوانش تحلیلی متون ادبی، کتابی که روش مشخصی را برای فهم ادبیات با مثال‌های متعدد آموزش بدهد،یکی از نیازهای کاملاً مشهود و مبرم ما را برطرف می‌کند.

مشخصات کتاب: اصول و مبانی تحلیل متون ادبی، سلینا کوش، مترجم: حسین پاینده، ناشر: مرواید، تعداد صفحه: ۳۰۶ صفحه، قیمت: ۲۲ هزار تومان

نظر شما