شناسهٔ خبر: 52442 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یوسف اباذری: شریعتی و عبور از نولیبرالیسم

از نظر شریعتی شیعه محدود به قوم یا مذهب خاصی نیست. شیعه یعنی کسی که دنبال آزادی و عدالت است. به همین علت است که نصر به شریعتی تهمت می‌زند که طرفدار چه‌گوارا بوده. اینها تهمت است به این علت که شریعتی گمان می‌کرد شیعه به دنبال آزادی و عدالت است و افرادی دیگر در جهان سوای اینکه شیعه را بشناسند یا نه زمانی که برای آزادی و عدالت قدمی برمی‌دارند در واقع دارند به شیعه کمک می‌کنند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ سمپوزیوم چهلمین یادمان علی شریعتی با عنوان «اکنون، ما و شریعتی» که برگزاری آن در تیرماه در حسینیه ارشاد لغو شده بود روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هفته گذشته در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد. در هشت پنل و دو میزگرد پایانی این همایش علمی سخنرانان زیادی ازجمله سوسن، سارا و احسان شریعتی، یوسف اباذری، محمدجواد غلامرضاکاشی، حبیب‌الله پیمان، رضا داوری‌اردکانی، عباس منوچهری، مقصود فراستخواه و حسین راغفر به واکاوی ابعاد مختلف پروژه «نوشریعتی» به عنوان بدیلی در برابر دو قطب بنیادگرایی بازار و بنیادگرایی مذهبی پرداختند.  یوسف اباذری در این سخنرانی گفت:

بحثم را با گفته‌های خانم دکتر شریعتی شروع می‌کنم که گفتند مسئله اصلی ما زیست سنت و مدرنیته است. این اصطلاحی است که الان مد شده. در زمان شریعتی چیزی که باب بود جامعه سرمایه‌داری و فرارفتن از سرمایه‌داری بود. بعد از مدشدن سنت و مدرنیته، در طول سی-چهل سالی که ما با این کلمات‌ ور می‌رویم و جامعه و فلسفه و سایر علوم با آن کار می‌کنند باید اعلام کنم به هیچ‌جایی نرسیده‌ایم. ده‌ها کتاب و تز نوشته و ترجمه شده ولی به هیچ‌جا نرسیده‌ایم. برای اینکه اتفاقا در غرب هم به هیچ‌جا نرسیدند. در غرب هم شروع کردند از جامعه غیرسرمایه‌داری صحبت‌کردن - اتفاقا قصدم چندان دفاع از سوسیالیسم نیست - آنها هم به هیچ‌جا نرسیدند. ما هم که به تقلید از آنها شروع کردیم راجع به سنت و مدرنیته صحبت‌کردن به هیچ‌جا نرسیدیم. اتفاقا به نظر من باید برگردیم به واژگان شریعتی یعنی جامعه سرمایه‌داری و جامعه غیرسرمایه‌داری. شریعتی در این زمینه با زمانه خودش کاملا در سازگاری بود یعنی با کسانی که دیدگاه انتقادی داشتند. در این چهل‌ سال وضعیت جهان به مراتب بدتر شده است. فقر بیشتر شده، فاشیسم دم در ایستاده، درست است که آن زمان استعمار از جمله در الجزایر و دیگر کشورها مستقیما دست به عمل می‌زد ولی الان تغییر صورت داده و دولت‌های به اصطلاح ملی خودشان دست به کار شده‌اند و دست به استعمار می‌زنند و وضعیت پیچیده‌تر شده است. شریعتی راهنمای ماست تا بفهمیم در طول این مدت چه شد و ما چگونه باید بیندیشیم. یکی از تغییرات هم تغییر در گفتمان و اصطلاحات و شرایطی مثل سرمایه‌داری و سوسیالیسم است. سوسیالیسم چندان مشخص نیست و باید خیلی در موردش حرف زد. یکی از دلایلی که مشخص نیست این است که راجع به آن حرفی زده نشده است. همین‌طور محکوم شده به‌خصوص در ایران. جناح نولیبرال که آقای راغفر به درخشانی مطرح کردند همه این واژه را کوبیده‌اند و محکوم و منتسب کرده‌اند به دولتی‌شدن. بنابراین ما باید مجددا درباره آن بیندیشیم و فکر کنیم و شریعتی هم راهنمای بسیار بزرگی است برای انجام این کار.
در دوران شاه دو جریان رسمی وجود داشت. جریان نخست شریعتی و آل‌احمد و نیروهای چپ در دهه سی و چهل که می‌خواستند راهی بیابند برای مشکلات ایران. این باعث شد که یک نیروی منتقد هم از بالا به وجود بیاید که از بازگشت به خویشتن حرف می‌زدند، امثال احسان نراقی، سیدحسین نصر و دیگران که هانری کربن را آوردند. در بسیاری از موارد واژگان آل‌احمد و شریعتی را دزدیدند و گمان کردند حالا که مردم به اینها اقبال نشان می‌دهند باید با این واژگان حرف بزنند. به همین علت مقایسه‌ای می‌کنم بین هانری کربن و دکتر شریعتی.
از نظر شریعتی شیعه محدود به قوم یا مذهب خاصی نیست. شیعه یعنی کسی که دنبال آزادی و عدالت است. به همین علت است که نصر به شریعتی تهمت می‌زند که طرفدار چه‌گوارا بوده. اینها تهمت است به این علت که شریعتی گمان می‌کرد شیعه به دنبال آزادی و عدالت است و افرادی دیگر در جهان سوای اینکه شیعه را بشناسند یا نه زمانی که برای آزادی و عدالت قدمی برمی‌دارند در واقع دارند به شیعه کمک می‌کنند. حالا تهمت می‌زنند که شریعتی چپ‌گرایی بوده که بی‌خودی اسلام آورده نه ماجرا اصلا این نیست. احتمالا خود آقای نصر خوب می‌داند که شریعتی چه می‌گوید. آقای نصر همین الان هم دارد مغلطه می‌کند. در نظر شریعتی شیعه یعنی آزادی‌خواهی حسینی و عدالت‌خواهی علوی. بنابراین شریعتی از آزادی‌خواهی و عدالت‌خواهی در همه جای جهان استقبال می‌کرد. مارکس می‌گفت پرولتاریا و شریعتی می‌گفت شیعه. او سعی می‌کرد شیعه را جوری سامان دهد و جوری تفسیر کند و جوری با آن روبه‌رو شود که در جهان به دنبال آزادی و عدالت برای همه است نه فقط خود شیعه.
در مقابل هانری کربن اعتقاد داشت که امامان ما یک مکتب پررمزوراز به ارث برده‌اند و آن را به افراد خاص و حلقه‌ای بسته می‌گویند و مهم‌تر از آن امامت در ادامه فره ایزدی شاهنشاهی است. بنای کربن بر این بود که برای اعلی‌حضرت در آن زمان وضعیتی مهیا کند که مثل زمان ساسانیان هم رئیس مملکت و هم زعیم دین باشد. این پروژه کربن بود. اینکه عوام‌الناس اصلا از حقیقت شیعه خبر ندارند، افراد خاص خبر دارند و در واقع یک جور فره ایزدی و دوران ایران باستان گره خورده با امامت و امامت ادامه ایران باستان است. امروز نیز کسانی از جمله آقای طباطبایی ادامه‌دهنده همین راه هستند. این همان چیزی بود که شریعتی در مقابل آن ایستاد. برخلاف اعتقاد امثال کربن تاریخ همان جایی است که ما ایستاده‌ایم و به دور از چشم ما نبوده و نیست. تاریخ به روی توده‌ها و مردم باز است برای اینکه مردم می‌دانند عدالت چیست و آزادی چیست. در واقع این گفتمان فره ایزدی شاهنشاهی را قصد داشت به امامت گره بزند. به قول کنفوسیوس عدالت این است که هر چیزی را به اسم خودش بنامیم. شریعتی به دنبال مفهوم شیعه در معنای آزادی و عدالت‌خواهی در سطح جهان بود. در نظر شریعتی اولیاء‌الله هر آن چیزی را که دارند با مردم در میان می‌گذارند.
برمی‌گردم به وضعیت فعلی منطقه. میزس یکی از طرفداران نولیبرالیسم کتابی دارد راجع به ناسیونالیسم. در آنجا می‌گوید ناسیونالیسم چیز غلطی است و دولت-ملت وجود ندارد. برای اقوام با زبان‌ها و مذاهب مختلف رأی و استقلال قائل است. این را آقای قوچانی هم به نحوی گفته‌اند. ایشان معتقد است زمانی که بازار جهانی تشکیل شود اقوام یا گروه‌های خاص می‌توانند ادعای استقلال کنند. ماجرا فقط گفته میزس نیست. این یک واقعیت است. اسکاتلند چه موقعیتی داشت؟ کاتالونیا چه موقعیتی داشت؟ برای اینکه یک واحد بزرگی به اسم بازار جهانی به وجود آمده و کاتالونیا می‌خواهد جدا شود. هر جایی که یک مخالفت قومی وجود دارد می‌خواهد جدا شود. اینجاست که تفاوت شریعتی با کسانی که همین الان وظیفه خوشان می‌دانند به شریعتی حمله کنند یعنی حلقه قوچانی و نولیبرال‌های داخلی روشن و مشخص می‌شود. مسئله این است که با رشد نولیبرالیسم اقوام نه به شکل ذهنی بلکه به شکل عینی میل به جداشدن دارند. یکی از دلایلی که سوریه امروزه به این روز افتاده این بود که سوریه برنامه‌های نولیبرالیسم را پیاده کرد و این چیزی است که گفته نمی‌شود. در نتیجه گروه‌های متفاوتی که درون آن جامعه بودند میل به جدایی پیدا کردند و جنگ داخلی شد. الان هم ماجرا داخل ایران همین است. مسئله فقط ذهنی و تبلیغات نیست. اقوام فکر می‌کنند یک واحد بزرگ‌تر و امن‌تری به اسم بازار جهانی وجود دارد بهتر است من به عنوان یک قوم جدا شوم و به آن بپیوندم. این کاری بود که اقلیم کردستان کرد.
وضعیت امروز ما پیچیده شده و ما باید شریعتی را بسط دهیم. آن زمان یک دولت فرانسه وجود داشت و یک دولت الجزایر. اما الان هیئت حاکمه فرانسه و الجزایر یک منفعت واحد دارند. با جهانی به مراتب پیچیده‌تر از زمان شریعتی مواجه هستیم. اگر بناست شریعتی‌وار بیندیشیم باید فکر کنیم که چه کنیم. هرچند تمام این کارها را با شریعتی نمی‌توانیم انجام دهیم و باید یک دید انتقادی به شریعتی هم داشته باشیم. اما چیزی که ایشان می‌گفت کماکان سر جای خودش است. اینکه مردم باید سرنوشت خود را به دست بگیرند و به طرف آزادی و عدالت حرکت کنند.
جریانی که در خاورمیانه رخ داد این بود که عده‌ای در مصر و غیره گفتند آیا دشمن بیرونی مهم است یا دشمن درونی؟ این تنازع ادامه یافت تا القاعده پدید آمد که هدف آنها ضربه‌زدن به دشمن دور بود. بعد از ١١ سپتامبر بوش به این نتیجه رسید که درگیری را از داخل کشورهای اروپایی به خاورمیانه منتقل کند، مهم‌ترین چیزی که بعد از حمله بوش زاده شد، جنگ میان شیعه و سنی بود که غربی‌ها همین الان هم به دنبال آنند. بنابراین ما باید از این جنگ احتراز کنیم. برای این امر باید توجه کنیم که شیعه همان‌قدر که به محرومان مسلمان توجه می‌کند به محرومان تمام جهان می‌پردازد. راه‌حلی که وجود دارد همان راه‌حل شریعتی است، این است که ما باید درصدد اجرای آزادی و عدالت برای تمام محرومان از تمام اقوام باشیم. وگرنه این سناریویی که در اثر وقایع ساخته شد و تضاد شیعه و سنی را دامن زد، خواست شریعتی و نوع جهان‌بینی و اسلام مدنظر او نیست. این تضاد چیزی است که الان آمریکا و اسرائیل و عربستان دنبال آن هستند و ما باید از آن اجتناب کنیم. لازمه این امر این است که به خاورمیانه به عنوان منبع سرمایه‌گذاری نگاه نکنیم. سوریه نیازمند دید شریعتی‌وار است یعنی آزادی و عدالت نه محلی برای سرمایه‌گذاری.
شریعتی در دوران جدید مظلوم‌تر شد. چون گفتمان نصر و فردید و کربن باب شد و شریعتی را به کنج راند. میان شریعتی و مخالفان او تفاوت بسیار زیاد است، ما باید به این تفاوت‌ها بیندیشیم. فاشیسم اکنون پشت در ایستاده است. در آمریکا به شکل ترامپ بیرون می‌زند. در لهستان دو هفته پیش صد هزار فاشیست به خیابان‌ها ریختند. در اروپای شرقی همین‌طور. در ایران هم به شکل ایرانشهرگرایی ظاهر می‌شود. اینجاست که شریعتی به کار می‌آید.

نظر شما