شناسهٔ خبر: 52700 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گرامشی؛ یک تفکر جهانی

از آغاز قرن بیستم، درهم‌تنیدگی رو به رشدی میان نخبگان اروپایی و آمریکایی شکل گرفته که توضیح می‌دهد چرا ساخت اروپا اغلب به منافع امپراتوری آمریکا وابسته است و تاکنون موفق به ایجاد یک پروژه سیاسی مستقل نشده است.

فرهنگ امروز/ رزمیگ کوشیان* . ترجمه: حمیدرضا یوسفی:

آنتونیو گرامشی (متولد ساردینیا، ١٨٩١)
در خانواده‌ای نسبتا فقیر بزرگ شد. در سال ١٩١١ توانست بورس تحصیلی رشته «فقه‌اللغه» در تورین را دریافت کند. او در تورین با آنجلو تاسکا، اومبرتو تراچینی و پالمیرو تولیاتی آشنا شد. آنها نخستین‌بار قبل از تأسیس روزنامه کارگران اسطوره‌ای با نام «L’Ordine Nuovo» در ‌١٩١٩، در حزب سوسیالیست ایتالیا (PSI) حاضر شدند. هنگام تأسیس حزب کمونیست ایتالیا (PCI)
در١٩٢١، گرامشی عضو کمیته مرکزی و سپس در١٩٢٤ به‌عنوان دبیرکل حزب کمونیست ایتالیا منصوب می‌شود. در آوریل همان سال، گرامشی به‌عنوان عضو مجلس ملی انتخاب شد. می‌گویند وقتی گرامشی با صدای نازک خود در جایگاه مجلس سخنرانی می‌کرد، بنیتو موسولینی به دقت به صحبت‌های او گوش می‌داد تا چیزی درباره این حریف سرسخت خود از دست ندهد.
گرامشی در سال ١٩٢٦ در رم بازداشت و در ١٩٢٨ به بیست سال زندان محکوم شد. دادستان فاشیست با آگاهی دقیق از تهدیدی که گرامشی برای قدرت وقت داشت قبل از اعلام این حکم گفت: «باید به مدت بیست ‌سال از کارکردن این مغز جلوگیری کنیم». در سال ١٩٢٩ به گرامشی اجازه نوشتن در زندان داده شد، او تا ١٩٣٥، زمانی که به سرعت سلامتی خود را از دست می‌داد، به نوشتن یادداشت مشغول بود. گرامشی در روز ٢٧ آوریل ١٩٣٧ بر اثر خونریزی مغزی، پس از ١٠ سال تحمل سختی در زندان‌های موسولینی، جان خود را از دست داد و پس از مرگ، مجموعه‌ای از دفترهای ناتمام را باقی گذاشت که مارکسیسم نیمه دوم قرن بیستم را به شدت لرزاند. «رهبری مبارزه ایده‌ها برای نجات طبقات مردمی از زیر نفوذ ایدئولوژی مسلط برای تسخیر قدرت»... تحلیل‌های آنتونیو گرامشی در اوایل دهه ١٩٣٠ هنگامی که او در زندان‌های فاشیستی محبوس بود، بارها نقل‌قول شده اما به ندرت خوانده و بیشتر از آن سوء استفاده شده و حالا چند دهه بعد به‌طرز قابل‌توجهی دوباره رایج شده است. نوشته‌های گرامشی، از اروپا گرفته تا هند و آمریکای لاتین در حال گسترش و پرورش افکار انتقادی است.
چرا امکان وقوع انقلاب کارگری در سال ١٩١٧ در روسیه وجود داشت اما این انقلاب در جای دیگر با شکست مواجه شد؟ چطور در آن برهه «جنبش» در سایر کشورهای اروپایی در آلمان و مجارستان شکست خورد و حتی «شوراهای تورین» در ایتالیا، زمانی که کارگران شمال در سال‌های ١٩١٩-١٩٢٠ برای چندین ماه کارخانه خود را اشغال کردند، به انقلاب کارگری، مشابه با آنچه که در روسیه اتفاق افتاد، منجر نشد؟
این سوال، نقطه عزیمت «یادداشت‌های زندان» آنتونیو گرامشی١ است که به‌عنوان یک انقلابی جوان، نخستین تجربه‌های خود را در رویداد تورین کسب کرد. یادداشت‌های زندان چند سال پس از پایان رویدادهای تورین نوشته شدند، این یادداشت‌ها به‌عنوان یک کار سیاسی عمده در قرن بیستم، بر شکست انقلاب‌ها در اروپا و همچنین چگونگی غلبه بر شکست جنبش‌های کارگری دهه‌های ١٩٢٠ و ١٩٣٠ تمرکز دارد. پس از گذشت سه ربع قرن از مرگ گرامشی، مخاطب یادداشت‌های زندان همچنان همه کسانی‌اند که دست از پیداکردن راه‌های رسیدن به یک دنیای ممکن دیگر نکشیده‌اند.
عجیب آنکه مخاطب یادداشت‌های زندان حتی آن کسانی هم هستند که می‌کوشند از تولد این دنیای دیگر جلوگیری کنند. نیکولا سارکوزی چند روز قبل از دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٢٠٠٧ گفت: «اساسا، من تجزیه و تحلیل گرامشی را از آنِ خود کردم: قدرت توسط ایده‌ها به دست می‌آید. این نخستین‌بار است که یکی از راست‌گرایان این نبرد را برعهده می‌گیرد»,٢
بازپس‌گیری نویسنده دفترهای زندان توسط راست افراطی نزد بعضی مشاوران نزدیک به آقای سارکوزی - از جمله پاتریک بوییسون - درواقع یک کار قدیمی است. بنابراین گرامشی مرجع مرکزی «راست جدید» و نظریه‌پرداز اصلی آن
آلن د بنوآ است که استراتژی «جنگ فرهنگی» خود را به‌عنوان «گرامشی‌گرایی راست»٣ توصیف می‌کند. این مضمون‌ربایی راست‌گرایان مانع از این نشد که گرامشی در سراسر قرن بیستم موضوع تفسیرهای تحریک‌آمیز جدیدی از سوی جریان‌های انقلابی سرتاسر جهان نباشد.
اینکه انقلاب در روسیه امکان‌پذیر شد اما در اروپای غربی نه، طبق گفته گرامشی به ماهیت دولت و جامعه مدنی برمی‌گردد. در روسیه تزاری، قدرت اصلی در دستان دولت متمرکز بود، جامعه مدنی - احزاب، اتحادیه‌های کارگری، شرکت‌ها، مطبوعات، انجمن‌ها... - کمتر توسعه‌یافته بودند. کسب قدرت در این شرایط، همان‌طور که بلشویک‌ها عمل کردند، پیش و بیش از هر چیز مستلزم تسخیر دستگاه دولتی است: ارتش، دولت، پلیس، دستگاه قضاوت... وقتی جامعه مدنی جنینی و ابتدایی است، هر آنکه قدرت دولتی را در اختیار داشته باشد می‌تواند آن را منقاد خود کند. قطعا، زمانی که دولت تسخیر می‌شود مشکلات تازه شروع می‌شود: جنگ داخلی، احیای دستگاه تولیدی، روابط حساس میان طبقه کارگر و دهقانان...
از سوی دیگر، در اروپای غربی، جامعه مدنی متراکم و مستقل است. جامعه مدنی، تحت‌تأثیر انقلاب صنعتی، به‌تدریج مقر تولید را می‌سازد. جامعه مدنی یک بخش مهم از مجموع کل قدرت را در اختیار دارد؛ به‌طوری که تسخیر دولت کفایت نمی‌کند: ما هنوز هم باید در جامعه مدنی حکومت کنیم اما مشکل این است که ما جامعه مدنی را به همان شیوه تسخیر نمی‌کنیم. تغییر اجتماعی اشکال متفاوتی از انقلاب روسیه به خود می‌گیرد؛ نه اینکه انقلاب‌ها در اروپای غربی غیرممکن شده است، بلکه باید جزوی از «جنگ موضعی» بلندمدت باشند.
از پرونیسم٤ به مطالعات فرودستان
گرامشی می‌خواهد به انقلاب روسیه وفادار باشد او ستایشگر لنین است و همچنان در یادداشت‌های زندان به او احترام می‌گذارد. اما گرامشی می‌دانست که این وفاداری، در عمل، باید به تغییر شیوه انجام انقلاب‌ها منجر شود. نقطه عزیمت نظریه او درباره «هژمونی» این دیدگاه است. به گفته گرامشی مبارزه طبقاتی اکنون باید یک بعد فرهنگی نیز داشته باشد؛ باید رضایت و موافقت طبقات پایینی را نیز برای انقلاب کسب کند. زور و رضایت دو مبنای رفتار دولت مدرن و دو ستون هژمونی‌اند. وقتی رضایت نباشد
- مثل انقلاب‌های جهان عرب در سال ٢٠١١- شرایط سرنگونی قدرت وقت به وجود می‌آید.
اولین نسخه یادداشت‌های زندان در اواخر دهه ١٩٤٠ منتشر شد و تحت مسئولیت پالمیرو تولیاتی، دبیر کل حزب کمونیست ایتالیا (PCI) قرار گرفت که تا اوایل دهه ١٩٦٠ روی دست‌نوشته‌های رفیق قدیمی خود کار می‌کرد. از آن به بعد، اثر گرامشی محل اجماع کسانی در جهان شد که درصددند وفاداری به انقلاب اکتبر را با این میل درهم آمیزند که فرآیند انقلاب را با شرایط اجتماعی- سیاسی گاه متفاوت از روسیه منطبق کنند. این امر به‌خوبی بیانگر گسترش سریع بین‌المللی تزهای گرامشی و شکل‌گیری جریان‌های گرامشیایی در سراسر جهان است. می‌توان گفت یادداشت‌های زندان یکی از اولین نظریه‌های انتقادی در سطح جهان است.
سه مورد بسیار متفاوت از یکدیگر نشان‌دهنده این جریان است. در اواسط قرن بیستم آرژانتین، پیش از اینکه کشورهای دیگری همچون برزیل، مکزیک و شیلی در این قاره خود را غرق مطالعه یادداشت‌های زندان کنند، محمل سنت گرامشیایی مهمی بود. سرعت و گستردگی استقبال از گرامشی را در آرژانتین می‌توان با اهمیت مهاجرت ایتالیایی‌ها توضیح داد. این نکته ناشی از این واقعیت بود که می‌توان از مفاهیم اصلی یادداشت‌های زندان- یعنی «هژمونی»، «سزاریسم» یا «انقلاب منفعل»- برای درک پدیده سیاسی مختص آرژانتین، «پرونیسم»، استفاده کرد.
به‌طورکلی این مفاهیم به کار تجزیه و تحلیل رژیم‌های نظامی «مترقی» یا «توسعه‌گرا» آمدند که- علاوه‌بر خوآن دومینگو پرون در آرژانتین، لازارو کاردِناس در مکزیک یا ژتولو وارگاس در برزیل- در منطقه ظاهر شدند. این قدرت‌ها، شکل‌هایی از «نوسازی محافظه‌کارانه» را اجرا می‌کنند که نه انقلاب است و نه بازسازی و در قرن بیستم در کشورهای جهان سوم بارها صورت گرفته است؛ کشورهایی که پا در فرآیند نوسازی مدرن می‌گذارند اما درعین‌حال اطمینان دارند که نابرابری‌های طبقاتی به‌طور اساسی به چالش کشیده نشده‌اند.
مفهوم «انقلاب منفعل» که گرامشی در یادداشت‌های زندان می‌پروراند، زمانی که در حال بررسی شکل‌گیری دولت-ملت ایتالیا در قرن نوزدهم است، دقیقا همین نوع فرآیند سیاسی دوجانبه را توصیف می‌کند. بعضی اوقات این انقلاب‌ها ازسوی «سزار» هدایت می‌شوند- ایده «سزاریسم» از اینجا می‌آید- یعنی ازسوی یک چهره کاریزماتیک که پیوند فوری با توده‌ها برقرار می‌کند؛ نمونه‌های آن در آمریکای لاتین از قرون گذشته تا امروز نایاب نیست.  در میان دیگر متفکران، کسانی مانند خوزه آریکو، خوان کارلوس پورتانتیرو، کارلوس نلسون کوتینو و ارنستو لاکلائو خوانش‌های خلاقی از یادداشت‌های زندان به‌دست داده‌اند که نفوذ آنها فراتر از آمریکای لاتین است,٥ بسیاری از مهم‌ترین شارحان گرامشی همانند خود او وارد مبارزه‌ای انقلابی شدند که در دهه‌های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ در آمریکای لاتین به اوج خود رسیده بود.
حزب ستمدیدگان
در آن‌سوی این سیاره، ایده‌های متفکر ایتالیایی در دهه ١٩٦٠ به هند رسید. گرامشی منبعی عالی برای مطالعات پسااستعماری است. بنیان‌گذار اصلی این جریان، ادوارد سعید فلسطینی، از آن برای تدوین نقد «شرق‌شناسی» استفاده کرد؛ یعنی بازنمایی‌هایی که از «شرق» در دنیای غربی وجود دارد,٦ تحت‌تأثیر سعید و همچنین مورخان مارکسیست بریتانیایی، اریک هابسبام وای. پی. تامپسن، در دهه ١٩٧٠ یک بخش خاص از مطالعات پسااستعماری (با تأکید بر هند) شکل گرفت: مطالعات فرودستان.
این جریان، که مشخصا ازسوی رانجیت گوها، پارتا چاترجی٧ و دیپش چاکرابارتی معرفی شده، نام خود را مستقیما از گرامشی گرفته است. عبارت «فرودستان» در عنوان یادداشت شماره ٢٥ از یادداشت‌های زندان با عنوان دقیق «در حاشیه تاریخ؛ تاریخ‌شناسی گروه‌های اجتماعی فرودست» ذکر شده است. «حاشیه‌های تاریخ»، یعنی گروه‌های اجتماعی که از تاریخ «رسمی» غایب‌اند، اما هنگامی که وارد عمل می‌شوند نظم اجتماعی را زیرورو می‌کنند.
سیر گسترش مفاهیم ایتالیایی گرامشی از آغاز قرن بیستم تا دهه ١٩٧٠ هندوستان، به‌دلیل نزدیکی ساختارهای اجتماعی این کشورها، به‌ویژه به‌دلیل حضور جمعیت دهقانان در هر دو کشور ایتالیا و شبه قاره هند، قابل‌ملاحظه است. در متنی که گرامشی سال ١٩٢٦، درست قبل از به زندان‌افتادنش، با عنوان «درباره جنبه‌هایی از مسئله جنوب» می‌نویسد، از اتحاد میان طبقه کارگر شمال ایتالیا که از لحاظ عددی در اقلیت‌اند، اما از لحاظ اقتصادی و سیاسی دست بالا را دارند، و از دهقانان جنوب حمایت می‌کند که هنوز در آن زمان بسیار زیاد بودند. طرفداران فرودستان در هند نیز از همین نوع استراتژی در کشور خود حمایت می‌کنند.
جریان سوم با استفاده از مفاهیم ارائه‌شده ازسوی نویسنده یادداشت‌های زندان بر فکرکردن به ژئوپلیتیک تمرکز می‌کند و تحت عنوان نظریه «نوگرامشیایی» در روابط بین‌الملل شناخته می‌شود. بنیان‌گذار آن رابرت کاکس کانادایی، یک مارکسیست خلاق است که در سازمان بین‌المللی کار (ILO) در ژنو مناصب مدیریتی داشته است. کیس‌فن در پیجل، هنک اوربیک و استفان ژیل از دیگر نام‌های مهم این جریان‌اند. این نویسندگان به‌طورخاص، برای فهم بحران کنونی اروپا ساخت اروپا را تحلیل کرده‌اند,٨ به نظر بخشی از این نویسندگان ساخت اروپا بیانگر ناتوانی پروژه اروپاست در به‌دست‌آوردن رضایت فعال جمعیت‌ این قاره‌. اگر قرار است یک هژمونی در سطح یک کشور یا یک قاره مدتی طولانی دوام بیاورد، حاکمان باید محکومان را متقاعد کنند که حداقل بخشی از منافع آنها را تامین می‌کنند.
علاوه بر این، از آغاز قرن بیستم، درهم‌تنیدگی رو به رشدی میان نخبگان اروپایی و آمریکایی شکل گرفته که توضیح می‌دهد چرا ساخت اروپا اغلب به منافع امپراتوری آمریکا وابسته است و تاکنون موفق به ایجاد یک پروژه سیاسی مستقل نشده است. گرامشی کار ساخت «حزب ستمدیدگان» را در هر دو سطح ایتالیا و جهان از طریق فعالیت‌های خود در انترناسیونالیسم سوم متوقف نکرد. او به این ترتیب تئوری و عمل را به یکدیگر پیوند زد؛ موضوعی که تقریبا در میان روشنفکران انتقادی امروز نادیده گرفته شده است.
پی‌نوشت‌ها:
١. آنتونیو گرامشی، یادداشت‌های زندان، Gallimard پاریس جلد ٥.
٢. فیگار، پاریس ١٧ آوریل ٢٠٠٧.
٣. «ریشه‌ها و دگرگونی‌های راست جدید» مجله قرن بیستم، شماره ٤٠، پاریس ١٩٩٣.
٤. جنبش اجتماعی «پرونیسم» نام خود را از خوان پرو (١٩٧٤-١٨٩٥)، رئیس‌جمهور آرژانتین در سال‌های ١٩٤٦ تا ١٩٥٥ و از نوامبر ١٩٧٣ تا جولای ١٩٧٤ گرفته است. پرونیسم، که علاوه بر این تحت لوای «حزب عدالت‌خواه» (Partido Justicialista)
نیز شناخته می‌شود، عموما جنبشی ملی‌گرا و پوپولیست شناخته می‌شود و هنوز هم بسیاری آن را با شخصیت کاریزماتیک همسر نخست پرون، اویتا (Evita) باز می‌شناسند.
٥. رائول بورگُس، «پیروان آرژانتینی گرامشی، قرن ٢١» بوینس‌آیرس. ٢٠٠٤.
٦. ادوارد سعید «شرق‌شناسی».
٧. پارتا شاترجی «بحث و گفت‌وگو در هند در دوران تاریخ استعمار» لوموند دیپلماتیک، فوریه ٢٠٠٦.
٨. برای مثال هنک اوربیک و باستیان فن اپل‌دورن در «نئولیبرالیسم در بحران» ٢٠١٢.
*استاد جامعه‌شناسی دانشگاه سوربن
منبع: لوموند دیپلماتیک/ روزنامه شرق

نظر شما