شناسهٔ خبر: 54263 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

جوانی در سیاست فقط یک کلمه است

زمستان گذشته کتاب «جوانی در سیاست فقط یک کلمه است» به قلم «حمیدرضا جلائی‌پور» و «شیرین کریمی» منتشر شد. در ادامه نگاهی اجمالی به این کتاب داریم که به مطالعه مناسبات سیاست‌مداران پیر و جوان از مشروطه تا دهه ٤٠ شمسی پرداخته است:

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق ؛ زمستان گذشته کتاب «جوانی در سیاست فقط یک کلمه است» به قلم «حمیدرضا جلائی‌پور» و «شیرین کریمی» منتشر شد. در ادامه نگاهی اجمالی به این کتاب داریم که به مطالعه مناسبات سیاست‌مداران پیر و جوان از مشروطه تا دهه ٤٠ شمسی پرداخته است:
مفهوم «جوانی» مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، در تاریخ معاصر دچار تحول و دگرگونی در معنا شده است؛ جوان و جوانی هم پرسش فلسفه است، هم پرسش سیاست و هم پرسش جامعه‌شناسی. این پژوهش سویه جامعه‌شناختی مفهوم «جوانی» را در نظر دارد و با نگاهی انتقادی، متغیر «سن» در میدان سیاسی ایران را از سال‌های انقلاب مشروطه تا دهه ٤٠ شمسی مطالعه کرده است. مسئله اصلی درباره دوگانه جوانی/پیری در میدان سیاسی ایران است و اینکه تاکنون این دوگانه تا چه اندازه تعیین‌کننده روابط، جایگاه‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و حرکت‌های جمعی بوده است. ایده محوری این پژوهش، این است که دوگانه جوانی/پیری، دوگانه‌ای منحرف‌کننده است که در راستای حفظ ساختارهای سخت قدرت سیاسی عمل می‌کند.
ساختار این پژوهش به نحوی طراحی شده است که بتوان پاسخی برای این پرسش‌ها یافت: چگونه می‌توان انواع رابطه میان سیاست‌مداران جوان و پیر را در میدان سیاسی ایران تقسیم‌بندی کرد؟ چه عواملی ورود و خروج جوان‌ها و پیرها را در فضای سیاسی کنترل می‌کنند؟ شباهت‌ها و تفاوت‌های سیاست‌مداری در جوانی و سیاست‌مداری در پیری چیست؟ آیا می‌توان نوع کنش‌های سیاست‌مداران را مرتبط با سن و تجارب سیاسی و اجتماعی آنها دانست؟ و آیا این فرض تأیید می‌شود که سیاست‌مداران در جوانی، انقلابی و در پیری، محافظه‌کار و خواستار حفظ وضع موجود هستند؟ این مطالعه نشان می‌دهد چگونه در میدان سیاسی ایران، تقسیم‌بندی میان سنین امری دل‌بخواهانه، موضوع دست‌کاری و نوعی مبارزه اجتماعی برای توزیع امتیازها و اجبارهاست. یافته‌های این پژوهش ثابت می‌کند در بازه زمانی پس از انقلاب مشروطه تا دهه ٤٠ شمسی، سن برای ورود به میدان سیاسی اهمیت ندارد و در واقع مسئله بر سر تقسیم قدرت‌ها، با هدف امتیازدادن و امتیازگرفتن است؛ جوانان هرچه نسبت مستقیم‌تری با قطب‌های قدرت داشته باشند، بیشتر احتمال دارد در میدان سیاسی نقش ایفا کنند.
در این پژوهش، نمونه‌هایی از گفت‌وگوها و مجادلات سیاسی محمد مصدق، حسین فاطمی، علی امینی، محمدعلی فروغی، مجتبی نواب‌صفوی، جلال آل‌احمد، سیدحسن تقی‌زاده و بسیاری دیگر از سیاست‌مداران و فعالان سیاسی ایرانی بر سر سن‌وسال و جوانی‌ و پیری آمده است.
در تعریف جامعه‌شناختی، منظور از مفاهیم «جوانی» و «پیری» معنای زیستی و بیولوژیکی این دو مفهوم نیست؛ مفهوم جوانی معمولا در جامعه‌شناسی به‌عنوان نوعی منزلت اجتماعی یا برچسبی که به‌ صورت اجتماعی ساخته شده است، قلمداد می‌شود؛ نه صرفا به‌عنوان وضع زیستی جوان‌بودن. در پژوهش‌هایی که تاکنون درباره «سیاست و جوانی» در ایران انجام شده است، تعریف زیستی و بیولوژیکی «جوانی» را در نظر گرفته‌اند و پرسش تحقیق را با روش‌های کمّی و پیمایشی دنبال کرده‌اند. این پژوهش از اولین تحقیقاتی است که در ایران مفهوم «جوانی» را در سیاست با روش کیفی دنبال می‌کند. ایده این پژوهش از مقاله‌ای با عنوان «جوانی فقط یک کلمه است»، نوشته «پیر بوردیو»، جامعه‌شناس فرانسوی، گرفته شده است و نگاه بوردیویی در تحلیل‌های این پژوهش آشکار است. در تاریخ معاصر، بحث «جوانی و پیری» امری محلی، زمانی، مکانی و موقعیتی نیست؛ این مسئله در همه‌جا ازجمله در ایران وجود دارد و در این مطالعه با رجوع به مصادیق سیاسی در ایران، به این بحث پرداخته شده است. از سوی دیگر، می‌توان این پژوهش را در زمره «تاریخ مفهوم‌ها» در نظر گرفت. در تاریخ معاصر ایران، مفهوم «جوانی»، «پیری» و «سن» افراد در سیاست مفاهیمی بدیهی، طبیعی و گاه بی‌اهمیت تلقی شده است و مانند مفاهیم «ملت»، «دولت»، «انقلاب»، «اصلاحات» و «ایران» مفاهیمی بنیادی، پایه‌ای و تجربه‌ساز در نظر گرفته نشده‌اند؛ اما شما شگفت‌زده خواهید شد وقتی بفهمید این مفاهیم آشنا چقدر غریب هستند! شگفت‌زده خواهید شد وقتی بدانید چقدر در لابی‌های پشت پرده سیاسی با دو مفهوم «جوانی» و «پیری» بازی می‌شود و چقدر در دستاویزی برای مرزبندی نیروهای سیاسی و حذف از میدان سیاسی یا الحاق به قدرت کاربرد دارند. پرسش درباره مرزبندی سنی میان انسان‌هاست؛ یک مرزبندی که به ظاهر بسیار بدیهی و ضروری به نظر می‌رسد و در واقع بسیار برنامه‎ریزی‌شده، هدفمند و در مواردی بسیار ناآگاهانه در فضای سیاسی و اجتماعی پیگیری می‌شود.
در تاریخ معاصر ایران، سن ورود به سیاست در بازه کمتر از ١٠سالگی تا بیش از ٩٠سالگی متفاوت بوده است. در تاریخ پادشاهی ایران، شاه‌عباس صفوی در ١٦سالگی و شاه‌عباس دوم در ١٠‌سالگی تاج‌گذاری کردند. لطفعلی‌خان زند در ٢٠سالگی با آقامحمدخان قاجار برای تصاحب قدرت جنگید و جانش را از دست داد که منجر به برچیده‌شدن سلسله زندیه شد و آقامحمدخان در ٤٠سالگی سلسله قاجار را بنیان گذاشت. پس از او، محمدشاه در ٢٦سالگی بر تخت پادشاهی قاجار تکیه زد، ناصرالدین‌شاه در ١٧سالگی به سلطنت رسید، مظفرالدین‌شاه در ٤٣سالگی قدرت را در دست گرفت و ١٠ سال بعد در ٥٣سالگی از دنیا رفت و در تاریخ او را پادشاهی ‌پیر و علیل معرفی می‌کنند که فرمان مشروطه را امضا کرد و برگ جدیدی از تاریخ ایران را ورق زد. احمدشاه قاجار در ١٢سالگی به سلطنت رسید و تا زمانی که به سن قانونی یعنی ١٨سالگی رسید، امور مملکت از سوی عضدالملک ٩٠ساله و پس از او ناصرالملک ٤٢ساله اداره می‌شد، رضاخان میرپنج در ٤٧سالگی تاج‌گذاری کرد و فرزندش محمدرضا پهلوی در ٢٢سالگی قدرت را در دست گرفت. سیدضیاءالدین طباطبایی در ٣٠سالگی حکم نخست‌وزیری خود را از آخرین پادشاه قاجار و محمد مصدق در ٧٠سالگی حکم نخست‌وزیری خود را از آخرین پادشاه ایران دریافت می‌کند. بازه سنی در این نمونه‌ها آن‌قدر متفاوت است که گویا تنها چیزی که اهمیت ندارد، سن افراد است.
محمد مصدق در «خاطرات و تألمات مصدق» می‌نویسد: «در رژیم قدیم (قاجار) اعطای لقب و ارجاع خدمت مقید به سن‌وسال نبود و بعد از فوت پدرم که بیش از ١٢ سال نداشتم، ناصرالدین‌شاه به من لقب داد». و رضاشاه در متن استعفانامه خود که گفته می‌شود به‌دست محمدعلی فروغی تنظیم شده بود، نوشت: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوان‌تری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد...؛ بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کرده...» و کرومیت روزولت در کتاب خاطراتش درباره محمد مصدق می‌نویسد: «نخست‌وزیر برحسب اینکه بخواهد خود را پیر یا فرتوت معرفی کند تاریخ تولد خود را گاهی ١٢٥٠ شمسی و گاهی ١٢٦٠ شمسی اعلام می‌کرد اما تاریخ تولد واقعی او بهار ١٢٦١ شمسی است؛ یعنی هنگامی‌که قدرت را در دست گرفت، هفتادساله بود». 
اشاره‌هایی ازاین‌دست که در گفت‌وگوهای رسمی و غیررسمی سیاسی کم نیستند، نشان می‌دهند که تا اندازه زیادی سن‌وسال امری قابل دست‌کاری و ابزاری برای مبارزه در میدان سیاسی است.
در مجالس اول پس از انقلاب مشروطه، اغلب، مباحث و مشاجرات مفصلی درباره اعتبارنامه‌ها صورت می‌گرفت؛ دو نمونه از این مشاجرات در جریان ورود محمد مصدق ٢٨ ساله و تیمورتاش ٢٦ ساله به مجلس اول شورای ملی روی می‌دهد، درحالی‌که براساس قانون، سن ورود به مجلس حداقل ٣٠سال تعیین شده بود، مصدق حذف و تیمورتاش وارد مجلس شورای ملی می‌شود؛ این تغییر و تفاوت -٣٠ساله‌بودن یا نبودن محمد مصدق و عبدالحسین تیمورتاش- که به‌لحاظ منطقی کاملا درست و بی‌نقص به نظر می‌رسد، به‌لحاظ جامعه‌شناختی بی‌معناست. در اینجا محدوده‌ها، مرزهایی هستند که فرد با تمام قوا به آنها حمله یا از آنها دفاع می‌کند؛ نظام‌های طبقه‌بندی‌شده‌ای که این مرزها را تثبیت می‌کنند، بیش از آنکه ابزارهای شناخت باشند، ابزارهای قدرت هستند که به کارکِردهای اجتماعی متصل‌اند و آشکار یا نهان درپی برآوردن منافع یک گروه‌اند. محمد مصدق، به جز داشتن ٣٠سال، همه شرایط ورود به میدان سیاسی و تصاحب کرسی پارلمان را دارد. در اینجا گروه مسلطی که این نظام‌نامه‌ها را می‌نویسند، بسته به شرایط متفاوت، آن‌ را تغییر می‌دهند، گروه مسلط هستند که استشهاد غیرواقع امضا می‌کنند تا تیمورتاشِ ٢٦ ساله را با هدف «الحاق‌کردن» او به قدرت، ٣٠ ساله جلوه بدهند. در اینجا گروه مسلط هستند که تعیین می‌کند چه کسی چندساله است و حق ورود به فضای سیاسی را دارد. جدال کلامی نیروهای سیاسی درباره سن‌وسال این دو نفر مفصل در کتاب شرح داده شده است. این نوع مبارزه درباره تقسیم‌بندی امتیازها میان افرادی است که موقعیت‌های مسلط را در اختیار دارند، مهم این است که فرد در هر سنی که باشد آیا خود را صاحبِ «صلاحیتِ سیاسی» ‌می‌داند یا خیر. آیا «دیگرانِ صاحبِ قدرت» او را صاحب «صلاحیتِ سیاسی» می‌دانند یا خیر و آیا او خود را و دیگرانِ صاحبِ قدرت، او را برای سخن‌گفتن و حضور در میدان سیاسی محق ‌می‌دانند یا خیر. «صلاحیت سیاسی» بهره‌مندی از معرفتِ نظری و عملی لازم برای تولید کنش‌ها و قضاوت‌های سیاسی، خصوصا مسلط‌بودن بر زبان سیاسی است.
باستانی‌پاریزی ماجرایی را از محمدعلی فروغی از حبیب یغمائی نقل می‌کند که «حبیب یغمائی گفت: من مصلحتا گفتم: حضرت اجل، مردم به شما خوش‌بین نیستند و از مماشات با متفقین بد می‌گویند، خوب است برای حفظ نام نیک خود و آرامش خیال در سر پیری، این مقام را ترک کنید. امروز برای ریاست وزرای شما مناسب نیست. لااقل شما این قرارداد را نبندید و بگذارید دیگری این کار را بکند. مرحوم فروغی فرمود: فرزند، تو اشتباه می‌کنی. اتفاقا همین امروز روز ریاست وزرای من است. مملکت ٦٠ سال به من نان و آب داده که در چنین روزی به کار آیم. برخلاف نظر شما این قرارداد را من باید ببندم نه دیگری. من باید ببندم که یک «واو» در آن برخلاف مصلحت مملکت گنجانده نشود. اگر من امروز از زیر این بار به‌عنوان حفظ ظاهر و عوام‌فریبی و حتی پیری شانه خالی کنم، معلوم نیست دیگری چگونه قراردادی خواهد بست؟ من از غوغای عوام باک ندارم». این‌ نوع استراتژی‌ها روابط میان نیروها را مدنظر قرار می‌دهند و هدف آنها تغییر و یا حفظ وضعیت است. در واقع سن و سال دستاویزی برای کنترل افراد در میدان است؛ تو جوانی پس متوقف شو! یا تو پیری پس متوقف شو!
در میدانِ سیاسی منزلت و جایگاه اجتماعی فرد مهم‌ترین مکانیسم ورود به میدان سیاسی بوده است. مکانیسمِ دیگری که برای ورود به میدان سیاسی وجود داشته است روزنامه‌نگاری – قدرت نوشتن و نقد - و تشکیل احزاب سیاسی بوده است که این مکانیسم توسط جوان‌ترها بیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفته است؛ جوان‌ترهایی که با انتشار روزنامه، شب‌نامه، جزوه و تشکیل احزاب سیاسی با شور و شوق تمام وارد صحنه سیاست می‌شدند؛ محمدتقی بهار، سیدضیاء‌الدین طباطبایی، محمدامین رسول‌زاده، تقی ارانی، جلال آل‌احمد و بسیاری دیگر، در جوانی از طریق روزنامه‌نگاری و داشتن مهارت نوشتن و انتقاد وارد میدان سیاسی شدند. با این حال توجه به پیشینه خانوادگی و سرمایه‌های نمادین این جوانان نشان می‌دهد که برای ورود به میدان ژورنالیسمِ سیاسی و از آن مهم‌تر برای ماندن در میدان و حفظ جایگاه سیاسی باز هم اولویت با جایگاه اجتماعی و منزلت فرد و مجموعه سرمایه‌هایی است که به تدریج در این میدان کسب می‌کند.
واردشدن به میدان سیاسی، مثلا ورود به مجلس شورای ملی، به اندازه کافی به فرد – فارغ از اینکه جوان باشد یا پیر- سرمایه سیاسی می‌دهد تا به کمک آن آغاز به افزایش انواع سرمایه و به‌ویژه سرمایه نمادین خود در میدان کند و پس از ورود، مبارزه درون میدان برای حفظ پایگاه و کنارزدن رقبا آغاز می‌شود.
در سال‌های اول پس از انقلاب مشروطه میدان سیاسی ایران دوران بحران و عدم ثبات را می‌گذراند، جدال میان حرفه‌ای‌ها و آماتورهای سیاسی بالا گرفته بود و همچنان که میدان سیاسی به سمت استقلال و ثبات سیاسی پیش می‌رفت، سیاست‌مداران حرفه‌ای بر میدان مسلط می‌شدند، حرفه‌ای‌ها صاحب سرمایه سیاسی موروثی بودند؛ سرمایه‌ای که به‌واسطه منزلت اجتماعی و جایگاه خانوادگی به آنها منتقل شده بود و هرچه میدان مستقل‌تر می‌شد، مکانیسم‌های داخلی آن نقش مهم‌تری در فعالیت‌های سیاسی بازی می‌کردند؛ مبارزات کهنه و نهادینه می‌شدند، نورسیدگان با همدستی با ازپیش‌رسیدگان مکانیسم‌های بازی را می‌آموختند و با ابقا در مقام سیاسی خود روش مبارزه را یاد می‌گرفتند و به‌تدریج، هرچه میدان بیشتر به سمت ثبات و استقلال پیش می‌رفت ورود برای سیاست‌مداران جوان و نورسیدگان مشکل‌تر می‌شد، به این دلیل که زبان سیاسی و صلاحیت فنی و نحوه مبارزه‌ای را که در طول زمان نهادینه شده و در اختیار قطب مسلط قرار گرفته بود نمی‌دانستند و جوان نورسیده با هر میزان سرمایه تحصیلی، به دلیل ندانستن زبان سیاسی و ندانستن مکانیسم بازی و روش‌های مبارزه در میدان سیاسی به‌راحتی پس‌ زده می‌شد.
مبارزه برای طبقه‌بندی‌های اجتماعی یکی از ابعاد اصلی مبارزه طبقاتی است و از همین طریق است که تولید نمادین وارد مبارزه سیاسی می‌شود؛ مثل تولید نمادین سرودها و ترانه‌ها از سوی جوانان یا تولید متون تحریک‌کننده ژورنالیستی و بیانیه‌های سیاسی از سوی جوان‌ترها در میدان سیاسی ایران که به نظر نوعی مجوز ورود و نقطه آغاز مبارزه سیاسی در میدان سیاسی در ایران بوده است.
در این کتاب، مطالعه دو مفهوم «جوانی و پیری» در زیر هشت عنوان «تقسیم‌بندی میان سنین؛ حدومرزهای جوانی و پیری در میدان سیاسی ایران»، «سازوکارهای ورود به میدان سیاسی و خروج از میدان سیاسی»، «کنترل تحرک سیاست‌مدارانِ پیر و جوان در میدان سیاسی»، «جوانی؛ تندروی یا محافظه‌کاری؟»، «گروه‌ها و جمعیت‌های جوانان در میدان سیاسی ایران»، «مفهوم نمادین جوانی در میدان سیاسی» و «جوانی در سیاست فقط یک کلمه است» دنبال می‌شود.
موضوع جای بررسی و مطالعه بیشتری دارد؛ می‌توان کتاب «جوانی در سیاست فقط یک کلمه است» را مقدمه‌ای برای آغاز پژوهشی عمیق‌تر و گسترده‌تر درباره مفاهیم «جوانی» و «پیری» در میدان سیاسی ایران در نظر گرفت و یافته‌های جدیدتر و مهم‌تری را در دوره‌های مختلف تاریخی به این مطالعه افزود.

نظر شما