شناسهٔ خبر: 56006 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

کتاب‌های تاریخی مرتبط با اشغال ایران توسط متفقین، در یک نگاه

سوم شهریور ۱۳۲۰ یادآور روزی است که نیروهای بیگانه سه کشور انگلیس، شوروی و آمریکا خاک ایران را به اشغال خود در آوردند. کتاب‌ها و منابع بسیاری برای شناخت رویدادهایی که منجر به اشغال ایران شد در دسترس پژوهشگران تاریخ وجود دارد. «ایبنا» مروری بر این کتاب‌ها و منابع تاریخی دارد.

رضاخان در حال خروج از ایران پس از شهریور 1320

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب‌ها و مقالات گوناگونی برای شناخت رویدادهایی که منجر به اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه و تبعید رضا خان پهلوی شد، در دسترس محققان و جویندگان تاریخ معاصر ایران قرار دارد که از دید پژوهشی درخور اهمیت‌اند. با نگاهی به چند ماخذ تاریخی، مروری بر کتاب‌ها و منابع تاریخی شهریور ۱۳۲۰ داریم تا خوانندگان تاریخ معاصر با این دسته از کتاب‌ها بیشتر آشنا شوند. 


کتاب «در آخرین روزهای رضا شاه» با عنوان فرعی «تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور ۱۳۲۰»، نوشته ریچادرز استوارت، تحقیقی مهم است که با رویدادنگاری دقیق و بهره‌گیری از اسناد راکد وزارت خارجه انگلیس فراهم آمده است. این کتاب توسط عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات به فارسی ترجمه شده است. (نشر نو– ۱۳۷۰). 

اسناد مربوط به اشغال ایران نیز توسط محمد ترکمان در کتاب «اسناد نقض بیطرفی ایران در شهریور ۱۳۲۰» با عنوان فرعی «سیاست خارجی در آستانه اشغال» چاپ و منتشر شده است. (نشر کویر– ۱۳۷۰). در کتاب «ذکاء‌الملک فروغی و شهریور ۱۳۲۰» باقر عاقلی نیز یافته‌های تاریخی و اسناد معتبری ارایه شده است که از ارزش تحقیقی برخوردارند (نشر علمی– ۱۳۶۷). 

برای بررسی سیاست انگلیس در ایران روزگار پهلوی اول، کتاب «سیاست انگلیس و پادشاهی رضا شاه» نوشته هوشنگ صباحی با ترجمه پروانه ستاری (نشر نقره – ۱۳۶۳) در خور یادآوری است. به همین گونه کتاب «روابط سیاسی و اقتصادی ایران و آلمان بین دو جنگ جهانی» گردآوری مرکز اسناد انقلاب اسلامی (۱۳۷۹) ماخذ مطمئنی برای دلایل گرایش ناگهانی دولت ایران به سوی آلمان‌هاست.
 
همچنین باید به کتاب «شهریور۲۰ و مطبوعات ایران» نوشته الول ساتن و کوئل کهن (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی– ۱۳۸۷)، اشاره کرد که گامی برای شناخت فضای سیاسی و اجتماعی آن دوره پرتلاطم است و جایگاه مطبوعات را در آن روزگار روشن می‌سازد.

رضا خان تمایل خود را به آلمانی‌ها آشکار ساخت
در بررسی این کتاب‌های تاریخی به این نکته دست می‌یابیم که دلایل غیر قابل انکاری وجود دارد که ثابت می‌کند رضاخان پهلوی با دخالت مستقیم انگلیس‌ها بر سرکار آمد و دولت احمد شاه قاجار را که در ناتوانی و بی‌کفایتی توانایی اداره ایران و اجرای دستورات بیگانگان را نداشت، خلع کرد و سلسله‌ای نو بنیاد را در ایران برقرار ساخت. اما رضاخان به تدریج و بر اثر تحکیم پایه‌های دیکتاتوری‌اش، از سیاست انگلیس روی گردان شد و تمایل خود را به آلمانی‌ها آشکار ساخت. در آن هنگام آلمانی‌ها با روی کار آمدن حزب نازی، به قدرتی مسلم در اروپا تبدیل شده بودند. 

سپردن بازرگانی خارجی به آلمان‌ها، استخدام کارشناسان متعدد آن کشور و اجازه به آلمانی‌های نازی برای تبلیغ و مخالفت با سیاست‌های روس و انگلیس، از جمله دلایل آشکار روگردانی دولت ایران از سیاست‌های پیشین بود. از سویی دیگر، گرایش به هیتلر و نازیسم در میان توده‌های مردم ایران که تحت تاثیر پیشروی آلمان‌های نازی در جبهه‌های جنگ قرار گرفته بودند، عرصه را برای فعالیت دلخواهانه انگلیس تنگ می‌کرد. 

در چنین احوالی بود که دامنه جنگ به سرعت در اروپا و بسیاری از نقاط جهان وسعت گرفت. اوج آن نبردهای خونین هنگامی بود که در روز ۳۰ تیر ۱۳۲۰ (۲۲ ژوئن ۱۹۴۱) آلمان‌ها به خاک شوروی حمله بردند. این تهاجم تقریبا غیر منتظره و دور از انتظار بود. چرا که پیش از آن میان «فن رینتروپ» وزیر امور خارجه آلمان و «مولوتف» همتای شوروی‌اش، قراردادی مبنی بر عدم تعرض به خاک یکدیگر بسته شده بود.

نگاه اشغال‌گران متوجه راه آهن سرتاسری ایران بود
در ایران حمله و پیشروی آلمان‌ها با شادی و خرسندی فراوان روبرو شد. مردم از سیاست‌های مداخله جویانه روسیه تزاری خاطرات دردناکی داشتند و شکست شوروی‌ها را به دیده انتقام تاریخی می‌نگریستند. از همین رو بود که به هواداری از هیتلر و اقدامات او متمایل بودند اما در عرصه سیاست بین‌الملل، اتفاقات دیگری در جریان بود. ملاقات «وینستون چرچیل»؛ نخست وزیر انگلیس با « فرانکلین روزولت »؛ رییس جمهور آمریکا و تشویق این کشور برای ورود به جنگ، خبر از این می‌داد که دولت‌های انگلیس و آمریکا، با وجود دشمنی با کمونیزم اتحاد شوروی، به نفع آن کشور و بر ضد آلمان‌ها اقدامات مشترکی انجام خواهند داد. 

اما دشواری کار آنها در این بود که کمک‌رسانی به شوروی‌ها، که در حلقه محاصره آلمان نازی قرار گرفته بودند، بسیار سخت بود. آنها نه از راه اقیانوس کبیر می‌توانستند به شوروی‌ها آذوقه و مهمات جنگی برسانند و نه از طریق دریای مدیترانه. راه نخست را ژاپنی‌ها مسدود کرده بودند و راه دوم نیز عملا در دست آلمان‌ها بود. اما هنوز روزنه امیدی برای متفقین باقی مانده بود. نگاه آنها متوجه ایران و راه آهن سرتاسری آن شد. رساندن کمک به شوروی‌ها از راه قفقاز و خط آهن ایران، طبیعی‌ترین و با صرفه‌ترین اقدامی بود که متفقین می‌توانستند انجام دهند. 

اکنون یک سوال مهم پیش روی دولت‌های متفق وجود داشت، سیاست ایران در قبال جنگ پیش آمده چه خواهد بود؟ آیا آنها با کمک‌رسانی به شوروی‌ها و در اختیار گذاشتن راه آهن ایران موافقت خواهند کرد؟ یک نکته دیگر نیز وجود داشت. آلمان‌ها می‌توانستند به کمک دولت ایران، منابع نفتی باکوی شوروی را بمباران کنند. به همین گونه دسترسی انگلیسی‌ها به ذخائر نفتی جنوب را دشوار سازند. این کار پیشروی نازی‌ها را تسریع می‌بخشید و غلبه بر آنان را دشوار می‌ساخت.

دولت ایران بر بی‌طرفی خود اصرار می‌ورزید
مسأله هنگامی ابعاد حیاتی‌تری به خود گرفت که دولت ایران بر بی‌طرفی خود اصرار می‌ورزید. پس اشغال ایران و کمک‌رسانی به شوروی‌ها بهانه‌ای نیاز داشت. متفقین بزودی چنان دستاویزی را پیدا کردند، آنها حضور کارشناسان آلمانی در ایران را نشانه‌ای از گرایش دولت ایران به آلمان‌ها تلقی کردند و خواستار اخراج و تسلیم تمام اتباع آلمان در ایران شدند. تن دادن به چنین خواسته‌ای، تقریبا برای دولت ایران ممکن نبود. اخراج کارشناسان آلمانی، اقتصاد کشور را فلج می‌کرد. 

حقیقت آن است که رضا شاه به طرز خوشباورانه‌ای به پیروزی آلمان‌ها اطمینان داشت. افزون بر این که «اتل»؛ جاسوس و مامور گشتاپو در ایران، به رضا شاه وعده داده بود که تا کمتر از دو ماه دیگر، آلمان‌ها به یاری او خواهند آمد به شرط آن که ارتش ایران، در برابر حمله احتمالی متفقین، چند زمانی پایداری کند. با این حساب رضا شاه هرگز تصور نمی‌کرد که دولت‌های روس و انگلیس، ایران را مورد تهاجم قرار دهند. 

اما هواپیماهای متفقین در روز دوشنبه سوم شهریور ۱۳۲۰ شهرهای مرزی ایران را بمباران کردند و سپس شهر قزوین را مورد تهاجم هوایی قرار دادند. در ساعت ۴ بامداد همان روز بود که «بولارد»؛ سفیر انگلیس در تهران و «اسمیرنوف» سفیر شوروی، یادداشتی را تسلیم رضا شاه کردند، مبنی بر این که چون دولت ایران اعتنایی به خواسته‌های دولت‌های متبوع آنان نکرده است، ارتش آنان از مرزهای شمال، غرب و جنوب ایران گذشته‌اند و در حال پیشروی‌اند. رو در رویی ارتش ایران با نیروهای متفقین تنها چند روز به طول انجامید و جنگ به سرعت خاتمه یافت.

تلاش رضا خان برای به سلطنت رساندن محمدرضا پهلوی
اما به سبب مذاکرات دولت ایران با دو کشور متخاصم، آنها از تسخیر تهران تا روز ۲۶ شهریور خودداری کردند. در ساعت ۸ بامداد ۲۵ شهریور، تانک‌ها و زره‌پوش‌های روسی در اطراف فرودگاه مهرآباد مستقر شدند و ساعتی بعد نیروهای انگلیس از قم به طرف تهران حرکت کردند و روز بعد تهران به اشغال نظامیان درآمد. 

هنگامی که خبر تهاجم ارتش بیگانه به ایران به سرعت پخش شد، مردم توقع داشتند که ارتش رضا خان در برابر نیروهای خارجی پایداری کند. در واقع سالیانی بود که رضا خان بر طبل تو خالی نیرومندی ارتشش می‌کوبید و مدعی می‌شد که آنها توان نظامی مقابله با هر تهاجمی را دارند اما برخلاف ادعای بی اساس او، ارتش شاهنشاهی در همان ساعات اولیه تهاجم روس و انگلیس از هم گسیخت و هر فرماندهی به گوشه‌ای گریزان شد. 

رضا شاه عملا کشور و سلطنت خود را از دست رفته می‌دید. در این هنگام او تنها به فکر نگاهداری مقام سلطنت برای پسرش– محمد رضا– بود. این کار از توان نخست وزیر او، علی منصور (منصور الملک) بیرون بود. رضا شاه نیاز به مرد با کفایتی داشت که بتواند با تامین خواسته‌های انگلیس‌ها و روس‌ها، سلطنت را برای محمد رضا تضمین کند. 

شاه در ابتدا در نظر داشت مجید آهی را که زبان روسی را به خوبی می‌دانست یا حتی علی سهیلی را که به روس‌ها نزدیک بود، به نخست وزیری برگزیند. زیرا از مداخله ارتش سرخ بسیار بیمناک بود و فکر می‌کرد که آن دو بتوانند روابط تیره را اصلاح کنند. اما آهی و سهیلی از پذیرفتن چنین سمتی سر باز زدند. اطرافیان شاه او را متوجه محمدعلی فروغی (ذکاء الملک) کردند که اکنون به فرمان شاه خانه نشین شده بود. رضا شاه شخصا به دیدار فروغی رفت و متن استعفای خود از مقام سلطنت را به او داد و از فروغی خواست که مقام نخست وزیری را بپذیرد و اقدام او را به اطلاع مجلس و نیروهای اشغالگر برساند.

شهریور ۱۳۲۰ سرنوشت شوم برای رضا خان پهلوی
فروغی به زودی با دولت‌های روس و انگلیس قراردادی امضاء کرد که به موجب آن اشغال ایران از طرف دول متخاصم جنبه رسمی به خود می‌گرفت و دولت ایران موظف می‌شد که تمام اتباع آلمانی را تسلیم آنها کند و راه آهن کشور را در اختیار متفقین قرار دهد اما مشکل عمده پیش روی او، هجوم مردم به پایتخت بود. 

با این که لشکرهای ۱ و ۲ ارتش امنیت پایتخت را حفظ می‌کردند، هجوم مردم شهرهای دیگر به تهران، منجر به گرانی ارزاق و قحطی بی‌سابقه شد. این قحطی در اندک زمانی به سراسر ایران گسترش یافت. از آن سو ارتش ایران در روزهای ۵ و ۶ شهریور، دستور ترک مخاصمه را دریافت کرد. از فرماندهان ارتش خواسته شد که سلاح‌ها را بر زمین بگذارند و به سربازان تحت امر خود دستور بازگشت به پادگان‌ها را بدهند. 

دیر زمانی طول نکشید که رضا شاه پسر خود را به امید ادامه سلطنت در تهران گذاشت و در روز ۸ مهر ماه با خانواده‌اش تهران را ترک کرد و به اصفهان رفت. آنگاه به دستور نیروهای اشغال‌گر، از راه یزد، کرمان، بندر عباس و پس از ۹ روز دریانوردی عازم جزیره موریس در آفریقای جنوبی شد، تا باقی مانده عمر را در تبعید بگذراند. رضا شاه تقاضای سفر به کانادا کرد اما با درخواست او مخالفت شد. 

او تنها آزاد بود که اخبار رادیو لندن را گوش کند. این محدودیت‌ها تا امضای پیمان سه جانبه میان ایران و انگلیس و شوروی (۹ بهمن ۱۳۲۰) ادامه داشت. پس از مدتی فرزندان شاه به ایران بازگشتند. در هفتم فروردین، شاه تبعیدی را واداشتند که جزیره موریس را ترک کند و او را به ژوهانسبورگ بردند. سرانجام او در روز سوم امرداد ۱۳۲۳ (۲۶ ژوئیه ۱۹۴۴) بر اثر سکته قلبی در همان تبعیدگاهش جان سپرد. 

در آن هنگامه اشغال ایران، تکاپوی فروغی نخست وزیر در این خلاصه می‌شد که مقدمات جانشینی محمدرضا پهلوی را فراهم و مسجل سازد. او به اطمینان‌های سهیلی که با انگلیسی‌ها دوستی داشت، دلگرم بود. انگلیسی‌ها در ابتدا از خود فروغی خواستند که ریاست جمهوری ایران را بپذیرد و به نظام سلطنت پهلوی خاتمه دهد. 

اما او به چنین کاری تن درنداد. تلاش انگلیس‌ها برای یافتن و جانشینی یکی از بازماندگان قاجاری هم به نتیجه‌ای نرسید و آنها ترجیح دادند که مقدمات جانشینی محمدرضا را فراهم سازند. شاه جدید نیز متعهد شد تمام شرایط آنان را قبول کند و تابع قانون اساسی کشور باشد و املاکی را که پدرش از مردم گرفته است بازپس دهد. از همه مهم‌تر آن که پایبند تعهدات به دولت انگلیس باشد. 

بدین گونه دوره‌ای بحرانی از تاریخ معاصر ایران پشت سر گذاشته شد. اگر چه اشغال بیگانگان و مسأله ترک خاک ایران از سوی سربازان متفق، از عمده ترین مشکلات دولت ایران باقی ماند و پیامدهای بسیاری به دنبال داشت. 

یک رویداد ویژه تاریخی در شهریور ۱۳۲۰
هنگامی که ایران توسط نیروهای بیگانه اشغال شده بود و دل هر میهن دوستی به درد می‌آمد، روزی حسین گل گلاب صحنه دردناکی را می‌بیند که یک هموطن او از سربازی انگلیسی کتک می‌خورد و فحاشی می‌شنود و همان سرباز بیگانه به افسری ایرانی نیز که قصد مداخله داشت، سیلی می‌زند. 

گل گلاب از دیدن آن حادثه چنان منقلب می‌شود که با چشمانی اشک‌بار نزد روح‌الله خالقی؛ آهنگساز نامدار ایرانی، می‌رود و با تاثر و اندوه می‌پرسد: «کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند؟» خالقی به او می‌گوید: «ناراحتی تاثیری ندارد، بیا کاری کنیم و سرودی بسازیم.» 

همان جا شادروان گل گلاب شروع به زمزمه شعری می‌کند و خالقی موسیقی آن را می‌نویسد. زنده یاد غلامحسین بنان نیز آن را با صدای هوش ربا و فراموش نشدنی خود می‌خواند و در زمانی کوتاه سرود «ای ایران» توسط ارکستر بزرگ ملی ایران ساخته می‌شود و بر سر زبان‌ها می‌افتد: «ای ایران ای مرز پرگهر، ای خاکت سرچشمه هنر، دور از تو اندیشه بدان، پاینده مانی تو جاودان ...»

نظر شما