شناسهٔ خبر: 56809 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

الگویی برای فهم ناکامی‌های مکرر در برآورده شدن انتظارات در ایران

جبار رحمانی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در یادداشتی به کتاب «مسئله عواطف در جوامع» پرداخته است. این کتاب در شرایط امروزی جامعه ایرانی که ناخوشایندهای زندگی و ناکامی‌های مکرر در برآورده شدن انتظارات و سلسله سرکوب‌های خرد و کلان انتظارات و عواطف را تجربه می‌کند، می‌تواند الگوی خوبی برای فهم، تجلیل و تبیین این وضعیت باشد.

الگویی برای فهم ناکامی‌های مکرر در برآورده شدن انتظارات در ایران

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جبار رحمانی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهگی و اجتماعی وزارت علوم: عموما شناخت اصحاب علوم اجتماعی از جامعه انسانی و کنش‌های آن، مبتنی بر نوعی تقلیل‌گرایی معرفت‌شناختی و خوانش معنا در ساختارهای خرد فردی ـ ذهنی یا ساختارهای کلان اقتصادی ـ اجتماعی است. به عبارت دیگر همیشه از آنچه که در ذهن فردی و جمعی می‌رود، سخن گفته شده است و در این میان عواطف و احساسات انسانی معمولا مغفول هستند، یا اگر هم مطرح شوند باز هم در بستر همان نظام معنایی و ذهنی است، لذا همیشه انسان اندیشه‌مند مبنای تحلیل‌ها و شناخت ما بوده و عموماً انسان عاطفه‌ورز را فراموش کرده‌ایم.

این در حالی است که اساس حیات اجتماعی و فردی انسان، بیش از آنکه ریشه در ذهنیات او داشته باشند، ریشه در عواطف و احساسات انسانی دارد. آنچه که حال ما را خوش یا ناخوش می‌کند، نه معنای صوری وصف، بلکه حس و عاطفه‌ای است که به دست می‌آوریم و همین حس و عاطفه است که سبب می‌شود معناهای تفسیرشده، بار ارزشی منفی یا مثبت داشته باشند و بسیار هم اثرگذار شوند.

کتاب «مسئله عواطف در جوامع» جاناتان ترنر تلاش دارد تا نقش عواطف را در حیات اجتماعی ـ فردی انسان نشان دهد. انسان به‌ عنوان یک موجود اجتماعی و عضوی از یک جامعه، مناسبات خودش با جامعه را تا حد زیادی حسب عواطف مثبت و منفی‌ای که دارد، ساماندهی می‌کند. ترنر به خوبی نشان می‌دهد که شکل‌گیری جامعه و انسجام اجتماعی مبتنی بر شبکه‌ای از روابط و متعلقات عاطفی و احساسی است که ما را به دیگری پیوند می‌دهد.

به‌عبارت دیگر سیمان اجتماعی که سبب استوار و تداوم انسجام و همبستگی انسان‌ها در قالب یک گروه و جامعه می‌شود، یک امر عاطفی است. ترنر در نگاهی تاریخی نشان می‌دهد که افزایش چشمگیر ظرفیت‌های عاطفی نوع بشر به آنها اجازه سازمان یافتگی بهتری داد. انسان‌ها برخلاف برخی گونه‌های پستانداران، فاقد دسته و گروه مبتنی بر ژنوم بودند، لذا استقرار جامعه محصول یک نبوغ و ابداع انسانی است. عواطف انسانی در بنیادی‌ترین شکل جلوی چهار عاطفه خشم، ترس، غم و شادی هستند. نکته اصلی آن است که سه مورد از این چهار عاطفه بنیادی، منفی هستند و ضد پیوندهای اجتماعی عمل می‌کنند.

لذا صرفا پیوستاری از عواطف رضایت ـ شادی که بیانگر عواطف مثبت هستند، می‌توانند غیاب قابلیت‌های ژنتیکی، امکان‌های لازم برای استوار پیوندهای اجتماعی و جامعه را فراهم کنند در حالی‌که عمده عواطفی که انسان‌ها تجربه می‌کنند، منفی هستند، در ادامه این کتاب در فصل اول به طور مبسوط‌ نشان می‌دهد که چگونه ترکیب‌های مختلفی از عواطف در بسترهای اجتماعی می‌تواند احساسات انسانی ما را شکل دهد و مبنای کنش‌های عاطفی باشد. به همین دلیل ترکیب عواطف انسانی همیشه «چاقوی دولبه» است، گاه احساسات مشارکتی و جمعی را ایجاد می‌کند و در عین حال می‌تواند همزمان یا در سطحی دیگر، احساس‌ها و عواطف مخرب و منفی و علیه پیوندهای اجتماعی را بازتولید کند.

به‌عنوان مثال شرم و گناه عاطفه ترکیبی هستند که از قوی‌ترین عواطف کنترل اجتماعی و ایجاد پیوندهای اجتماعی هستند. هرچند می‌توانند اشکال آسیب‌شناختی مخربی هم داشته باشند. اما در کل «سازمان اجتماعی انسان‌ها نمی‌توانست در غیاب ظرفیت تجربه شرم و گناه وجود داشته باشد» زیرا شرم و گناه، نظارت بر خویشتن را تقویت کرده و انگیزه لازم را برای انطباق با انتظارات هنجاری و قواعد اخلاقی را به وجود می‌آورند، اما هر گاه سرکوب شوند، موجب آسیب‌های رفتاری و نیز خشونت و ستیزه‌جویی هم می‌شوند.»

ترنر به خوبی نشان می‌دهد در پس رخدادهای بزرگ اجتماعی علاوه بر معنا، عواطف نیز به همان میزان وحدت حضور دارند. این کتاب به خوبی حیات عاطفی جوامع و انسان‌ها را تجزیه و تحلیل می‌کند. اینکه چگونه عواطف همیشه بار مثبت و منفی دارند ولی الگوی توزیع یکسانی ندارند اصولاً عواطف انسانی دو شرط اساسی برای بروز دارند: 1ـ برآورده شدن یا برآورده‌نشدن انتظارات در یک موقعیت. 2ـ دریافت‌ پاداش‌های مثبت یا مجازات منفی.

نکته اصلی آن است که اگر انتظارات افراد در موقعیت خاصی، عملی نشوند. عواطف منفی به آنها دست خواهند داد و در صورت تایید نشدن حس خودفهمی (هویت)‌ نیز این عواطف منفی رشد بیشتری خواهند داشت. اما مساله اصلی آن است که عواطف منفی / مثبت در فرآیندهای بسیار پیچیده‌ای، اشکال مختلفی از سرکوب، فرافکنی و انتساب پیدا می‌کنند که سبب می‌شود در نهایت همیشه بروز عواطف، از طریق فرآیندهای پیچیده‌ای رخ بدهد. به عنوان مثال عواطف مثبت همیشه در محدودهای محلی مردم دستی باقی می‌مانند و به عوامل محلی و نزدیک انتساب پیدا می‌کنند، در حالی‌که که صورت لبریز شدن این عواطف است که ساختارهای دورتر نیز انتساب خواهند یافت.

هرچقدر میزان عواطف مثبت بیشتر باشد، تعلق و پیوند افراد به جامعه نیز بیشتر خواهد شد. در حالی‌که عواطف منفی کاملا برعکس عمل می‌کنند. این عواطف در انتساب‌دهی و علت‌یابی‌شان، ساختارهای دوردست جامعه و نهادهای کلیدی را مورد توجه قرار می‌دهند. هرچقدر میزان نارضایتی به سبب برآورده نشدن انتظارات یا دریافت مجازات بیشتر شود، جامعه با تراکم و انباشت بالای عواطف منفی مواجه خواهد شد. ضمن آنکه هرچقدر افراد عواطف منفی را در سطوح عمیق هویت خودشان (هویت هسته‌ای) تجربه کنند. میزان بیشتری از عواطف منفی تولید خواهند شد.

به عبارت دیگر نارضایتی، عامل اصلی تراکم عواطف منفی است. عواطف، جوهره اصلی سلامت و حتی عدم سلامت هستند. عواطف، مثل بسیاری دیگر از وجوه زندگی، عمیقا متناظر با قشربندی اجتماعی هستند، لذا قشربندی‌ها و ایدئولوژی‌های معطوف به آنها، پیوند عمیقی با صورت‌بندی عواطف در جامعه دارند. ایدئولوژی‌ها، به توزیع نابرابر عواطف، مشروعیت می‌دهند. از آنجا که قشربندی‌ها تناظر معناداری با هویت‌ها دارند. لذا هویت‌ها همیشه سرشار از عاطفه‌اند نکته اصلی آن است که حال عاطفی و احساسی انسان همیشه در سطح خرد و مواجهه‌های متمرکز و تعاملاً خرد شکل می‌گیرد. به عبارت دیگر عواطف همیشه در مواجهه‌های چهره به چهره سطح خرد ظاهر می‌شوند. از سوی دیگر هر نظام قشربندی منزلتی، باورهایی در باب نوع، میزان و نحوه عاطفه‌ورزی خودش دارد.

سطوح انرژی عاطفی مثبت و منفی افراد و گروه‌ها، تعیین‌کننده مقدار و اندازه تعهد آنها به ساختار کلان و ایدئولوژی‌های جامعه است. عموماً طبقات بالا و متوسط، در نظام قشربندی، حال عاطفی بهتری دارند و به ویژه طبقات میانی جامعه، به واسطه رضایت‌مندی بیشتر، ثبات بشتری به جامعه می‌دهند و هرچه جامعه‌ای طبقات پایین و اقشار حاشیه‌نشین بیشتری داشته باشد، ثبات آن جامعه بیشتر و بیشتر در معرض خطر و نفی مشروعیت قرار دارد. عواطف؛ چه مثبت و چه منفی قابلیت بالایی در بسیج کردن مردم دارند. لذا گروه‌هایی که دارای انباشت و تراکم بالایی از عواطف منفی هستند قابلیت بالایی برای بسیج شدن علیه نظم جامعه را خواهند داشت.

هرچند عواطف منفی اگر به سمت تمرکز بر عاطفه بنیادی ترس و غم بروند، می‌توانند موجب اختلالات اضطرابی و افسردگی در افراد شوند، اما وقتی به سمت عاطفه بنیادی خشم بروند، زمینه‌ها و انرژی لازم برای تخریب جامعه و ساختارهای آنرا فراهم خواهند کرد. «هرگاه انرژی عاطفی منفی در طبقات بزرگتر یا واحدهای دسته‌ای پرجمعیت، متراکم باشد، زمینه برای شکل‌گیری تنش، درگیری و تغییر افزایش می‌یابد و بطوری که افراد تعهدشان را از ساختارهای کلان بازپس می‌گیرند.

ترنر در فصل چهارم کتاب، به تاثیر عواطف بر مرور جامعه می‌پردازد. نکته مهم در ساختارهای اولیه عاطفه انسانی، آن است که اساساً شالوده عواطف اولیه انسانی، بر مبنای عواطف منفی است. برای اینکه بفهمیم عواطف چگونه بر جامعه اثر می‌گذارند و بالاخص درخصوص عواطف منفی، کلید فهم آنها عبارتند از: 1ـ شدت عواطف منفی، 2ـ تعداد افرادی که پیوسته عواطف منفی را تجربه می‌کنند؛ 3ـ ذخایر متراکم عواطف منفی در بین طبقات اجتماعی و سایر لایه‌های قشربندی و از همه بهتر، 4ـ چگونگی کنترل عواطف در جامعه است. به‌عنوان مثال برمنبای این قواعد چهارگانه‌ می‌توان گفت قشربندی شدید احساسات به همراه تعداد زیاد افراد طبقات پایین و واحدهای دسته‌ای موجود در این طبقات که دارای احساسات منفی هستند، در نهایت جامعه را با شکل انسجام و یکپارچگی روبرو می‌سازند.


نکته اصلی آن است که درخصوص عواطف منفی، گاه با غلبه عواطف منفی به واسطه سرکوب و انتساب، به سمت عاطفه بنیادی ترس و با غم بروند، اختلال‌های شخصی اضطراب و افسردگی را ایجاد می‌کنند، اما وقتی به سمت عاطفه بیماری خشم بروند، می‌توانند در سطح فردی و جمعی، موجب نیروی متراکم خشم فروخورده جمعی بشوند. این فرآیندهای خشم فروخورده جمعی، لزوماً محصول معاصر همان جوامع نیست، می‌تواند ریشه‌های تاریخی چند قرنی داشته باشد، همانند نفرت آلمانی‌ها از یهودیان، صرب‌ها از مسلمانان بوسنی و یا اروپائیان در اندلس از مسلمانان، که ریشه همه این‌ها حداقل چندین قرن به عقب بازمی‌گردد. اما زمان بروز این خشم فروخورده جمعی، می‌تواند به کشتارهای نسل‌کشی و... منتهی شود.

هرچند در لحظه تجربه عاطفی منفی، سرکوب و انتساب دو مکانیسم دفاعی آن هستند که در سطح فردی و جمعی عمل می‌کنند، اما نکته اصلی آن است که این عواطف، در هر حال باید متجلی شوند و بروز پیدا کنند در این منطق عملکرد عاطفی است که دشمن به یک مقوله کلیدی برای تمام جوامع انسانی تبدیل می‌شود. مقوله شر/ دشمن، بیش از هرچیزی محلی برای انتساب و فرافکنی منشا شر و عواطف منفی به دیگرانی است که عمدتاً دور دست، بیگانه و غریبه حتی مبهم هستند.

نکته اصلی در مواجهه انسان‌ها و جامعه با مقوله مفهومی دشمن آن است که در یکسو مکانیسمی برای تخلیه عواطف منفی ناشی از ناکامی‌ها و مجازات‌های منفی بی‌مورد هستند و از سوی دیگر به واسطه تجزیه ذهنی و عینی مواجهه با دشمن (گاه کشتار او یا گاه نفرین او از دوردست‌ها و جلسات لعن و نفرین برگزار کردن) نوعی حس خوشایند از عواطف مثبت و حس تعلق به جامعه خویشتن شکل می‌گیرد. دقیقا در همین آمیزه جادویی عواطف مثبت و منفی است که می‌توان قدرت امتناع‌کنندگی جریان‌های بنیادگرا باشد و تروریستی را فهمید.

حتی اگر این دشمن بودگی دشمن، امری تخیلی و غیرواقعی باشد، می‌تواند پیامدهای فوق را داشته باشد. هرچه دشمن دورتر و بیرونی باشد، قابلیت بیشتری برای تخلیه عواطف منفی و ایجاد حس خوش مبارزه با دشمن خواهند داشت. همین منطق در سایر کنش‌های خشونت‌بار و مرگبار، ترور، قتل، جنگ، انتحار و ... نیز دیده می‌شود و هرچقدر جامعه ساختارهای تبعیض‌آمیز و ناعادلانه بیشتری داشته باشد، این ترکیب مهلک عواطف منفی و مثبت، حاصل از انتساب به دشمن و لذت مبارزه و انتقام بیشتر سبب بسیج مردم خواهند شد. البته در آن‌سوی دشمن‌تراشی خیالی و واقعی، حس عمق قربانی‌شدن و قربانی بودن وجود دارد و در همه اینها جامعه حول این حس نفرت و انتقام، خودش و انسجامش را شکل داده و مکانیسم‌هایی برای کنش‌های عاطفی مردم فراهم کند.

این کتاب، مسئله عواطف در جوامع انسانی، در نهایت چهار فصل و یک نتیجه‌گیری مباحث فوق را بطور مبسوط توضیح داده است و البته ارزش دیگر کتاب، مقدمه عالمانه است که استاد انسانشناسی دکتر نعمت‌الله فاضلی آن‌را در باب ساختار عواطف انسان ایرانی و جامعه ایرانی نوشته‌اند. این مقدمه دکتر فاضلی به دنبال طرح ایده‌هایی اولیه برای ساختار احساسات ایرانی و تحلیل گشتالت عاطفی ایرانیان است تا اینکه بتوان رژیم احساسی ایرانیان در سر الگوی سنتی، مدرن و پست مدرن را شناخت و مهمتر از همه آنکه بتوان توضیح داد که چگونه دین، زبان، آیین‌ها، طبیعت، خانواده مهمترین عناصر ساختاری عواطف انسانی در سه صورت‌بندی فوق، رژیم احساسات ایرانی را شکل داده و تغییر داده‌اند.

این کتاب در شرایط امروزی جامعه ایرانی که ناخوشایندهای زندگی و ناکامی‌های مکرر در برآورده شدن انتظارات و سلسله سرکوب‌های خرد و کلان انتظارات و عواطف را تجربه می‌کند، می‌تواند الگوی خوبی برای فهم، تجلیل و تبیین این وضعیت باشد و مهمتر از همه آنکه در کنار فهم‌های معناشناختی ذهن‌گرایانه درک عمیق‌تری وجوه بنیادین زندگی ایرانیان (احساس زندگی به جای ادراک شناختی صرف آن) را برای ما فراهم کند.

کتاب «مسئله عواطف در جوامع»؛ نوشته جاناتان اچ. ترنر با ترجمه محمدرضا حسنی با مقدمه نعمت‌الله فاضلی در 111 صفحه و بهای 11 هزار تومان از سوی نشر علمی و فرهنگی منتشر و روانه بازار نشر شده است. 

نظر شما